Comments

زنده باد ۸ مارس!<br>هادی میتروی — 8 دیدگاه

  1. دویچه وله:
    مسمومیت‌های سریالی؛ بیانیه وزارت اطلاعات، نگرانی یونسکو
    18 ساعت پیش18 ساعت پیش
    با گذشت بیش از سه ماه از آغاز مسمومیت‌ها در مدارس ایران وزارت اطلاعات اعلام کرد هنوز به “نتیجه‌ قاطع و نهایی” نرسیده است. دبیر کل یونسکو با ابراز نگرانی عمیق از این حوادث خواهان اقدام فوری برای حفاظت از دانش‌آموزان شد.
    مسئولان جمهوری اسلامی تا مدت‌ها به موارد پرشمار مسمومیت در مدارس ایران که بیش از همه در میان دانش‌آموزان دختر رخ داده بی‌توجهی می‌کردند و تاکنون نیز اقدام موثری برای شناسایی آمران و عاملان این رخدادهای مشکوک انجام نداده‌اند.

  2. نویمن: پارلمان اروپا مسمومیت مشکوک دانش‌آموزان در ایران را به بحث می‌گذارد
    ۳ ساعت پیش

    رادیو فردا

    نمایی از پارلمان اروپا

    ارسال

    هانا نویمن، یکی از نمایندگان آلمان در پارلمان اروپا، خبر داد که این نهاد هفته آینده در مورد مسمومیت مشکوک دختران دانش‌آموز در ایران و احتمال صدور قطعنامه در این باره بحث خواهد کرد.

    خانم نویمن روز پنج‌شنبه، ۱۸ اسفند، در توییتر خود نوشت که این بحث فرصت مهم دیگری برای افزایش آگاهی در خصوص سرکوب مردم ایران و مقاومت شجاعانه آن‌ها را فراهم می‌کند.

    او همچنین عکسی از یک دختر دانش‌آموز را با ماسک ویژه مقابله با گازهای شیمیایی بر صورت و کاغذی در دست با نوشته: «تا آخرین نفس، زن، زندگی، آزادی» در توییت خود بازنشر کرد.

  3. بریتانیا در روز جهانی زن ستاد امر به معروف و نهی از منکر ایران را تحریم کرد
    : منتشر شده در 08/03/2023 – 18:32: روزآمد شده در 08/03/2023 – 18:36
    جیمز کلورلی وزیر امور خارجۀ بریتانیا
    وزارت خارجه بریتانیا ضمن انتشار بیانیه‌ای در روز جهانی زن، پنج فرد و نهاد را در کشورهای ایران، سوریه، سودان جنوبی و جمهوری آفریقای مرکزی، به دلیل نقض حقوق زنان و اِعمال خشونت های جنسیتی، تحریم کرد. ستاد امر به معروف و نهی از منکر جمهوری اسلامی و محمد صالح هاشمی گلپایگانی دبیر این ستاد نیز هدف تحریم‌های اخیر بریتانیا قرار گرفته‌اند.

  4. ایران گلوبال
    جایزه زنان شجاع در آمریکا، به «زنان و دختران معترض ایران» تعلق گرفت
    09.03.2023 – 11:29

    لیندا توماس گرینفیلد، نماینده دائم ایالات متحده در سازمان ملل متحد٬ در زمان اهدای جایزه مادلین آلبرایت که به یاد وزیر خارجه اسبق این کشور نامگذاری شده گفت «این جایزه به زنان و دختران ایرانی اهدا می شود که به دنبال کشته شدن وحشیانه مهسا امینی در بازداشت گشت ارشاد، قیام کردند و الهام بخش همه ما شدند».

    کاندولیزا رایس وزیر خارجه پیشین آمریکا هم در پیامی به این مراسم، شجاعت زنان و دختران ایرانی را ستوده است.

    وزیر خارجه آمریکا گفته «مراسم جوایز زنان شجاع همیشه یکی از الهام بخش ترین روزهای سال است. زنان خارق العاده‌ای که از آنها قدردانی می کنیم، در تلاشند تا آینده‌ای روشن تر را برای همه بسازند. ما از شجاعت، قدرت و رهبری آنها برای تبدیل جهان به جایی آرام‌تر سپاسگزاریم».

  5. آیدین مرندی:
    “آلمان فدرال با دکترین جدید خود نشان داد که قصد بازی در سیاست جهانی را در سر می‌پروراند، از طرفی این سرزمین با ۸۳ میلیون جمعیت بزرگترین صادرکننده کالا و خدمات در جهان است و از طرف دیگر بعد از آمریکا و چین سومین مقام در تولید ناخالص داخلی در جهان را داراست. نگاهی کوتاه به تاریخ آلمان نشان می‌دهد که ویلهلم دوم مانند استعمارگران انگلیس و فرانسه برای آلمان «مکانی در آفتاب» “Platz an der Sonne” در حال دست و پا کردن بود! آلمان ویلهلمی به غیر از آفریقا، چین را هم مد نظر داشت. از زمان به وجود آمدن و ظهور دولت-ملت مدرن در آلمان (۱۸۷۱) Deutscher Kaiserreich به عنوان یک کشور واحد تا به امروز هیچ کشوری به آلمان حمله نکرده. آیا نخبه گان آلمانی باز رویای دیرینه خود «رایش چهارم» را در سر می پرورانند؟”

    “فاکت این است که «حکومت آلمان» Der deutsche Staat بر خلاف ادعای خود اثبات کرد که این حکومت هرگز از گذشته خود هیچ‌ چیزی یاد نگرفته و نمی‌خواهد هم یاد بگیرد – این حکومت همچنان با پافشاری به سیاستهای امپریالیستی و میلیتاریستی خود در دو دهه اخیر و با همکاری کشورهای عضو ناتو نشان داد ـ البته این بار با پرچم دموکراسی و حقوق بشر ـ که این حکومت با نخبه گانش در جنایت های ناتو شریک جرم بوده و کمتر از آنها جنایت نکرده. “

  6. اسماعیل مولوی:
    “سوال اینجاست ؟ با توجه به جان فشانی های اخیر جوانان و مردم مبارز یک مسئله روشن و واضح است، بدون تشکل سراسری، بدون شعار سوسیالیسم، بدون تشکیل هسته های مسلح در اقصی نقاط ایران. نمیتوان فاشیسم را بزیر کشید. این امر کارگران آگاه و مبارز است، امر زنان و مردان آزادیخواه و برابری طلب است که خودرا سازماندهی و مسلح کنند. همین باعث میشود که عوامل سازمانهای جاسوسی از معصومه علینژاد قمی و رضا ربع پهلوی گرفته تا سازمانها و گروههای که زمانی خودرا طرفدار طبقه کارگر میدانستند و حالا گوش بفرمان بنگاههای جاسوسی خارجی هستند، عوامل گروههای درون رژیم و جوجه فکلی های ساواکی ، اصلاح طلب و امثال هم دست و پای خودرا جمع کنند. اینها زمانی که قدرت متشکل طبقه کارگر و مردم مزدبگیر و زنان و مردان آزادیخواه را لمس کنند، نقابهایشان از چهره می افتد و به پابوسی حاکمیت فاشیست اسلامی متوسل میشوند. دولتهای طرفدار دمکراسی اگر امروز دم از دفاع از مبارزات مردم میزنند وشعار بی سرو ته زن زندگی آزادی را باد میزنند ، جزو هم پیمانان آشکار فاشیسم حاکم میشوند(اگر چه هم اکنون و در خفا رژیم ایران را در معاملات خود همراهی میکنند).”

  7. موقعیت و وضعیت زنان کارگر در ایران
    مصاحبۀ فریده ثابتی با رادیو دموکراسی شورائی، بمناسبت ۸ مارس ۲۰۱۰
    س: وضعیت کلی زنان کارگر را با توجه به موقعیت و وضعیت اقتصادی چطور می بینی و اساسا زنان کارگر با چه مشکلات و موانعی همواره روبرو هستند؟
    ج: برای پاسخ دادن به این سئوال یک تقسیم بندی می کنم یعنی توزیع شغلی. زنان در بخش های مختلف صنعت و خدمات، آموزش و پرورش، بهداشت، مددکاری، کشاورزی و سایر بخش ها کار می کنند. معمولا زنان در کارگاه های زیر ده نفر شاغل کار می کنند به نحوی که می شود گفت ۹۰ درصد شاغلین این کارگاه ها را زنان تشکیل می دهند که تحت پوشش و مشمول قانون کار نیستند. تراکم زنان کارگر بیشتر در تولید منسوجات و لباس است. تا آن جا که آمارهای جمهوری اسلامی اجازه می دهد دیدم، زنان ۳،۸ درصد شاغلین را تشکیل می دهند. دستمزدشان گرچه که می گویند از نظر قانونی با دستمزد مردان برابر است ولی ۶۰% دستمزد مردان را می گیرند. به دلیل این که با قراردادهای موقت در کارگاه های زیر ۱۰ نفر کار می کنند، امنیت شغلی ندارند.
    در بخش بسته بندی هم زنان بدون ماسک و وسایل ایمنی کار می کنند. البته در کارگاه های بزرگ مثل لوازم آرایش، لوازم بهداشتی و مواد غذائی بخاطر این که تحت پوشش قانون کار قرار دارند و تعداد کارگر در آن ها بیش از ۱۰ نفر است، وضعیت شغلی زنان بهتر از جاهای دیگر است. این صنایع که قبلا کلا در حیطه کار زنان بود، اکنون بدلیل دید جمهوری اسلامی نسبت به کار زنان، تعدادشان در حال کاهش است.
    زنان شاغل در کارگاه های کوچک مشکلات دیگری هم دارند. هزینه رفت و برگشت بسر کار را کارفرما نمی پردازد. هزینه تغذیه پرداخت نمی شود. مهد کودک ندارند و کارگران مجبورند از همان دستمزد ناچیزی که می گیرند هزینه نگهداری کودکان شان در مهد کودک های خصوصی را بپردازند. امکان سوء استفاده جنسی از آن ها توسط کارفرما بسیار بالاست. مورد خشونت کلامی و شوخی های جنسی همکاران مردشان قرار می گیرند. مرخصی زایمان ندارند. چون تحت پوشش قانون نیستند بیمه بازنشستگی ندارند. پول عیدی و مرخصی سالانه به آن ها تعلق نمی گیرد. اگر به مرخصی بروند مرخصی بدون حقوق است. امکانات ایمنی در محل کار ندارند.
    بخشی از زنان کارگر، کاربسته بندی و مونتاژ را در خانه انجام می دهند. این زنان کارگر اصلا بحساب نمی آیند. حداقل ممکن دستمزد را دریافت می کنند. هیچ حمایت قانونی ندارند. کارشان در آمارها به حساب کار نمی آید. زنان کارگری هم هستند که با شرکت های پیمان کاری به ویژه در زمینه نظافت کار می کنند. فقط تعداد اندکی از این کارگران قرارداد رسمی دارند و حقوق قانونی برای شان به اجرا در می آید اما اکثریت آن ها را شرکت های پیمان کار بصورت سیاه بکار وا می دارند و بیش از ۵۰% دستمزد دریافتی آن ها را کارفرما تصاحب می کند. این زنان هم تامین اجتماعی ندارند. بیمه بهداشتی ندارند گذشته از این خطری که برایشان و به ویژه برای دختران جوان وجود دارد خطر سوء استفاده جنسی در خانه هایی است که برای کار فرستاده می شوند. در گزارشی خواندم دختر جوانی که برای کار به خانه ای فرستاده شده بود مورد تجاوز قرار گرفت.
    بخش دیگر زنان کارگر فصلی در شمال هستند. دوازده ساعت در روز کار می کنند. کار سخت نشا کاری در آب با پشت خمیده که خطر کمردرد، رماتیسم و واریس را برای شان به همراه دارد. معمولا آن ها را با مینی بوس از این استان به آن استان می برند. من دیدم زنان کارگری را که از گیلان برای کار به مازندران آورده بودند.
    بخش دیگر زنان کارگر (در بخش آموزش یا) معلمان زن هستند. ۵۴ درصد کل کارکنان آموزش و پرورش را تشکیل می دهند. حقوق شان پایین و معمولا زیر خط فقر قرار دارد. در مورد آن ها سیاست دولت سیاست یک بام و دو هواست. حقوق و مزایای شان با کارمندان دیگر دولت نمی خواند. آن ها بیش از ۱۰ میلیون دانش آموز را پوشش می دهند ولی به دلیل این که بیش از ۲۰۰ هزار کمبود کلاس درس در کشور وجود دارد و معلم هم کم است سرانه دانش آموز به معلم خیلی بالاست. برای این که کلاس درس کیفیت خوب داشته باشد باید حداکثر ۲۰ دانش آموز داشته باشد ولی این کلاس ها گاه بیش از ۴۰ دانش آموز دارند. گذشته از معلمان رسمی ۱۰۰ هزار معلم حق التدریسی وجود دارد که دستمزشان بین ۷۰ تا ۱۰۰ هزار تومان است و گاه مدت ها مثلا ۶ ماه به آن ها داده نمی شود( پرداخت عقب می ماند).
    بخش دیگر زنان کارگر( دربخش بهداشت یا) پرستاران هستند. حدود ۱۰۰٫۰۰۰ پرستار در مراکز درمانی کار می کنند. در بخش خصوصی ۹۰% پرستاران زن هستند. آن ها در بخش های خطرناک کار می کنند؛ بخش بیماری های واگیردار و عفونی. شب کاری دارند. شیفت کاری دارند. بازهم به دلیل این که دولت برای کاهش هزینه از تعداد پرستاران کاسته یا استخدام جدید نکرده اند، سرانه بیمار و تخت به پرستار بسیار بالاست. بطور رسمی هرپرستاری ۹ تخت دارد. گرچه آمارهای ایران آمارهای درستی نیست. حتی همین را طبق برآوری که خودشان کرده اند، اگر بخواهند به ۸ تخت برای هرپرستار تقلیل دهند باید حدود ۲۱۰٫۰۰۰ پرستار جدید استخدام کنند. اکنون چون تعداد پرستار در مراکز درمانی کم است، پرستاران مجبورند بیش از حد استاندارد کار کنند در حالی که هزاران پرستار تحصیل کرده بیکار داریم.
    بخش دیگر زنان کارگر، زنان قالیباف هستند. به طور رسمی دو میلیون کارگاه قالیبافی در ایران وجود دارد که در آن یک یا چند کارگر کار می کنند. در کنار زنان کودکان زیادی هم در این بخش کار می کنند. زنان شاغل در کوره پزخانه ها گروه دیگر زنان کارگر هستند. این جا کار خانوادگی است. بچه های کوچک هم همراه پدر و مادر کار می کنند. کار در کوره پزخانه ها ساعت نمی شناسد. روزانه تا ۱۶ ساعت کار می کنند. زنان نیمی از کارگران کوره پز خانه ها را تشکیل می دهند. با وجودی که از دستمزد ناچیزشان پول بیمه کسر می شود اما بیمه نیستند. برای بچه های شان امکان تحصیل وجود ندارد. مهد کودک ندارند و بچه ها از سه چهار سالگی کار را شروع می کنند.
    بخش دیگر زنان کارگر، زنان روستائی هستند که گاه تا ۹۰% کار کاشت، داشت و برداشت را انجام می دهند ولی این ها اصلا کار محسوب نمی شوند. این زنان استقلال مالی ندارند. تامین اجتماعی ندارند. بیمه درمانی ندارند و در محاسبات آماری هم به حساب نمی آیند( کار فامیلی)
    بخش عمده دیگری از زنانی که هیچ کس از آن ها حرفی نمی زند زنان خانه دار یا کارگران بدون مزد خانگی هستند. در محاسبه ای که من در مقاله زنان در جمهوری اسلامی انجام دادم که در کتاب سیمای سوسیالیسم شماره ۸ به چاپ رسید می بینیم که سرمایه از سودی که فقط از نگهداری کودکان زیر ۵ سال توسط مادران شان می برد ماهانه چیزی برابر با ۷۶۰ میلیارد تومان است. البته من همه مخارج را بسیار کوچک گرفتم. می بینیم سرمایه برای بازتولید نیروی کار لازم آینده در حقیقت چیزی به زنان نمی پردازد و آن ها را مورد استثمار قرار می دهد. این کار تمام وقت خانگی زنان اصلا کار محسوب نمی شود. می گویند این وظیفه زنانه است!. آن ها بیمه درمانی ندارند. تامین اجتماعی ندارند. بیش از ۱۳ میلیون زن را تحت عنوان خانه دار غیرفعال حساب کرده اند یعنی کار تمام وقت در خانه، نگهداری بچه و بازتولید نیروی انسانی اصلا کار اقتصادی حساب نمی شود. این ها مجموعه چیزهایی بود که در رابطه با زنان کارگر می توانستم بگویم. در حقیقت مشکلاتی که زنان در جامعه ایران با آن مواجه اند تیتروار عبارتند از:
    مساله جدائی جنسیتی که در همه جا از اتوبوس، دانشگاه ها، مدارس و غیره وجود دارد. حتی جدیدا صحبت هایی می شود از جدا کردن مطالب کتاب های مدارس ابتدائی دخترانه و پسرانه. البته اسمش را می گذارند تخصصی شدن یا در حقیقت جلوگیری از تخصصی شدن زنان. مساله جدائی جنسیتی در کل جامعه وجود دارد. اول مساله قوانین،؛ قوانین مدنی، قضایی، کیفری، ازدواج، طلاق، ارث همه و همه چیزهایی که در رابطه با زنان است. دوم اجبارهای اجتماعی؛ اجبار در پوشش، در گرایش جنسی به نحوی که آن ها را مجبور می کنند که تغییر جنسیت بدهند، دخالت در امور، روابط و مناسبات شخصی، عدم دستیابی به تسهیلات و امکانات اقتصادی اجتماعی و سیاسی که در حقیقت باعث به حاشیه رانده شدن زنان می شود. عدم حمایت اجتماعی و مالی از زنان و اجبار آن ها به تحمل شرایط ناگوار زندگی( زناشوئی). بسیاری از زنان به زندگی زناشوئی همراه با سختی، کتک و خشونت ادامه می دهند فقط بخاطر این که هیچ امکان مالی ندارند(حمایت مالی و جانی). دیگر خشونت های خانگی و زن آزاری است که با حمایت مستقیم قانونی انجام می شود. مثلا حق تمکین که برای آن حتی می شود زن را کتک زد. در سمیناری که جدیدا انجام شد گفتند مهم ترین مساله حق ارضای مردان است.
    بخش دیگر زنانی هستند که با عنوان تن فروش مطرح می شوند. آن ها مجبورند برای گذراندن زندگی خانواده خود تن به خود فروشی بدهند. این مساله در حقیقت یک معضل اجتماعی در جامعه ایران است. مساله خودفروشی خود خواسته نیست بلکه اجبار اجتماعی است. آن ها باید در حقیقت جزو زنان کارگر بحساب آیند و باید شرایطی فراهم شود که از این شرایط خارج شوند و بتوانند یک کار مناسب پیدا کنند.
    س: بنظر شما با توجه به شرایط و وضعیتی که زنان کارگر با آن مواجه اند چه راه هایی را برای پایان دادن این وضعیت و مشکلات زنان کارگر پیشنهاد می کنید؟
    ج: من معتقدم زنان به دلیل همه این چیزها و مشکلاتی که دارند یعنی مساله قرارداد موقت کار، تبعیض جنسی در کار، تبعیض در دستمزدها، عدم تامین اجتماعی، پایین بودن دستمزدها، مساله مرخصی زایمان، نبود مهد کودک، عدم امنیت شغلی، حق ایاب و ذهاب، تغذیه در محل کار، حق طلاق، حق نگهداری کودک( نه فقط حصانت) مساله ازدواج های مجدد. همه این ها و بویژه برای زنان نظافتچی و شاغل در بسته بندی. همه این ها مسائلی است که امکان تشکل یابی زنان برای آن ها وجود دارد ولی به دلایلی شرایط اختناقی که ایجاد کردند و ترس از دست دادن کار و شرایط سخت اقتصادی زندگی، زنان می ترسند خودشان را در این زمینه ها وارد کنند. اما باید در این زمینه ها شروع کرد. ترسی بالاتر از مرگ که وجود ندارد؛ زندگی با این حداقل هایی که داریم زندگی می کنیم رفتن بسوی مرگ است. بنابراین باید در این جهت حرکت شود و سازماندهی بخاطر این مسائل که عام است و برای همه زنان و حتی برای مردان هم باید پیش برود. در ضمن جامعه ایران یک جامعه قطبی شده است. مناطق فقیر نشین داریم. مناطق کارگرنشین داریم. جمعیتی عظیمی داریم که بیکار است. همه این ها امکان سازماندهی را فراهم می کند.
    س: در رابطه با زنان سرپرست خانوار نظرتان چیست؟
    ج: زنان سرپرست خانوار الان در ایران جمعیت بزرگی هستند. در سال ۸۵ این زنان ۱٫۶۴۵٫۰۰۰ بودند و حدودا ۱۰% کل خانوارها را تشکیل می دادند در حالی که ۵ سال پیش ۴٫۸% بودند. تازه این آمارها واقعی نیستند بخاطر این که مردانی را بیمار و از کارافتاده اند، زندانی اند، معتادند، متواری اند را هنوز سرپرست می دانند و این خانوارها را مردسرپرست محسوب می کنند در حالی که این خانوارها در حقیقت زن سرپرست هستند. همین طور است خانوارهای زنانی که با تن فروشی خانوار خود را تامین می کنند. بطور کلی آمار واقعی را ما می توانیم بین ۳ تا ۴ میلیون بگذاریم. من محاسبه کردم که اگر این زنان ۳ میلیون باشند و تنها ۲ بچه داشته باشند می شوند مجموعا ۹ میلیون نفر یعنی ۱۱% کل جمعیت. اگر ۴ میلیون باشند با ۲ بچه ۱۲ میلون نفر می شوند؛ یعنی ۲۰% کل جمعیت را تشکیل می دهند. در سال های اخیرخانوارهای زن سرپرست ۳۵% رشد داشته است. در تحقیقی از خانم شادی طلب خواندم که بیش از ۵۰% خانوارهای زن سرپرست جزو فقیرترین گروهها در ایران هستند. ۸۰% این زنان خانه دارند. آن هایی که تحت پوشش کمبته امداد قراردارند پولی که بعنوان کمک به آن ها داده می شود در حقیقت تحقیر آن هاست. به خانوارهایی که با خود سرپرست ۷ نفر را زیر پوشش دارد حداکثر ماهی ۶۰٫۰۰۰ تومان می دهند. خانواده ای را می شناسم که با ۴ فرزند ماهانه ۵۰٫۰۰۰ تومان کمک دریافت می کند. این ۵۰٫۰۰۰ تومان با توجه به شرایط ایران چه دردی را می تواند درمان کند. طبق قانون خودشان گفتند این کمک ها باید تا ۴۰% حداقل دستمزد باشد. تازه کارگرانی که حداقل دستمزد را می گیرند مجبورند اضافه کاری کنند. دو شیفت کاری کنند که زندگی شان بگردد ولی به این خانوارها همان ۴۰% قانونی را هم نمی دهند بلکه بین ۱۰ تا ۲۰ درصد را می دهند.
    کلا زنان سرپرست خانوار مشاغل مختلف دارند. در شهرها اکثرا باسوادند و شامل متخصصین، کارمند، کارگران صنعتی، خدمات، فروشندگی تا کارگر ساده اند. در روستاها بیشتر کارگر کشاورزی اند یا به صنایع دستی و خدمات اشتغال دارند. آن هایی که کار می کنند بدلیل این که باید از بچه ها نگهداری کنند مشاغل پاره وقت یا نیمه وقت دارند. اکثرا مسکن شخصی ندارند. ۶۶% زنان سرپرست خانوار بالای ۵۰ سال سن دارند. در کتاب تازه های آمار از مرکز ایران خواندم که در سال ۷۵ تعداد زیادی یعنی بیش از ۱۰٫۰۰۰ نفر از سرپرستان خانوار زیر ۲۰ سال سن دارند. یعنی این قدر سطح سنی پایین آمده است.
    چرائی بالا رفتن شمار خانوارهای زن سرپرست در این سال ها عبارتند از مساله ۸ سال جنگ و بیوه شده تعداد زیادی از زنان، کاهش سن ازدواج تا ۹ سال و ازدواج های اجباری که دختران را در سن پایین مجبور به ازدواج می کنند و بعد این ازدواج ها منجر به طلاق می شود. اختلاف سنی بین زن و مرد موقع ازدواج، اعتیاد مردان، سربازی مردان، بیکاری، از کارافتادگی همسر، حوادث ضمن کار برای مردان. خلاصه همه این موارد باعث می شود که تعداد زنان سرپرست خانوار بالا برود. این زنان برای خودشان مثل بقیه زنان مشکلات خود را دارند. نبود تامین اجتماعی، کمبود یا نبود حمایت اجتماعی، مشکلات دستیابی به امکانات و فرصت ها، فقدان آمورش شغلی و حرفه ای و تبعیض که در هم جا علیه زنان بکار برده می شود. مشکلات اجتماعی که از دید منفی به زنان مطلقه یا زنانی که تنها زندگی می کنند، وجود دارد. تبعیض قانونی در مورد زنان در همه جا خود را نشان می دهد؛ مثلا آن طور که خانم شادی طلب می گوید یک زن نمی تواند برای بچه خود حساب بانکی باز کند. یک مشکل عمده زنان سرپرست خانوار این است که این زنان خودشان را فدای خانواده می کنند یعنی در این حالت دیگر به مشکلات و نیازهای جسمی و روانی خود اصلا توجه نمی کنند. به همین دلیل امکان ابتلا به افسردگی در آن ها خیلی زیاد است. یک تعداد زیادی هم هستند؛ در جائی خواندم که ۳۶% خانوارها را خانوارهای تک نفره تشکیل می دهد که زنانی اند که ازدواج نکرده اند یا بیوه شده اند یا مطلقه اند. معمولا این طور است که این ها تکفل یک خانواده، پدر، مادر یا برادر و خواهرهای کوچکتر را بعهده دارند ولی تعداد کمی از آن ها تحت پوشش قرار داردند و پوششی هم که می دهند بسیار ناچیز است و می شود حتی از آن صرفنظر کرد چون چیزی را درمان نمی کند.
    سوال آخر: نقش زنان کارگر در رابطه با اعتصابات و اعتراضات کارگری چگونه است؟ چون این روزها ما شاهد اعتصاب ها و اعتراضات کارگری در نقاط مختلف هستیم. زنان در این وضعیت چقدر نقش دارند و چقدر می توانند در آن شرکت داشته باشند؟
    ج: در این رابطه زنان از دو طریق یعنی بعنوان زنان کارگر یعنی خودشان بعنوان کارگر در اعتصاب شرکت می کنند و یکی هم بعنوان خانواده کارگران اعتصابی(مرد) که این مورد را در رابطه با کارگران هفت تپه دیدیم که زنان بعنوان خانواده اعتصابیون نقش مهمی بازی کردند.
    زنان بعنوان کارگر برای خواسته های خودشان مسلما اعتراض خواهند کرد و باید هم اعتراض کنند. بعنوان زنان کارگر مشکلاتشان خیلی زیاد است ولی متاسفانه اولا بدلیل این که زنان کارگر را از کارخانه هایی که جمعیت زیاد( شاغلین) داشت خارج کردند و در کارگاه های کوچک ۴-۱۰ نفره یا کمتر گذاشتند امکان حرکت جمعی آن ها خیلی کم تر شده است. ارتباطات وجود ندارد. شبکه ای که این کارگران را بهم وصل کند وجود ندارد. در نتیجه ما کمتر از زنان کارگر می شنویم که در اعتصابات هستید و یا در رابطه با مسایل خودشان اعتراض دارند. اما خوشبختانه در بخشی از زنان کارگر این را بخوبی می بینیم یعنی بین معلمان و پرستاران. به ویژه که اکثریت پرستاران زن هستند که در اعتصابات بخوبی از حقوق خود دفاع می کنند. خواسته های شان را بیان می کنند. بطور کلی جامعه ما اگر بخواهد، اگر جامعه کارگری ما بخواهد در جهت درست حرکت کند باید پیوندی شبکه ای بین همه این ها بوجود بیاورد. زنان کارگر همه بهمه اتصال پیدا کنند. آن هایی که در کارگاه های کوچکند، آن هایی که در کارگاه های بزرگند. بعد شبکه سراسری همه کارگرانی که مشکل دارند و همه کارگرانی که مشکل ندارند. یعنی اگر کارگرانی که مشکل ندارند، از کارگرانی که مشکل دارند حمایت نکنند، این کارگران هم موفق نمی شوند. مثلا اگر کارگران نفت، کارگران پتروشیمی، کارگران برق و آب یعنی اگر همه کارگران با هم نباشند، فرضا زنان کارگر کارگاه های زیر ۱۰ نفر نمی توانند کاری را پیش ببرند. بنابراین من فکر می کنم که نفش زنان، نقش زنان کارگر باید این باشد که بیایند رابط بشوند و اصلا این جنبش زنان را که خود را بعنوان بی طبقه معرفی می کند، به طبقه کارگر پیوند دهند و این جنبش( جنبش طبقه کارگررا با پیوند سایر جنبش های موجود در جامعه که منفرد حرکت می کنند) را قوی کنند.
    ممنون بخاطر گفتگو

  8. نقدی بر “منشور مطالبات حداقلی تشکلهای مستقل صنفی و مدنی ایران” سعيد صالحى نيا بهمن ۲۹, ۱۴۰۱

    اخیرا منشوری با امضای چند تشکل کارگری و فرهنگی منتشر شده که در خارج کشور در مدیاهای مختلف در حال چرخش است.
    من خوشحالم این منشور منتشر شده و صرف نظر از اینکه امضا کنندگان این منشور واقعا از نهادهای نامبرده نمایندگی می کنند یا نه صرف نظر از اینکه بقول برخی ها “یکیشان راست راسکی نیست) فکر می کنم حتی اگر نوشته چند نفر فعال ازادیخواه در ایران باشد باید از همین سطح بهش برخورد کرد و نقدش کرد و راه ارائه داد.
    عمل “زیر سوال بردن” این منشور را با برخوردهای غیر اصولی بشدت نادرست می دانم.
    در فضائی که راست و مدیای ضد انقلاب تلاش دارند نوشته یا اعلام هر دو نفر شاه پرست و سطلنت طلب را در بوق کنند ، انها که این منشور را زیر سوال می برند از زاویه “دروغین بودن امضا” کاری بسیار ابلهانه می دانم و بی ارزش.
    اما بعنوان یک کمونیست مستقل فکر می کنم حق من و سایر ازادیخواهان باشد که این منشور را نقد کنند و راه حل ارائه دهند. از دید من این منشور خطی را دنبال می کند که از زمان و شرایط موجود عقب است و چپ رادیکال و خواستهای موجود طبقه کارگر را که امضاکنندگان این منشور بخشی از ان هستند نمایندگی نمی کند.این منشور نه “حداقلی” است و نه معلومست مخاطبانش کی ها هستند. اجازه بدهید بیشتر توضیح دهم:
    (۱)مخاطب این منشور کی ها هستند؟
    مخاطب این منشور یا خود طبقه کارگر است یا حکومت اسلامی و ضد انقلاب خارج کشوری. کدام؟
    اینکه این منشور مرز دارد با خمینیزم و پهلویزم و بطور مبهمی از نقش مردم اشاره دارد کافی است؟ آیا نمی شد رسما خواهان حکومت شوراهای زحتمتکشان در سراسر کشور شد؟
    اگر بطور اثباتی خواست حکومت شورائی و کارگری اره بشود “تند رویست”؟ حداقلی نیست؟!
    از دید من این منشور دنبال یک معدل گیریست بین گرایشات میانه روی چپ که هنوز با زبان “تشکلهای صنفی و مدنی” حرف می زنند.
    تکلیف نویسندگان این منشور با طبقه کارگر که تمامی نویسندگان این منشور طبیعتا بخشی از ان هستند معلوم نیست.
    (۲)چرا منشور “حداقلی”؟
    چرا کلمه “حداقلی” استفاده شده؟ کدام ادم عاقلی فکر می کند که خواستهائی که در این منشور ارائه شده در سقف “حداقل” می کنجد؟ اساسا چرا طبقه کارگر باید دنبال خواستهای حداقل باشد؟ چرا دنبال “افزایش دستمزد” باشد؟ دارید کی را گول می زنید؟ حکومت اسلامی را ؟ طبقه کارگر را؟ چرا خواستها در سطح یک فرمت “انقلاب دموکراتیک” سرمایه داری تدوین شده ؟ مدلی که سوسیال دموکراتها و توده ایها ارائه می دهند؟
    منشور حداقلی از دید من زیر ساخت سیاسی و انتخابی سیاسی دارد . معلوم نیست چرا جامعه و طبقه ای که مبارزات امروز را دنبال می کند باید دنبال یک تحول “دموکراتیک سرمایه دارانه برود؟ چرا باید الگویش بشود کشورهای غربی؟ غیر اینست که همه خواستهای این امضاکنندگان دقیقا خواستهائی است که در کشورهای غربی مثلا دموکراتها و سندیکاهای کارگری ارائه داده اند؟
    (۳)تناقض ارائه خواستهائی سیاسی برای نام نبردن از ریشه بدبختی های زحمتکشان
    از دید من لیست خواستهای ارائه شده در منشور دقیقا سیاسی است و بدون سرنگونی حکومت اسلامی امکان نزدیک شدن به انها نیست.اما سوال اینست که ایا این خواستها در شرایط حاکمیت نظام سرمایه داری در ایران امکان دارند؟
    من فکر می کنم این منشور تلاش دارد عمدا به این سوال پاسخ ندهد. یک تلاش عمدی برای اینکه خواستها در سطح “صنفی و مدنی” بمانند و اینجور وانمود شود که طبقه کارگر دنبال یک سری اصلاحات سرمایه دارانه است و نه بیش.
    این منشور من را یاد منصور اسانلو می اندازد که در ایران فریاد می زد که سیاسی نیست و فقط می خواهد حقوقش اضافه شود بقدرت سیاسی کاری ندارد اساسا طبقه کارگر کجا قدرت سیاسی کجا؟
    (۴)شعار زن زندگی آزادی پرچم امضا کنندگان منشور!
    من بارها تکرار کردم که شعار زن زندگی ازادی یک انتخاب سیاسی راست است و هدفش پوشاندن شعار حکومت کارگریست. هدف خاک پاشیدن به خواست منطقی طبقه کارگر است برای کسب حکومت هدفش ایجاد یک فضای همه با همه است که مثل قیام ۵۷ هر طبقه در یک شعار تعریف خودش را بدهد و علاف بماند تا راست قیام را ملاخور کند.
    شعار زن زندگی ازادی را شعار طبقه کارگر جلوه دادن یک انتخاب سیاسی امضاکنندگانست که دقیقا ریشه سیاسی انها را نشان می دهد.
    برای اینکه مورد نقد قرار نگیرند کلمه “حداقلی” را گذاشته اند وسط و مخاطبین خود را به اینده محال حواله داده اند!
    خلاصه کنم:
    با توجه به اینکه امضا کنندگان این منشور همگی بخشهائی از طبقه کارگر ایران هستند (و ادعایشان را فرض می گیرم) من این منشور را یک منشور ابکی در سطح همان شعار ابکی زن زندگی ازادی می بینم.
    در ذهنیت امضاکنندگان این منشور یک “انقلاب دومرحله ای” داریم که الان فاز دموکراتیک است و لذا طبقه کارگر باید در صف بایستد یک مطالبات حداقلی اعلام کند که ظاهرا هم مسئله قدرت را دور می زند و مطالبات “صنفی” ارائه می دهد و موفقیتش همینست که با خمینیزم و پهلویزم مرز کشیده.
    نمایندگان طبقه کارگر ایران در هر خواستشان باید قدرت سیاسی را نشانه بگیرند و مطالبات صنفی و خواستهای مشترک با طبقات دیگر را پرچم خود نکنند.طبیعی است که شرط رسیدن به همه خاستهای انسانگرایانه با قدرت گرفتن طبقه کارگر در شوراهایش امکانپذیر است.
    منشور مطالبات حداقلی با متد توده ایستی نوشته شده و “انقلاب دو مرحله ای” و لذا کلمه حداقل که رمز توده ایستی است و سالهاست توسط کمونیزم نسل سوم نقد شده و بجایش رادیکالیزم و ماکزیمالیزم به بقه کارگر توصیه شده نادیده می گیرد.این منشور دنبال اتحاد گرایشات میانه و راست کارگری است و رادیکالیزم و کمونیزم را می خواهد دور بزند.
    امیدوارم ملاحظاتم مود دقت سایر فعالین کارگری و کمونیست قرار گیرد.
    زنده باد آزادی برابری حکومت کارگری !

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>