اول ماه مه؛ روز قیام دستان پینهبسته
ی. صفایی

اول ماه مه؛ روز قیام دستان پینهبسته
وقتی گرسنگی استخوان میساید
و نان، رؤیایی دور و محال میشود
فریادها بر آسفالت شهر
طرحی خونین از بیعدالتی میکشند.
شیون، صدای هر صبح است
اشک، نمک روزانهی لبهای ترکخورده
و مرگ، سایهایست که با بیپولی همخانه شده است.
اگر امروز را «روز جهانی کارگر» نامیدهاند،
در سرزمین من، هر روز کار است
و هر روز، رنج.
اینجا حقوقها پرداخته نمیشود؛
نه فقط حقوقِ کار
که حقوقِ زیستن، بودن، خواستن.
دستهای خسته، هنوز چرخ تولید را میچرخانند
و مادران، اشکهایشان را لای دستگاههای پرس پنهان میکنند
کودکان، فال میفروشند
با گلهایی پژمرده در آغوش
و قلبهایی کوچک که از سایهی مأمور میلرزند.
ما نسل زخم خوردهایم
که فریادمان، پشت دیوارهای بوروکراسی دفن میشود
اما هنوز فریاد هست، مشت هست، امید هست.
بله، امروز روز کارگر است؛
روز شکستن زنجیر
روز برخاستن از خاکستر
روز فریاد بر چهرهی استثمار.
ای کارگر!
مشتت را بالا بگیر
همان مشتی که چرخ را میچرخاند،
فردا را هم خواهد ساخت.
روز کارگر، روز خروش طبقهایست که زمین بر دوشش ایستاده است.
این روز، خجسته باد بر تو —که جهان را از نو خواهی ساخت.
ی. صفایی
سی ام آپریل ۲۰۲۵
Comments
اول ماه مه؛ روز قیام دستان پینهبسته <br> ی. صفایی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>