Comments

انقلاب بهمن، مسامحه فرصت طلبانه و طلسم,گوش های صدام <br> سوسن آرام — 10 دیدگاه

  1. نکته ای پیرامون این گفته خانم گلشیفته فراهانی:
    منبع:
    “https://www.akhbar-rooz.com/192554/1401/11/22/
    گفته:
    “هر فرد و گروهی اگر ایده و طرحی برای گذار کم هزینه از نعش جمهوری اسلامی داره می تونه مطرح کنه، در غیر این صورت مطرح کردن شکل و نوع حکومت برای فردای ایران یک نوع خیانت به جانباختگان و زندانیان در بند در درون ایران حساب میشه!
    همه ی ما امروز وظیفه داریم حول محور سقوط جمهوری اسلامی عمل بکنیم و این موضوع اتحاد و انسجام همه ی ما را تضمین می کند. مطرح کردن ایده ها و افکار شخصی در این زمان حساس پیرامون شکل حکومت فردای ایران ما را قطعا به سمت پراکندگی و واگرایی سوق می دهد . اگر همه ی ما به مردم سالاری و دموکراسی پایبندیم، انتخاب فردا را به زمانش به عهده ی مردم خواهیم گذاشت… بنابر این هر کس و هر گروهی به شکلی عمل کنه یا صحبتی بکنه که سبب اختلاف در اپوزیسیون بشود دارد به طور عمدی و یا سهوا خیانت می کند. ”
    #
    1 – “کم هزینه” بودن تضمین ندارد، همه باید بدانند. برای کم هزینه بودن میتوان آنقدر میلیون میلیون توده زن و مرد کارگر را آگاه به مردسالاری، بردگی مزدی و امپریالیسم و استیداد سلسله مراتبی کرد تا حاکمیت رژیم کیش و مات شود و امپریالیستها هم از ترس وحدت بردگان زن و مرد مزدی خوشان با بردگان مزدی ایرانی نتوانند کاری کنند. البته تا انقلاب جهانی نشود، امکان پیروزی کم است.
    2- خانم فراهانی کاملا به فکر کردن شخص و فرد در مورد تعیین سرنوشتش حمله میکند. این کاملا ارتجاعی و ضد بشری است. فرد و شخص باید در مورد آینده اجتماعی خودش فکر کند و تصمیم گیری کند و هیچ چیز بهتر از بحث منطقی و علمی کردن در مورد زندگی گذشته و حال و آینده خود و جامعه نیست.
    3 – مردم سالاری و دموکراسی مورد نظر خانم فراهانی همان دولت دموکراتیک امپریالیستی آمریکا و اروپا ست. نه خیلی ممنون، میدانیم که استثمارگری و استعمارگری است و چیزی کمتر از رژیم نیست. درست است که توده های زن و مرد کارگر ایران هیچ دولت و شرکت و نهاد صاحب قدرت و غریبه ای را برسمیت نشناسند. درست است که فقط حاکمیت هر فرد بر سرنوشت خویش از طریق کلکتیوهای خود و اتحاد با کلکتیوهای دیگر وجود داشته باشد، چه در ایران و چه در جهان.
    4 – دلیل اینکه خانم فراهانی میگوید و یا در گوشش خوانده اند که بر سر نوع نظم اجتماعی فردا بحث نشود این است که میداند و یا میدانند این بحثها آخرش به این می انجامد که مردسالاری و بردگی مزدی و امپریالیسم و استبداد سلسله مراتبی زیر سئوال رفته و گروه سیاسی شون در حقیقت حرفی برای گفتن ندارند جز فرار از واقعیات و تودهای زن و مرد آنارشیست-کمونیست شده.
    5 – ما خیانت کار نیستیم که میخواهیم مردسالارها و امپریالیستها و اربابان سرمایه دار حکومت درست نکنند، شما ناآگاه هستید و گمراهتان کرده اند. ما نمیگوئیم چون پول دار هستید و یا سرمایه دار هستید این حرفها را می زنید چون پول دارهای کمونیست و آنارشیست کم نبوده اند.
    #
    نگوئید خانم فراهانی هنرپیشه است و وقت مطالعه و فکر کردن به جامعه ندارد و حرفش بدرد نمی خورد. خیر، حرفش را باید بزند و زده است و باید نقد شود.
    خانم فراهانی وضع مالی خوبی دارد و میتواند دو سه سال کار نکند و مطالعه کند و ببینید که مردسالاری و بردگی مزدی و امپریالیسم و استبداد سلسله مراتبی یعنی چه. اگر اینکار را نکند، ما مجبوریم حرفهای ایشون را ارتجاعی ارزیابی کرده و با ارتجاع رژیم یکی بدانی.
    خانم فراهانی،
    در خارج هستید، به اینترنت دسترسی دارید، لطفا این کامنت را بخوانید و نظرتان را بنویسید.
    #
    آنارشیست-کمونیست

  2. هر ایده دولتگرایانه (که اقتدارگرایانه هم هست) به وطن پرستی منجر می شود.
    همه کسانیکه که با نظرات رضا پهلویون مخالفت میکنند، چون میگویند وطن پرستی (تمامیت ارضی) معیار است، با خودشان عمیقا در تناقض هستند.
    هر دولتگرائی نمیتواند وطن پرست نباشد. اگر میخواهید رژیم جمهوری اسلامی را سرنگون کنید و برای این وحدت داشته باشید باید وطن پرستی را برسمیت بشناسید. از جمهوری خواه تا فدرالیست. اگر نمیخواهید، باید عمق حقایق را بپذیرید که رهائی در ایران و جهان مسئله ای جهانی و غیر مملکتی و مربوط به قربانیان اقتدار (زنها، بردگان مزدی، مستعمرات و توده های زیر منگنه استبدا سلسله مراتبی و نژاد پرستی مو غیره) در جهان و ایران است که این هم هست دیدگاه آنارشیستی-کمونیستی.
    معمولا لنینیستها و مارکسیستهای دیگر به من میگویند چه بخواهی و چه نخواهی (ضرورت تاریخی ماتریالیسم تاریخی) مردم خواستهای “دموکراتیک” دارند و دنبال انقلاب دموکراتیک هستند و بعد از انقلاب دموکراتیک انقلاب مارکسیستی-کمونیستی خواهد شد و دیکتاتوری پرولتتاریا خواهد آمد و از این روایتها. حال من می گویم. چه بخواهید و چه نخواهید، مسئله انقلاب ملی و درست کردن میهن سوسیالیستی بلشویکی و یا دولت رفاهی نیست و مسئله بدبختی های بشر از شر خودش فقط از طریق انترناسیونالیسم ضد اقتدارگرائی حل می شود.
    آنارشیست-کمونیست

  3. در ارتباط با وطن و مسئله تمامیت ارضی لازم است که کمی روشن تر بحث کنیم.
    اگر یک سرزمینی باشد که پر از طلا و نفت و اورانیوم و سیلکوم باشد، خاکش بی نهایت مناسب برای کشاورزی و غیره اما در آن انسانی نباشد، نیروی کاری نباشد، آن سرزمین برای انسان ها فایده ای ندارد، مخصوصا برای سرمایه دارها. آنچه که ایران و کردستان و بلوجستان را مهم کرده است نه خاک و ارض بلکه نیروی کار است. سرمایه دارها در حقیقت به خاک علاقه ندارند بلکه به برده های زن و مرد مزدی علاقه دارند. آنها فقط اط طریق خرید نیروی کار است که میتوانند از منابع استفاده کنند و سود ببرند چون منبع سود نیروی کار زن و مرد کارگر است.
    پس،
    وقتی میگویند تمامیت ارضی، منظورشان حاکمیت بر مناطقی است که زن و مرد برده مزدی زندگی میکند.
    حال با این ایده مسئله تمامیت ارضی را ارزیابی کنیم.
    1 – کارگر کرد و بلوچ و فارس و ترک و عرب و غیره همگی با هم علیه سرمایه داران ایرانی از هر قوم و نژادی منافع مشترک دارند و برای همین قوم گرائی علیه منافع آنهاست. پس اگر کرد ها و یا بلوچها بخواهند جدا شوند، کارشان علیه وحدت انترناسیونالیستی لازمه آزادی طبقه کارگر است.
    2 – اگر امپریالیستهای غرب و شرق بخواهند به بهانه نارضایتی کارگران ایرانی(کرد و فارس و ترک و بلوچ) جنگ و جنگ داخلی راه بیاندازند، این کار ارتجاعی است و ما نه از زاویه وطن پرستی و تمامیت ارضی، بلکه از زاویه جنگ راه انداختن و اختلاف راه انداختن میان خواهران و برادران طبقه خود، یعنی طبقه ما طبقه برده مزدی، با آن مخالفت میکنیم.
    3 – از آنجا که دیدگاه مارکسیستی دولتگراست، نمیتواند در انتها به “وطن سوسیالیستی” ختم نشود. بلشویکهایش را دیدیم که برای هر وجب حاکمیتشان آدم کشتند و سوسیال دموکراتها را دیدیم و می بینیم که باید در پارلمانها برای حفظ وطن قسم بخورند. بلشویکها چون حاکمیتشان را در خطر دیدند بخشی از روسیه را دادند نه چون دیدگاه غیر وطن دوستانه داشتند. بعد از شکلگیری حاکمیتشان و برقراری سرمایه داری دولتی تک خزبی، حزب کمونیست مارکسیستی روسیه از هز وطن پرستی وطن پرست تر شد تا آنجا که حتی در انترناسیونال هم دنبال حفظ وطن بود و بعد که دید به نفع وطن سوسیالیستی نیست منحل ش کرد.
    4 – اگر زن و مزد کارگر منطقه ای بتوانند با ایجاد ککلکتیوهای ضد سرمایه داری و ضد مردسالاری و ضد امپریالیستی و ضد سلسله مراتب تشکیلاتی منطقه ای را کمونیستی کند و مجبور شوند علیه مناطق دیگر از آن دفاع کنند، به کسی خیانت نکرده اند. البته روژاوا نمونه این نیست چون روژاوا مجبور شد از امپریالیسم آمریکا کمک بگیرد. کلا ایده کمونیسم منطقه ای در انتها شکست میخورد و درست نیست که آنارشیستهای کمونیست، جامعه آنارشیستی-کمونیستی منطقه ای درست کنند چون بدون انقلاب در سایر نقاط جهان مخصوصا در کشورهای بزرگ امپریالیستی، حتما شکست خواهند خورد. خیانت و غیره مطرح نیست، موفق شدن و هزینه کم دادن مهم است. روشنفکران نباید توده را گوشت دم توپ ایده های خود کنند. ریسک انقلاب باید توسط توده ها خوب درک و بحث شود.
    پس،
    همانطور که می بینید، مواضع کمونیستی-آنارشیستی در ارتباط با مسئله وطن و تمامیت ارضی بسیار روشن، انسانی، منطقی و علمی است.
    اگر کسی مخالفتی دارد میتواید در همیجا بحث کند.
    آنارشیست-کمونیست

  4. ایم مقاله هم در افشای ضد انقلابیون وطن پرست شده اما به امپریالیستها پیوسته، جالب است:
    https://www.azadi-b.com/?p=31113
    شیر “نر” مقاله جالب بود.
    نقد مقاله مثل همان نقدم از مقاله آقای صالحی نیاست.
    طرفداران حکمت باید از فضای ذهنی حکمت که دولت گراست بیرون بیایند.
    با دولت گرائی نمیتونید وطن پرستی را نقد کنید. این پاشنه آشیل مارکس هم بود. او از آلمانها علیه اسلاوها دفاع کرد و پایه دیکتاتوری های حزبی و بازی های سوسیال دموکراتیک را نزد.
    آنارشیست-کمونیست

  5. درباره این مقاله:
    ““نشست شازده اینا و پیوستن موسوی به “زن زندگی آزادی”یازی راستها”
    از آقای سعید صالحی نیا
    https://www.azadi-b.com/?p=31104
    #
    مقاله خوبی است اما متاسفانه در آخر مقاله می نویسد:
    “زنده باد آزادی ، برابری ، زنده باد مبارزه برای تشکیل حکومت کارگری!”
    اول اینکه شعار کلی مثل آزادی بدرد نمی خوردو قابل تفسیر است و خود مقاله در واقع بخاطر تفسیرها از آزادی نوشته شده.
    “برابری” هم که اصلا درست نیست چون انسانها برابر بدنیا نمی آیند و شعار کمونیسم همیشه بوده است از هر کس به اندازه توانش به هر کس به اندازه نیازش.
    اما بدتر از هم هست: “زنده باد مبارزه برای تشکیل حکومت کارگری”
    این شعار بد است چون حکومت کارگری آدم را یاد حکومت بلوشیکها و استالین می اندازد.
    شعار بهتر است باشد: زنده باد مبارزه برای تشکیل حاکمیت کارگری.
    در ضمن، مبارزه آقای صالحی نیا با تقوائی ها برای حفظ میراث حکمت اشتباه است چون حکمت لنینیست بود و لنیسم آخرش به دیکتاوری تک حزبی حزب مارکسیستی کمونیست منجر می شود. باید از گذشته خود خلاص شوید.
    آنارشیست-کمونیست

  6. اقتدارگرائی با خشونت همراه است و بدون آن ممکن نیست و تثبیت نمی شود.
    در همان کتابخانه ای که گفتم، اگر خوب و بزرگ باشد، بروید قسمت زیست شناسی و انسان شناسی و روانشناسی تکاملی. نگاهی هم به آنها بیاندازید و لااقل به فهرستها و بخشا پاراگرافها تا متوجه شوید که انسان ذاتا (ظاهرا اکثر پرایمیتها) هم گرایش خشونت برای سلطه داشتن دارند و هم گرایش به صله برای تعاون و همکاری. بعد برگردید دوباره به همان تاریخ وقایع و بعد نگاهی کنید به وضعیت جوامع امروزی و مثلا تاریخ 40 سال گذشته. نمیتوانید نتیجه بگیرید که اقتدارگرائی بر فرهنگ انسان غلبه پیدا نکرده و گرایش به همکاری و تعاون مغلوب نشده. از آنجا که فرهنگ ساخته بشر است، نه مثل وجه زیستی (بیولوژیک) محصول تکامل خارج از اراده خلاق انسان، فرهنگ سلاطه اختراع است و قابل از بین بردن. انقلاب در حقیقت هست ساختن تعاون و همکاریو یا غالب کردن آن. برای همین است که ما آنارشیستها میگوئیم که تشکل انقلابی باید کلکتیو باشد و دولت باید از بین برود و وارد فازهای سیاسی دولتها نباید شد. البته منظورم از آنارشیستها، آنارشیستهای نیم بندی نیست که هوادار امپریالیستهای غربی می شوند و حتی دولت اوکراین و در طرف دیگر دولت ونزوئلا را انقلابی ارزیابی میکنند و به هر چه آنارشیسم است لجن می پاشند! آنارشیسم خیلی ساده و قابل فهم است و نمیتوان دولتها را انقلابی دید.
    آنارشیست-کمونیست

  7. این چطور:
    نه آنارشیسم، نه کمونیست، بلکه یک حکومت لیبرال دموکراتیک که در آن مردسالاری مدیریت می شود، بردگی مزدی مدیریت میشود، تضادهای امپریالیستی در کشور مدیریت میشود و استبداد سلسله مراتبی مثل همیشه بعلت رفاه نسبی وجود دارد و همه میگویند خب دیگه دنیا همین است، یکی رئیس است و دیگری زیر دست.
    این دیدگاه و آرزوی اربابان اصلاح طلب و یا لیبرال و یا جمهوریخواه است، حتی کوشش دیکتاتورها برای ثبات جامعه. همه صاحبان اقتدار، چه مرد ها، چه سرمایه داران کوچک و بزرگ و چه انحصارات و امپریالیستهای گوناگون و همه زیر دستان بنوعی راضی شوند، یک چیزی بده یک چیزی بگیر. سلطه و تضمین سلطه را بده، رفاه نسبی را بگیر ویا زا زاویه صاحب قدرت: سلطه را بگیر، رفاه نسبی را بده. ناهنجاری های مربوط به جامعه اقتدارگرا مثل دزدی، جنایت و غیره را هم که برایش پلیس درست میکینم. پلیسهای قهرمان! برای امکان جنگ دو کار میکنیم، هم ارتش درست میکنم و به ارتشیان مفتخر می شویم که جانشان را برای نظم موجود و استقلال وطن میدهند، و هم در پیمانهای امپریالیستی وارد شده، امکان مورد تعرض قرار گرفته شدن کشور خود را کم میکنیم. به عبارت دیگر، میانه روی، تعادل!! همه راضی!!
    اما این طرح کار نمیکند و دلیلش دقیقا همان وجود اقتدارگرایی در انسان است.
    هیچ کس به آن چیزی که دارد راضی نیست، مخصوصا صاحبان اقتدار. مرد ها دنبال زنها، زنها دنبال شوهر، کارگران دنبال افرایش حقوق و سرمایه دار کوچک دنبال سرمایه دار بزرگ شدن و سرمایه دار بزرگ دنبال انحصار درست کردن و صدور سرمایه بکمک امپریالیسم، توده های سلسله مراتب دنبال بالا رفتن از نردبان قدرت و خودشیرینی. گرچه جامعه ممکن است در دوره ای آرامش داشته باشد، اما عمیقا در بحران بسر می برد.
    برای درک بحران جامعه انسان بروید به یک کتابخانه. کتابهای وقایع تاریخی کم نیستند، بعضی از آنها قطور هم هستند. ببینید که کی و کجا جوامع آرامش داشته اند؟ هیچ وقت. می بینید که بشر موجودی است در بحران دائم، سلطه طلبی و شرارت غلبه دارد و ریاکاری ها دیر و یا زود افشا شده است و نوع عوض کرده است. فکر نمی کنم همه جانوران در بحران هستند جز آنها که در حال منسوخ شدنند ویا انسانها دارند منسوخ شان میکنند.
    با صداقت و کمی فکر کردن میتوان دید که جامعه بشر بیمار است. تشخیص من این است که بیماری بشر مرض سلطه داشتن است، اقتدارگرائی. این مرض بر فرهنگ انسان غلبه دارد و بیان وضع فرهنگی فعلی بشر است. یا این مرض را باید بر طرف کرد و یا هر فردی باید منتظر اینها باشد:
    اگر زن باشد، از شوهر کتک خوردن.
    اگر زن باشد، مورد سوء استفاده و تجاوز مرد قرار گفتن.
    اگر زن باشد اجبارا ازدواج کردن.
    اگر زن باشد ممکن است مجبور به فروش سکس شود.
    کم شدن حقوق.
    از دست دادن مزایا.
    بازنشستی همراه با فقیر شدن.
    مورد تعرض جنایتکاران قرار گرفته شدن.
    ناامنی ناشی از قدرت پلیس و جاسوس رژیمها.
    ناامنی ناشی از نیروهای طبیعی مثل زلزله، سیل و غیره.
    به جنگ فرستادن شدن خود و نزدیکان.
    ورشکسته شدن.
    بدهکار شدن.
    مریضی ناشی از محیط زیست.
    مریضی ناشی از فقر.
    این لیست بسیار بیشتر از این است.
    #
    خلاصه:
    چاره این مرض انقلاب است. انقلاب یعنی از بین بردن اقتدارگرائی در زندگی انسان که اشکال مهم آن در ایران اینهاست:
    مردسالاری
    بردگی مزدی (در قدیما فئودالیسم و برده داری و اشکال دیگر استثمار)
    امپریالسم
    استبداد سلسله مراتبی
    #
    آنارشیست-کمونیست

  8. خانم آرام،
    من با بیشتر نظرات شما در این مقاله موافق نیستم.
    توضیح بدهم.
    ۱ – جامعه بشر تاریخا زیر بار اقتدارگرایان خود رفته است. این ارتجاع در همه جا حاکم است، چه در کشورهایی که دولت دموکراتیک دارند و چه در کشورهایی که دولت دیکتاتوری دارند و چه در کشورهائی که دولت مارکسیستی داشتد و یا دارند.
    ۲ – اقتدارگرائی در هر منطقه کره زمین اشکال خاص خود را دارد و در عین حال دارای یک سری وجوه مشترک است. روابط سرمایه داری، شکل استثمارگری اقتدارگرایی را در جهان تقریبا یکسان کرده است. مارکس در این درست میگفتند.
    ۳ – اقتدارگرائی و پیروزی تاریخی آن مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و استبداد سلسله مراتبی و در بسیاری مناطق، نژادپرستی، بوجود آورده است. این ذهنیت و عینیت منتج از آن برای اقتدارگرایان رضایت بخش و برای قربانیان آنها فلاکت است. این وضع امروز بشر است از جمله وضع ایرانی ها.
    ۴ – اقتدارگرائی از آنجا که سلطه طلبانه است، ارتجاعی است. این گرایش آزادی قربانیان را در تعیین سرنوشت زندگی خود نفی میکند و سرنوشت قربانی را در دست خود میگیرد. این اسارت در تمام دنیا وجود دارد و خاص ایران نیست.
    ۵ -در ایران، سلطه طلبی فعلا بصورت حاکمیت مردان اسلامی و سرمایه داران اسلامی قرار دارد. قبلا از جمهوری اسلامی، ارتجاع، تعریف شد، شکل دولتی دیگری داشت، اما کنه فرهنگی متفاوتی نداشت چون جامعه مردسالار بود، بردگی مزدی بود، امپریالیسم زده بود و استبداد سلسله مراتبی حاکم بود. حتی در اشکال ماقبل سرمایه داری، کنه ارتجاع بصورت استثمار و استعمار و استبداد سلسله مراتبی قابل شناسائی است.
    ۶ – اقتدارگرائی کار ساده ای نیست، با مقاومت مواجه میشود و مقاومت گهگاهی به شورش تبدیل می شود. نهادهای ثابت (ثابت در کنه نه شکل) دولتی در مقابل این مقاومتها ساخته شده است. نهادهای ایدئولوژیک ظاهرا غیر دولتی هم همینطور، مثل نهادهای مذهبی.
    ۷ – شورشهای سال ۵۷، علیه اقتدارگرائی نبود، علیه نوع دولتی سلطنتی و وابسته به آمریکایش بود. این شورشها موفق بود چون شکل سلطنتی و وابستگی سیاسی به آمریکا را از بین برد. اما اتقلاب نبود چون ذهنیت ضد اقتدارگرائی نداشت. اگر داشت، ضد مردسالاری بود، ضد بردگی مزدی بود، عمیقا ضد امپریالیستها در اتحاد با قربانیان آنها علیه اقتدراگرایانشان نبود، ضد استبداد سلسله مراتبی بود.
    ۸ – تمام تضادهای سیاسی سال ۵۷ و تمام بند و بستها و سیاسی کاری ها (شما میگوئید فرصت طلبی) در چهارچوب اقتدارگرایی و حفظ عینیات تاریخی آن بود. هیچ مبارزه انقلابی با رژیم جمهوری اسلامی در جریان نبود چون هیچ ذهنیت ضد ارتجاع وجود نداشت. مارکسیستهای بلشویک اقتدارگرا بودند، مارکسیستهای سوسیال دموکرات اقتدارگرا بودند، تمام بورژوا لیبرالها اقتدارگرا بودند و هستند و الی آخر.
    ۹ – تغییرات اوضاع سیاسی در ایران از سال ۵۷ تا بحال تماما در چهارچوب اقتدارگرائی صورت گرفته است نه در نفی آن. مسئله کماکان نوع اداره قربانیان اقتدار بوده است نه رهائی از اقتدارگرایی.
    ۱۰ – شعارها و اعمال توده ها در شورشهای سالهای ۸۸، ۹۶، ۹۸ و امسال نشان میدهد که هیچ جنبش انقلابی ای در ایران وجود ندارد. هر چه هست مقاومت علیه نوع حاکم اقتدار است بدون ذهنیت مبارزه با گرایش اقتدارگرایی و اشکال عینی آن در جامعه. البته تک و توک، اینجا و آنجا میتواند دید اما عمومیت ندارد.
    ۱۱ – اپوزیسیون جمهوری اسلامی، از مارکسیست رادیکال تا بورژوا لیبرال متمایل به دولتهای امپریالیستی غرب، خودشان اقتدارگرا هستند. به اندازه کافی فاکت برای اثبات این ادعا وجود دارد. بهمین علت، در گذشته و حال ، در هیچ جای دنیا، هیچ تغییر بنیادی در وضع قربانیان اقتدار صورت نگرفته است.
    ۱۲ – کسانیکه میخواهند آزاد بشوند، از زن و مرد برده مزدی گرفته تا روشنفکر خیر خواه، نمیتوانند فکری داشته باشند و یا کاری کنند ضدیت جز ضدیت ذهنی و عملی با گرایش اقتدارگرایی در بشر و مبارزه با عینیات آن که حداقل مجموعه ای است از مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و استبداد سلسله مراتبی.
    ۱۳ – وجود خرافات از جمله خرافات مذهبی، توهمات و سایر ایده های غیر علمی و غیر منطقی در توده ها و حتی روشنفکران و حتی تحصیل کرده ها ، نتیجه کار مهندسی فکری اقتدارگرایان حاکم شده بر بشر است. آنها بخشی تز ثروت خود را به این کار اختصاص میدهند. مبارزه با این تحمیلات و ایده های ارتجاعی در واقع دفاع از علم و دانش است. درست اندیشیدن، یعنی علمی و منطقی اندیشیدن، لازمه انقلاب یعنی لازمه از بین بردن اقتدارگرائی (ارتجاع) است.
    ۱۴ – گرایش به اقتدار داشتن در همه موجود است، حتی در کودکان. تاکید بر کلکتیو بودن سازماندهی مبارزه با ارتجاع (با اقتدارگرایی و عینیاتش) ضروری و کلیدی است.
    ۱۵ – از آنجا که ماهیت نهاد دولت برای حفظ اقتدار بوجود آمده، تصور آزادی بصورت وجود یک دولت انقلابی تناقض در گفتار و توهم در ذهن است . دولت کرائی محصول مهندسی فکری تاریخی افتدارگرایان و بیان پیروزی تاریخی آنها بر نوع بشر است.
    ۱۶ – انقلاب ملی نیست، جهانی است. صرفا مربوط به حال نیست، از بین بردن میراث تبه کارانه اقتدارگرایان، مربوط به حال و مربوط به آینده بشر است. انقلاب تحول در فرهنگ بشر است، نه صرفا فرهنگ ایرانی، هم ایرانی و هم برای تمام بشریت.
    ۱۷ – امیدوارم این متن خلاصه در ذهن شما تاثیر بگذارد تا از پارادایم ظاهرا انقلابی اما عملا ارتجاعی خارج شود. البته فقط شما نیستید. تمام اپوزیسیون غیر آنارشیست و حتی بسیاری آنارشیست، در توهم انقلابی بودن زیست میکند، اما در عمل و در روابط با هم، ارتجاعی (سلطه طلب) هستند.
    آنارشیست-کمونیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>