دینمداری و اسلام سیاسی چیست؟
بهنام چنگائی
.
جز دروازه های گشاد خرافه، فریب، دروغ، مفتخوری، درندگی و…!
دور نباید رفت و می بایست از پرسش بالا آغازکرد. من می پرسم! آیا پس از ۴۳ سال تبهکاری اسلامی ولائی ممکن است اینک بتوان کسانی خردمدار، آزاده، آگاه و نوعدوست در سرتاسر ایران ویرانگشته یافت که آنها مستقل ازین دم و دستگاه فاسد حکومت آخوندی باشند، و از این بیدادگری مطلق، که گردانندگان تاکنونی اش جز ملاها و مکلاها و ملی مذهبی ها و لیبرال مذهبی های خداپناه و ریاکار نبوده اند، و در یک پرسش کوتاهتر، آیا از مجموعه ۴۳ ساله ی دین دولتی آنان دست، دم و دل بی درد و رنجی داشته اند؟ و برعکس قریب به اتفاق کارگران و کشاورزان و زحمتکشان و زنان و جوانان و همه بجان آمدگان که روزانه فریاد اعتراض ها و دادخواهی هاشان به آسمان رسیده، اینان دارای درک، شناخت و دریافتی دیگر از این دکان دین و غارتگری اسلامی داشته باشند و دلسوزانه بیایند آنرا با ما در میان نهند؟ یا بتوانند بما از تجربه های هرچند ناچیز ولی مثبت خویش و برای دفاع از حاکمان یکدست پلشت و سرسپردگان این کنام مرگ و تباهی امکان شفاف سازی داشته باشند که بسود توده های کار و رنج بیدادرس ثمری داشته باشد؟!
خوب گناه کارگران و کارمزدان مسلمان چیست و این چه روزگاری ست که خدا و اسلام و ملا و مُکلا بر سر باورمندان خود آورده است؟ چرا اسلام و دینمداری از خرد می ترسد و خردستیز بوده و مانده است؟ و چرا اسلام و ملا انسانمداری و خودباوری را کفر! و کافر را دشمن خدا می نامد؟ چرا بندگی و بردگی بدرگاه آخوند، عین قربت بخدا و رسول خداست؟ حال آنکه از هردوی آنها، (( خدا و رسول)) درین معرکه ملا هیچ خبری نیست! و چرا؟ کی خدا بداد مومن ها خواهدرسید؟ پرسیدنی پس چرا باید این رژیم تداوم یابد؟ مگر امروزه ریز تا درشت ملاها و مکلاها اندکی آبرو و اعتبار دارند و یا برای خدا و رسول شان برجاگذارده اند؟ درین میانه اصول و فروع جبری و قهری اسلام، پرسیدنی ست! حقوق انسان مستقل و خودرای نوعی انسان که نه! تنها خود مسلمان در کجاست و یا خواست استقلالی او اگر جسارت بیرونی بیابد چگونه ارزیابی و پاسخ داده می شود؟ جز در عبودیت به آخوند و ولایت عصر که خمینی و خامنه ای باشند؟! پس اوی نوعی که هیچ! خود مومن هم درین بازار مکاره وجود خارجی ندارد، مگر در سرسپردگی مطلق؟ و جز این هم جایز نیست؟
آیا این باندهای هراسبار و سیستماتیک اسلامی که بیاری پول نفت هار هارشده اند، اندکی از حقوق بشر را خود در جهان اندیشه ها و جهان بینی های موجود شناخته و خردکی از آنرا نه برای مای دارای جهانبینی های دیگر، که تنها برای مسلمانان زمینگیرشده ولائی شیعی برمی تابند و یا برخواهندتابید؟ چه پرسش چندش انگیزی، آنگاه که از اسلام ازلی و ابدی می گوئیم و از نرمش آخوند مفتخور و امکان پذیرفتن حقوق بشر او، و تن دادن به برابری زن و مردش!؟ براستی چرا اسلام و آخوندها و مذهبی های همچنان مرتجع و واپسگرامانده و برابر این اصل پایه و ابتدائی یعنی” آزادگی خرد و فراروئی اراده انسانی” آنها آنرا هیچگاه نه با نرمش که در برابر دیدگاه های دیگران مخالف، بی پروا بازتاب اخلاقی ـ انسانی نیز ندارند؟ و چرا ما تاکنون با وجود توان کلان اجتماعی طبقاتی میلیونی مان که کمر کوه ها را درهم می شکند چه رسد به مشتی ملا و مکلای انگل و دنیاپرست! ما هنوز در پی اعمال اراده مستقل و آزاد خویش نبوده و آنرا از رژیم و بساط اسلامی پس نگرفته و حاکم بر سرنوشت خویش نشده و نمی باشیم؟ مگر این دین دولتی و اسلام چیز دیگری ست که ما آنرا درین ۴۳ سال هرزگی حکومت اسلامی هنوز نشناخته و یا ساده دلانه تر همچنان بدان امیدوار مانده باشیم و به اصلاح آن بیاندیشیم؟ در حالیکه ما بخوبی می دانیم که این رژیم بدون هرگونه گرافه سرائی جز، درزوازه های گل و گشاد خرافه گوئی، نادان پروری، فریبکاری، دروغگوئی، درندگی، مفتخوری، چپاولگری و… نبوده و نمی باشد.
برای بازتاب اندک، ولی درست هویت رژیم شیعی ولائی اسلامی براستی بار واژه های تاکنونی ما کارا نیستند. از چه ها باید گفت! از شقاوت ترورها و از سنگدلی علیه بنیان های فروریخته ی خانواده ها و از روابط سالم زن و مرد که ملاها آنرا نابودکرده اند! از چه باید گفت؟ از برگذاری و برنامه ریزی ترورها، رونق میدان های اعدام ها و جلال و شکوه راه اندازی شکنجه های کارگران و شرار شلاق ها و تلنبار هزاران فسادهای آخوندیسم؟ از چه بگویم! از زن ستیزی اسلام و آخوند از یکسو، و از دیگرسو زنبارگی خود محمد تا ریزترین آنان در همین دوران ما و در تجویز ازادواج دختر مدرسه ای ها بیاری حدیث و آیات این و آن ملکوتی؟ از بدفرجامی کارگران و کارمزدان بینوا چه بگویم که دیگر آنها دارای نان و پنیز اندکی و کافی هم نمی باشند؟ ازین قوم دینمداران یکدست پلید دیگرکدامین نشانه ناچیز انسانی بوده و برجاست که من از آن بگوئیم؟ از این قوم پلشت بنام خدا چه ها برجامانده است که بربادنداده باشند؟!
من با روشنی و بر پایه ی تجربه های بارهای بار خویش و بر اساس شناخت تاریخی بی کم و کاست ازین دینکاری پیشین و بیدادگری ۴۳ ساله خودکامگان اسلامی ـ شیعی، سرراست و بی پیرایه می گویم: اسلام و ولایت زمینی خدا هیچ نیست، مگر فریب ساده دلان و بکارگیری دروغ و دردهای بیدرمان و… بسود یک اقلیت همه سر حریف. من به این ریاکاری آخوندی الهی نه می گویم نه! برای شرح این نه، هزارها تن کاغذ و قلم و بردباری و تلاش طاقتفرسا بکاررفته و همچنان لازم است تامگر اندکی از پرده بیرون افتاده ها را درست برنوشت؛ نه آن اندرونی ها و پنهانی های زیر عبا و عمامه ها را که در آینده و پس از سرنگونی این رژیم بدان ها پی خواهیم برد. درین راه پرفراز و نشیب پیشارو، آگاهی و تاریخ آتی برای ما و آیندگان بارسنگینی بدوش دارد. روشنگری و افشاگری چراغ راهنما و دعوت روشن بسوی میدانداری انقلاب مستقل کارگری همراه با توده های میلیونی ست.
زیراکه: نکته آغارین و پایه برای فراروئی اجتماعی طبقاتی، و رهائی از این استبداد دینی آخوندی و سرمایه سالاری ضدبشری، این هدف و مبارزه درخور چه تلاش ها که نبوده و نیست و گام های هدفمند پیشین و پیوسته ی آتی، نیاز به چه از جان گذشتی های دردناکی برای پیشگامان راه همواره نداشته و ندارد؛ و چه بی شمار قربانیانی که درین مبارزه انسانی جان و هستی خویش را نباخته اند؛ تامگر برای آگاهیرسانی جاری و تاریخی و گستردگی شناخت مردمی از اهداف ضدبشری اسلامی ـ ولائی، می بایستی که خود توده های کار و زحمت بمیدان دادخواهی کشانده شوند و خود کارگران و توده های مسلمان می بایست بپاخیزند و داد خویش بستانند و دگرگونی سیاسی اقتصادی بسود خویش کارمزد ایجادکنند. توده هائی که آنها، و امروزه جز زندگی برباددادگان ببیش نیستند؛ حال آنکه سازنده و تولیدگر سرمایه خود آنها می باشند از از آن بی بهره اند! و در گذشته ها می بایست بیشتر و بهتر می دانستند و درداکه نمی دانستند؛ و گول خمینی را خوردند. ولی اینک می دانند و خوب هم می دانند که باید برابر فریب و ریای دکان اسلامی و آخوندهای مردم ستیز و اهرم قدرت مطلق دین دولتی آنها بایستند و اینک ایستاده اند و ایران امروز ما همینک در سراسراش فریاد ضدبیدادگری اسلامی سرشار است.
درگذشته ها برای نیروهای چپ و کمونیست منهای خودفروختگان رفرمیست، هویت و کلیت و شناخت نظام اسلامی ـ ولائی پیچیده نبوده و آنها خیلی پیشترها با خرد و دانش انسانمدار خود، سیاست زیر عبا و پشت پرده های ترفندها و دسیسه های ریاکار اسلامی را بخوبی می شناختند و می دانستند که ملا و مکلا با خدا خدا گفتن هایش جز در پی کسب قدرت و ثروت و چپاول دار و ندار نیروهای کارمزد و تنگدست نبودند و نیست.
چه در دوران شاه و سپس شیخ هرگونه روشنگری و افشاگری و آگاهیرسانی کارگری ـ توده ای تاوان های گزافی برای نیروهای مسئول و متعهد داشته و همچنان دارد؛ و جای پای کشتارها و اعدام ها و اسارت زندانی های بسیاری توسط این هرزگان ثروت و قدرت در دل تاریخ برجاگذاشته است. وظیفه نیروهای مترقی، چپ و کمونیست روشن بوده و هست و برای تعهد به آگاهیرسانی استوارمانده و بر ضرورت روزگار روشنگری ها همچنان پافشرده و می فشارند و با وجود جلادهای غیبی و آشکار اسلام رحمانی و شاه شاهان در گذشته، در سرتاسر کشور دروازه های زندان ها در هردو دوره بازِ باز، و طناب های دارشان همیشه آویزان و پرکار بوده و می باشد. شکنجه و سرکوب و کشتارهائی که هرکدام از خردورزان پیشگام را ترورکرده و درین راه سخت و بلند، چه جان ها و هستی های خود و زن و بچه های شان را این نوعدوستان یکجا از دست نداده اند. همچنانکه دیدیم رژیم اسلامی ولائی چه آسان چراغ دانش و بینش مردمی “بکتاش آبتین” را به خیال پست خود خاموش کرد. البته رژیم بخوبی پی برده و دانسته بود که این دین قهقرائی و واپسگرایش برای بقای خویش چاره ای جز کشتن روشنگران و انقلابیون نداشته و هنوز ندارد. و حکومت اعدام همینک با تهدید وکیل توماج از ندادن پوشش قضائی به وی، بی گمان قصد خفه و خاموش کردن داد اعتراضی توماج صالحی را دارد. پرسش! این راهکارهای خدائی و اسلامی و آخوندی و اعدام دوست و تروریست پرور را چگونه می توان آنگونه نوشت که این رژیم درین ۴۳ سال بر سر معترضان ما آورده است؟
وزهمینرو “بکتاش آبتین ها” و توماج صالحی ها” و هزارهای دیگر اسیر و دربند همگی، چراغ راهگشا و روشنگران فصل تاریکی های اسلامی و هرگونه استبدادگرائی می باشند، و آشکارا دشمن ظلمتیان و خاموشی گزینانند. وزهمینرو نیز ناگزیر از دیدگاه خردگریزان و داناکشانِ شبسوار نمی بایست بیش از آن به راه گمراهان دین دولتی روشنائی بیفکنند و باید کشته شوند. زیرا کافرند و دشمن خدا. بنابرین، پیک های هرگونه نورپردازی ها و روشنائی ها و راهنمای رهائی ها از دید این شبسواران جایزنیست و نمی بایست بخاطر صیانت نفس این مافیای شب بانان زنده بمانند و بسان بسیارانی که بیش ازین کشته شدند نمی شاید زنده بمانند؛ و نمانده اند. همین ملائیسم اعدام پرست توانست بکتاش را بیاری کرونا از سر راه خرافه و خونخواری و خلافت خویش بردارد و برداشت. شایسته ما بیش ازین نیست که درین لجنزار بوگندو آخوندی اسلامی آرام بنشینیم و چشم بیاری خدای آخوند بدوزیم. رژیم اسلامی سرمایه سالاری باید توسط خود کارگران و مدافعان نیروی کار و کارمزدان نابودشود.
بهنام چنگائی ۲۱ دیماه ۱۴۰۰
Comments
دینمداری و اسلام سیاسی چیست؟<br> بهنام چنگائی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>