آبتنى “شهبانو” ها و چشمان هیز درباریان
.
ناصرالدینشاه هرچند گاه یک بار، به دلیل نزدیکى زیاد مازندران به تهران سفرهاى بهاره و تابستانه اى به آن ولایت ترتیب مىداد. وغالبا مسیر کوهستانى و خطرناک، ولى زیبا و خوش آب و هواى تهران- آمل- لاهیجان- تهران را انتخاب مىکرد. مسیر سفر معمولا از آبادیهاى فشم اوشان، آهار، گچه سر، شهرستانک، دونا، کندوان، سیاه بیشه، یوش، گردنه زانوس، کجور، هزارخال، بلده نور، سیاه سر، مرزن آباد، کلارک، بنفشه ده، کلاردشت، خیررودکنار، نارنج بن، بلدمحله، ایزده، تلیکه سر، قوىکنار، سرخرود، مشهدسر، پازوار، لاریم، فرح آباد، قلعه پلنگان، میانکاله، افیرآباد، اشرف، پل نکا، سارى، شاهى، بارفروش، آمل، کهرود، بایجون، شاهان دشت، لاریجان، آب اسک، پلور، چشمه دار، جاجرود، دوشان تپه، و…مىگذشت.
در زمان این شاه خوش گذران وسائل حمل ونقلى مثل اتومبیل و هواپیما نبود تا مثل آقازاده های جمهوری اسلامی یک ساعته خود را به جزیره کیش برساند. یا مثل محمد رضا شاه و برادران و خواهرهاى وى و دیگر اعضاى خانواده پهلوى در مدت زمان کوتاهى به صدها ویلا و قصر خود در نقاط مختلف ایران، بویژه شمال و یا کاخهاى خریدارى شده در سوئیس و دیگر اقصاى دنیا برسانند. لذا مسافرتهاى ناصرالدینشاه به شمال ایران حداقل چند هفته اى طول مىکشید.
در این سفرها معمولا بین سه تا هشت هزار نفر وى را همراهى میکردند. و سه هزار مال نیز مسافرین و مایحتاج را حمل مىکردند. این اردوى کثیرالعده به هرجا که مىرسید آنجا را به زباله دانى تبدیل مىکرد، زمینهاى مزروعى کشاورزان زیر سم اسب و قاطر لگدکوب شده و حاصل از میان مىرفت. در حالیکه شاه در این سفرها از شکار، طبیعت، هوا و غذاى خوب لذت مىبرد، همراهان و خیل خدمه و درباریان و آبدار و آشپز و فراش که جز زحمت و مرارت نصیبى از سفر نمىبردند و مرتب باید چادر نصب کنند و برچینند و دیگ بر اجاق قرار دهند و پخت و پز کنند و ظروف مسین بشویند و چاه مستراح بکنند و از عیال و فرزندان خود دور باشند، زبان به نفرین مىگشودند و به شاه فحش مىدادند.
البته در این مسافرتها هرگز تنها و بدون اهل حرم نبوده است، در هر منزل مانند تهران سراپرده هاى اهل حرم بصورت جداگانه و در کنار چادر سلطنتى نصب مىشد. و در هر دهکده بین راه هر دختر جوان زیبا و موزون پیکرى را که مىدید، امر به صیغه کردن او مىداد. در یکى از این مسافرتها ناصرالدینشاه تصمیم گرفت که تمام خانمهاى حرمسراى خود را همراه ببرد، زیرا خیلى از آنها هرگز دریا را ندیده بودند و دلشان مىخواست آنرا ببینند.
رسم چنان بود که روستائیان دختران زیباى خود را بزک کرده کنار جاده مىآوردند و نگاه مىداشتند شاید شاه و شاهزادگان و درباریان آنها را پسندیده و صیغه کنند و دختران فقیر و گرسنگى کشیده آنها را به قصرهاى با شکوه خود ببرند. به محض اینکه خبر عزیمت شاه در دهات پخش مىشد، زنان روستایى، دختران زیباى خود را در اطراف جاده نگاه مىداشتند تا شاه و درباریان نظاره گر آن تیره بختان باشند. زنان سالمند و از کارافتاده و یائسه شاه نیز گهگاه از این هدایاى جاندار خریده براى شاه به عنوان تحفه و سوغات نگه مىداشتند. البته در زمان محمدرضاشاه این “صنعت” کمى ترقى کرده و علاوه بر اشرف خواهر شاه و اعلم وزیر د ربار که براى شاه دختران زیبا را شکار کرده و بوى هدیه میدادند، صدها دلال(جا…) در ایران و سراسر دنیا داشتند که کارشان فقط شکار دختران براى اعلیحضرت بود. و در جمهورى اسلامى هم که این “صنعت” مثل خیلى دیگر از صنایع ما بى شباهت با زمان ناصرالدینشاه نیست.
وقتى شاه و اهل حرم به کنار دریا رسیدند، هوس آبتنى نمودند و پرده هایى از چادرهاى حرم تا ساحل دریا کشیدند، اما ملتزمین گستاخ و بى ادب مىتوانستند بوسیله دوربینهاى شکارى آنچه را که در دریا مىگذشت بخوبى ببینند. حال جریان آبتنى در دریا را از زبان عین السلطنه که جزو همراهان بود بشنویم.
(روزنامه خاطرات عین السلطنه، جلد اول صفحه ۸۰۹):
درسراپرده محشر است. یک جهت عصبانیت شاه محض آن است که حضرات پر داد و بیداد مىکنند. تماما لخت شده اند. بعضى ها که خیلى مستورى دارند یک چادر سیاه سر کرده اند، اما آنقدر بى چادر در میان آنها هست که چادرى ها جلوه نمىکنند. چادر ما دور است. آنها که نزدیک هستند، تماشاى کامل مىکنند. خیلى ها لخت شده اند و از توى آب تماشا مىکنند. دو قایق هم هست که دور و برى هاى ملیجک سوار مىشوند و متصل از جلوى سراپرده مىگذرند. معلوم است به آن نزدیکى براى چه مىروند. چادر بختیاریها پائین چادر معتضدالسلطنه است. دوربینهاى خوب دارند، مدام نشسته و تماشا مىکنند. رویهمرفته این کار بى قاعده اى است. البته وقتى این همه زن که شهرت خوبى دارند و همه کس میل دیدار آنها را دارد، به این نزدیکى لخت شوند، وضیع و شریف از مشاهده ناگزیرند. کسى که آنها را حتى در چادر و چاقچور ندیده و حالا ممکن شود بى ستر عورت ببیند البته نگاه خواهد کرد و انواع حیله را به جهت دیدن صورت خواهد داد. در نگاه کردن مردم بى اختیار بودند و حق هم دارند. انصاف هم نیست یک نفر آنقدر زن همراه داشته باشد و دیگران هیچ.
براى تهیه این نوشته از کتاب « از فروغ السلطنه تا انیس الدوله» نوشته دکتر ابوالقاسم تفضلى استفاده شده است
سینا
Comments
آبتنى “شهبانو” ها و چشمان هیز درباریان — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>