نیرنگ دین با عزاداریش، جز کشتن خرد وکاشتن نادانی نیست / بهنام چنگائی
نیرنگ دین با عزاداریش،
جز
کشتن خرد وکاشتن نادانی نیست
تا بیش ازین دیر نشده سرراست و یکدست از همگان برای چاره یابی پرسیدنی ست! با نیرنگ و فریبخوردگی دینی که امروز ما دچار نسل کشی ها، تباهی ها و ویرانگر ولائی هایش هستیم، چه خواری ها، چه بیماری ها، چه بلاها و چه نابودسازی های ژرف، گسترده و مرگبارتری هنوز مانده است که تاکنون خدا، این آقای ولایت فقیه مطلق و دینمداران دیروز و امروز اسلامی بر سر تک تک دین باوران و مومنان ساده دل و درخود شکننده ی ما که ” همگان” امروزین باشیم نیاورده باشند؟ مگر خمینی، خامنه ای و آخوند و ملا جماعت همه جا و در منبرهای سرطانزای شان نگفته و نمی گویند که بیش از 90% مردم ایران مومن و دیندار و دینمدارند!؟
خوب، اگر چنین است که آنها می گویند! پس ما باید بپذیریم که این بلای نسل در نسل کش و خانمان عقل برانداز و نادانپرور، یک بیماری هولناک و”همگانی” ست! و ازینرو نیز برای پیشگیری از زایش و همچنین برای زدودن ریشه ها و آسیب های تاریخی و کنونی آن و رهائی همگانی خویش، و همگام و همزمان پاکسازی خرد انسانمداری لهیده شده ی امروزین، می بایست راهکارها، راهبردها و چاره ورزی های بیشتر مردمی ـ توده ای را از تجربه ها آموخت، و سپس ساختاری و سیستماتیک و قانونمدار آنها را آموزاند، و برای کودکان و جوانان، دانشورزانه و روشنگرآنه مشوق فردائی بهتر و خودباورانه تر شد و انسانمداری را بناساخت و دانشگرائی عینی ـ اجتماعی را جزو آموزش آغازین و راهبردی و حقوق پایه ای هر فرد نمود و پرداختن به هستی، و ساختن و بهبود زندگی بوم زیستی و نگهداری زیست بومی شد که بی گمان هر دگرگونی پایه ای و زیرساختی چنین ابزار و اهرم های عینی و واقعی ای را می خواهد که ما دستکم هرگز درین 1400 سال یکه تازی و خودرائی اسلامی از آن بی بهره مانده ایم.
آری سزاوار ما نیست که بیش ازین خوار و زار خدا و ملا شویم و همچنان گول دکانداران زالو، پلید و مشنگ دینی و مفتخور را بخوریم. چراکه ایران در 1400 سال گذشته همچنان در جا زده و پیوسته در تسخیر چرندبافی و برده سازی های آنهاست که پایانی هم ندارد و دار مرگ مخالف، و دام تباهی هستی و تیغ کور خردکشی آنها با این دین دشمنی افکن و جنگ برافروزی شان سرانجامی انسانی و نوعدوستانه برای ما ندارد و نخواهدداشت؛ و نگرش ها و گرایش های خود خدای ذهنی و دین ضدبشری شان هم، گوشه بگوشه نابودی زندگی تک تک ما را نشانه گرفته، و نام و نانِ و نوای نادانپری ملای مکار را همه جا ساق و سیراب نموده، و حرص و زیاده خواهی آنها را هرچه بیشتر گسترده و سفره های جهانی شان را هرچه بیشتر چرب و پهن تر کرده است.
مگرنه این است که ما از اینان خداشناس از دیرباز خوانده، شنیده و درین 45 سال می بینیم که با اینهمه سرکوب ها، زن ستیزی ها، چپاول ها، دروغگوئی ها، ویران کردن ها، سرگردان سازی ها، تباهی ها جان و مال ها، زندانسازی ها و کشتارهای بالای دار و سرکوب های روزانه ی زنان دادخواه پیاپی ادامه دارد و جوانان ناامید بسیاری دست به خودکشی می زنند و رژیم کارگران، روشنفکران، نیروهای مخالف، چپ، کمونیست، آگاه و ناسازگار با ساختار دینی را، بنام کافر و دشمن خدا سرزنش، زندان و سرکوب می کند و یا با گستاخی، و به ریشخند درآوردن چنین مبارزانی، زندگی آنها و آینده ی ما را ویران تر می کند تا با این جنایت های بلند و بی شمار، زمان را تسخیرکند و زندگی ملاها را بیش از پیش آرامش چشمگیربخشد و البته که بیشترین شان در رفاهند و خوشبختند و دلگرم، در کاخ های آسمانی شان لمیده اند و بی شرمانه تر ما و توده های کارگر و کارمزد را با کلک و نیرنگ رحمت و حکمت خدا، اینگونه که بر ما رفته سنگدلانه تر تلیده و چلیده اند.
هرکدام از ما مسلمانان بایستی بی طرف و بی گرافه گوئی پاسخ دهیم که آیا ما با پذیرفتن وجود و حکمت و رحمت خدا، و همچنین با تن دادن به فرامین دین او، و گوش جان به وراجی و خرافه بافی ملاها دادن و سرسپردگی به چرندهای صدها ساله و رنگین آنان، تاکنون توانسته اندکی در بهبود زندگی ما باورمندان رُل سازنده داشته و نقش درستی برای احقاق دستکم حقوق انسانی مان باشد و بدهد که ما آنرا ببینیم و بیابیم؟ پاسخ من: نه هرگز! من و ما تنها درین 45 سال پست و پلشت قربانی این رژیم بوده و از آن هیچ جز ترس و تنبیه و اعدام و … ندیده و نمی بینیم. زیراکه خود ولایت و ملا جماعت خدایان بی بروبرگرد زمین ایران در سرتاسر کشور شده اند و تک تک مای کلان و میلیونی پیگیر و هرچه بیشتر و روزانه، تنگدست تر و گرسنه تر و بیدادرس تر و بی فرداترشده ایم. آیا در میان ما کسی هست که منکر این واقعیت باشد که ملا مفتخور است و ما کارگران و کارمزدان و نیروهای سازنده که خود اینک گرسنه ایم، نان آوران و بردگان آنها شده ایم؟! و چندش آورتر اینکه ما خالقان زندگی دردا که همگی بردگان این قوم ریاکار شده، و همچنان می باید بنا بر فرمان دین دولتی مومن بمانیم، و بی حق و حقوق بخاطر خدا و حکومت اش درجازنیم و بمیریم! اما همیشه به حکمت و عدالت او وفادارمانیم! آیا چندش برانگیزتر ازین می شود؟! که بنام خدا و رسول و… بی یاورتر از همیشه شد و بجای زندگی، جان کند؛ ولی همچنان زیر بار طمع ملا بود و ایمان به وعده های پوچ خدا داد که کمرهای مان را شکسته، ولی از رحمت و حکمت اش هیچ نشانه ای نیست و یکدست همگی ما را در درگاه و خلافت ملا پاک باخته ایم.
تک تک ما در این سرانجام پوچ و پرت و تاریک خداباوری باخته ایم و مسئولیم و می باید پاسخگوی این پشتیبانی از ملاها فاسد و طمعکار باشیم! بنابرین بی هیچگونه گرافه سرائی بگوئیم که ما در پیدایش این حاکمیت ترسناک، ضدبشری و یکه تازی ولائی چه سودی و جه اشتباه هائی کرده ایم؟ که این سرنوشت سیاه، زندگی تلخ و هستی خونین وبال گردن مان شده است! سرانجامیکه بنام خدا آمد و با نیرنگ ملا برای مان جهنم واقعی ساخت. و توان و اعتماد ما را چنان مورد سوء استفاده و بهره بری دکانداران دینی و بسود دینمداران ضدبشری و سرمایه سالاری داخلی و جهانی قرارداد که دیگر هر کنش و واکنشی از ما جز راه و رسم خودزنی نبوده و فریبخوردگی دینی ما نیز جز، سپری برای سروری بی مانند ملا جماعت نشده است. درحالیکه می بایستی پذیرفت که تنها و تنها جنبش مردمی، پویش اجتماعی، تلاش نیروی کار، خرد و دانش تجربی انسانمدار می توانست یاور حقیقی ما با باشد و نبوده و نیست. ضرورت و نیاری هائی که دستکم درین 45 سال جای شان در میان ما خالی بود وگرنه، می توانست هستی و زندگی ما بسود منافع اجتماعی ـ طبقاتی مان دگرگون کند و ما را ازین جور و ستم، سرزنش و بهره کشی های بی شرمانه ی آخوندها رهاسازد و وجود همو نیز می توانست سازنده کنونی ایران دیروز و امروز باشد؛ نه خدا و هیچ نیرنگ دیگری!.
و این شگفت انگیز نیست که بدانیم نسل های پیشین همین انسان های کار چپاولشده ولائی مبارزانی بوده اند که خستگی ناپذیر، جستجوگر و چالشورز در درازای تاریخ، همیشه از شکنندگی زندگی شان رنج برده، ولی پیوسته دست در گریبان قلدران برده و با آنان جنگیده و سرنگون شان کرده اند و سپس ناگوارائی ها و نا هنجاری ها و ناسازگاری و نارسائی های زمانه ی خود را با ایستادگی و نبرد اجتماعی و سراسری پشت سرنهاده و بردبارانه بر همه سختی ها چیره شده و پیروزمندانه راه فردا را یافته و نان خود را با کارکردن درآورده و خورده و زندگی سرزنده ای کرده و همچنان می توانند بکنند. روش، شیوه و کارکردهائی که با چهارچوب دین و هستی دینمداران هرگز خوانائی نداشته، ندارد و نخواهدداشت؛ همانگونه که سرمایه سالاران انگل و مفتخور چنین بوده و همچنان بسان ملایان مفتخورمی باشند و ما بخوبی می دانیم که ” دین و سرمایه” یا “ملا و دارا”این دو لاشخوران اعصار باهم پیوند بلند تاریخی داشته و خون ما و پیشینیان مان را خورده و امروزه هم می خورند.
این خدا و دین دولتی اش نیرنگباز تازه ای یافته: مسعود پزشکیان روز پنجشنبه 22 شهریور در دیدار با ایرانیان مقیم عراق گفت: ( اگر به راهی که خداوند و امامان به ما گفته اند عمل میکردیم در این وضعیت امروز قرار نداشتیم. هر عیب که هست از مسلمانی ماست وگرنه اسرائیل جرأت نمیکرد این بلا را بر سر مردم غزه بیاورد.) و این در حالی ست که 60% جامعه ایران فقیر هستند و نمیتوانند 2100 کالری در روز مصرف کنند، یعنی بیش از 50 میلیون فقیر و ندار داریم!
و سعید لیلاز، اقتصاددان و فعال سیاسی اصلاحطلب به “رویداد۲۴” گفت: ( اصل بدبختی ما فساد، رشد نقدینگی و تورم با چاپ پول بدون پشتوانه است و هیچ ربطی به امپریالیسم آمریکا ندارد و افزود: ” نباید اجازه داد تحریم ماسکی برای فساد ساختاری و ناکارآمدی ساختاری اقتصاد در داخل شود.” و علیرضا اعرافی، مدیر حوزههای علمیه کشور گفت: ( عزاداری یک هنر آسمانی است که به شعب مختلف تقسیم میشود، و حوزه باید راه و رسم نفوذ اندیشه دینی در تمام هنرهای مشروع را بیاموزد.) تو گوئی در اسلام اندیشه و هنر جایگاهی مستقل و خودمحوردارد که هرگز نداشته و دشمن هردوست!.
و نیرنگ تازه ی محمد شجاعی، استاد حوزه علمیه گفت: ( امام زمان صرفا امام کشورهای اسلامی نیست بلکه امام کره زمین است و ( وظیفه انقلاب و جمهوری اسلامی آماده کردن زمینه برای ظهور او بوده است.) او افزود: ( امام زمان غایب است چون امنیت جانی ندارد.) و حسین سلامی، فرمانده کل سپاه پاسداران، گفت که سپاه پاسداران در ایام اربعین، “همه امکانات ممکن و توان” خودش را در عراق و ایران به کار گرفت. او افزود: ( همه امکاناتی که سپاه در اختیار دارد متعلق به مردم و برای رفاه حال آنان است و علاقمندیم مردم از این تسهیلات استفاده کنند. ) و این درست در حالی ست که نان خالی خوردن تا 66% برای تنگدستان گران شده است. این رژیم باید با استفاده از اعتصاب ها و تسخیر خیابان ها و میدان ها در سراسر کشور با همبستگی و اراده اجتماعی و در یک صف بندی مستقل طبقاتی سرنگون شود. وگرنه نیرنگ دینمداران با دروغ ها، موعظه ها و عزادری های شان جز کشتن خرد و کاشتن نادانی نبوده و نیست.
بهنام چنگائی جمعه 23 شهریور 1403
جناب جنگایی،
سوسیال دموکراتها چطور؟
همانطور که شاهیون، خمنیسم بوجود آوردند، سوسیال دموکراتهای نوکر امپریالیستهای غربی، ضد خود، یعنی بلشویسم بوجود آوردند. امپریالیست بودن سوسیال دموکراتها هنوز هم که هنوزه قابل مشاهده واشاره است، در همین سایت روشنگری مقالات ضد لنینی میگذاشتند و از سیستم ارتجاعی دموکراتیک استعمارگر غربیها دفاع میکردند. حالا هم مثل فولادی و خوشچین برگشته اند. اما دیگر دنیا عوض شده، بعد از جنگ اوکراین و قتل عام فلسطینی ها توسط اسراییل و دفاع و فرستادن بمب و اسلحه توسط دموکراسی ها، کار ما راحت شده و دیگر بحث بر سر اینکه مارکس چه گفته و چه نگفته نیست ،فقط باید سئوال کرد که چطور این دموکراسی ها دارند به دیکتاتوری ها و فاشیستها کمک مالی و نظامی و سیاسی میکنند. باید بطور جدی با این سیاستمداران شرور بحث نکرد و فقط سئوال کرد تا بیشتر ایزوله شوند. البته چنین کارهایی از شما بر نمی آید چون شما معتقد به همکاری با هر کس و ناکس برای سرنگونی رژیم هستید.
آنارشیست
جناب چنگائی،
حرف داریم تا عمل، حتی عمل نوشتن،
در مقالات شما هیچ اثری از درک خطاهای مارکسیم و فاصله گرفتن با آن وجود ندارد. مثلا، چیزی بنام انقلاب اکتبر وجود ندارد، سیاست همه با هم شما درس از گذشته یوده یا کپی استالینیسم، و غیره!
اول اینکه دولت بلشویکها (به قول شما، دولت انقلاب اکتبر) از طریق سرمایه داری جهانی آن موقع یعنی سرمایه داری امپریالیستی غربی شکست نخورد. دولت بلشویکها بعلت تناقض ذاتی مارکسیسم به دیکتاتوری (فاشیسم ) تبدیل شد، بعد از طریق تمایل به آلیگاروشی مثل غرب، از طریق خود مارکسیستهای آن موقع سرنگون شد. آنارشیستی مثل باکونین آشکارا این نوع حاکمیت را بدون اینکه بلشویسم وجود خارجی داشته باشد، حدود 50 سال قبل از آن بدرستی پیش بینی کرده بود.
دوم اینکه، چیزی بنام انقلاب اکتبر وجود ندارد. بلشویکها از طریق بستن در مجلس موسسان کار ضد انقلاب خود را تکمیل کردند هرچند که مجلس موسسان هم چندان امیدی به آن نبود. البته لنین و دیگران فکر میکردند در راه ماتریالیسم تاریخی مارکس عمل میکنند که چندان هم غلط نبود. مارکس هرگز نگفته که رشد سرمایه داری یعنی دموکراسی! اگر چنین هم گفته که من پیدا نکردم، خیلی بی اطلاح بود.
آنارشیست
با درود خانم آنارشیست؛
من با آنچه شما می گوئید در تناقض نبوده و نیستم؛ ولی راهکار پیشبرد ناچیزترین خواسته های آن شرایطی می خواهد که جامعه بشری و از همه مصیبت زده تر ایران ولائی است که به شمای زن اجازه ی پوشش دلبخواه هم نمی دهد، چه رسد به سازمازماندهی اراده ی شورائی و مستقل و بدون هیراشی!
ذهنی و ناسازگاری های دیدگاه آنارکوسندیکالیستی شما در آن است که انگاری وقوع پیدائی آن یکباره و در یک شرایط فراتصوری و ناگهانی روی خواهدداد! و نه برنامه ریزی، آموزش و پرورش و مهیا ساختن خودباوری انسان بر اعتماد بخویش! و پرداختن به آن نیز امری تدریجی با گام هائی هدفمند و استوار بسوی ساختن آرام آرام آن جامعه ای که در آن دیدگاه های زیبای آنارکوسندیکالیستی میسر ساختن شود.
و این روند پرُ اوج و فرود قابل پیش بینی نیست آنگونه که از دل تاریخ مبارزه کار در برابر سرمایه می شناشیم می تواند کند و تند، و یا همچون انقلاب اکتبر و دیگرها درجازند و سپس شکست بخورد. ما نباید فراموش کنیم که توان سرمایه در درازای پیروزی اکتبر تا شکست جهانی آن، همچنان در حالت حمله و ستیزگرانه بوده و دستآوردهای مبارزه را به اشکال رنگینی در هم کوبیده و برابرشان سازش ناپذیرانه ایستاده است.
درین راستا بسیارگففته و نوشته شده است و نیازی به بازگوئی دوباره ی آنها نیست و من هم نمی خواهم بدین سان گفتمان را ادامه دهم. اما برای من بسیار شگفت انگیز است که شما فکرمی کنید ما از گذشته نیاموخته و در غاز ایسم های چپ گرفتاریم، نه چنین نیست و ما پویا ولی بی ابزار و اهرمیم و در سرتاسر جهان نیز همین نارسائی ها وجوددارد و درد سنگین و هولناک ما از دیگر کشورهای همدرد درین است که ما هیولائی بنام خدا و ملا را چنان تجهیزکرده و در سراسر ایران مرگکار کرده ایم که برای هر کاری بسوی اهداف مان، اقدام آغازین باید سرنگونی این بساط ضدبشری باشد!
بدون این آغاز ما درجازده و یکایک مان روز بروز کشته خواهیم شد. اینکه پس از این رژیم چه خواهدشد، بستگی به گستردگی نیرو و اراده ی مستقل و همبستگی طبقاتی ـ اجتماعی ما دارد تا بتوانیم در برابر راست و میانی ها و جهان هار سرمایه سالاری و تبهکار به راه مان ادامه داده و از اشتباه ها و خیانت های پیشینیانمان درس بگیریم و راهکارهای بی برتریجویانه را بیابیم، بکاربریم و ….
باسپاس
قسمت دوم
برخلاف نظر مارکس، ارتجاع جامعه را تکامل میدهد و آنهم بر اساس میل خودش. تکامل بخودی خود و بدون وجه اخلاقی، انقلاب نیست، پائین کشیدن حاکمیت اقتدارگرایایی در فرهنگ انسان، انقلاب است، تکامل خوب داریم و تکامل بد. مثلا، پیدایش جمهوری اسلامی، تکامل بد بوده است. جمهوری اسلامی در خلا انقلاب علیه امپریالیستهای غربی رشد کرد و به نتایج امروزی اش رسید که چیزی جز جنایتکاری نبود.خمینیسم فاقد وجه اخلاقی و فاقد نفی استثمار بود و از دستاوردهای ضد استثمار بی بهره بود. تکامل انسان همیشه یک وجه اخلاقی سنگین دارد. این وجه در مارکس و مارکسیسم بعد از او، بعلت تناقض با فرضیه ماتریالیسم تاریخی، در خجلت و ندامت و بصورت سرکوب شده زیست میکند و رشد رفتارهای پلید و جنایتکارانه را ممکن می سازد. وقتی تکامل را صرفا رشد نیروهای مولده ببینیم و هر نوع انسان پلید را به صرف ارباب رشد دهنده تکنولوژی، انقلابی ببینیم، نتیجه اش همین گندی ست بنام مارکسیسم که مرتجعین مذهبی هم میتوانند نقدش کنند. پشت نظریه ائتلاف، ارتجاع وجود دارد که یکی از فرموله کنندگان آن مارکسیست شروری بود بنام استالین.
.
آنارشیست
قسمت اول:
آنارشیسم مجموعه ای از ایده های ضد ارتجاع است و محدود به آنارکوسندیکالیسم نیست، مثلا در زمینه مردسالاری، آنارکوفمنیسم است. آنارشیسم ایدئولوژی نیست، آنارشیسم ایده نفی اقتدارگرایی در تمام اشکال مشخص آن است، هر چیزی که فکرش را بکنید، از جمله هیراشی، نژادپرستی و قوم پرستی و ناسیونالیسم و غیره.
.
تاریخ آنارشیسم محدود به سرمایه داری نیست و هزاران سال به عقب می رود و علیه هر نوع سیستم سلطه در آینده هم هست.
.
آنارشیسم زنده و اصل ایده انقلاب در فرهنگ انسان است، آنارشیسم هر نوع ایده علمی و درست ضد سلطه جویی را می پذیرد و هر نوع سازش با ارتجاع را تجزیه و تحلیل کرده، نقد و نفی میکند. همه قربانیان سلطه جویی پتانسیل آنارشیست شدن دارند، اما همه آنها پایدار نمی مانند چون تکامل جامعه خطی نیست و فاصله طبقاتی را دیوار مشخصی جدا نمیکند. ارتجاع خیلی فریبنده تر از تفاوت اقتصادی ست.
.
آنارشیسم و انقلاب یک انتخاب است نه ضرورتی مستقل از اراده انسان. اشکال زیستی نوع انسان را خلاقیت آنها بوجود میاورد نه روند تکامل فیزیکی کور مثل تکامل سایر جانوران. برای همین،آنارشبسم که ایده نفی اقتدار در فرهنگ است، پا به پای تکامل ارتجاع (گرایش به سلطه) و علیه آن تکامل پیدا میکند، اما مارکسیسم در چهارچوب اقتصادگرایی کور اصول دینی شده و مدتهاست که در وجه انقلابی اش، مرده. اگر مارکسیسم چند میلیارد هوادار هم پیدا کند، هنوز مرده و اقتدارگرایانه است و از درون منشعب و طبقاتی ست. مارکسیسم فقط ارباب سرمایه داری دولتی تولید میکند و کرده. حتی انواع مارکسیسم شورایی در محدودیت اتوریته زیست میکند و تکامل جامعه را در خود می بیند، نه تاکنون در دست اقتدارگرایان. مارکسیستهای شورایی مجبورند بین ارتجاع و انقلاب یکی را انتخاب کنند.
.
با بوزش از اشتباه نوشتاری و دوباره نویسی درست آن!
این شما هستید که براستی مبارزه طبقاتی را ایدئولوژیک کرده و می بینید و تنها راه پیشبرد آنرا جز با مواضع آنارکوسندیکالیسم نمی بینید!
باسپاس
چناب چنگائی،
.
نشد، از اصل موضوع فرار کردید.
.
من نوشتم که مارکسیستها قدرت سیاسی داشتند، در کنگره ها بودند و به بورژواها و قتل کارگران رای دادند، بلشویکهایشان کودتا کردند (در مجلس موسسان را بستند) و دولت تک حزبی سرمایه داری دولتی مارکسیستی-فاشیستی-استالینیستی درست کردند. بعد نوشتم که شما دائم از جنایات رژیم می نویسد اما امثال خودتان را افشا نمیکنید و حتی دفاع میکنید، مثل این: “مارکس و من و ما کمونیست ها به بودن و شدن بهتر، پیاپی و پیگیر باورداریم و برای ما هیچ پدیده ای ازلی و ابدی موجودنیست، همانگونه که برای مارکس وجودنداشت.”
.
برای اینکه باور کنیم که شمای مارکسیست “به بودن و شدن بهتر” اعتقاد دارید، باید اول بفهمیم که منظور شما از بودن و شدن بهتر چیست؟ منظورتان جامعه ای است که بلشویسها درست کردند؟ و منظورتان جامعه ای است که یا سوسیال دموکراسی در آن احساس راحتی میکند؟ اگر یکی از آنها هستید، باید به ما زنان و کارگران پاسخ دهید که چرا آنها ارباب ما شدند و چرا ما را بجنگ بورژواها با هم فرستادند. شما همین الان دارید ما را به جنگ بورژواها میفرستید وقتی از انقلاب همه با هم و سکولایسم دفاع میکنید. مطلب این است که افشاگری های شما یک شاهی ارزش ندارد اگر از بلشویسم و سوسیال دموکراسی دفاع کنید چون ما میگوئیم که شما میخواهید با اربابان سکولار ما ائتلاف راه بیاندازید و قدرست سیاسی و دولتی پیدا کنید و ارباب ما شوید. جواب شما؟
.
اول تکلیف فاکت را روشن کنیم بعد ببینیم که نظریه چیست و اینکه دیدگاه من مکتبی است یا علمی. فاکت این است که مارکسیستها رسوا شده اند، دولتهایشان فاشیستی شد و پارلمانتاریستهایشان نوکر امپریالیستهای غربی. مجددا، ما میخواهیم ببینیم که پاسخ شما چیست تا باور کنیم که ریاکار نیستید. پاسخ شما؟
.
آنارشیست
آنارشیست گرامی درود؛
نوشته اید و بارها آنرا تکرار بی هوده کرده اید: اصول دین کردن مارکسیسم، تقدس سازی است،
این نگرش ایدئولوژیکی و بازتاب ذهنی شما از مارکس، کمونیست ها و مارکسیست و … هاست.
دید سیاسی فلسفی من متگی به کار بر روی پیدیده ها ی کهنه و تلاش برای دگرگونسازی و ساختن پدیده های نو و پیشبرنده است. و هیچگونه پایبندی به ایده ها و پدیده های ازلی و ابدی و چنین چ … هائی ندارد و خود مارکس در زمان حیاتش نه تنها به اصل فراروئی ها پایبندبود؛ همچنین از مارکسیست بودن خود نیز دوری و انکارمی کرد، همانگونه من و ما هستیم و اصل به بودن و شدن پیگیر را پایه های زنده و جویای فردای جامعه طبقاتی و چنددست می دانیم.
این شما هستید که براستی مبارزه طبقاتی را ایدئولوژیک کرده و می بینید و تنها راه پیشبرد آنرا جز با زدودن مواضع آنارکوسندیکالیسم نمی بینید!
پرسیدنی ست با وجود این رژیم آدمخوار و فاسد و واپسگرا و … که زن و دختران توان انتخاب پوشش را هم در آن ندارند و کارگز را بخاطر اعتراض سرکوب و زندان و از زندگی ساقط و… می کنند! چگونه می توان به امکان اندک دسترسی به آموزش و پرورش نیروی کارگران گرسنه رسید؟
نه دوست گرانقدر، برداشت و نقدهای شما گفته ها، تفسیر و انگاره های خود شماست. مارکس و من و ما کمونیست ها به بودن و شدن بهتر، پیاپی و پیگیر باورداریم و برای ما هیچ پدیده ای ازلی و ابدی موجودنیست، همانگونه که برای مارکس وجودنداشت.
باسپاس
اصول دین کردن مارکسیسم، تقدس سازی است، مثل تقدس مذهب و یا ملیت و پدر و غیره. اینکار نوعی مسونیت در مقابل خطاهای گذشته بوجود می آورد به اینصورت که نتایج فاجعه ها نادیده گرفته میشود. برای قربانی اصول سازی، مراجعه به اصول است که آرامش می آورد نه خطاها و جنایتهای ناشی از آن. مارکس به افیون بودن دین اشاره کرده اما اشاره نکرده که در واقع تقدس (مذهبی و غیره مذهبی) نادیده گرفتن جنایتها علیه همنوع است.
آنارشیست
جناب چنگایی،
پاسخی به نقدم از تمایل شما به ائتلاف، شیوه حکومتی حاکمین، نمی بینم، شما نوشته اید که من مثل آخوندها هستم ، منهم ربط آنرا به نقدم نمی بینیم.
.
آری، من مطمئن هستم که شما کمونیست از نوعی از کمونیست (سرمایه داری دولتی) مارکسیستی هستید، همان کمونیسمی که استالین بود و کائوتسکی. افشا کردن این نوع مارکسیسم و خائن دانستن آنها نه تنها اشتباه نیست ، بلکه ضرورت هم دارد. چرا باید بگذاریم که امثال شما ها که راه همان رهبران بی آبرویتان را میروید، مردم فریبی کنید؟ به عقل جور در نمی آید. چرا رهبران خودتان که جلاد بودند و یا با امپریالیستها ساخت و پاخت میکردند را اول افشا نمیکنید؟
.
مارکسیسم شما کلی به طبقه کارگر بدهی دارد که باید پس بدهد. بجای پرداخت بدهی، میخواهید خود را کمونیست جا بزنید و دوباره ببریدشان تو گودال بورژواهای دولتی؟ خواب خوش! در قرن ۲۱ ام هستیم، دنیا کلی تغییر کرده، دیگر نمیتوان گند کاری(عملکرد) را جای انقلابی جا بزنید. بهتر نیست به خودتان بیائید ببینید که چرا از اخوندهای خرافی شکست خوردید. اولش که سرکوب نبود هنوز نمی دانید که چرا توده ها از مارکسیستها گریزان هستند، فقط دپلتها را می بینید نه عملکرد تاریخی خودتان را. این کوری نظری است.
.
چون آخوندها مذهبی هستند و به خدا و پیغمبر و مرجع تقلید اعتقاد دارند، و چون شما مارکسیستها هم مرجع تقلید دارید و کمونیسم را یک ضرورت تاریخی ماورای اراده انسانها میدانید، بنظر می آید که شماها بیشتر شبیه آخوندها هستید تا ما آنارشیستها. آنارشیسم مرجع تقلید ندارد و خیلی ساده عدم اعتقاد به سلطه جو است، از جمله سلطه جویی در مارکسیسم. خیر، ما ذهن باز داریم، کاستی های دیدگاههای خود را می بینیم، پنهان نمیکنیم، نقد میکنیم، قبل از پرداختن به حاکمین، حاکمین خودمان را سرنگون میکنیم. شما ها چطور؟ بعد از ۴۵ سال ، کجا منطقی نشان دادهداید که توسط آن قضاوت کنیم که کائوتسکی مرتد و بلشویک آدم کش نمی شوید؟ مردم فریبی داریم و افشاگری، اینها دو چیز متفاوت هستند. سر ما آنارشیستهانمیتوانید کلاه بگذارید.
.
آنارشیست
دوست گرامی آنارشیست؛
شما هم همچون آخوندها توانسته و می توانید بارها و بارها صدها آیه پوچ الهی یا بجای آن آنارشیستی برای پیشبرد دیدگاه ذهنی و ازلی و ابدی تان بیاورید و سرآخر چاره ای ندارید جز اینکه ما را دشمن کارگر و توده ها دانشته و تن به دم و دستگاه فاشیست آخوندی ـ ولائی دهید.
برای من هر گام و کلام که بتواند اندکی ما را بسوی آگاهی و خودباوری اجتماعی ـ طبقاتی و همزمان رهائی از از دام خدا و ملا، و توامان فسادها، کشتارها، تباهی ها و…((الهی ـ اسلامی ـ ولائی )) یاری دهد انگیزمند است و من تا رسیدن به آن روز تلاش روشنگرانه خواهم کرد.
من رژیم فاشیست، ضد زن، کارگر کش، سرمایه وند، اعدام پناه و … ولائی را بزرگترین فاجعه ی ویرانگر و خون آشام ترین دشمن سازش ناپذیر دیروز و امروز توده های دردمند و کارمزدان و زنان چلیده شده و گرسنه و سرکوبشده دانسته و می دانم و برای سرنگونی آن پیوسته راستای مبارزه داشته و تلاش کرده و خواهم کرد.
ما در درازای خونین تاریخ هرگز چنین دشمنی مکار و خداپناهی را نداشته و هیچ دشمن طبقاتی هم هرگز نتوانسته و نمی توانست اینگونه که این رژیم درین 45 سال بر سر ما زندگی و هستی بیمار ما آورده بیاورد که چنگیز و…نیاورده است و تازه جسارت آنرا هم هیچ جریانی نمی تواند داشته باشد و نخواهدداشت؛ مگر همین دم و دستگاه پلید و نیرنگباز که همه ی جنایت ها و تبهکاری هایش را بنام خدا و بیرحمانه و بی شرمانه به پیش برده است و ما را بدین حال روز سیاه و خونین انداخته است.
برای شما حتی من کمونیست با سابقه روشن و شفافم جز یک دشمن گمراه و ای بسا “خائن” بیش نیستم و ترجیح می دهید کارگران و جوانان و زنان و…همچنان در سایه سیاه ترس و مرگ و تباهی روزانه آخوند جماعت بمانید و بمانند و نه من و همفکران من که درین 45 سال پیوسته زجرکش شده اند!
شما و فرهنگ و دیدگاه سیاسی تان تنها درخور همین آخوندها و راستای جهانی آنهاست، وگرنه می دانستید که انقلاب کار توده هاست و اینان که امروز نان خوردن ندارند چاره ای جز تبعیت کورکورانه از ولایت برای داشتن لقمه ای نان ندارند.
من نگاه شما را بیگانه و دیدگاه هایتان را هرگز کارگری و انقلابی ندیده و هیچکدام آنها درین شرایط، بسود هیچکدام از دعاوی های نیستند.
خوددانید و ادامه دهید آنگونه که می خواهید.
باسپاس
سبک برخورد ائتلافی ارتجاعی است.
توضیح بدهم.
در سبک برخورد ائتلافی، تضادهای طبقاتی سرپوش گذاشته میشود، مخصوصا آن تضادهائی که مربوط به استثمارگری ست. مثلا، ائتلاف برای سرنگونی جمهوری اسلامی اگر ائتلاف با جریاناتی باشد که نقدی بر استثمارگری مردسالاری، بردگی مزدی ، امپریالیسم و سیتسم هیراسی ندارند، ارتجاعی و سلطه طلبانه است و نتیجه آن دوام بردگی در محل کار و زندگی است. سبک ائتلافی را سیاستمداران اختراع کردند تا سیستم دولتی کنترل شورشها و عقاید، بحرانی نشود. برای همین ائتلاف از لحاظ تاریخی بخشی از شکلگیری دولت برای استثمارگری و کوششی برای ثبات این استثمارگری بوده است. چه در دموکراسی ها و چه در دیکتاتوری ها، ائتلاف بخشی از فرهنگ ارتجاعست.
آنارشیست
جناب چنگائی،
نوشته اید:
“من اگر به سبک نوشتاری تان، شما را نقدمی کردم بی گمان آزرده خاطر می شدید و البته من نمی خواهم و نمی توانم چنان باشم و بنویسم. ”
سبک من بیان ماهیت اقتدارگرایانه دیدگاه هاست. حتما دیدگاههای اقتدارگرانه من را نقد کنید، خیلی خوشحال میشوم.
اگر نقد را شخصی کنید، پاسخ شخصی خواهید گرفت تا فکر نکنید حقوق اربابی دارید.
در اینکه از سبک من راضی هستید یا خیر، فکر نمی کنم برای رضایت شما کامنت می نویسم.
آنارشیست
دوست گرامی آنارشیست درود بر شما؛
من شما و دید سیاسی تان را تا آنجائی که شناخته و همچنان از بازتاب های بی هوده و تند نگرشی تان می بینم و می شناسم، این سبک نقد و ویزگی پانویس هایتان یاریبخش نبوده و جز در یک راستای ذهنی و خیاپرورانه نیست؛ و آن اینکه می توان راهکار و تنها امکان پیروزی آنرا همچون ” شیعیان” نیازمند به یک ظهور، انقلاب و هدایت امامزمانی دانست که او می باید بیاید و بگفته ی سران دینی آنها، ختمن می آید و برای راهچار آغازین و پایانی که انسان های کنونی از پیشبرد درست آن ناتوانند، باور برین است که تنها او باید باید بیاید و خواهدآمد تا جهان پر از و… را پاک سازد و خود سامان بخشد.
به برداشت من این شیوه ها نادرست و جز پشتیبانی از انقلاب آخرالزمانی و خیالی و آنارشیستی ناگهانی شما بیش نیست. چراکه شما بارهای بار بجای پرداختن به اصل گفتمان مقاله ها را، تنها به زاویه دید خود می سپارید و مسائل روز را رهاکرده و یا بررسی ذهنی و یکسان کرده و اغلب هرچه گفته می شود آنها را بی هوده، پرت و نارسامی بینید.
البته من بشما این حق را می دهم همانگونه باشید و همچنان بنویسید که خود درست می دانید و می بینید. اما اینگونه هم هست که شما عالم بی عمل هستید؛ وگرنه آنچه را ما نگفته و یا نمی گوئیم شما بگوید و بنویسید تا ما از مقاله های شما بیآموزیم و ای بسا آنها را نقد کنیم.
من اگر به سبک نوشتاری تان، شما را نقدمی کردم بی گمان آزرده خاطر می شدید و البته من نمی خواهم و نمی توانم چنان باشم و بنویسم. اما از شمای گرامی انتظاردارم که عالم بی عمل نمانید و دیدگاه های خود را بازتاب دهید آنگونه که لازم می دانید و این راه درست تری ست.
باسپاس
با درود و دست مریزاد جناب ناشناس؛
من با یادآوری درست شما پیرامون بازی و یاری پشت پرده، و دسیسه های آشکار و پنهان امپریالیسم آمریکا بسود رژیم تبهکار ولائی بی کم و کاست موافقم و بی گمان باید روی این کانون های هموندی دین و سرمایه کارکرد و روشنگری نمود و هردو را که رسواهستند، بیش از این روسواترساخت.
باسپاس از شما
وقتی آلترناتیو، سکولار دموکراتیک، یعنی کپی شکل سیاسی بورژوا امپریالیستهای غربی باشد، نه در جهت رفع و کار و سرمایه است و نه اساسا انقلابی، در عمل هم میتوان در غرب دید. از مشروطه مفلوک غرب زدگان گرفته تا اصلاح طلبان.
در ارتباط با همکاری آمریکا با رژیم،
همین الان بین روسیه و آمریکا جنگ است اما مابین آنها همکاری هم هست، نمونه در اسرائیل و سوریه.
همین الان، آمریکا در شرق دور سیاستهای ضد چینی دارد اما با هم همکاری هم میکنند، مثل روابط عمیق اقتصادی و هم نظر بودن در ارتباط با بسیاری از مسائل مربوط به رژیم.
همکاری یا تضادهای مابین دولتها هیچ نکته مهمی نیست مگر اینکه هوادار یکی باشیم. دولتها بخشی از حیات ارتجاع هستند و روابط آنها چیزی را تغییر نمیدهد. حال فرض کنیم، رژیم با آمریکا رابطه ندارد و همکاری نمی کند، میشود انقلابی؟ !!!
آنارشیست
کجا بحثهای روشنفکری در تضاد کار و سرمایه؟!!
اگر تضاد کار و سرمایه بود که اینهمه غمنامه ضد اسلام و ضد دیکتاتوری نمی نوشتند.
در مقابل شورش زنان و کارگران و نقد آنارشیستها و مبارزه با رقیب طبقاتی، تنها راه مارکسیستها از لحاظ تاریخی دو چیز بودن،
یا به بورژوا لیبرالهای امپریالیست غربی خدمت کنند که آنها برایشان سانسور و سرکوب کنند، برای همین سوسیال دموکرات هستند و پاسخش هم تو سری خوردن بوده است – توازن نولیبرالیستی. یا دولت تک حزبی دیکتاتوری بلشویکی درست کنند تا اصلا نه شورش شود و نه نقدی ممکن گردد و عاقبت این هم شده اصلاحات در سرمایه داری دولتی شان و درست کردن آلیگاوشی که کپی امپریالیستهای غربی است. لااقل بلشویکها ماتریالیسم ناریخی مارکس را با بورژوا کردن خودشان امتحان کردند، سوسیال دموکراتها که همیشه به واسط دولت دموکراتیک نیاز داشتند!!
کار مارکسیسم از لحاظ تاریخی تمام است. اکر کیفیت کار اقتصادی مارکس نبود، این سخت سران به قرن بیستم هم نمی رسیدند.
آنارشیست
کمبود این تبین نپرداختن به عنصر یا عامل خارجی در باز گذاشتن دست جمهوری اسلامی در تمامی زمینه هاچه درون مرز وچه برون مرز است.
عامل خارجی نه روسیه است ونه چین.
عامل خارجی امریکا و شرکای آن میباشند که انقلاب مخملی راه اندازی میکنند وبرای جابجائی دولت ها به کشورها حمله نظامی میکنند و…
نام بردن از پیوند دین وسرمایه هیچ موضوعی را حل نمیکند.
باید وباید برنقش عامل خارجی در تعمیر ونگهداری از جمهوری اسلامی انگشت گذاشت.
هزاران هزار فاکت ما را در این راه کمک میکند تا روبند حقوق بشری ودلسوزی برای مردم ایران وروبند تضاد بین اینها وجمهوری اسلامی را برداشت تا پیوند محکم اینها با دولت ایران هویدا شود.
دود پرهیز از این کار با هر فلسفه ای بچشم مبارزان میرود.
دیدیم که اینهاچه هیاهوئی در پشتیبانی از مبارزان جوان ایران راه انداختند.
اما حاصل این هیاهو برای مبارزان بیش از دست دادن دو سه از آدمهای سیاسی امریکا با دختران چشم از دست داده وعکس یادگاری و بازی کهنه شده تحریم و توهم زائی چیز دیگری نبود.
اما برای حکومت اسلامی چه؟.
آزاد کردن پولها و فروش سلاح ضد شورش ونرم افزار های مربوط بدان برای کنترل.
آزادی عمل برای پهن کردن تور عضو گیری حتی در بانکوک.
آزادی عمل در ساحل امن غرب بخصوص اروپا برای تجاوز به حقوق مخالفین و مجروح کردن آنها وحتی تجاوز جنسی.
برسمیت شمردن اعمال جهادی شعب جمهوری اسلامی حتی در دریای سرخ ومقابله نظامی مسخره امریکا و دوستان اروپائیش با حوثی ها.
برسمیت شناختن فرستان سلاح وپول برای شعبه هایش وحتی برسمیت شناختن ساختن کارخانه های موشک سازی در سوریه ویمن ولبنان وعراق.
صدها وصدها فاکت وجود دارد که همگی دلالت بریک چیز میکند.
نقش عامل خارجی در تعمیر ونگهداری جمهوری اسلامی.
تا نسبت به وجود عامل خارجی بعنوان اصلی ترین رکن تنفس واستمرارحیات جمهوری اسلامی بطور مستدل و مستمر افشا گری نشود چه خواهد شد؟.
این خواهد شد که شده است.
جای خالی ذهنیت پاک شده از اسلام وجمهوری اسلامی با توهم پر می شود.
توهم یعنی غرب امداد گر و تنفس دهنده به جمهوری اسلامی بعنوان فرشته نجات در ذهن مبارزان.
دونالد ترامپ در زمان خود چه توهمی پراکنده کرد ونتیجه خالی بندی های سر خوردگی بود وپسر شاه دائما نشر دهنده اصلی توهم است.
وی در مصاحبه با صدای امریکا ایرانیان برون مرزی را بعنوان راه درست مبارزه تشویق به فعال شدن در انتخاباتها!و اثر گذاری روی آنها کرد.
در خبر ها بود که پس از این رهنمود حکیمانه کمیته ایرانیان حامی ترامپ در امریکا راه افتاده است.
دراین رهنمود پسر شاه جدای از دامن زدن به توهم نقش مردم کشورها در انتخابات! و… اثبات میکند براستی آنقدر احمق که حساب سرانگشتی هم نمیداند.
اگر میدانست آنگاه میدانست حدود یک میلیون ونیم نفرایرانی اگر همه واجد شرایط باشند در برابربیش ازهفتاد هشتاد میلیون ویا دست کم کم کم سی میلیون هواداردموکرات ها ابدا بحساب نمی آیند.
وی حتما وحتما وحتما اخبار انتخابات!را میخواند و حتی اگراینهمه نادان که نداند انتخاب از بالائی های اداره کننده واقعی ورای دادن از مردمان است باز هم باید خوانده باشد واز قول ستادهای انتخاباتی ونه معاندین! پول بزرگ کمپانی ها یا میلیاردر ها مانند ایلان ماسک به اضافه رسانه هااصلی ترین عامل درنمایش انتخابات !است.
توهم مانند موریانه ثمره مبارزات نسل جوان ایران را خورده ومی خورد.
غرض دادو قالهای ضد امپریالیستی نیست.
این کار با راه انداختن بحث های روشنفکری حول وحوش سرمایه وکار… مانند گذشته خود توهم زا وبدرد همان روشنفکران می خورد واکنون در ایران دولت میکرفن هم به این روشنفکران داده وبرگزاری جلسات اینها در دانشگاه ها و…را آزاد گذاشته است و همه دست نوشته ها وکلا آثار مارکس ولنین و…را ترجمه کرده وبه معرض فروش گذاشته است.
بنابراین اگراین جلسات و کتب مشکلی از توهم مبارزان جوان حل کرده بود کرده بود که خود عمیقا توهم برانگیز است.
این نوع تبلیغات ضد امپریالیستی نمی گذارد خروار از واقعیت ها بطور ساده در برابر چشمان مبارزان جوان متوهم گذاشته بشود.
پس اینکار کار روشنفکران نیست.
این کار کارکسانی است که در درجه یک باور نداشته باشند اخلاق در سرمایه وسود میتواند دخالت داشته باشد ودر ثانی چشمان باز دارنده باشند وبزرگترین کلاهبرداری تاریخ سیاسی غرب که جنگ زرگری شیطان بزرگ با شیطان کوچک که خودش هنر است را با گذاشتن فاکتها در کنار هم دیده ومی بینند.