Comments

سن کهکشان ها و پیدایش خدا<br>بهنام چنگائی — 16 دیدگاه

  1. توضیح دادم که چرا اعتثقاد به مارکسیسم دگماتیسم است. حالا چند مثال در مورد زشتی مارکسیست بودن می زنم.
    1 – وقتی آلمانها به اسلاوها حمله کردند، مارکس گفت کار خوبی کرده اند چون اسلاوها عقب افتاده هستند.
    2 – آقای فولادی مارکسیست معتقد است که تمام جنایاتی که دولت آمریکا علیه سرخپوستان شمال آمریکا مرتکب شده اند کار درستی بوده و در خدمت تکامل آنهاست و به آنها لطف کرده اند.
    3 – آقای فولادی مارکسیست معتقد است که بر اساس ماتریالیسم تاریخی کارگران باید مدیون سرمایه داران باشند.
    4 – آقای فولادی مارکسیست معتقد است که حمله امپریالیستی غربی های دموکرات به شرقی های دیکتاتور بر اساس تز ماتریالیسم تاریخی، قابل دفاع است. او از ترسش این را روشن بیان نمیکند تا اینکه امپریالیستها دوباره در ایران قدرت بگیرند اما نتیجه خیلی روشن از دیدگاه اوست.
    5 – مارکس بورژواری را مترقی میدانسته، این یعنی اینکه مهم نیست که استثمارگر هستند مهم این است که در خدمت آزادی از رابطه طبقاتی هستند.!!!!
    6 – همه میدانند که تقریبا 99 درصد مارکسیستها (نه بخشی از ترتسکیتهای ایرانی) از خمینی دفاع کردند. دلیلش این بود که ضدیت با آمریکا را بر طبق ماتریالیسم تاریخی شان مترقی ارزیابی میکردند.
    7 – باز هم هست.
    اینها بود نتایج عملی-اخلاقی مارکسیست بودن که من از آن دوری کردم و آنارشیست شدم.
    دلیل نظری دور شدن من از مارکسیسم:
    1 – همانطور که گفتم اعتقاد به اشخاص علمی نیست، مثلا من باکونینیست و یا کروپتکینیست نیستم و چنین دنباله روی ی را علمی و کمک به انقلاب نمیدانم.
    2 – در میان عقاید مارکس، من ماتریالیسم تاریخی او را غیر علمی میدانم. ماتریالیسم تاریخی مارکس یک انسانشناسی قرن نوزدهمی نیمه درست و نیمه غلط است. بدترین قسمت این انسانشناسی این است که برای خلاقیت و اراده انسان نقشی مرکزی قائل نیست و تکامل انسان را مثل تکامل حیوانات می بیند. البته میتوان در مارکس انسانگرائی دید اما بیشتر قبل از ایدئولوژی آلمانی است و تحت تاثیر عقاید انگلس نبوده. انگلس و مارکس ماده گرا هستند نه انسانگرا یا انسان محور. لااقل، فرضیه ماتریالیسم تاریخی آنها این را میگوید. نمیگویم در مارکس تناقض گوئی نیست و آنرا به مریدانش منتقل نکرده.
    3 – هم مارکسیسم لنینی و هم ضد آنها سعنی مارکسیسم سوسیال دموکراتیک از ماتریالیسم تاریخی دفاع میکنند و به کمک آن علیه همدیگر استدلال میکنند. این یعنی چه؟ یعنی اینکه ماتریالیسم تاریخی مارکس گنگ است.
    در انتها،
    راه حال آنارشیستی ی که من برای خودم فرموله کرده ام این است که اصل قضیه همیشه گرایش انسان به سلطه گرائی است. تکامل جوامع تاکنون تکامل اقتدارگرائی (تکامل ارتجاع) بوده است و تکامل انقلاب مغلوب، کنگ و سردگم بوده و هنوز هم هست. مبارزه برای روشنی و درگ واقعیات هم نظری است و هم عملی چون شنا را فقط با کتاب شنا نمی توان آموخت، با کتاب شنا، شنا کردن با بازده و سرعت بهتری صورت میگیرد.

  2. مارکسیسم یعنی اعتقاد به عقاید مارکس. این دگم است. اعتقاد به فلان و یا بهمان حکم در ارتباط با مسائل جامعه میتواند دگم نباشد، اما اعتقاد به اینکه هر چه مارکس کفته درست است ، صد در صد دگماتیسم است. شما میتوانید از عقاید مشخص مارکس دفاع کنید اما نمیتواند تمام عقاید مارکس را درست بدانید. مارکسبسم یعنی اعتقاد به تمام عقاید مارکس.
    نه خدا، نه ارباب
    نه سلطنت، نه مارکسیست

  3. جناب چنگائی،
    نوشته اید:
    “جناب آنارکو سندیکالیست درود؛
    نه من نمی دانستم که آن پانویس با نام آنارکوفمنیسم را شما نوشته اید. با اینوجود شیوه و روش راهبردی آنرا درست دیده و سمتگیری اش را بسود روشنگری و همفکری و تشویق آگاهیرسانی اجتماعی بسیار مفید دیدم و خود را به اینگونه راهکارهای نگرشی و گفتمان ساز امیدوارمی دانم.”
    در ضد آنارشیست بودن شما شکی ندارم، هر چه باشد مارکسیست و لنینیست هستید.
    طبق معمول درست متوجه نشده اید.
    قضیه مربوط به کامنت نویسان سایت روشنگری است، شما همان مقاله هایتان را بنویسید.
    I will handle that shit
    نه خدا، نه ارباب

  4. جناب آنارکو سندیکالیست درود؛

    نه من نمی دانستم که آن پانویس با نام آنارکوفمنیسم را شما نوشته اید. با اینوجود شیوه و روش راهبردی آنرا درست دیده و سمتگیری اش را بسود روشنگری و همفکری و تشویق آگاهیرسانی اجتماعی بسیار مفید دیدم و خود را به اینگونه راهکارهای نگرشی و گفتمان ساز امیدوارمی دانم.

    به گمانم هیچکدام از ما و دیگران هموند در این سمت و سوی مبارزه کار علیه سرمایه و همزمان، در نبرد با پاسداران حماقت تکی تکی هیچ دست آوردی را نخواهد و نخواهیم داشت؛ حتا اگر پشتگرمی ویژه ای از دانش نبرد طبقاتی داشته باشیم.

    بنابرین، گفتمان سالم و کار مشترک همه ما با هم امری اساسی و چالشی گریزناپذیر می باشد و من بسهم خودم آنرا با گشاده دلی می پذیرم. اما و شگفتا که در خانواده ی چپ پراکندگی و سکتاریسم و از همه بدتر دگماتیسم خودرأی کولاک می کند و مانع فراروئی ما بسوی همکاری ها و همراهی های مشترک می شود.

    پس روشن است که من با این شیوه نگرشی موافقم. و بر پایه ی دانش از شکست ها نیز می توان از آنها آموخت. و در کارکردها از آن روش های پیشین دوری جست. و باهم راه دگرگون کردن ها و ایده های تازه را یافت، آموخت و کار جمعی را در کنار توده های کار و کارمزد به پیش اش برد.

    نکته ای که مانع گفتمان، همسوئی و همفکری من و شماست و برای دیگران پیشین نیز بوده و هست، این می باشد که شما جز به سازماندهی اراده شورائی ـ کمونیستی و… تن نمی دهید، در شرایطی مبارزه کنونی در مسیر سرنگونی دین دولتی ست که او برری نه تنها ما که برای هیچ نیروئی هیچگونه سوراخچه ای را برای تنفس آزاد و آگاه سساسی بازنگذاشته، و درست در چنین هنگامه مرگباری ست که شما تنها و تنها در مسیر هرگونه ائتلاف دولت زدائی هستید و جز به برپائی ساختار کلان آنارکوسندیکالیستی خویش بهائی نمی داده اید. آیا جز این می باشید؟

    من هیچگاه با طیف سوسیال دمکرات همخوانی نداشته ام، این جریان نفوذی در ژرفای جنبش کارگری ـ طبقاتی برای من چهره ای خائی و راست داشته و تاریخش برایم شناخته شده است. همزمان اما راهکار فراروئی را که آنها هم نقش بزرگی در آن دارند چگونه می توان سازماندهی کلان کارگری ـ توده ای کرد! در حالیکه دانش حقوق کارگری و حقوق بشری به شیوه های بی شرمانه ای درین میانه تحریف شده و می شوند؟

    پاسخ همسوئی و کار کارستانی روشنگری و افشاگری، و همزمان، کارمشترک را می توان گام هائی درستی دانست که آنها ما را به پیش می راند و می تواند یاریبخش مبارزه پیشارو باشند که اهداف ما را عیتی تر کنند.

    این هرگز به معنای سازش و یا تکرار تاریخ بلشویسم نیست. مارکسسیم هم ایده ی واپسگرائی و مطلق پردازی نبوده و نیست. اگرچه تا بساط بهره کشی انسان از انسان باقی ست مبارزه طبقاتی در گفتمان مارکسیسم نیز هست، خواهدبود و خواهدماند. اما شیوه نبرد و راه پیروزی مبارزه طبقاتی همیشه، از دل شرایط بدرمی آید که باید با همکاری و همراهی راه آنرا شناخت و بکاربرد.
    باسپاس از پما

  5. آقای چنگائی نوشته اید:
    “تا بوده، هست و می باشد من با نگاه شما و سمتگیری درست آن همخوانی داشته و دارم و پایه ی گفتمان را هم بر این اصل نسبی دیدگاه شما بنا نهاده و همچنان می نهم.”
    ممکنه که من که همان آنارشیست همیشگی هستم (ضد-اقتدار، آنارکوسندیکالیست … ) را با کسی دیگر اشتباه گرفته اید. اگر اشتباه نگرفته اید، به شما پیشنهاد میدهم که اگر نظر من را در مورد مطلبی خواستید، حتما سئوال کنید، چون از حالا به بعد من دیگر دلیل احکام کامنتهایم را توضیح نخواهم داد. اگر سئوال کنید حتما پاسخ خواهم داد. اما بدانید که من رعایت احترامات الکی را نمی کنم و ممکن است برایتان تند باشد.
    در حقیقت، با نگذاشتن اسم و با توضیح ندادن احکام کامنتم، تصمیم گرفته ام که لطفی به کسی در سایت روشنگری نکنم. تا بحال در این لطف فقط توهین دریافت کرده ام که از آقای خوشچین و حسودش آقای فولادی بد دهن شروع شد. پس، بهتر است، در سایت روشنگری، تا آنجا که به من مربوط می شود، هر کس که میخواهد چیزی بداند، خودش زحمت ش را بشکد. باعث تاسف، اما چاره ای نیست.
    نه خدا، نه ارباب

  6. جناب چنگائی،
    اول توضیح بدهم که من اسم عوض نکردم که شما را گول بزنم تا با من بحث کنید. گفته بودید با من بحث ندارید. پس بدانید که من همان آنارشیست همیشگی هستم (آنارکو سندیکالیست، ضد-اقتدار …) و دوباره تصمیم بگیرید. ببخشید توضیح بدهم چرا.
    #
    من روش کامنت نویسی ام را بر اساس نقطه ضعفش تغییر دادم. چرا چون دیدم که یک شخص ارتجاعی و دزد مال مردم اسم “ضد-اقتدار”، “آنارشیست-کمونیست” را می دزدد و علیه آنارشیسم کامنت میگذارد. تاکتیک اولیه من نگذاشتن اسم بود. بعد لطف کردم گفتم کار را راحت کنم تا دیالوگها راحت تر خوانده شود. بهرحال، دوباره برمیگردم به همان تاکتیک اولیه. البته میشه حدس زد کی هست اما مهم نیست.
    کامنتی تحت نام آنارکوفمنیسم هم در این صفحه هست که از اوست و شما به او درود گفتید که فکر کنم گول خوردید. البته به او پیشنهاد میکنم که به سایت خانم روزا روشن برود و آنجا علیه آناروفمنیسم کامنت بگذارد. نمی گویم من خودم آنارکوفمنیست نیستم ، هر آنارشیستی نمیتواند آنارکوفمنیست نباشد. ولی فکر میکنم که در آنجا بهتر حساب ش را کف دستش میگذارند تا اینجا در سایت روشنگری چون در این سایت آنارشیستها نقش اصلی را بازی نمی کنند.
    #
    برگردیم به کامنت شما،
    نوشته اید:
    “هر بودنی تابع اصل شدن است و دگرگونی و ساختن کارمی برد. پافشاری بر ایستائی در برابر دشمنان طبقاتی ما، همان دگماتیسمی ست که رد و نقد مبارزه طبقاتی را می طلبد که آن نیز، برای ما هیچگاه سازش پذیر نبوده و نیست؛ حال بگذار ما اینجا دگم نامیده شویم.”
    دوباره ذکر کنم من همان آنارشیست همیشگی هستم و میتوانید پاسخ ندهید.
    #
    تاکید من بروی مبارزه با ذهنیت اقتدارگرائی است و مبارزه طبقاتی وجه عینی آن است. اصلا نمیتوان مبارزه طبقاتی را (منظور من مبارزه طبقاتی در ماتریالیسم تاریخی نیست) دگم دانست و یا دگم خطاب کرد. مثل خودتان میگذارم بگویند دگم است اما میدانیم که این ما هستیم که حاضریم در موردش بحث کنیم ، استدلال بیاوریم و فاکت نشان بدهیم. وقتی حاضری استدلال کنی و فاکت بیاوری، دگم نیستی. برای من مبارزه طبقاتی مبارزه با کسانی ست که برای سلطه پیدا کردن د و یا علیه سلطه گری متحد میشوند – یک طبقه درست میکنند. من مارکسیست سوسیال دموکرات و مارکسیست بلشویک دگم زیاد دیده ام و حتی با آنها بوده ام. آنارشیست دگم هم دیده ام. دگم آن است که قادر نیست بحث کند، استدلال بیاورد، رشته احکام را دنبال کند، شعار زیاد میدهد، به شهید پرستی می افتد، صدایش را بلند میکندو غیره. بحث من با مارکسیستهای دگم این بوده که چرا نمیتوانید بین این اصولی که پایبند هستید و شکست احزاب خودتان یک رابطه منطقی و استدلالی و علمی برقرار کنید و ناکامی ها را توضیح بدهید؟ جوابشان سکوت بود، اما دلیلش بیماری دگماتیسم است.
    البته در مورد شعار زنده باد آنارشیسم، مرگ بر دگماتیسم، منظور مرگ بر دگم نیست، من شعار مرگ بر کسی نمیدهم، حتی علیه خامنه ای، منظور من مرگ ذهن خشک شده و درجا زده است که در حقیقت مرگش بنفع حامل ش است نه به ضرر او.
    نه خدا، نه ارباب

  7. با درود جناب زنده باد آنارشیسم، مرگ بر دگماتیسم؛

    تا بوده، هست و می باشد من با نگاه شما و سمتگیری درست آن همخوانی داشته و دارم و پایه ی گفتمان را هم بر این اصل نسبی دیدگاه شما بنا نهاده و همچنان می نهم. بنابرین هدف، بررسی سوژه های جاری ست و بازتاب و شناخت برداشت های خویش و دیگران از آنها!.

    من دگماتیسم را در دوران بلندی با چهره ها و نام های مختلفی شناخته و پیگیر با آن رودررو بوده و خود را در برابر آن نرمش ناپذیر ساخته ام. چرا؟ چون زمان را نمی توان در یک دید ذهنی هرجند درست خاموش گذارد. چون شرایط پیدائی آن ناگهانی و ارادی نیست و باید برایش گام بگام پیشروی کرد.

    چراکه: هر بودنی تابع اصل شدن است و دگرگونی و ساختن کارمی برد. پافشاری بر ایستائی در برابر دشمنان طبقاتی ما، همان دگماتیسمی ست که رد و نقد مبارزه طبقاتی را می طلبد که آن نیز، برای ما هیچگاه سازش پذیر نبوده و نیست؛ حال بگذار ما اینجا دگم نامیده شویم.

    همزمان می دانیم که رسیدن به اهداف نبرد کار برابر سرمایه ساده و پیاپی نیست، بل اوج و فرودهای بسیاری دارد. اما بودن و ماندن و ثمرگیری درین راه بردباری و شناخت درست از دشمنان مان را می خواهد که ما باید در برابرشان شنوا باشیم و گفتمان سازنده داشته باشیم.
    در چنین میدانی هیچگاه نباید دگماتیست بود.

    سپاس از شما و نحوه ی نگرش تان

  8. در بخش کامنت نویسی روشنگری،
    ایده آزادی بصورت ضدیت با مردسالاری، ضدیت با بردگی مزدی، ضدیت با امپریالیسم و ضدیت با استبداد سلسله مراتبی تا به حال پیروز بوده است. با ترفندهای مختلف ، مثل فلسفه تحمیل کردن و توپ و تشر و حمله شخصی، آمدند تا این جو ضد اقتدارگرائی را تغییر بدهند، موفق نشدند و رفتند. او هم خواهد رفت و حتی اگر بماند، فقط وز وز خواهد بود، وز وز هم همه جا هست.
    نه خدا، نه ارباب

  9. آقای چنگائی نوشته است:
    “البته برای من وجود یک نام با توجه به دیدگاه هایش که می تواند بارهای بار و در موردهای مختلفی بازتاب یابد، اهمیت شناختی و گویائی هویت جدی فرد نویسنده را دارد، اگرچه بی نام هم می شود پیرامون سوژه های مختلف گفتمان مفید و سازنده داشت.”
    موافقم،
    اضافه کنم،
    وقتی بی نام بنویسم، امکان دزدی نامها کم می شود.
    نام گذاشتن یک لطف بود که حالا می بینم که لیاقتش را ندارند.
    اصلا حتی مقاله بدون نام هم کار درستی است چون اگر مسئله شهرت پیدا کردن نباشد و فقط آگاهی رسانی باشد، اسم مهم نیست. کسانی بر اسم گذاری اصرار دارند که قضایا را حقوقی-بورژوائی-دولتی می بینند. وقتی مقاله بی نام باشد، منتقد عنوان مقاله را بیان میکند و نقدش را می نویسد.
    ممکن است بگویند، اینکار باعث میشود که یک شخص یک بار یک چیز بگوید و دفعه دیگر چیزی دیگر بر خلاف آن. پاسخ این است که چه اشکالی دارد که یک شخص بدون نام یک چیز بنویسد و دفعه دیگر چیزی دیگر بر خلاف آن، چون مسئله این است که خوانندگان باید به مطلب کار داشته باشند نه به شخص. فقط در جامعه اقتدارگرایانه و سلسله مراتبی شده هست که دنبال اسم میگردند تا تنبیه کنند و یا یک شخص مقاله می نویسد تا از نبردبان سلسله مراتب بالا برود.
    زنده باد آنارشیسم، مرگ بر دگماتیسم

  10. به خوانندگان روشنگری،
    بگذار کارگران ایرانی مشغول مبارزه با استبداد مذهبی باشند، ما با تحریم، نفت به این آتش می ریزیم تا علیه امپریالیسم شرق پیروز شویم. این بیان سیاست امپریالیستهای غربی بود. امپریالیستهای شرقیی هم شورشها را نادیده میگیرند و جیک شان در نمی آید و تا میتوانند اثر تحریم ها را کم میکنند.
    شورشهای ضد رژیمی در ایران باید مواضع ضد سرمایه داری و ضد امپریالیستی پرورش بدهند تا شانس جلوگیری از جنگ و مصیبتهای بیشتر را داشته باشند. وضعیت بسیار جدی است و شورشها باعث شده است که این وضعیت درست درک نشود. نه خدا، نه ارباب. اگر علاقه مند بودید میتوانیم در مورد این مطلب بحث کنیم.

  11. با درود به شما آنارکو-فمنیست؛

    از پیشنهاد و توصیه های شما بهره خواهم گرفت و سپاسگزارم. اما راستش را بخواهید من هم همچون شما اینروزها دچار سردرگمی هائی هستم که شاید دلیل اش این باشد که نویسندگان پانویس ها را اغلب چندان بجانمی آورم. یک از آنها خود شما هستید که برای یکمین بار با نام تازه ی ” آنارکو-فمنیست؛ ” برایمان پانویسی کرده اید.

    البته برای من وجود یک نام با توجه به دیدگاه هایش که می تواند بارهای بار و در موردهای مختلفی بازتاب یابد، اهمیت شناختی و گویائی هویت جدی فرد نویسنده را دارد، اگرچه بی نام هم می شود پیرامون سوژه های مختلف گفتمان مفید و سازنده داشت.
    باسپاس بهنام

  12. به اطلاع خلق قهرمان ایران میرساند که حداقل شعارهای زحمتکشان تغییر نکرده و هکرها باید آنان را از رسانه های کاست حکومتی پخش کنند:
    نه به دولت ! نه به خدا ! نه به مردسالاری !
    145 سال است که کلاسیک های آنارشیسم این سه شعار را فریاد میزنند. نباید هر گز دچار فراموشی و مرکزگریزی شد.
    زنده باد فدارالیسم !

    آنارکو-فمنیست

    • فدرالیسم ایده جالبی نیست چون برای قبول آن باید اول ایده دولت را پذیرفت و ایده دولت ایده جالبی نیست. اگر خواستید بحث میکنیم.

  13. به خوانندگان روشنکری،
    سطح شعارها و خواسته های شورشهای پنج ماه گذشته کماکان در سطح همان شورشهای ضد بلوک شرق مارکسیستی سابق است و به درجه یک انقلاب واقعی نرسیده است. ارائه “منشور مطالباتی حداقل” اخیر محتوای رفرمیستی سرمایه داری دارد که بد نیست اما انقلابی نیست. مبارزه برای رفرم بد نیست بشرطی که نسبت به بردگی مزدی توهم ایجاد نکند. اصلا کار مشکلی نیست که فرق بین رفرم بورژوائی و انقلاب را تشخیص داد. اگر علاقه مند به ادامه بحث هستید، میتوانیم ادامه بدهیم.

  14. لیست ارتجاعیون مقاله کوتاه تر از حد لازم است. من اضافه میکنم. بلشویکها (شامل ترتسکی) حکومت استالینیستی جنایتکارانه بوجود آوردند که کمتر از هیتلر و خمینی و شاه و کوروش و داریوش و امپریالیستهای غربی نبود. ارتجاع سوسیال دموکرات داریم که با امپریالیستهای غربی همکاری میکند تا ذهنیت غربکرائی را به اپوزیسیون و توده ها تحمیل کند. ناسیونالیستها شامل سلطنت طلبهاست چه مخالف پهلوی و چه موافق پهلوی ها. فکر کنم لیست اینطوری تکمیل می شود. دیدگاه درست آنارشیستی مسئله را با شعار “نه خدایان و نه اربابان” خوب بیان میکند. این شعار شامل همه اربابان است، از مذهبیون سرمایه دار گرفته تا دموکرات و از دموکرات تا بلشویک سرمایه داری دولتی.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>