نهاد و نماد بی بنیاد اسلام و ولایت اش،
بهنام چنگائی
اسلام، ناخوان با فرهنگ رنگین ما و امامت سیستماتیک شیعی آن فاجعه ی هولناک 14 قرنی ماست که در پی هموندی تاریخی شاهان و شیخان و بسی بدتر رسمیت یافتن و دین دولتی شدن آن، واماندگی و اسارت توده ای ـ اجتماعی نبست به اسلام بیش از پیش ریشه ای و ویرانگرترشد. و آزادی نگرش های دیگر، دولتی و کودن منشانه مورد سرزنش خودکامان قرارگرفت. و انتخاب هرگونه باور و یا حق رد و داشتن دید پرسشگر به خردجوئی انسانی نسبت به اوهام زهنی اسلام هرگز، هیچگاه و هیچگونه پشتیبانی فرهنگی، سیاسی، اقتصادی نداشت. و یا اهرمی مناست جهت دریافت درست مردمی از دین و شناخت و آموزش روشنگرانه آن بسود آگاهیرسانی های فردی و اجتماعی درین کشور اسلامزده پیوسته پای جویش و پویش نیافت. و زمینه رودرروئی آزاد نگرش ها و گفتمان سازنده ی آنها و فرصت نقدی مخالف، روشنگرانه و رسانه ای وجود نداشته است. و ضرورت ایجاد آن در هردو سنت بیمار ” شاه و شیخ ” سرکوب بیرحمانه شد و این همان ریشه، منشأ و مظهر بیدادگری ها، ویرانگری ها و تباهی های تاکنونی ولایت فقیه مطلق است.
تحمیل دولتی باور و ترفند برگزینی مذهب شیعی در خانواده های ما که کمترین آشنائی با زبان عربی را ندارند و معانی نماز روزانه شان را نمی شناسند بیشتر به یک شوخی بی مزه شبیه است، آنهم به شکل سنتی و بلغورکنان و با وجود اینهمه مراکز بی بنیاد عقلی و مساجد و امامزاده ها و… براستی این گزافه خواهی دولتی و رسمی جز جنایت علیه بشریت نبوده و نیست. یک جنایت و فریب دینی با خیل و سیل بلند تاریخی نیرنگبازان آخوندی آن، زمینه های گسترش این مذهب و وابستگی توده ای به آن بوده؛ و برابر ترویج مذهب ایستادن نیز، همگی می دانیم که چه تاوان های مرگباری که نداشته است!؟ و همچنین جزای مرگ و یا تغییر باور و داشتن دید انتقادی نسبت به دین رسمی و دولتی که اسلام شیعی باشد نیز بر کسی پوشیده نیست. مذهب شیعی چه در دوران شاه و هماکنون ولائی برای نادانپروری و چگونگی ژرفش مذهبی آن می دانیم که چه دارائی های هنگفتی از مردم کار را به تباهی نکشانده است. و درست برخلاف آن گزینش آزاد دیگر جهان بینی ها هیچگاه ابزاری قانونمدار، پیشرو، و کاربردی انسانمدار نداشته و برای پیشگیری از آسیب های فراوان دین و چاره جوئی برای نسل های کنونی و آتی که قربانی رژیم های شاهی و شیخی بوده و خواهندشد هرگز فرصت شناخت درست از اسلام وجودنداشته و همچنان ندارد.
فراگرائی سکولاریسم و همچنین پی ساختن و برپاداشتن قانومند جهان بینی و اهرم برگزینی های باورمدار، و بی باوری ها درین کشور شاهان و شیخان خودکامه، پیگیر پایش شکسته شده، یا چنین که دیده و می بینیم با هزاران نیرنگ و فریب مذهبی پای چرائی و چسانی و نابرپائی آن همیشه می لنگد و درست برخلاف آن داوری خردمنشانه از قوانین زورکی دین دولتی نه که ممکن نیست بل رودرروئی آگاهانه و فرزانه ای برابر شناسانده شده ها در قبول و یا رد آن آموخته ها که دین رسمی باشد ممکن نبوده و نیست. داشتن دانشی که برای هر انسانی در دوران شکلگیری تجربی اش بسیار زیر ساختی بوده و برای دانائی های خود و آگاهیرسانی های دگرگونسازانه اش بسیار اساسی می باشد که این فقدان در طول تاریخ پشتگرمی اسلام می باشد.
بنابرین، ما مردم اسلامزده عصر شاهان و شیخان انگل و خودکامه این روزها ضرورت آموزشی و آن یاریرسانی تاریخی و تجربی از دین را در دوره های شاه و شیخ دستکم در یکصدساله گذشته هرگز نداشته ایم. همچنین ساختار آموزشی و پرورشی ما از کودکستان تا دانشاه چندان چالش و چربش و وزنه ی دانشورزی اجتماعی نداشته و از همینرو به شناخت خرد توده ای تن نداده و برابر علوم انسانمدار ایستاده، و از همینرو نیز نقد پرسشگرانه از پدیده های کهنه و وامانده را هرگز برنتابیده و پاسخی هم برای چگونگی پذیرفتن و یا کنارگذاردن آنها درین کشور شاه و شیخ اسلامزده نداشته است؛ چه رسد به رد و دور ریختن جسورانه دین دولتی، و یا جایگزینی سیستماتیک از شناخت های پیشین و سنتی، با پدیده های مفید جهان بینی و مترقی امروزین.
ما و نوع انسان نیاز به راه و روندی پیوسته و پویاداریم که چربش ارادی و انسانمداری بر باورها، عقیده ها و راهکارها استوارباشد و نباید وجود آنها مخالف استقلال و استعداد عقلی و روند آتی ما و آیندگان باشد! و یا با سرکوب و سرزنش سران ادیان و حاکمان، دانشورزی تهدید به کفر و یا محکوم به مرگ شود! و یا گزینش باورمدار و برداشت مستقل ما از دنیای بیرون از زهن مان هردو، به ما این امکان را بدهد که خود برگزینیم و ساختارها حکومتی داشتن آنرا از پایه ای ترین حقوق و نشانه های هستی نوع انسان بداند و نه” بنام خدا” یا ” سایه و ولی خدا” که چنین نگاهی تهی از منطق حق ندارد فراگیری و پویائی و سرزندگی انسان را به هر بهانه ای خاموش و رام کند! کاری که ادیان و بویژه اسلام می کند تا بدانجا که انسان دیروز و امروز دستکم در ایران، منطقه و جهان اسلام از آن اعتماد بخود محروم و بی بهره شده و نادان تر از پیشترها مانده است. در حالیکه انتخاب خردمداری نیازی انسانی، فرجامی خودسازانه و سرانجام روند پیاگیر و پیاپی ست که آغاز و پایانش در توان خود نوع انسان بوده و می باید همچنان فراتررود؛ و نه آن در وجودی افسانه ای، تحمیلی ازلی و راهچاره ای ابدی باشد که همگی با هنجارها، نیازها و جابجائی های پیگیر پدیده ها خوانائی نداشته و همیشه نارساست. این خواست ادیان در ایجاد بردگی و بندگی بفرمان خدا دیریست درجا مانده و زیر پرسش ها و ناتوانائی های گوناگون شکننده ترشده و در ایجاد و پیدائی های تاکنونی دستآوردهای انسان هیچ نقشی نداشته و ندارد بلکه گرانندگان آنها و خود انسان ها باید ببینند و بپذیرند که توان و خرد خودباور انسان دیروز و امروز سازنده و دگرگون کننده ی بهتر و اصلی آنهاست و نه خدا.
هر دین و باوری که دشمن بینش فرارونده و انسانگرا باشد و کنش و واکنش تحقیقی و عقلانی نو را تنبیه و تهدید کند، یا روشنگری راه فردا را نادیده بگیرد و بدتر از همه ترمز جویش راهبردی مستقل نوع انسان شود و در پیدایش و پذیرفتن نقش انسان آگاه اجتماعی ناتوان بوده و باشد بهررو، وجودش محکوم و اهدافش مردوداست. چراکه هرچه دانش انسانی در روند خود برجسته تر شود که می شود، و خودباوری و توان ساختن انسان دستی رساتری می یابد که یافته است و دگرگونسازی مفید نیز آسانتر و توده گیرترمی شود که شده است؛ اینها واقعیت هائی می باشند که در درگاه خدا و جانشینان او در روی زمین پیوسته به بازی ادیان شان گرفته شده، و آن نیز جز خیانت به راز تکوین هستی انسانساز بیش نیست. اوی خدا کجا چیزی را ساخته که امروز نیز ادامه اش دهد!؟ چراکه اوی “خلاق” وجود زهنی شان می باشد و نمایندگان مفتخور و انگل روی زمین او نیز نباید به انسان کار و سازنده و پردازنده هستی ها چنین بی حرمتی ها کنند. چراکه ازین دریچه ی بینش و حکمت وامانده ی ادیان و همین اسلام ولائی، ما تاکنون هیچ ندیده و نخواهیم دید که دست رحمانی خدا در آن باشد! جز فوران گردنکشان و چپاولگران و فریبکاران و فسادبرانگیزان و دشمنان دانش و کشتار کارگران و از بین بردن توان اندیشه های نقاد و نوع آزاد و انسانمداری آن. هستی دیروز امروز بازتاب دانش و تلاش انسان کار می باشد و همه ی پدیده های عینی موجود، ببارآمده و زائیده شده دست و دانش نیروی کار می باشد و نشانه های وجودی آن در همه ی گستره ها و در سراسر جهان آشکارا دیدنی ست. درحالیکه جهان بینی ادیان در همه گستره ها و پهنه های هستی رهنمود و راهکارش ناقص مانده و افسانه ای ست. کارگر خالق هستی ست و خرد آزاد و خواست استقلال عقلی انسان کار نباید بیش ازین در بند ادیان واپسمانده گرفتار و به بند سرمایه سالاران هموند اسیرباشد.
بر پایه اینگونه فرمان ها و تحکم های دینی و پیش فرض هائی زهنی در میدان عینی ایده ها و نگرش ها و پدیده های دگرگونشونده و جاری هستی، آنهم هستی چنددست و پیچیده، و شناخت آن در جوامع بشدت تنگدست و آموزش ندیده دشوار است، ازینرو هرگونه پویش و گرایش به خردورزی انسان در برابر خدا کفر بوده، و ترویج عقل انسانی همیشه خام و دام دنیا تعریف شده است! و همین ناتوانی انسانی در گویش ادیان آسمانی، و واپسگراتر از همه در همین اسلام محمدی تا ولائی امروز تابو مانده و منشأ پیدایش خمینی ها و خامنه ای ها گشته است و این درگاه و پیشگاه نمایندگان خدا که خود خداگونه حکم بی پروا می رانند، چنان نقدها و چنین ردکرده های انسان ها از دیدگاه های خدا در جهان اسلام و در کشور بلازده شیعی ما هرگز مجاز نبوده و نیست و هرگونه پرسش و پویش جستجوگران فراروئی را به دشمنان جایگاه خدا و ملا چسبانده، و پاسخ شان به این نسل های معترض و آگاه جز کشتار به اصطلاح “کافران” نبوده است.
از دوران پیامبر تا ولایت فقیه مطلق کنونی همین اسلام زن ستیز همیشه و بی نرمش فرمان بی حساب و کتاب خدایش را به این ملایان هزاران چهره که راهبران ایده های فراانسانی ” الله ” باشند داده است تا آنها هم بتوانند بی چون و چرا دکان چهاربر بزرگی از شیعی بسازند و ساخته و اهداف سیاسی اقتصادی خود را با یاری این دین به پیش برانند و رانده اند؛ هدفی ضدانسانی و اراده ایکه بفرمان اسلام ازلی و ابدی و رحمانی به آخودیسم داده شده و آن نیز جز کوشش پوچ و بی هوده در رد مصلحت انسان نبوده و نیست. بنابرین وجود چنین بستر، سنت و ساختاری تحول ناپذیر و خردستیز با هر نام و نگاهی و عنوانی که تعریف شود، جز یک بیماری عقلی نمی باشد. زیراکه بودن چرخشی او با بودن و شدن های پیاپی و پیگیر در ستیز آشکاراست و پیوسته ناسازگار با هر پویش و چربش و خردگرائی پژوهشگرانه ی انسان ها برجا بوده، و در برابر خرد نسلی به نسل دشمنانه و ویرانگر ایستاده است.
همچنین پژوهش و پرورش و گزینش های انسانمداری عینی، ارزشگذاری خرد تجربی و تاریخی و اجتماعی نوع انسان نیز دیریست بازیچه ی سرکردگی اهداف سران ادیان و بویژه همین فرقه شیعی آن شده است. چراکه نان و جان و هستی ما در کشور و ساختاری گرفتار شده و برباد رفته است که سران و گردانندگان آن آیت الله ها هسنتد. اگر آیت بمعنای نشانه باشد و به عربی هست، و آن نشانه هم اگر اللهی باشد که آنهم می باشد! پس آنچه خدائی و اسلامی ست، بنابر این همه دروغ ها، چپاول ها، فسادها، تباهی ها، کشتارها، ترورها، پستی و پلشتی ها، درندگی و بی رحمی ها و … همگی واقعیت های انکارناپذیر این دم و دستگاه ضدبشری خدائی و فاشیسم ملائی می باشد. ساختاریکه ما از آن جز هرزگی ها و دلگی ها و درندگی ها و … ندیده ایم. وجود و هدف این خدا و این اسلام بسود کیست و چیست؟ باید بیدارتر و سازش ناپذیرتر در برابر ترفندها و فریبکاری های شان ایستاد،نهاد و نماد بی بنیاد اسلام و ولایت اش را بدورریخت و ولایتش تبهکاراش را بدست دادخواهی اجتماعی طبقاتی سپرد.
بهنام چنگائی 22 آذر 1402
Comments
نهاد و نماد بی بنیاد اسلام و ولایت اش،<br>بهنام چنگائی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>