منظور از «سازماندهی مستقل از بورژوازی» چیست، چرا و چگونه است؟ / هادی میتروی
سازماندهی مستقل از بورژوازی امری روشن و تاریخی ست. تجربه ای تاریخی که از یک هسته تا یک گروه تا شبکه ای سراسری از سازمانهای مستقل از بورژوازی، بلحاظ تشکیلاتی و سیاسی و فرهنگی و بویژه مالی، بمدت دو قرن است که مطرح شده اند. این نوع تشکل ها جهت ادامه حیات، بایسته است مرزبندی روشنی در نوع سازماندهی، اهداف سیاسی، فرهنگ و منابع کسب درآمد، از بورژوازی داشته باشد!
خب آیا این همه استقلال همهجانبه باعث انزوا و تجزیه و تحلیل رفتن تشکلهای مستقل نخواهدشد؟
پاسخ نویسنده به این سوال حیاتی برای سازماندهی جهانی عاری از استثمار انسان از انسان، قاطعانه یک «نه» بزرگ است!
بیایید فداکاری های پرولتاریا، خانواده های پرولتری و کمونیست های قرن گذشته و دلایل شکست ها را مجددا همین امروز مجددا بررسی کنیم.
برغم همه فداکاری ها در قرن گذشته؛ از جمله پیروزی و شکست انقلاب کبیر اکتبر و پیروزی و شکست انقلاب مظلوم بهمن ماه؛ دلیل اصلی شکست، چیزی بجز برچیدن انجمن ها و کمیته ها و شوراها و جایگزینی یک یا چند دیوانسالاری بجای شوراها و ایجاد دیکتاتوری احزاب بجای دولت کارگری و تعطیل دوران انتقالی «دیکتاتوری پرولتاریا» از بالا، چیز دیگری نبوده است!
نویسنده نمی فهمد و نمی پذیرد که دستاورد تجربه نزدیک به دو قرن فداکاری و شکست پرولتاریا، مجدداً در این سر و آن گوشه دهکده کوچک جهانی، به تجدید سازماندهی غیرشورایی از ما بهتران با «حقوق ویژه»،منجر گردد!
رفقایی که هنوز بدنبال نوع سازماندهی هرمی با منطق لزوم وجود «رهبری»، با نسخه ماقبل تاریخ انقلاب ارتباطات و بشکل سانترالیسم دموکراتیک و غیرشبکه ای هستند، بنظر نویسنده دو جنبه از حقیقت لحظه کنونی را نمی بینند!
جنبه اول حقیقت همین امروز جهان که در مقابل چشمان ماست، در یک کلام «کلان انقلاب ارتباطات» است!
باور و فهم این جنبه حقیقت، بیش از نیمی از مشکلات امروز ما در مورد «سازماندهی مستقل از بورژوازی» را حل خواهد کرد!
بعبارت دیگر اگر در آستانه قرن گذشته برای سازماندهی و پیشبرد مبارزه طبقاتی به تشکل های مخفی و منسجم هرمی دور از چشم و گوش پلیس سیاسی نیاز داشتیم و این نوع تشکل ها را با احضار و اخطار و اخراج و دستگیری و شکنجه و خون می ساختیم، بایسته است بپذیریم که امروز کار پنهان از چشم و گوش پلیس سیاسی دولت های امپریالیستی، امری نزدیک به محال است و اتفاقاً پلیس های سیاسی دولت های بورژوایی از این نوع سازماندهی های متمرکزهرمی، بعنوان تور برای شکار کارگران پیشرو جانباخته استفاده می کنند!
جنبه دیگر حقیقت که بایستی بپذریم شکست های قرن گذشته پرولتاریاست که نهایت خود را در فروپاشی دیوار برلین نشان می دهد!
تجربه قرن گذشته نشان می دهد که این نوع سازماندهی متمرکز هرمی، همیشه و در همه جا تبدیل به یک دیوانسالاری شده است. دیوانسالاری که بهترین حالت آن، حکومت جمهوری خلق چین است که برغم پیشرفت های بسیار و عبور دادن حدود یک و نیم میلیارد انسان از خط فقر، ربطی به حاکمیت انجمن ها و کمیته ها و شورها و دوران انتقال به سوسیالیسم و تبلیغ و تدریس و ترویج فرهنگ «پرولتاریا» در نفی فوری و آنی ریخت و پاش و لوکس و تبعیض و طبقه بندی و ستاره نشان کردن شهروندان «نه» دارد!
خب لب کلام نویسنده، تشخیص فاصله و تنظیم رابطه درست کارگران پیشرو و کمونیست ها با نیروهای خرد و کلان ملی و جهانی، با توجه به معیارهای برآمده از بیش از دو قرن مبارزه طبقاتی ست!
من نوعی به نوبه خود از همه کارگران پیشرو و مدعیان دفاع از انقلاب و سازماندهی مستقل پرولتاریا و دوران طولانی انتقال به سوسیالیسم، سوال می کنم:
رفقا با انرژی محدودی که در خود و هسته کارگری خود و گروه محلی خود داریم و در نبود یک شبکه سراسری مستقل از بورژوازی، ورود من«ایپسیلون» به یک تشکیلات غیرشورایی چه نتیجه ای خواهد داشت؟
فرض کنید در همین لحظه من ثلث مفید وقت و زندگی شبانه روزی خود را در یک جریان غیرشورایی خرج کنم. آیا واقعیت سرسخت خارج از ذهن من بارها ثابت نکرده است که من بمثابه جزیی شورایی؛ آنهم تحت حاکمیت جهانی سرمایه؛ قادر به تغییر یک کلان مجموعه غیرشورایی نیستم؟
واقعاً باعث تعجب نویسنده است که کسانی که از سازماندهی مستقل از بورژوازی سخن می گویند، ناگهان دچار تحولاتی ناشناس برای من نوعی می شوند و مشارکت در سازماندهی غیرشورایی- غیرپرولتری را در دستور کار خود قرار می دهند!
این بخش از کارگران، همیشه و در همهجا وقتی با تکرار دستاوردها و شکست های دو قرن مبارزه طبقاتی روبرو می شوند، بحث از «مشارکت جهت تاثیر گذاری» بر تشکل های غیرشورایی تحت عنوان اثرگذاری بر «دهقانان» و «بورژوازی ملی» و «خرده بورژوازی ضدامپریالیست» بمثابه «متحدان پرولتاریا» می کنند!
ریشه این نوع تجزیه و تحلیل مسایل و تنظیم عمل روزمره، از نظر نویسنده برمبنای خوشبینی برآمده از نوعی رمانتیسم غیرماتریالیستی خیرخواهانه است. آنچنان خیرخواهانه که به خلق رمان تاریخی «دن کیشوت» اثر زنده یاد میگویل دو سروانتز می انجامد. عاقبت این نوع رمانتیسم در عصر جدید، نهایتا به جایگزینی پیشتازان بجای توده ها و محاصره شهرها از طریق روستاها و نفی تیوری بقا و جنگ پارتیزانی در کوه و تبلیغ مسلحانه چریک در شهر منجر می گردد. آنچه بدنبال این نوع استدلال در صحنه عمل دیده ایم، همین اوضاع کنونی ماست که فراموش شدن پرولتاریا و رها کردن سازماندهی مستقل از تمامیت بورژوازی و کنار گذاشتن نظری «دیکتاتوری پرولتاریا» بمثابه دوران طولانی انتقال به اقتصاد و سیاست و فرهنگ سوسیالیستی ست!
رفقای کارگر، کمونیست ها؛
ماتریالیسم و دیالکتیک توازن قدرت نشان می دهد که با یک کاسه ماست یک دریا دوغ نمی توان درست کرد!
تجربه نشان می دهد که همه کارگرانی که برای تغییر «خانه کارگر» و «شورای اسلامی کار» و دیگر تشکل های غیرمستقل از اقتصاد و ساختار و فرهنگ بورژوازی پیوستند، عملا به چرخ و دنده این تشکل ها تبدیل شده اند و نه تنها قادر به «شورایی و مستقل» کردن این قبیل تشکل ها نشده اند بلکه؛ با هزاران هزار تأسف؛ در سراسر جهان عملا به سیاهی لشگر این تشکل های وابسته و عاملی در جهت پیشبرد اهداف بخشی از بورژوازی ایران و جهان تبدیل شده اند!
رفقای کارگر، کمونیستها؛
تجربه دو قرن گذشته نشان می دهد که سیاست انتخاب بد از میان بدترها و تاثیرگذاری بر تشکل های غیرشورایی و غیرمستقل از بورژوازی هر آنچه کم نتیجه، ناپایدار، پرهزینه و حتی خطرناک بوده است، درست برعکس؛ جهت مداخله مستقیم در مبارزات روزمره توده ها؛ ایجاد «خوب» در هسته ها و گروه ها و شبکه ای سراسری از تشکل های مستقل از روش و منش و برنامه و فرهنگ بورژوایی اثرگذار و پایدار و مفید و کم هزینه بوده است!
رفقای کارگر، کمونیست؛
در شرایط امروز ایران بجای تسلیم شدن به بد در مقابل بدتر و فعالیت به سبک و سیاق قرن گذشته، شایسته است هرجا که هستیم بفکر ایجاد «خوب» باشیم!
با آنچه گفته شد «خوب» ایجاد هسته ها و تشکلها و گروههای مستقل از بورژوازی جهت ایجاد شبکه ای سراسری از اشخاص حقیقی و حقوقی ست که در روش و منش و سیاست و فرهنگ، مرزبندی روشنی با کلیت تشکیلات و سیاست ها و فرهنگ بورژوایی داشته باشند!
بواقع امروز عدم رعایت مرزبندی روشن با شکل و محتوای بورژوایی در هر لحظه، در هر زمینه و در هر نقطه جهان، چیزی بجز نیوانحلال طلبی نیست. امروز با نفی عدم استقلال همه جانبه و در تمامی زمینه ها و بعبارتی با تمامیت بورژوازی، از نظر نویسنده «نیوانحلال طلبی» ست که با خلع سلاح کردن نظری و تشکیلاتی پرولتاریا، آفت اصلی سازماندهی جهانی پرولتاریا، در درانداختن طرحی نو ست!
رفقای کارگر، کمونیست ها؛
برای برپایی جهانی دیگر، همیشه و در هرجا که هستیم به سازماندهی «خوب» مستقل از شکل و محتوای و بویژه فرهنگ بورژوازی، در بطن جامعه بپردازیم!زنده با اول ماه مه!زنده باد انقلاب!زنده باد حاکمیت مستقیم اکثریت عظیم تولیدکنندگان!زنده باد کمونیسم!
فرانسه، ۱۷ روز تا اول ماه مه ۱۴۰۲
جبهه خلق قدیمی شده و یارو هنوز خبر نداره و اصلا نمی فهمه که خلق حرفی بی معنی و ضد مارکسی است.
برای نابودی دیو ارتجاع دینی آخوندی/ و گرگ تجزیه طلبی ضد ایرانی /باید خلاف زیاده خواهی های گذشته /ورمانتیسم چپ روی دوران کودکی/ حول محور تشکیل حبهه خلق برای سرنگونی آخوندها و رانت خوارانشان جمع شد.
فقط در دفاع از تمامیت ارضی میهن /و رهایی آن از ارتجاع دینی/ باید مخالفان و سنگ اندازان راه مبارزه را ایزوله و منفعل و نابود نمود.
نیروها و سازمانها و احزاب و جریانات چپ و ملی و قومی و محیط زیست و مشروطه خواه و سکولار و لیبرال باید دور 2 خواسته : نابودی حکومت دینی شیعه و حفظ تمامیت ارضی ایران/ در یک جبهه متحد برای نجات ملی گرد آیند.
ضد-اقتدار