Comments

چه کسی سهراب را کشت!!؟؟<br>ی. صفایی — 1 دیدگاه

  1. زیاد روشن نیست که مقاله چه میخواهد بگوید. فکر کنم مقاله میگوید که هر شخصی سعی کند بجای جنگ و دعوا در طیف سرنگونی، تشکل سیاسی مورد علاقه خودش را درست کند و یا پیدا کند و به آن بپیوندند و سعی کند تشکلش را تشویق کند که با تشکلات دیگر وارد مذاکره شود تا یک پلاتفرم سیاسی برای سرنگونی تهیه شود. این پلاتفرم باید خواستار دموکراسی باشد. بعد، این پلاتفرم را میتوان بعنوان ایده سیاسی راهبر به توده های شورشی در ایران پیشنهاد داد. در حقیقت، مثل دولتهای دموکراتیک غربی، همه با هم با حفظ اختلافات اما متحد بر پایه ایده هائی مشخص. البته، وجه مشترک دولتهای غربی دموکراتیک استثمار نیروی کار کارگران است، حفظ سرمایه داری. به احتمال زیاد، نویسنده هم همین را در نظر دارد.
    فکر کنم،
    اول،
    در چند هفته اول شروع خیزشها، تقریبا همه برای سرنگونی متحد بودند. عده کمی، یکی دو نفر، بودند که میگفتند این شورش ها جهتگیری روشنی ندارند و گنگ هستند.سکوت کنندگان در واقع با شورشی ها و هواداران آنها متحد بودند.
    دوم،
    مشکل طیف سرنگونی طلب این نیست که همه در گروههای خاصی نیستند و همه پلاتفرم ندارند. فکر کنم مشکل شان این است که پلاتفرم ها با هم در تضاد هستند. تضادها از ابعاد اقتصادی آلترناتیو شروع می شود تا ابعاد سیاسی.
    یهرحال،
    من نه سرنگونی طلب هستم و نه طرفدار وجود هیچ دولتی.
    دیدگاه من این است:
    من معتقدم که عامل فقر و محرومیت و تضادهای درونی آدمها، از جمله آدمهای ایران، غلبه فرهنگ سلطه جویانه بر فرهنگ بشر است که بصورت مرد سالاری و استثمارگری و امپریالیسم و استبداد سلسله مراتبی عینیت پیدا کرده. همه شورشها و پلاتفرمها باید علیه سلطه جویی و اشکال عینی اش باشند تا بتوان گفت انقلابی هستند. شورشهای اخیر علیه سلطه روحانیون حاکم بر جامعه بود اما جهتگیری روشنی علیه ابعاد اصلی ذکر شده انقلاب نداشتند.
    به خیزش اخیر بگردیم،
    بنظر من دلایل عدم موفقیت شورشها در سرنگونی رژیم تا کنون اینها بوده است:
    – از لحاظ سازماندهی خشونت به پای رژیم نمی رسید. از لحاظ عددی، گرچه تعداد زیادی داشتند، اما از اصول علم نظام در شورشها شهری آگاه نبودند.
    – خیزش عامدانه گنگ بود تا همه باهم برای سرنگونی شکل بگیرد، اما همین بلای جانش نیز شد چون یک عده به مسائل اجتماعی آگاه ترند و در شورشها در پی تضمین خواستهای مشخص هستند و حاضر نیستند برای کلیات ریسک کنند. مثلا برای یک عده استثمارگری به اندازه سرنگونی ارزش دارد، یا همزبان نشدن و همکاری نکردن با امپریالیستها به اندازه سرنگونی ارزش دارد. وقتی گنگ باشیم، آن گروههای اجتماعی را از دست میدهیم. اگر گنگ نباشیم، وحدت اجتماعی تضعیف می شود اما ممکن است جهتگیری و شکل نظامی شورش درست تنظیم شود.
    خلاصه اینکه،
    نه انقلاب الکی است و نه سرنگونی.
    سرنگونی طلبها زیاد ناامید نشوند.
    خامنه بزودی می میرد و یا از لحاظ سلامتی از کار می افتد و شانس سرنگونی و ثبات سیاسی رژیم چندین ضریب پائین می آید. رژیم دیگر کسی را ندارد.
    کسانیکه مثل من سرنگونی طلب نیستند، آنارشیست کمونیستها، دلشان به سرنگونی خوش نمی شود. سرنگون شود، چشم رژیم کور، ما راه خود را مستقل از سرنگونی شدن و یا نشدن ادامه میدهیم و از بحران و باتلاق سیاسیون سرگیجه نمی گیریم و در آدم کشی های بدون فرجام آنها شرکت نمی کنیم. برای ما رسیدن به لحظه آخر خیلی مانده.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>