Comments

درباره‌ی سبكِ مانیفست <br>Umberto Eco – برگردان امیر نظری — 1 دیدگاه

  1. شاید آلمانی بلد باشم اما ادبیات آلمانی چیز دیگری است و برای همین نمیتوانم در ارتباط با ادبیات مانیفست حزب کمونیسم قضاوت کنم.
    مارکس و انگلس بدرستی هوادار آزادی طبقه کارگر و رهایی از استثمار سرمایه داری بودند. اما آنها درک نکردند که برای جامعه کمونیستی باید اخلاق معینی را در پیش گرفت که آن اخلاق آنارشیستی است. برعکس، آنها این ضرورت را برسمیت نشناختند و اخلاقیات را تابع نظریه غلط تکامل اجتماعی خود کردند که در آن اخلاقیات بورژایی را هم بر اساس مصلحت زمان قابل قبول و توجیه میکند. برای همین است که این ایده بعایت ارتجاعی را بوجود می آورد که گوئی طبقه کارکر مدیون بورژوازی است و حتی بهتر است برای مدتی به بردگی خود راضی باشد. نوکر صفتی سوسیال دموکراتها و استبداد و خشک مغزی بلشویکها نتیجه این ضعف در کمونیسم مارکس و انگلس است.
    مارکس و انگلس به ماشین مهندسی فکری طبقات ارتجاعی تاریخ و طبقه بورژوازی کم بها میدادند چون فکر میکردند درک استثمار نیروی کار در سرمایه داری و مبارزه برای الغای مالکیت خصوصی بر وسایل تولید کافی است چون ایده ها محصول شرایط اقتصادی هستند و با از بین بردن شرایط اقتصادی، هر ایده ای که در تضاد با رابطه اقتصادی کمونیستی باشد، از بین خواهد رفت. این اشتباهی بزرگ بود. روابط اقتصادی کمونیستی بدون اخلاق آنارشیستی ممکن نیست. بعلاوه، چون انسانها موجوداتی هستند که همیشه خودشان شرایط زندکی خودشان را فراهم میکنند و ترویج خرافات و ایده های غلط و فریبکاری ها و حیلهگری ها مناسبات ساز و مناسبات نگه دار هستند، مبارزه در سطح غیر اقتصادی، در زمینه های اخلاقی، ادبی، و سایر ابعاد فرهنگ اسارت از جمله مردسالاری و امپریالیسم ضرورت کلیدی دارد. مناسبات ما ساخته ذهن و عمل و اراده علمی ما انسانهاست. مناسبات اسارت وار نیز مستثنی نیست. سلطه بر انسانی دیگر بر اساس شناخت درست از روحیه انسان است و نقش فعال ایفا میکند نه اینکه روحیه سلطه از روابط اقتصادی ی آمده که مستقل از آگاهی و اراده انسانهاست. اسارت خودش یک محصول و ابداع است بر اساس شناخت (علم). مهندسی فکری عامدانه و بر اساس شناخت صورت میکیرد.
    بر خلاف پیش بینی مارکس و انگلس، تمام اروپا پرولتریزه شد اما انقلابی صورت نگرفت. مارکسیستهای سوسیال دموکرات گفتند دموکراسی شرایط انقلاب کمونیستی را فراهم میکند، فقط باید از طریق پرداختن به مسائل اقتصادی به پارلمان رفت تا پرولتاریا اکثریت پیدا کند. اما ما می دانیم که به پارلمان رفتند ولی از انقلاب کمونیستی خبری نشد.حزب کمونیستی (مارکسیستی) پرولتاریا هم شکل نگرفت، بلکه فقط احزاب کمونیست و احزاب سوسیال دموکرات دشمن هم بوجود آمد. بسیاری از احزاب کمونیست جنگ دموکراسی مانیفست را بردند اما هیچ کاری از دستشان بر نیامد. بعضی از احزاب کمونیست قدرت دولتی گرفتند و به تنها قدرت سیاسی کشورشان تبدیل شدند اما از سرمایه داری دولتی فراتر نرفتند و بلاخره خودشان با احزابشان سقوط کردند.
    کلا، پروژه مانیفست حزب کمونیست، پروژه ای است که گرچه حقایق بسیاری را آشکار میکند، اما بعلت محدویت مارکس و انگلس از شناخت انسان، نه موفق بود و نه موفق خواهد بود. افکار مارکس و انگلس مفید هستند اما کافی نیستند و اشتباهاتی دارند. دشمنی مارکس انگلس با اخلاقی بنام آنارشیسم بسیار نابخردانه و مهلک برای هوادارانشان بود.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>