Comments

تغییر جنبش اعتراضی” زن،زندگی،آزادی” به جنبش نان،کار ،آزادی با ارتش گرسنگان تا سرنگونی/ امین بیات — 27 دیدگاه

  1. ناصر پایدار:
    رفرمیسم درون جنبش کارگری، چپ یا راست، میلیتانت یا مسالمت جو نیز تاریخاً چنین کرده است. بسته بندی گمراه کننده نقد مارکسی اقتصاد سیاسی یا روایت ماتریالیستی مارکس از تاریخ، در قالب الفاظی مانند «مارکسیسم»، «اندیشه های سوسیالیستی»، «کمونیسم علمی»، «علم مبارزه طبقاتی» و نوع این کلیشه های مکتبی و ایدئولوژیک دقیقاً کاری است که توسط اپوزیسون های مختلف بورژوازی و به همان اندازه یا خیلی بیشتر، توسط طیف گسترده رفرمیسم راست و چپ درون جنبش کارگری بین المللی و بالاخره با دست ائتلافی از همه این نیروها، جامه عمل پوشیده است. در تمامی این موارد جدا سازی کالبدشکافی رادیکال مارکسی سرمایه داری از بنیان های واقعی طبقاتی آن، از شرایط واقعی زندگی و کار و استثمار و بی حقوقی و فرودستی و پیکار توده های کارگر علیه سرمایه، خالی ساختن کامل این کالبدشکافی از ماهیت و محتوای واقعی طبقاتی، جنبشی و سرمایه ستیز خود، آویختن آن به « مارکسیسم »، « اندیشه های سوسیالیستی»، «علم مبارزه طبقاتی» و عناوینی که بالاتر گفتیم، کل هدف را تعیین می کرده است

  2. زنان کارگر تا اینجا و تا این سطح مقاومت، مبارزه پیش تاخته اند، آنچه اینک نیاز حیاتی و قهری تداوم پیکار آنان است، سنگرآرائی پرخروش کارگری، طبقاتی، شورائی، سرمایه ستیز برای پایان دادن به وجود کار خانگی، در همین راستا تحمیل مقتدرانه هر لحظه این کار به عنوان اشتغال و کار بر بورژوازی و دولتش، دسترسی کامل و بدون هیچ محدودیت همگان به مهد کودک، مراکز نگهداری اطفال و سالمندان، کودکستان ها و مراکر پیشادبستانی، رایگان و بدون هیچ ریال هزینه بودن این امکانات، خارج سازی کامل خورد و خوراک، پوشاک، سرپناه، وسائل خانه، آب، برق، گاز و سایر مایحتاج زندگی از سیطره مبادلات پولی، کالائی سرمایه داری، استقلال اقتصادی کامل زن از همسر و کودکان از والدین است.
    مزدک کوهکن

  3. ناصر پایدار:
    سرمايه دار همه جا سرمايه دار است. استثمار می کند، گرازوار سهمی از اضافه ارزشهای توليد شده توسط توده کارگر يا خونمايه حيات اين توده نفرين شده را می بلعد، برسرنوشت کار، توليد، زندگی طبقه کارگر استيلا دارد. حتی اگر در اپوزيسيون باشد شريک قدرت مستولی حاکم است، به اين دليل روشن که ساختار قدرت سياسی، مدنی، حقوقی، پليسی موجود، در خدمت بقای سرمايه داری، سرمايه دار بودن او و تضمين حصه سود وی در شط پرخروش اضافه ارزشها است.

  4. پرسشهای ماتریالیستی دیالکتیکی :
    1.چرا این فرد تنها آنارشیست شرق الاوسط ، “کمنت” های طویل خود را بشکل” مقاله” منتشر نمیکند ؟ آیا مشکل “کپی رایت” دارد ؟ یعنی در اصالت ادعاها شک است؟
    2. آیا این آنارشیست فمن از دیگران کمک میگیرد ؟ چون فرم و محتوای کمنت ها فرق کرده ؟
    3. هدف از هر ایدئولوژی و ایسمی ،آزادی و رهایی زحمتکشان است ؟ یا بحث های روشنفکربازی صوفیستی پهلوان پنبه ای بورژوازی شکم سیر نیهلیست خارج نشین ؟
    آنارکو-کریتیسم امپریسم

  5. به وطن پرست،دتو که مثل مارکسیستها از صفحه اول قران ت بیشتر نمیتوانی پیداکنی، گفتم من برات بیارم.

  6. شکستن زنجیره ی پدران: آنارشیسم و آنارکا-فمینیسم
    با آنکه مخالفت با دولت، حکومت و اشکال مختلف آتوریته از جایگاه مستحکمی در بین فمینیست‌های قرن ۱۹ میلادی برخوردار بود، جنبش اخیر فمینیستی که در دههٔ ۶۰ آغاز شد، ریشه در پراکتیس‌های آنارشیستی داشت. واژهٔ آنارکا-فمینیسم از اینجا به دست می‌آید و به زنان آنارشیستی اطلاق می‌شود که در درون جنبش‌های بزرگ‌تر فمینیستی و آنارشیستی فعالیت می‌کنند تا یادآور عقاید و اصول این جنبش‌ها باشند.

    آنارکا-فمینیست‌های مدرن عقاید خود را بر اساس عقاید فمینیستی آنارشیست‌های قبلی – هم زن و هم مرد – بنا نهاده‌اند. در واقع، آنارشیسم و فمینیسم همواره پیوند بسیار نزدیکی با هم داشته‌اند. علاوه بر این، بسیاری از فمینیست‌های برجسته، آنارشیست نیز بوده‌اند که می‌توان از این قبیل از پیشگامانی همچون مری ولستون کرافت (به انگلیسی: Mary Wollstonecraft – نویسندهٔ کتاب A Vindication of the Rights of Woman)، کمونار لوئیس میشل (به انگلیسی: Communard Louise Michel) و آنارشیست‌های آمریکایی (و مبارزان خستگی ناپذیر رهایی زنان)، ول‌ترین کلر (به انگلیسی: Voltairine de Cleyre) و اما گلدمن (به انگلیسی: Emma Goldman) نام برد. [۱]

    Freedom (آزادی)، قدیمی‌ترین روزنامهٔ آنارشیستی جهان، نیز توسط شارلوت ویلسون (به انگلیسی: Charlotte Wilson) در سال ۱۸۸۶ تاسیس شد. علاوه بر این، زنان آنارشیستی همچون Virgilia D «Andrea و Rose Pesota نقش‌های بسیار مهمی را در جنبش‌های کارگری و لیبرتارین ایفا کرده‌اند. جنبش «Mujeres Libres» (زنان آزاد) در زمان انقلاب اسپانیا، نمونهٔ کلاسیکی از سازمان دهی زنان آنارشیست برای دفاع از آزادی‌های پایه‌ای خود و همچنین ایجاد جامعه‌ای بر پایهٔ رهایی و برابری زنان است. [۲] علاوه بر این، تمام مردان برجستهٔ آنارشیست (به استثناء Proudhon) حامی سرسخت برابری زنان بوده‌اند. به عنوان مثال، باکونین مخالف مردسالاری بود و اینکه قانون چگونه «[زنان] را به زیر سلطهٔ مطلق مردان می‌آورد.» باکونین همچنین باور داشت که «حقوق برابر بایستی که به مردان و زنان تعلق گیرد» تا زنان بتوانند «مستقل بوده و زندگی دلخواه خود را به پیش ببرند.» او همچنین خواستار پایان یافتن «خانوادهٔ اقتدارگرای قانونی» و «آزادی مطلق جنسی زنان» بود. [۳]

    در نتیجه، آنارشیسم از‌‌ همان سال‌های ۱۸۶۰، انتقاد رادیکال خود از کاپیتالیسم و دولت را با انتقادی شدید از مردسالاری ترکیب کرد. آنارشیست‌ها، و بخصوص زنان آنارشیست، تشخیص دادند که جهان مدرن تحت تسلط مردان است. به عنوان مثال، Anna Maria Mozzoni (آنارشیست مهاجر ایتالیایی در بوینس آیرس) در این باره می‌نویسد که زنان «درخواهند یافت که کشیشی که تو را لعن می‌کند، مرد است؛ که قانون گذاری که به تو ظلم می‌کند، مرد است؛ شوهری که تو را به یک شیء تقلیل می‌دهد نیز مرد است؛ که چشم چرانی که تو را اذیت می‌کند، یک مرد است؛ که کاپیتالیستی که خود را با دسترنج تو ثروتمند می‌سازد و قماربازی که قیمت بدن تو را با آرامش به جیب می‌زند نیز مرد هستند.» در این مدت، چیز زیادی تغییر نکرده است. مردسالاری همچنان وجود دارد و همانگونه که نشریهٔ آنارشیستی La Questione Sociale می‌نویسد، زنان همچنان «در زندگی خصوصی و اجتماعی برده هستند. اگر کارگر باشی، دو ستمگر بر تو ظلم می‌کنند: یکی مرد و دیگری کارفرما. اگر بورژوا باشی، تنها قدرت باقیمانده برای تو پوچی و عشوه‌گری است.» [۴]

    بنابراین، آنارشیسم بر پایهٔ این آگاهی است که مبارزه علیه مردسالاری به اندازهٔ مبارزه علیه دولت و یا کاپیتالیسم از اهمیت ویژه‌ای برخوردار است. چرا که «تا زمانیکه زن به عنوان کالا خریداری می‌شود، به فروش می‌رسد، در خانه نشانده می‌شود، پوشانده می‌شود، تغذیه و حراست می‌شود، جامعه‌ای آزاد، منصفانه و برابر، و چیزی حتی نزدیک به آن، نخواهیم داشت.» [۵] لوئیس میشل در باب این مسئله اینگونه می‌نویسد:

    «اولین چیزی که بایستی تغییر کند، رابطهٔ بین جنس‌ها (ی مذکر و مونث) است. انسانیت دو نیم دارد، مرد و زن، و ما بایستی که دست در دست یکدیگر قدم برداریم؛ در عوض، خصومت وجود دارد، و این خصومت تا زمانی که نیم» قوی‌تر «آن نیم» ضعیف‌تر «را کنترل می‌کند، یا می‌پندارد که کنترل می‌کند، ادامه خواهد داشت.» [۶]

    در نتیجه، آنارشیسم، همچون فمینیسم، برای نابودی مردسالاری و برای برابری زنان مبارزه می‌کند. هر دو از نظر تاریخ مبارزاتی و دغدغه‌هایشان در مورد آزادی فردی، برابری و احترام برای جنس مونث در اشتراک هستند (البته همانطور که در سطور پایین توضیح داده خواهد شد، آنارشیست‌ها همواره منتقد سرسخت فمینیسم لیبرال/عوامانه بوده‌اند.) از اینرو، باعث تعجب نیست که جنبش فمینیستی دههٔ ۶۰ خود و خواسته‌های خود را به صورت آنارشیستی ابراز کرده و الهام گیرنده از شخصیت‌های آنارشیستی همچون Emma Goldman بوده است. Cathy Levine به یاد می‌آورد که در این دوره «گروه‌های مستقل زنان بدون ساختار، رهبران و دیگر مردان همه کارهٔ چپی شروع به کار کرده، و مستقلا و بصورت همزمان، سازمان‌هایی را مشابه به سازمان‌های آنارشیستی دهه‌های قبل ایجاد کردند. هیچ تصادفی هم در کار نبود.» [۷] هیچ تصادفی در کار نبوده، چرا که همانطور که اندیشمندان فمینیست مکررا بیان کرده‌اند، زنان از اولین قربانیان جوامع هیرارشی وار (سلسله مراتبی) بوده‌اند. جوامع سلسله واری که خیلی‌ها معتقدند با قدرت گیری مردسالاری و ایدئولوژی‌های تسلط و حاکمیت در اواخر دورهٔ نوسنگی آغاز شده‌اند. Marilyn French در کتاب Beyond Power می‌نویسد که اولین طبقه بندی عمدهٔ اجتماعی نوع بشر زمانی آغاز شد که مرد شروع به حکمرانی بر زن کرد، که زن در نتیجهٔ آن، تبدیل به طبقهٔ اجتماعی «پایین‌تر» و «پست‌تر» شد.

    پیوندهای میان آنارشیسم و فمینیسم مدرن، هم در عقیده و هم در عمل، به وضوح آشکار هستند. Carole Pateman، فمینیست برجسته، خاطر نشان می‌شود که مباحث او در مورد تئوری قرارداد و همچنین پایه‌های اقتدارگرا و مردسالار این قرارداد، مدیون عقاید لیبرتارین است که «شاخهٔ آنارشیستی جنبش سوسیالیستی» محسوب می‌شود. [۸] علاوه بر این، او در سال‌های ۱۹۸۰ به یاد می‌آورد که چگونه «در بیست سال گذشته، انتقادات عمده [اش] از سازماندهی‌های اقتدارگرا، سلسله مراتبی و غیر دموکراتیک معطوف به جنبش زنان بوده است… پس از آنکه مارکس باکونین را در انترناسیونال اول شکست داد، اشکال شایع سازمانی در جنبش‌های کارگری، کارخانه‌های ملی شده و در گروه‌های چپ، همواره هیرارشی دولتی را تقلید کرده‌اند… جنبش زنان، این ایده [ی آنارشیستی] که جنبش‌های حامی تغییرات اجتماعی بایستی شکل سازمان‌های اجتماعی آینده را از قبل تعیین کنند، را نجات داده و در عمل به کار بستند.» [۹]

    Peggy Kornegger، به این بررسی پیوندهای تئوریک و عملی مستحکم در بین فمینیسم و آنارشیسم پرداخته است. او می‌نویسد، «پرسپکتیو فمینیسم رادیکال تقریبا‌‌ همان آنارشیسم مطلق است. تئوری بنیادی این است که خانوادهٔ متمرکز و هسته‌ای را پایه و اساس تمام سیستم‌های اقتدارگرا می‌داند. درسی که کودک از پدر به معلم [و از معلم] به کارفرما [و از کارفرما] به خدا می‌آموزد، اطاعت و فرمانبرداری از صدای مستعار اقتدارگرا است. پا گذاشتن از دوران کودکی به دوران بلوغ به معنی تبدیل شدن به ماشینی کامل است که قادر به جست‌و‌جو و پرسش و حتی اندیشیدن نیست.» [۱۰] مشاب‌ها، Zero Collective، آنارکا-فمینیسم را به معنی «شناختن و تشخیص دادن آنارشیسم [طبیعی موجود در] فمینیسم و توسعهٔ آگاهانهٔ آن» معرفی می‌کند. [۱۱]

    آنارکا-فمینیست‌ها اشاره می‌کنند که ویژگی‌ها و ارزش‌های اقتدارگرایانه همچون تسلط، استثمار، پرخاشگری، رقابت جویی، سردی احساسات و غیره، در تمدن‌های سلسله مراتبی از ارزش بسیار بالایی برخوردار هستند که که ویژگی‌ها و ارزش‌های «مردانه/نرین» خوانده می‌شوند. در سوی دیگر، ویژگی‌ها و ارزش‌های غیر اقتدارگرایانه همچون اشتراک، دلسوزی و شفقت، حساسیت عاطفی، گرمی احساسات و غیره، ویژگی‌ها و ارزش‌های «زنانه/مادین» هستند و در نتیجه تحقیر شده و از ارزش آن‌ها کاسته می‌شود. اندیشمندان فمینیست باور دارند که آغاز این پدیده به زمان رشد جوامع مردسالار در اوایل عصر مفرغ و غلبه‌شان بر جوامع اشتراکی «ارگانیک» که خصوصیات و ارزش‌های «زنانه» در آن‌ها مرسوم و مورد احترام بود، برمی گردد. با تسلط جوامع مردسالار بر چنین جوامعی، به این ارزش‌ها و خصوصیات «زنانه» به چشم «پست» و «پایین» – بخصوص برای مردان – نگریسته شد. چرا که مردان در زیر سلطهٔ مردسالاری، مسئول و عهده دار استثمار و حاکمیت بودند. [۱۲] متعاقبا، آنارکا-فمینیست‌ها واژهٔ «زنانه کردن/مونث سازی جامعه» را به پروسهٔ ایجاد جوامع غیر اقتدارگرا و آنارشیستی استوار بر تعاون، اشتراک، همیاری متقابل و غیره، اطلاق می‌کنند.

    آنارکا-فمینیست‌ها همچنین تاکید کرده‌اند که «مونث سازی» جامعه نمی‌تواند بدون خود-مدیریتی و عدم تمرکز قدرت به دست آید. دلیل این امر این است که ارزش‌ها و سنت‌های مردسالارانه – اقتدارگرایانه‌ای که آن‌ها خواستار براندازی‌اش هستند، در هیرارشی‌ها مستقر بوده و خود را بازتولید می‌کنند. در نتیجه، فمینیسم به معنای عدم تمرکز قدرت، و متعاقبا، خود-مدیریتی است. بسیاری از فمینیست‌ها با تکیه بر تجربهٔ خود در سازمان‌های اشتراکی فمینیستی که ساختار سلسله مراتبی و اشکال مختلف تصمیم گیری رقابت جویانه را زدوده‌اند، به این مهم پی برده‌اند. برخی دیگر از فمینیست‌ها نیز بر این باورند که سازمان‌های استوار بر اصول دموکراسی مستقیم، اصولا فرم‌های سیاسی زنانه هستند. [۱۳] همچون دیگر آنارشیست‌ها، آنارکا-فمینیست‌ها نیز خود-آزادی (رهایی شخصی) را کلید رسیدن به برابری و در نتیجه آزادی می‌دانند. Emma Goldman در باب این مسئله چنین می‌نویسد:

    «پیشرفت او (زن)، آزادی او، استقلال او، باید از خود او سرچشمه بگیرد. نخست، از طریق قبولاندن خود به عنوان یک شخص [با هویت] و نه به عنوان یک کالای سکس. دوم، از طریق رد کردن حق هر شخصی بر بدن او؛ با سر باز زدن از باردار شدن، مگر آنکه خود بخواهد، از طریق سر بندگی و نوکری فرود نیاوردن در برابر خدا، دولت، جامعه، شوهر، خانوده و غیره، با ساده اما عمیق و غنی کردن زندگی خود. از طریق آموختن معنی و جوهرهٔ زندگی در تمام پیچیدگی‌هایش؛ و با رهانیدن خود از وحشت از افکار عمومی و محکومیت عمومی.» [۱۴]

    آنارکا-فمینیسم تلاش دارد تا از آلوده شدن و مورد تسخیر درآمدن فمینیسم توسط ایدئولوژهای اقتدارگرای چپ و راست جلوگیری کند. آنارکا-فمینیسم، اقدام مستقیم و کمک بخود را به جای کمپین‌های رفرمیست مورد علاقهٔ جنبش «رسمی/اداری» شبه فمینیستی، پیشنهاد می‌دهد. جنبش شبه فمینیستی‌ای که سازمان‌های سلسله مراتبی و تمرکز گرا را بازتولید کرده و این توهم را در سر می‌پرورانند که داشتن کارفرمایان، سیاستمداران و سربازان متعدد زن، قدمی است برای «برابری.» آنارکا-فمینیست‌ها یادآور می‌شوند که به اصطلاح «علم مدیریت» که زنان بایستی برای رسیدن به سمت‌های مدیریت در کمپانی‌های کاپیتالیستی بیاموزند، اساسا مجموعه‌ای از تکنیک‌ها است برای کنترل کردن و استثمار کارگران مزدی در شرکت‌های سهامی سلسله مراتبی. این در حالی است که «مونث سازی» جامعه مستلزم از بین بردن کار مزدی کاپیتالیستی و حاکمیت مدیریتی است. آنارکا-فمینیست‌ها واقفند که آموختن اینکه چطور بتوان به یک استثمارگر و ستمگر تبدیل شد، راه رسیدن به برابری نیست (همانطور که یکی از اعضای Mujeres Libres می‌گوید، «ما نمی‌خواهیم هیرارشی زنانه را جایگیزین هیرارشی مردانه کنیم.») [۱۵]

    نتیجتا، خصومت دیرینهٔ آنارشیسم با فمینیسم لیبرال (یا عوامانه) از یک سو و حمایت سرسختانه‌اش از جنبش رهایی و برابری زنان از سوی دیگر. Federica Montseny (یکی از شخصیت‌های برجستهٔ جنبش آنارشیستی اسپانیا) یادآور شد که این نوع فمینیسم در عین ترویج برابری برابری زنان، موسسات موجود را به چالش نمی‌کشد. او همچنین اعتقاد داشت که تنها خواسته و آرزوی فمینیسم لیبرال، فراهم کردن فرصت مشارکت تمام و کمال طبقهٔ خاصی از زنان در سیستم امتیازاتی موجود است. و اینکه اگر این تاسیسات «ناعادلانه هستند زمانی که مردان از آن سود می‌برند، بنابراین همچنان ناعادلانه خواهند بود زمانی که زنان از آن بهره ببرند.» [۱۶] در نتیجه، آزادی زنان برای آنارشیست‌ها به معنای فرصت برابر برای رئیس و یا بردهٔ مزدی شدن، رای دهنده و یا سیاستمدار شدن نیست، بلکه به معنای فردی آزاد و برابر بودن است که در روابط و انجمن‌های آزاد به صورت داوطلبانه، ارادی و برابر شرکت و همیاری می‌کند. همانطور که Peggy Kornegger تاکید می‌کند، «فمینیسم به معنای… رئیس جمهور زن نیست. فمینیسم یعنی نبود قدرت اداری و رئیس جمهور. تعدیلات قانونی در مورد حقوق برابر جامعه را دگرگون نکرده و تغییر نخواهد داد؛ بلکه فقط» حق «وصل شدن به اقتصاد سلسله مراتبی را به زن می‌دهد. به چالش کشیدن سکسیزم (تبعیض جنسی) به معنای به چالش کشیدن تمام اشکال سلسله مراتب است — اقتصادی، سیاسی و خصوصی. و این‌‌ همان انقلاب آنارکا-فمینیستی است.» [۱۷]

    همانطور که مشهود است، آنارشیسم شامل تجزیه و تحلیل‌های طبقاتی و اقتصادی است که در فمینیسم لیبرال ناپیداست. از سوی دیگر، آنارشیسم نوعی آگاهی از نسبت‌های قدرت جنسی و خانگی را نشان می‌دهد که در جنبش عوام سوسیالیستی به چشم نمی‌خورد. این دیدگاه از نفرت ما از سلسله مراتب سرچشمه می‌گیرد. همانطور که Mozzoni در این باره می‌نویسد، «آنارشی از حقوق تمام مظلومان دفاع می‌کند، به همین خاطر، و به طریقی خاص، از حقوق شما [زنان] دفاع می‌کند، آه!‌ای زن، که به طور مضاعف در جامعهٔ کنونی، هم در محیط اجتماع و هم در محیط خصوصی، مورد ظلم قرار گرفته‌ای.» [۱۸] به نقل قول از یک آنارشیست چینی، منظور آنارشیست «از برابری بین جنس‌ها فقط به این معنی نیست که مردان فقط زنان را مورد ظلم قرار نخواهند داد. ما همچنین خواستار این هستیم که مردان مورد ظلم مردان دیگر و زنان مورد ظلم زنان دیگر قرار نگیرند.» بنابراین زنان باید «حاکمیت را به طور کامل برانداخته، و مردان را مجبور به ترک کردن امتیازات ویژهٔ خود کنند و برابر با زنان شوند، و دنیایی را خالی هم از ظلم زنان و هم از ظلم مردان ایجاد نمایند.» [۱۹]

    بنابراین، در تاریخ جنبش آنارشیستی، آنطور که Martha Ackelsberg می‌آورد، فمینیسم لیبرال «برای رهایی زنان بسیار تنگ و کوتاه نظر بود؛ مبارزهٔ جنسی نمی‌تواند از مبارزهٔ طبقاتی و در کل، از پروژهٔ آنارشیستی جدا باشد.» [۲۰] آنارکا-فمینیسم این سنت را ادامه می‌دهد که تمام اشکال هیرارشی اشتباه هستند و نه فقط مردسالاری، و اینکه فمینیسم در صورت آرزو کردن فرصت برابر برای رئیس شدن (آنچنان که مردان از آن برخوردار هستند)، با ایده آل‌های خود در تضاد است. آنارکا-فمینیست‌ها به وضوح اعلام می‌کنند که نه «معتقدند که قدرت متمرکز در دست زنان می‌تواند به ایجاد یک جامعهٔ غیر اجباری بینجامد،» و نه اینکه «باور دارند که هیچ چیز خوبی می‌تواند از جنبش توده‌ای زیر رهبری نخبه گرا به وجود آید.» «موضوعات مهم و کلیدی همواره قدرت و سلسله مراتب اجتماعی هستند» و در نتیجه، مردم «تن‌ها زمانی آزاد هستند که قدرت کنترل زندگی خودشان را دارا باشند.» [۲۱] چرا که، همانطور که لوئیس میشل یادآور می‌شود، «کارگر، برده است؛ همسر کارگر برده‌تر [از آن کارگر] است.» به عبارت دیگر، زن متحمل ظلم و ستم مضاعفی است. [۲۲]

    بنابراین، آنارکا-فمینیست‌ها، همچون دیگر آنارشیست‌ها، با کاپیتالیسم به عنوان سیستم منکر آزادی مخالفت می‌کنند. انتقاد از سلسله مراتب در جامعه به مردسالاری ختم نمی‌شود. مسئله، مسئلهٔ خواستن آزادی در همه جاست. مسئله، مسئلهٔ «انحلال… هر خانه‌ای است که بر بردگی استوار است! هر ازدواجی که مبین فروش و انتقال فردیت یکی از طرفین به طرف دیگر است! [انحلال] هر موسسه‌ای، چه اجتماعی و چه مدنی، که در میان انسان و حقوق او می‌ایستد؛ هر رابطه‌ای که یکی را ارباب و دیگری را برده می‌سازد.» [۲۳] این ایده که کاپیتالیسمی که «فرصت برابر» ارائه می‌دهد باعث آزادی زنان خواهد شد، این مسئله را نادیده می‌گیرد که در چنین سیستمی زنان طبقات کارگر و زحمتکش همچنان مورد ظلم و ستم اربابان (خواه مرد و خواه زن) خواهند بود. برای آنارکا-فمینیست‌ها، مبارزه برای آزادی زنان نمی‌تواند جدای از مبارزهٔ واقعی علیه تمام اشکال سلسله مراتب باشد. همانطور که L. Susan Brown می‌نویسد:

    «آنارکا-فمینیسم، به عنوان مبین کاربرد حساسیت آنارشیستی در دغدغه‌های فمینیستی، فرد را به عنوان نقطهٔ آغاز خویشتن قرار داده و در مخالفت با نسبت‌های سلطه‌گری و فرمانبرداری، برای اشکال اقتصادی غیر ابزاری بحث می‌کند که آزادی اگزیستانسیال فرد – چه زن و چه مرد – را حفظ می‌کند. [۲۴]

    آنارکا-فمینیست‌ها همچنین به طور وسیعی به درک و فهم ما در مورد منشاء بحران‌های محیط زیستی در زیر سلطهٔ ارزش‌های اقتدارگرایانهٔ تمدن‌های سلسله مراتبی کمک کرده‌اند. به عنوان مثال، برخی از اندیشمندان فمینیست معتقدند که سلطه بر طبیعت موازی با سلطه بر زن که طول تاریخ همواره هویتی ناگسستنی با طبیعت داشته‌اند، بوده است. [۲۵] هم زن و هم طبیعت قربانی عقدهٔ کنترل هستند که شخصیت کلیدی فرد اقتدارگرا را توصیف می‌کند. از اینرو، شمار در حال رشدی از بوم‌شناسان رادیکال و فمینیست‌ها به این مهم پی برده‌اند که برای رسیدن به اهدافشان، بایستی سلسله مراتب‌ها را منحل کنند.

    علاوه بر این، آنارکا-فمینیسم از یک سو، یادآور اهمیت رفتار برابر با زنان شده و از سوی دیگر تاکید بر احترام به تفاوت‌ها میان زن و مرد دارد. بسیار اتفاق می‌افتد که مردان آنارشیست می‌پندارند، چون (در تئوری) مخالف سکسیزم هستند، در نتیجه در عمل سکسیست نیستند. لازم به ذکر نیست که این پنداشت اشتباه است. آنارکا-فمینیسم رابطهٔ ناگسستنی بین تئوری و عمل را به جبههٔ مقدم فعالیت اجتماعی آورده و یادآور می‌شود که ما نه تنها باید با قید و بندهای بیرونی، بلکه باید با قید و بندهای درونی نیز مبارزه کنیم.

    این به این معناست که آنارکا-فمینیسم اصرار دارد ما به ایفای عملی آنچه موعظه می‌کنیم، بپردازیم. همانطور که ول‌ترین کلر می‌نویسد،» من هیچگاه انتظار ندارم که مردان به ما آزادی بدهند. نه، زنان، تا زمانی که خودمان آن را نگیریم، ارزشش را نخواهیم داشت. «این به معنی» پافشاری بر دستور العمل اخلاقی نوین استوار بر قانون آزادی برابر است: دستورالعملی که فردیت زن را به طور کامل به رسمیت می‌شناسد. با شوریدن و طغیان کردن هر آنجا که می‌توانیم. با زندگی کردن عقایدمان…. ما انقلابی هستیم. و هرگونه پروپاگاندا، چه حرف، چه عمل، و چه از همه مهم‌تر، با زیستن آنچه می‌آموزیم، را به کار خواهیم بست. «بنابراین، آنارکا-فمینیست‌ها همچون دیگر آنارشیست‌ها، مبارزه علیه مردسالاری را به عنوان مبارزهٔ مظلوم برای رهایی خود می‌بینند، چرا که» به عنوان یک طبقه، من چیزی برای آرزو کردن از مردان ندارم… هیچ ستمگری دست از قدرت خود نمی‌کشد تا زمانی که مجبور شود. اگر تاریخ چیزی را به ما می‌آموزد، آن همین است. در نتیجه، آرزو و امید من در آفریدن طغیان و سرکشی در سینهٔ زنان جای دارد. «[۲۶] متاسفانه مسئله سکسیزم در جنبش‌های آنارشیستی نیز کاربست پذیر بوده است.

    در اثر مواجه شدن با سکسیزم مردان آنارشیستی که دم از آزادی جنسی می‌زدند، زنان آنارشیست اسپانیا خود را در قالب جنبش مستقل Mujeres Libres و برای مبارزه علیه مردسالاری سازماندهی دادند. این زنان به موکول کردن آزادیشان به فردایی بعد از انقلاب اعتقادی نداشتند. آزادی آنان قسمت بسیار مهمی از انقلاب بود و بایستی همین امروز آغاز می‌شد. در این مسیر، زنان آنارشیست اسپانیا تجربهٔ زنان Coal Towns ایالت ایلینوی که از» فریادهای طرفدارانهٔ «مردان مبارز برای برابری جنسی» در جامعهٔ آینده، «خسته شده بودند را تکرار کردند. زنان، رفقای مذکر خود را به کشیشانی تشبیه کردند که» وعده‌های دروغین به گرسنگان و قطحی زدگان می‌دهند… که پاداششان در بهشت برین محفوظ است. «آن‌ها همچنین تاکید می‌کردند که مادران باید به دختران خود بیاموزند» که تفاوت در جنس/سکس بر نابرابری حقوق دلالت ندارد «و اینکه در کنار» شوریدن علیه سیستم اجتماعی دنیای امروز، «آن‌ها بایستی» علیه ظلم و ستم مردانی بجنگندند که می‌خواهند زنان را به عنوان نهادهای مادی و معنوی پست و پایین‌تر خود نگه دارند. «[۲۷] این زنان مبارز، گروه» Luisa Michel «را بیش از سه دهه قبل از ایجاد جنبش Mujeres Libres توسط زنان آنارشیست اسپانیایی و برای مبارزه علیه کاپیتالیسم و مردسالاری و به وجود آوردند.

    برای آنارکا-فمینیست‌ها، پیکار علیه تبعیض جنسی/سکسیزم یکی از وجوه کلیدی مبارزه برای آزادی است. این دیدگاه برخلاف نظر مارکسیست سوسیالیستی‌هایی است که پیش از احیای فمینییسم، مبارزه علیه سکسیزم را تحریف در مبارزه ی» واقعی «علیه کاپیتالیسم می‌دانستند و معتقد بودند که این مسئله بعد از انقلاب به طور خودکار حل خواهد شد. برای آنارشیست‌ها، این پیکار بخش بسیار مهم و بنیادینی از مبارزه برای آزادی است:

    » ما نیازی به سمت و مقام شما نداریم… ما هیچ یک از آن‌ها را نمی‌خواهیم. آنچه ما می‌خواهیم دانش، آموزش و پرورش و آزادی است. ما می‌دانیم حقوفمان چیست و طالب آن‌ها هستیم. آیا ما دوشا دوش شما نایستاده و جنگ بزرگ را نمی‌جنگیم؟‌ای مردان، آیا شما توان آن را ندارید که بخشی از این مبارزهٔ بزرگ را به مبارزه برای حقوق زنان تبدیل کنید؟ چراکه آنوقت است که زن و مرد تمامیت حقوق بشر را به دست خواهند آورد. «[۲۸]

    یکی از جنبه‌های کلیدی انقلابی کردن اینجامعهٔ مدرن، تغییر نسبت‌های کنونی بین جنس‌های مذکر و مونث است. ازدواج به خصوص، یکی از مضر‌ترین اشکال این نسبت هاست. چرا که» اشکال قدیمی ازدواج، مبنی بر کتب مقدس، نهادی است به معنی سلطه و حاکمیت مرد بر زن و تابعیت و فرمانبرداری کامل زن به هوی و هوس و فرمان‌های مرد. «در نتیجه، زن به» پیشخدمت و غلام و دستگاه تولید مثل مرد «کاسته می‌شود. [۲۹] به جای این نهاد پرگزند، آنارشیست‌ها» عشق آزاد «را پیشنهاد می‌دهند. در» عشق آزاد «به جای آنکه یکی آتوریته باشد و دیگری صرفا اطاعت کند، خانواده‌ها حول محور قراردادهای آزاد تشکیل می‌شوند. چنین پیوندهایی بدون جواز صادر شده از طرف نهادهای مذهبی و دولت خواهند بود، چرا که» دو شخص که عاشق یکدیگر هستند، برای همبستر شدن نیازی به اجازهٔ شخص ثالث ندارند. «[۳۰]

    برابری و آزادی فقط به نسبت‌ها ختم نمی‌شود. چرا که» اگر پیشرفت اجتماعی عبارت است از گرایش ثابت به سوی برابری آزادی‌های واحدهای اجتماعی، بنابراین مادامی که نیمی از جامعه، یعنی زنان، در بند باشند، مطالبات برای پیشرفت و ترقی کامل نخواهند بود…. «[۳۱] نه مرد، نه دولت و نه نهادهای مذهبی هیچ حقی در مورد اینکه یک زن با بدن خود چه می‌کند، ندارند. این منطق معتقد است که زنان بایستی دارای کنترل بر روی دستگاه تولید مثل خود باشند. در نتیجه، آنارکا-فمینیست‌ها همچون دیگر آنارشیست‌ها» pro-choice «هستند. pro-choice دیدگاهی سیاسی و اخلاقی است که زنان بایستی دارای قدرت کنترل بر دستگاه تولید مثل خود بوده و آزادی تصمیم گیری در مورد ادامهٔ بارداری و یا سقط جنین را داشته باشند. این پوزیسیونی دیرینه در میان آنارشیست هاست. به عنوان مثال، Emma Goldman به خاطر ترویج آشکار و عمومی متدهای جلوگیری از بارداری و داشتن این عقیدهٔ رادیکال که زنان باید تصمیم بگیرند که چه موقع باردار شوند، مورد پیگرد قانونی قرار گرفته و زندانی شده بود (همانطور که نویسندهٔ فمینیست، Margaret Anderson، می‌نویسد،» در سال ۱۹۱۶، Emma Goldman به خاطر ترویج این عقیده که» زنان نباید همیشه دهانشان را بسته و زهدانشان را باز بگذارند، «محکوم به زندان شده بود. «)

    آنارکا-فمینیسم به اینجا ختم نمی‌شود. هدف آنارکا-فمینیسم، نه فقط تغییر آنچه در خانه اتفاق می‌افتد، بلکه تغییر تمام جنبه‌های جامعه است. همانطور که Emma Goldman می‌پرسد،» چه مقدار استقلال واقعا حاصل خواهد شد اگر محدودیت و فقدان آزادی خانه با محدودیت‌ها و فقدان آزادی کارخانه، محل کار، فروشگاه و یا اداره معاوضه شود؟ «بنابراین، آزادی و برابری زنان بایستی در همه جا به دست می‌آمد و علیه تمامی اشکال هیرارشی از آن دفاع می‌شد. و اینکه این آزادی و برابری نمی‌تواند از طریق رای دادن به دست آید. آنارکا-فمینیست‌ها باور دارند که رهایی حقیقی تنها از طریق اقدام مستقیم می‌سر است. آنارکا-فمینیسم بر فعالیت خود بخود و رهایی خویشتن استوار است. چرا که» حق رای دادن و یا حقوق مدنی برابر، شاید مطالبات خوبی باشند… رهایی و رستگاری حقیقی نه در محل‌های رای گیری به دست می‌آید و نه در دادگاه‌ها. رهایی حقیقی در روح زن آغاز می‌شود… آزادی او تا آنجایی خواهد رسید که قدرت او برای دست یافتن به آزادی قادر به رسیدن است. «[۳۲]

    تاریخ جنبش زنان این مسئله را ثابت می‌کند. تمام دست آورد‌ها از پایین و از طریق اقدامات خود زنان حاصل شده است. همانطور که لوئیس میشل می‌آورد،» ما زنان، انقلابیون بدی نیستیم. ما جایگاه خود در این انقلاب را بدون التماس از هیچکسی می‌گیریم؛ وگرنه ما می‌توانیم تا آخر دنیا هم طرح تصویب کنیم و در آخر چیزی به دست نیاوریم. «[۳۳] اگر زنان منتظر می‌ماندند تا دیگران کاری برای آنان انجام دهند، جایگاه اجتماعیشان هیچگاه تغییر نمی‌کرد. این شامل گرفتن حق رای هم می‌شود. در اثر مواجه شدن با جنبش میلیتانت گرفتن حق رای برای زنان، آنارشیست انگلیسی، Rose Witcop، به این مسئله پی برد که» این حقیقت دارد که این جنبش به ما نشان داد که زنانی که تا به امروز مطیع ارببان خود، یعنی مردان، بوده‌اند، حداقل دارند به این مسئله پی می‌برند که پست‌تر و پایین‌تر از آن اربابان نیستند. «در عین حال، Rose Witcop تاکید کرد که زنان تن‌ها» توسط قدرت خود «آزاد خواهند شد و نه توسط رای‌ها. [۳۴] جنبش دههٔ ۶۰ و ۷۰ زنان نشانگر درستی این تجزیه و تحلیل بود. با وجود حق برابر رای دادن، جایگاه اجتماعی زنان پس از سال‌های ۱۹۲۰ تغییری نکرده است.

    نهایتا، همانطور که Lily Gair Wilkinson تاکید کرد،» فراخوان برای» رای دادن «نمی‌تواند فراخوانی برای آزادی باشد. رای دادن به چه معناست؟ رای دادن به معنی نشان دادن رضایت برای اداره شدن توسط یک قانون گذار یا دیگری است. «[۳۵] رای دادن به ریشهٔ مشکل، به خصوص سلسله مراتب و نسبت‌های اجتماعی اقتدارگرا که مردسالاری زیرمجموعه‌ای از آن است، حمله نمی‌کند. تنها با از میان برداشتن تمام روسا، خواه روسای سیاسی، اقتصادی و یا اجتماعی، است که آزادی حقیقی می‌تواند برای زنان به دست آید و» برای زن این امکان فراهم شود که در معنای واقعی، انسان باشد… تمام سدهای مصنوعی بایستی که در هم بشکنند، و جادهٔ منتهی به آزادی بزرگ و حقیقی از هرگونه نشان و ردپای قرن‌ها اطاعت و بردگی پاک شوند. «[۳۶]

  7. پاسخ به این کامنت:
    “پاسخ.- اگر تو از زیر مقاله ها بروی هیچ اتفاقی نخواهد افتاد.”
    منهم دقیقا همینطور فکر میکنم.
    آنارشیست-کمونیست

  8. ما چه کسی هستیم: مانیفست آنارکو-فمینیستی
    .
    ما آنارکوفمینیسم را موضع رادیکال نهایی و ضروری در این برهه از تاریخ جهان می دانیم، بسیار رادیکال تر از هر شکلی از مارکسیسم.
    .
    ما معتقدیم که جنبش انقلابی زنان نباید نباید بقایای ساختار قدرت تحت سلطه مردان یعنی خود دولت را تقلید کرد، بلکه باید آن را تماما نابود کرد – با تمام دم و دستگاه و ساختار قدیمی و مفتضحانه زندان، ارتش، و سرقت مسلحانه (مالیات). با تمام جنایاتش؛ با تمام قوانین وحشتناک و سرکوبگرانه و تلاش های نظامی داخلی و خارجی برای مداخله در زندگی خصوصی مردم و سرمایه گذاری های مشارکتی آزادانه انتخاب شده؛
    بدیهی است که جهان نمی تواند چندین ده بیشتر با حکومت باندهای مردان مسلح که خود را دولت می نامند دوام بیاورد. وضعیت دیوانه کننده، مضحک و حتی خودکشاننده است. اشکال مختلف توجیه آن هرچه باشد، دولت مسلح همان چیزی است که زندگی همه ما را در حال حاضر تهدید می کند. دولت، به دلیل ماهیت ذاتی خود، واقعاً قادر به اصلاح نیست. سوسیالیسم واقعی با صلح و فراوانی برای همه، تنها توسط خود مردم به دست می‌آید، نه نمایندگانی که آماده و قادر به تیراندازی بر سر هر کسی هستند که دستورات دولت را رعایت نمی‌کنند. در مورد اینکه چگونه در برابر ساختار دولت بیمارگونه پیش رویم، شاید بهترین کلمه رشد کردن است به جای سرنگونی. این فرآیند، در میان چیزهای دیگر، مستلزم یک نیروی عظیم آموزش و ارتباط بین همه مردم است. هوش و ذکاوت نوع زن سرانجام بر روی چنین اختراعات ظالمانه مردانه ای مانند کلیسا و خانواده قانونی چیره شد. اکنون باید به ارزیابی مجدد سنگر نهایی سلطه مردان یعنی دولت پرداخت.
    در حالی که ما تفاوت‌های مهمی را در سیستم‌های رقیب تشخیص می‌دهیم، تحلیل ما از شرارت دولت باید به نسخه‌های کمونیستی و سرمایه‌داری آن نیز بسط داده شود.
    .
    ما قصد داریم مفهوم آزادی بیان مورد آزمایش قرار دهیم چرا که معتقدیم در ایدئولوژی خواهران سوسیالیست آینده که قرار است نقش تعیین کننده ای در آینده این نسل ایفا کند باید جای گیرد؛ اگر واقعاً آینده ای وجود داشته باشد.
    ما همه سوسیالیست هستیم. ما از دست کشیدن از این اصطلاح ماقبل مارکسیستی که توسط بسیاری از متفکران آنارشیست به عنوان مترادف استفاده شده است، خودداری می کنیم. مترادف دیگر آنارشیسم، سوسیالیسم لیبرتارین است، در مقابل انواع دولت گرا و اقتدارگرا. آنارشیسم (از یونانی anarchos – بدون حاکم) تأیید آزادی و حیثیت انسانی است که در اصطلاحی منفی و هشداردهنده بیان می شود تا نشان دهد هیچ شخصی نباید با زور یا تهدید به زور، بر شخص دیگری حکومت کند یا بر آن مسلط شود. آنارشیسم نشان می دهد که مردم با یکدیگر چه کاری را نباید بکنند. از سوی دیگر، سوسیالیسم به معنای تمام کارهای درستی است که مردم می توانند انجام دهند و با هم بسازند، زمانی که بتوانند همه تلاش ها و منابع را بر اساس منافع مشترک، عقلانیت و خلاقیت ترکیب کنند.
    .
    ما خواهران مارکسیست خود و همه خواهرانمان را در همه جا دوست داریم و هیچ علاقه ای به جدا کردن خود از مبارزات سازنده آنها نداریم. با این حال، ما این حق را برای خود محفوظ می‌داریم که از سیاست‌های آن‌ها انتقاد کنیم، زمانی که احساس می‌کنیم که ایده آنها منسوخ است یا آنها بی‌ربط یا دشمن رفاه نوع زن هستند.
    .
    به‌عنوان آنارکو-فمینیست، ما می‌خواهیم شهامت این را داشته باشیم که مطلقاً همه چیز را زیر سوال ببریم و به چالش بکشیم – از جمله، در صورت لزوم، فرضیات خودمان.

  9. جناب وطن پرست، انقدر جوش نزن. من فعلا دارم میرم و کلی وقت داری تا کامنتهای انقلابی زیر مقالات بنویسی، مخصوصا زیر مقالات آقای بختیاری.

  10. پاسخ.- اگر تو از زیر مقاله ها بروی هیچ اتفاقی نخواهد افتاد. کره زمین می چرخد. آفتاب می تابد. محل کمنت گذاری در این سایت سفید و خالی باقی خواهد ماند. اینقدر به خودت حرص و چوش و به دیگران انگ و توهین نخواهی زد. اتوپی و آرزوهای فریبکارانه فرقه آنارشیسم باز هم به آرشیو تاریخ مانند 150 سال گذشته بار خواهد گشت. مارکس و مارکسیسم و سوسیال دمکراسی چایزگزینی رهایی بخش برای کارگر و برزگر و زنان و زندانیان پرچم را برافراشته نگه خواهد داشت.کسی در فکر تجزیه ایران خانم نخواهد بود. شعار: نه دولت/نه کلیسا/ نه مردسالاری/را مجاهد و فدایی و سکولار دمکراتها/ با اصالت بومی ایرانی فریاد خواهند زد.
    آهسنه بران / همیشه بران !
    بژی کوردیستان ، بژی شورشوان !

  11. تبدیل کردن ایدئولوژی آنارشیسم به یک دین مقدس، سفسطه در درک و تعریف دین و ایدئولوژی است. سوسیالیسم فزرتی شوروی و چین و کوبا و شرق آسیا نتوانست با این انسان فردگرای اگویست ؛فاسد شده توسط 5 هزار سال نظام های طبقاتی بورژوازی و فئودالی و ادیان، عملی شود، چگونه یا یک ایدئولوژی تخیلی پوپولیستی غیرعلمی تفرقه گرا مانند آنارشیسم، میتواند در ایالات و ولایات و ممالک محروسه ایران عملی گردد! ؟ این ادعا نوعی شارلاتانیسم کودکانه رمانتیک نیست ؟
    تاریخی دیالکتیکی M-L

  12. به روشنگری،
    باید ببینیم که اگر من بروم کار روشنگری به کجا می کشد. برخی از مقاله نویسها جرات نمیکنند بیایند و بعضی ها در رفته اند چون نتوانستند سوء استفاده کنند. بگذار بیایند، ببینیم چه می شود. سایتهای دیگر فورا کامنتهای من را سانسور کردند چون دست راستی های مارکسیست و اصلاح طلبان حکومتی و سوسیال دموکرات رم میکردند. سایت شما سانسور نکرده اما ممکنه با رکود مواجه شده باشه.
    در سایت اخبار روز پیدا کردن مقالات انقلابی بسیار مشکل و وقت تلف کردن است. بسیاری از نویسندگان خوشحال هستند که نقد درست و حسابی پیدا نمیشه و گله نمی کنند. همش میخواهند تعریف و تمجید بشنوند. کامنت نویسها همگی لحن چاپلوسانه، چاکر منشانه و دنباله روانه از سیاست های گردانندگان دارند که اکثریتی های سابق هستند که میدانیم چه کسانی هستند و چه حماقتهائی کرده اند. کامنتهای من بطور سیستماتتیک سانسور میشد. بکل نوکر امپریالیستهای غربی هستن اما تظاهر به انقلاب و آزادی میکنند. یک مشت پست فطرت هستند.
    برویم ببینیم که دستمال بدستها سر و کله اشان اینجا هم پیدا میشه یا نه.
    اگر زیاد بشوند برمیگردم و به همانجائی می فرستتمشان که جایشان است. این بدون سیاست آزادی بیان سایت روشنگری ممکن نیست. فعلا که خوب کار کرده. ببینیم چه میشه. شناخت جامعه فلسفی نیست، مثل علوم طبیعی متکی به تجربه است. 6 ماه چطوره؟ امروز اول ماه مارس، تا اول سپتامبر. کارهای دیگری هم دارم.
    تا اول سپتامبر، اگر زنده ماندم.

  13. به وطن پرستان و دموکراسی خواهان،
    خیال پردازی این نیست که چیز خوب را تصور کنی چون بدون تصور یک چیز خوب آن چیز هرگز ساخته نمی شود. خیال پردازی در خواستن، خواستن چیزی است که هرگز نمیتواند به واقعیت تبدیل شود. نفی سیستم موجود در جهان خیال پردازی نیست چون مختصات این سیستم شناخته شده است. وقتی مختصات این سیستم نفی نشود نمیتوان تصور چیزی را کرد که خارج از تعاریف هستی سیستم است. وطن پرستی و دموکراسی خواهی هر دو بخشی از تعاریف سیستم سلطه و اقتدار است، با ایندو نمیتوان تصوری غیر از این سیستم داشت. برای همین منطق واقعیت به ما حکم میکند که وطن پرستی و دموکراسی و بسیاری دیگر از جمله سلطنت یک قطره از اسارت کم نمی کند. بهترین نمونه کارگران غربی هستند. هم وطن دارند و هم دموکراسی و بعضی ها سلطنت مشروطه، اما براحتی میتوان دید که مهره ها ی مطیعی بیش نیستند. آنها به رفاه نسبی خود راضی اند و زیر اعمال استثمارگران و استعمارگرانه اربابانشان را با شرکت در انتخابات امضاء میکنند. آزاد فکر کردن، فکر کردن به چیزی خارج از سیستم موجود است نه در چهارچوب سیستم. آنارشیسم خیال پردازی نیست، نفی واقعی وضع موجود است. بقیه، زیستن در سیستم رواشناختی سلطه، حتی انقلابی ترین شکل مارکسیسم.
    خدا نه، سرمایه دار نه
    وطن پرست نه، مارکسیست نه

  14. کامنت قبل را بصورت کوتاه میتوان اینطور بیان کرد:
    در مقابله با رژیمهای فاشیستی دو راه وجود دارد. یا راه نظامی و یا راه شکستن هژمونی ایدئولوژیک آنها. اپوزیسیون ما فاقد هر دوست.
    از لحاظ نظامی که فعلا خبری نیست مگر اینکه اپوزیسیون منتظر غربی ها بشیند.
    از لحاظ ایدئولوژیک، آخرین اتحاد ایدئولوژیک اپوزیسیون که بخشا حول منشور مطالبات حداقلی بوده، ایدئولوژی تبلیغاتی غربی هاست که بطور مستمری ناموفق بوده است. گروه رضا پهلوی و مجاهدین چیزی متفاوت نمی گویند.
    “ایدئولوژی” موفق، آگاهی علمی از ارتجاع است و این هم ارتجاع حاکم را نفی میکند و هم ارتجاع غرب و شرق را. فقط این دلنشین است و صفوف ارتجاع را تضعیف میکند. با وضع عقب افتاده وطن پرست و دموکراسی خواهی توخالی غربی، با آکاهی علمی فاصله زیادی داریم.
    خدا نه، سرمایه دار نه
    وطن پرست نه، مارکسیست نه

  15. به وطن پرست،
    برخلاف اعتقاد رایچ 99 درصد اپوزیسیون سرنگونی طلب فعلی، از سوپر راست تا سوپر چپ، رژیم نه با وطن پرستی سرنگون می شود و نه با دموکراسی خواهی و وحدت فعلی در حال شکل حول آن.
    چرا؟
    اول وطن پرستان،
    فعلا رژیم نیروهای سرکوب و نظامی و جاسوسی اش را حول وطن اسلامی توجیه و بسیج میکند و کسی نمیتواند بگوید که رژیم از این لحاظ موفق نبوده است. این یک حقیقت قابل لمس است و کسانیکه این حقیقت را پنهان میکنند، خارج نشسته اند و توده ها را جلوی گرگان رژیم می اندازند. همه میگن ما جامعه اسلامی هستیم و فرهنگ ماقبل اسلام برای توده هائی که به خدمت رژیم در می آیند غریبه و غیر قابل درک است. دفاع آنها از اسلام دفاع از وطن هم هست. مثل یهودی های صهونیست در اسرائیل. هم ملی است و هم مذهبی. بهرحال، از همان اولش هم ایرانی ها در چهارچوب اسلام ایران در ضدیت با عربها نگه داشتند.
    دوم دموکراسی خواهی،
    مشکل دموکراسی خواهی این است که دقیقا شعار سرنگونی طلبی غربی هاست. این قدرت بسیج رژیم را برای سرنگونی صد چندان میکند چون براحتی خود را برای نظامی کردن و سرکوب نظامی آماده میکند. دولتهای چین و روسیه و بقیه کمپ ضد آمریکا و غرب به رژیم کمک میکنند. دلیل اینهمه فقر این است که رژیم تمام منابع خود را فعلا حول سازماندهی نظامی متمرکز کرده، چه ایدئولوژیک و چه لجستیک. دموکراسی خواهان هم دو راه بیشتر ندارند، جنگ مسلحانه که توانائی اش را ندارند و یا اتکا به حمله غرب. فقط جنگ غربی هاست که امکان سرنگونی را زیاد میکند. اما رژیم میداند که این در صف اتحاد دموکراسی خواهی شکاف عظیمی ایجاد خواهد کرد و در صورت تحقق، بخشی از اپوزیسیون به رژیم می پیوندد.
    پس،
    وطن پرستان ماقبل اسلام و دموکراسی خواهان ( از چپ بلشویک دموکراسی خواه شده تا رضا پهلوی جمهوری خواه شده) در خواب خوش بسر می برند و با جان توده ها دارند بازی میکنند.
    راه حال همان است که گفتم.
    فرهنگ جامعه ایران باید از طریق کار آنارشیستی-کمونیستی (ضد اقتدارگرائی = علیه مردسالاری، علیه بردگی مزدی، علیه امپریالیسم و علیه استبداد سلسله مراتبی) تغییر مسیر بدهد تا برای توده ها غریبه نباشد. تمام عناصر اتخاذ رویکرد ضد اقتدارگرائی در ایران و جهان موجود است اما ذهن اپوزیسیون چپ و راست در چهارچوب اقتدارگرائی سیر میکند و کاری از پیش نمی برد. فقط ژنرالهای نادان هستند که بدون در نظر گرفتن توانائی نیروهای خود دستور حمله میدهند.
    خدا نه، سرمایه دار نه
    وطن پرست نه، مارکسیست نه

  16. یکی از دلایل تئوری زده گی این است که روشنفکر بی هویت ، بی وطنی را تبلیغ کند و حب وطن داشتن را مسخره نماید.
    این کار او نه تنها برای خودش شرم است ، بلکه به مردم و زحمتکشانی که خواهان رهایی هستند، آسیب میرساند.
    بیگانگی اینگونه افراد ضد وطن با فرهنگ انسانی و فرهنگ جامعه خود چنان عجیب است که زحمتکشان آنرا نوعی خیانت و بی اخلاقی بشمار می آورند. چون اینگونه افراد موجب بدنامی سایر مبارزان راه رهایی و سوسیالیسم نیز میشوند.
    البته بعید نیست که مدعیان این نوع ایدئولوژی ها حتی موضوع اخلاق و شرف و انسانیت را زیر سئوال ببرند و لوث کنند!
    بی دلیل نبود که استالین پاره ای از اینگونه مدعیان سوپر انقلابی، و توهمی را ، بیمار روانی اعلان نمود، و آنها را به اردوگاههی کار و جزایر گولاگ فرستاد.

    آنارکو-حکمتیست

  17. به وطن پرست،
    قبول کن مسلمانان ایران، ایرانی هستن، قبول کن بازگشت به ایران ماقبل اسلام ممکن نیست، قبول کن که هولوکاست علیه اسلام در ایران جنایت و تروریسم است، قبول کن که جدا شدن اقلیتهای قومی از ایران یک آنهاست به اندازه ارزش جدا نشدن و تنها راه نگه داشتن آنها قانع کردن آنهاست نه زور. قبول کن دزدی بد است، قبول کن سرمایه داری زشت و استثمارکرانه است. به خودت لطفی کرده ای، عقاید تو ضرری برای ما نداری.
    دست از سر زنهای آنارشیست هم بردار. اگر جرات داری برو سایت رزا روشن و آنارکوفمنیستها را مسخره کن. چرا اومدی اینجا از راه دور، راه دور راه سرنگونی ات هم هست. سرنگون کنند تا تو بروی پول نفت به جیب بزنی؟ برو سایت رزا روشن تا حسابت را بگذارد کف دستت. من خیلی لطف بهت کرده ام.

  18. به وطن پرست ایرانگر،
    تو هر چه دلت میخواهد در مورد آنارشیستها بگو. تاثیری نداره، فکر کردی مثل خودتم؟ تو اگر در مورد آنارشیسم بحث کنی، می بازی، برای همین مثل ساکنین تیمارستانها به آنارشیسم برخورد میکنی.
    حالا من در مورد ایران فارس تو بگم. تمام عاقلانه و با منطق و مست هم نیستم.
    دلیل اینکه زبان فارسی زبان رسمی ایرانی ها هست، قلدری و آدم کشی و جنایت علیه بشر سلطنتهای ماقبل و مابعد اسلام بوده. وگرنه، غیر از فارسها، کی هست که دلش بخواهد زبان فارسی، زبان اصلی اش باشه؟ هیچ کس.
    از این بدتره و این تازه اول ماجراست.
    مجبوری آخرش بگی که همه باید با خط میخی بنویسند و بخوانند. وضعیت مضحکی پیدا میکنی. زبان فارسی امروز یک خروار لغات عربی دارد. باید با شامورتی بازی و آدم کشی و کارهای جنایتکارانه مثل زلنسکی (پاک سازی روسها) زبان را تصویه کنی. با سر نیزه دین اسلام را بگیری. قران خونی را ممنوع کنی. بعد از همه این جنایتها و کارهای ادمهای دیوانه، تازه الفبائی غیر از الفبای عربی نداری که زبان تصفیه شده اش را روی کاغذ بیاوری، مجبوری بروی خط میخی بیاوری. یک نسل را باید به زور تفنگ مجبور کنی خط عوض کنند. بعد که این کار فاشیستی ت هم تمام شد، نمیدانی با یک خروار کتاب ادبیات به خط عربی و لغات عربی چه کار کنی. انرژی میلیونها آدم را برای بازنویسی ادبیات بزبان میخی میکیری، برای هیچ و پوچ تعصب و ذهن خالی. سر آخر، هیچ کاری نکرده ای جز زدن تو سرت خودش. پیشنهاد من این است که بروی پیش روانشناس تا کارت به تیمارستان نکشه.
    در ارتباط با دین،
    اگر ضد دین هستی، باید بگی خرافه زرتشت از کجا آمد؟ اگر موافق دین هستی، یکی بد تر از رژیم هستی چون خرافات را نمیتوانی بدون سر نیزه تو ذهن انسانها بکنی.
    خطی فکری ی که پیش گرفتی ره به تیمارستان است و حتی ارتحاعیون تو را نمی پذیرند. ایدئولوژی تو خیلی پوسیده است.

  19. پاسخ به این کامنت:
    “…‌اینجا شهر هرت نیست که علیه همه گروههای اپوزیسیون فارسی زبان ایرانی حاشیه سازی کرد …”
    چرا انقدر چرند می بافی. دنبال هولوکاست سازی از مسلمانان بیچاره قربانی استعمار هستی و میگی اشغالگر هستند. ۹۰ درصد جمعیت اشغالگره؟!!! با رژیم همدستی میکنی و به مجاهدین میکی منافقین. دنبال خشونت و ترور اقلیتهای قومی هم هستی. تشکلات اپوزیسیون پر است از اقوام. اینجا شهر هرت نیست که جوجه فاشیستی مثل تو با ایرانکرائی بخواهد ترور و آدم کشی راه بیاندازه.

  20. تنهایی در مبارزه اجتماعی و روشنگری مدعی را دچار توهم میکند تا اعتراف نماید که دیگر مقاله نمی خواند کمنت می نویسد هر از گاهی مینویسد آخرین بار است که پاسخ میدهد فقط بعضی ها را می خواند وقت ندارد بخواند و بنویسد هر ارگاهی به اینجا سر می زند و از این قبیل اعترافات مجازی ویکیپدیایی. اسم مستعار استفاده نمیکند دیگران نباید از 7 اسم مجازی و جعلی وی استفاده کنند مارکس اوکی مارکسیسم اخوی پخوی و.. ……اینجا شهر هرت نیست که علیه همه گروههای اپوزیسیون فارسی زبان ایرانی حاشیه سازی کرد و مانند شیعیان حزب خود یعنی آنارشیسم اقلیمی را تبلیغ کرد.
    آنارکو-فوندامنتالیست

  21. به وطن پرست،،
    الان وطن پرست تر از جمهوری اسلامی هیچ جریانی وجود ندارد. همه اپوزیسیون دموکرات (چپ و غیره چپ) تکیه کردهاند به دشمنی امپریالیستهای غربی واز ایدئولوژی مخملی آنها استفاده میکنند و قسمت چپش اسمش را گذاشته ماتریالیسم تاریخی. در عمل مخالفت لیبرال ها و چپها با سلطنت طلبهاست نه با ایدئولوژی انقلاب مخملی. اختلافشان هم بر سر تقسیم غنائم آینده و نوع فریب توده های تحت سلطه است.
    اصل جمهوری اسلامی هم برای حیات ننگینش مجبور است با این ارتش چپ و راستی که امپریالیستهای غربی سازماندهی کرده اند در بیافتند و به دشمنان غربی ها اتکا کند. پس فعلا، بعلت موثر بودن کار طولانی مهندسی فکری اقتدارگرایان دنیا، شورشها و سرکوبها همگی جنگ قدرت مابین ارتجاعیون سلطه طلب است که اصلا تازگی ندارد. چون توده ها و روشنفکران فریب ایدئولوژیک خورده اند، این کارزار را انقلاب مخملی نمی بینند و فکر میکنند انقلاب در کار است. تو هم این وسط مجبوری از جمهوری تسلامی دفاع کنی چون از سرمایه داری دفاع میکنی، اما اسلامش جلوی کار تو را گرفته و در سرگردانی هستی.. اگر از شورش توده های انقلاب مخملی دفاع گنی، مجبوری سلطنت مطلقه ات را بیاندازی دور که یعنی بازی را باخت چون توده ها را دموکرات کرده اند. پس، ول معطلی.
    تکلیف من با سایت روشنگری همیشه روشن بود و هست. من همیشه در اینجا آنارشیست بودم و خواهم بود و همیشه گفته ام. هم روشنگری و هم نویسندگان میدانند. اما تو اول بصورت ضد خرافات ، وطن پرستی و ایرانگرائی آمدی و یواش یواش نشان دادی در روشنگری جائی نداری چون روشنگری جای فاشیست هوادار هیتلر نیست.حالا چطور میخواهی ادامه بدی، چیزی نیست جز با خفت و خواری.
    خوانندگان روشنگری فاشیست نخواهند شد. حالا هر چه میخواهی بنویس، ژست دموکراتها را هم بگیری، آخرش همه می فهمند از کجا آمدی.
    وقتی کارهام در ارتباط با خارجی ها تمام شد، احتمالا به مقالات روشتگری خواهم پرداخت.
    در این مدت فرصت زیادی برای جولان دادن داری.

  22. پاسخ به این کامنت:
    “معلوم شد عنوان “آنارشیست ویکیپدیایی ” زد توی خال …”
    اول اینکه با اخطار روشنگری مجبور شدی که دیگر از اسمهای آنارشیست-کمونیست، ضد اقتدار استفاده نکنی. پس درس ادب ت را گرفتی. خیلی عصبانی شدی نه؟ فکر کردی که روشنگری طرف توست چون حرف از وطن میزنه؟
    دوم اینکه وقتت رو داری در سایت روشنگری تلف میکنی. سایت روشنگری ایرانگرای فاشیستی نمیشه. ریشه بورژوازی دموکرات و سکولار ضد سلطنت (چه پهلوی و چه غیر پهلوی) در این سایت خیلی قوی است. اجداد تو علیه مصدق کودتا کردند؛ این کینه از هر شاه و مزدور غربی از بین رفتنی نیست. وقت ت را در اینجا تلف نکن.
    خدا نه، سرمایه دار نه
    وطن پرست نه، مارکسیست نه

  23. معلوم شد عنوان “آنارشیست ویکیپدیایی ” زد توی خال و حسابی عصبانی کرده این آدم پر مدعا را !

    آنارکو-فمنیست

  24. به هردو،
    من مقالات را نمی خوانم اما کامنتها را می خوانم مخصوصا کامنت ها تو رو و مقاله هایت را.
    خدا نه، سرمایه دار نه
    وطن پرست نه، مارکسیست نه

  25. در حقیقت، کامنتهای ضد آنارشیستی که این را نوشته: “مهم ادامه جنبش تا مرحله سرنگونی است …” نشان میدهد که چقدر آنارشیسم ایده درستی است که یک فاشیست هوادار ناری ها حتی حاظر است با مارکسیستها و مارکسیستها حاظرند با فاشیستها، علیه آنارشیستها متحد شوند. اتحاد مارکسیستها با نازی ها را با پیمان استالین با هیتلر در ارتباط با لهستان دیدیم. دلیل این وحدت، اعتقاد هر دو به تحمیل اراده خود از طریق سلطه گری (اقتدارگرائی) است. آنارشیسم کنه و قلب سلطه جوئی و اسیر کردن را نشانه میگیرد و سلطه گران نمیتوانند آنرا بپذیرند. برای همین نه کامنت نویس ایرانگرای ضد مسلمون که منتظر فرصت برای درست کردن هلوکاست علیه مسلمانهاست با “شیطان” وحدت میکند و نه مارکسیست، بلکه هر دو و تمام جریانات سیاسی خواهان دولت و مرکزیت و نیروی نظامی، خودشان “شیطان” هستند.

  26. چرندیات یک ضد آنارشیست:
    “مهم ادامه جنبش تا مرحله …”
    منظورت از شعار خوب شعار ارتجاعی “رضا شاه روحت شاد” است؟ فکر کنم اصلا معنی شعارها را نمی فهمی. سرنگون کنند برای اینکه چه نظامی بیاورند؟ برو ضد کمونیست!

  27. مهم ادامه جنبش تا مرحله سرنگونی است . به اندازه کافی شعار درست در میان مردم وجود دارد. مردم درون ایران و در میدان بهتر شعار خود را می سازند، نه خارج نشینانی که شعارهای 2 قرن پیش انقلاب فرانسه را ، مانند گروه رفیق اشرف دهقانی ،برای انقلاب دیجیتالی ایران فرموله کنند .

    آنارشیسم ویکی پدیایی !

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>