Comments

بازگفت دو روز به یاد ماندنی <br>[سیاهکل 49 و قیام توده‌ای 57] – شباهنگ راد — 4 دیدگاه

  1. کلا، با مراجعه به تجربه شخصی، وضعیت قشر متوسط بدین صورت است:
    در هیراشی اقتدار در جامعه بشر، وجود قشر بینابینی مرفه (کارگران با درامد بالا و خرده مالکان) یک پدیده قابل توجه است و همیشه وجود داشته. در میان این قشر میتوان هم انقلابی دید، هم ارتجاعی و هم منفعل و در لاک خود. انقلابیون این قشر ممکن است با خود تفکرات هیراشی و اقتدارگرایانه حمل کنند. اکثر افراد این قشر یا ارتجاعی اند و یا منفعل.
    آیا این قشر طبقه است؟
    خیر، این قشر مجموعه ای از طبقه کارگر مرفه و طبقه خرده بورژواست، یعنی هم استثمار شونده هستند و هم استثمار کننده.
    اربابان جهان سعی میکنند قشر متوسط را راضی نگه دارند چون به حفظ حاکمیتشان کمک ایدئولوژیک‌ میکنند.
    احتمالا اگر به آمار انتخابات ها مراجعه کنیم، درصد شرکت کنندگان این قشر نسبت به قشر فقیر زنان و قشر فقیر طبقه کارگر ، بیشتر است.
    نقد دیدگاههای ارتجاعیون این قشر با نقد ارتجاع اصلی حاکم، با کمی تغییر، اساسا فرقی ندارد.
    بخش ارتجاعی این قشر با اربابان در عقب مانده نگه داشتن افکار زنان و کارگران فقیر همکاری میکند و مانع اشاعه افکار انقلابی در میان انها می شود. برای همین ایزوله کردن افکار این قشر از واجبات انقلاب است.
    آنارشیست

  2. کامت سوم
    بحران تاریخی و جهانی مارکسیسم به ایرانیان کمونیست، کمونیسم دروغین لنینی-استالینیستی،ترتسکیستی ، مائوئیستی و سوسیال دموکرات دموکراسی خواه داد. این کمونیسم بعلت وجود تضادها و اختلافات درونی اش و با افتضاح کاری های احزاب مارکسیستی اش، توانایی آگاه کردن توده ها و انقلاب کردن نداشت چون همه شان درگیر حل بحران ایدئولوژیک خود مارکسیسم بودند؛ البته انواع دیگر مارکسیسم غیر حزبی هم بوجود آمد. نتیجه کار کمونیسم مارکسی ایران که اساسا روشنفکری بود این شد که تشکلات متعددی بوجود بیاید که هر یک یک ارباب داشت که با نقد تشکلی دیگر سعی میکرد توده ها را قانع کند که نماینده کمونیسم مارکسی واقعی است، گرچه مارکسیستهای ایران و جهان به درک اقتصاد جامعه کمک میکردند و هنوز میکنند اما فرضیه تاریخی معیوب و بعلت حزبگرایی و اقتدارگرایی و توهم به مترقی بودن بورژوازی همیشه از توده ها فاصله داشته اند. پر جمعیت ترین و توده ای ترین حزب و دولت مارکسیستی دنیا همیشه با توده ها فاصله پیدا میکند چون تکبر اقتدارگرایانه ارتجاع در ان نهادینه است. این تفکر که ارباب میتواند مترقی باشد، استثمارگر میتواند در خدمت کمونیسم عمل کند.
    انقلاب فقط از طریق دیدگاه کمونیسم آنارشیستی ممکن می شود. در این دیدگاه استثمارگر همیشه سلطه گر و مضر است و انقلاب از طریق تشکل غیر هیراشی ممکن است.
    آنارشیست

  3. کامنت دوم.
    کمونیسم مارکسی پتانسیل بوجود آوردن جامعه کمونیستی نداشت چون نتوانست با دیدگاه اربابی (اقتدارگرایانه) خط کشی کند. مارکس و انگلس آتوریته چی بودند و آنرا توجیه میکردند و بعد از حزبی شدن سیستم مدیریت سیاسی جامعه سرمایه داری غرب، خودشان حزبی شدند و از احزاب سوسیال دموکرات هواداران خود حمایت کرده و سعی کردند آنها را کاملا مارکسیستی و منطبق با عقاید خود کنند. این گرایش آنها از توهم آنها به “مترقی” بودن بورژوازی نشات میگرفت و آنها فکر میکردند که حزبی شدن حاکمیت سیاسی در حقیقت در مسیر تکاملی جامعه به کمونیسم است و حزب مارکسیستی رهبری خواهد کرد. ببخشیدا، از فحش خود مارکس به باکونین استفاده کنم، این یک خوش بینی احمقانه بود.
    کمونیسم مارکسی از همان آغاز تشکیل احزاب سوسیال دموکرات مسیری اقتدارگرایانه و پر از آشفتگی طی کرد و دچار انشعابات و تشتتهای فراوانی شد که دلیلش اصلا تبلیغات بورژواها نبود بلکه درماندگی خود آنها در سازماندهی زنان و کارگران و توده های مستعمرات علیه حاکمین سرمایه دار بود. علت این درماندگی فرضیه ماتریالیسم تاریخی مارکس بود. این فرضیه هم توده ها ی تحت سلطه را به اربابان مدرن امیدوار میکرد و هم دشمن و اینطور طراحی شده بود که به روشنفکر و حزبش و بوروکراسی حزبی و هیراشی آن اعتماد کنند چون رهبران در مسیر تاریخ حرکت میکنند!!!! ادامه دارد …
    آنارشیست

  4. کامنت اول.
    عجب توهماتی!
    سازمان چریکهای فدایی خلق از روشنفکرانی تشکیل شده بود که درکی محدود از جامعه داشتند و امیدشان به شوروی بود. اگر آنها قدرت سیاسی پیدا مبکردند نوکر شوروی میشدند. روحانیون درک بهتری از جامعه و رابطه ارباب و برده داشتند چون خودشان همیشه ارباب بوده اند برای همین توانستند قدرت سیاسی پیدا گنند. چریکهای فدایی اگر درک درستی از جامعه داشتند فهمیده بودند که دولت شوروی سرمایه داری دولتی و ضد کارگری بود. لنین و استالین و ترتسکی مجبور به جنابتکاری و استثمارگری و کرملین نشینی شدند چون با ایده های غلطی به حاکمیت رسیدند، آنها هیچ کاری نکردند جز درست کردن بردگی مزدی دولتی که بلاخره براحتی حزب مارکسیست شان کنار رفت تا آلیگاروش ها حاکم شوند.
    عملیات سیاهکل فقط در میان دانشجویان هوادار داشت و دلیل هواداری آنها هم نه فهم درست از انسان بلکه وجود فرهنگ اسلامی شیعه و شهید پروری موجود در ان و جامعه بود.آخرش هم شهید پرستی بجای درک جامعه رژیم خمینی آورد که با آن فرهنگ غیر قابل انتظار نبود. حالا نویسنده مقاله میخواهد همان راه شهید پرستی بجای درک درست از جامعه تکرار شود که نشانه عدم درس گرفتن از گذشته و بیان تداوم دگمهای چریکهای فدایی و هواداران آنهاست.
    گرچه سرمایه داران جهان غرب و شرق از کمونیسم و شورش وحشت دارند اما در بحران نیستند و فعلا بر زنان و کارگران جهان و کمونیسم مارکسی عقیم شده تسلط پیدا کرده و ناهجاری های موجود در سیستم سلطه را با تحمیق توده ها تحت کنترل دارند و از شورشها هیج هراسی ندارند و حتی توده های شورشی هم درست میکنند.
    قبل از سقوط شاه که اساسا این سقوط بعلت شورش چند میلیونی هواداران خمینی صورت گرفت، کمونیسم مارکسیستی در بحران قرار داشت که دلیل ضعف جنبش کمونیستی فعلی ایران است که در کامنت بعدی توضیح خواهم داد.
    آنارشیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

This site uses Akismet to reduce spam. Learn how your comment data is processed.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>