چربش سپیده بر اسلام و ولایتش
بهنام چنگائی
آنچه که از به اصطلاح فرمان خدا به بندگان بینوا، توسط دعاوی بالا بلند ملا و نوشتارهای موجود اسلام شیعی آمده و چگونگی پیشبرد اهداف آن توسط سران ساختار فاشیست ولایت پیوسته زورانده شده، و هزاران مراکز دینی خوانده، گفته، شنیده، بکار هالوانگاری و نادانپروری توده ها ساده دل بکاررفته، و یا همچنان و همه جا و بی هوده در سراسر کشور با هزاران ابزار دروغگوئی ملائی، نیرنگبازی دینی و فریبکاری سیستماتیک جارزده شده و می شود؛ آری دستکم می بایست درین 44 سال زمامداری مطلق و جایگزینی رحمت و حکمت خدا بر روی زمین ایران که راهبرانش همین خودکامگان مطلق و انگل خمینی و خامنه ای و مزدوران فاسدش و بی آبرویش در سپاه و بسیج باشد، می بایست امنیت جانی، حقوقی، قضائی، سیاسی، اقتصادی برای مخالفان، و همچنین فرصت لازم، کافی و برابر برای زندگی همین توده های فریبخورده مسلمانان بدست آوردنی می شد. که می بینیم هرگز چنین انکانی درین حکومت هموار نشده و راه کوره ای مهیا نبوده، و آرامشی مالی و جانی ناچیزی در خانواده ها میسرنمی شود. در حالیکه می بایست در کشور خدا و اسلام بر خلاف دوران شاه تبهکار، فصل عدل موصوف بیاری امامت برقرارمی شد که هرگز نشده، و با ناگزیری ولایتمداری مطلق درین دیار می بینیم، هنوز اندکی انصاف و هیچگاه قدری رحمت الهی ای بسا با نثار جان قابل یافت نبوده و نیست! که در ایران ویران ما عصر ضعیف کشی حاکم شده و خونخواری در کشتارگاه های خدائی ـ آخوندی همه جا برپاست.
درین زمانه مخوف و مردود دیکتاتوری دینی مای همدرد و بجان آمده علیه بیدادگران خداپناه بپاخاسته ایم و با این زمامداری هولناک فاشیستی که فجایع و آسیب های کلان اجتماعی ـ طبقاتی بی سابقه ای برایمان داشته و برکولمان گذارده دیگر هیچ سر سازشی نداریم. چراکه زنده ماندن و آرام بودن در میان کشتارگاه های همیشه فعال ولائی غیرممکن شده، زیراکه روزانه به بهانه های بی شمار ترورمی کنند و مظلوم می کشند و رقص مرگ عزیزان مان بر بالای دارهای جنوشان همچنان پرکار، آویزان و قربانیان بسیاری بربالای هرآن دچارند. ما برای تعریف درست و شناخت ضدبشری رژیم توسط مردم ساده دل، نیازی به گزافه گوئی بسان آقای رهبر و ملایان و مکلایانش نداریم. چون همگی روزانه می بینیم که انسان کار و نیروهای تلاشگران و مفید، و زنان بی حقوق و جوانان ناامید و بلازده از زمان آمدن رژیم آخوندی و بیش از پیش همیشه ی تاریخ دست تهی تر، سرکوبشده تر، بی حقوق تر، بی پناه تر و بیزارتر از زندگی رنجبار خویش شده و بیشترین شان همیشه نگران فردای تلخ تر، سیاه تر، ناامن تر و بی بروبارتر خود و فرزندان شان می باشند. چرا؟ چون دور دوار مردم سواری دینی تا چندی پیش کولاک کرده و می کرد، ولی پس از خیزش مهسا تا بامروز دوران پست و پلید سردمداران آسمانی ـ آخوندی برای همیشه سربپا شده است. دورانی که در هیاهوهای چربش پایانی خود دست به گریبگان نیرنگ های متنوع ست تامگر از ریزش باور آرمانی زنان، کارگران و توده ها بکاهد و آنرا از شتاب بیندازد و براستی کورخوانده است. خیزش آگاه و کلان اجتماعی ـ طبقاتی ما در سرتاسر کشور کمر رژیم سرمایه دار دینی را شکانده است و کل رژیم خودکامه هر آن دچار ترس از مرگ و سرنگونی و نابودی ست.
ما درین رودرروئی های استقلاجو و دادخواهانه اجتماعی ـ طبقاتی مان تجربه های شکستخورده بلند و بسیاری داریم. ما و نبرد رهائیبخش مان با اسلام سیاسی و همچنین علیه سوء استفاده های دینی، تاریخ تاریکی و دردباری دارد که می بایست بر آن روشناافکند. همچنانکه علیه بهره کشی سرمایه داران انگل از نیروی کار نباید دیگر سازشی داشت و خوشبین بود. ما درین مبارزه پیگیر با فرجام سرنگونیخواهی خویش که اهداف برابریخواهی و ضدسرمایه داری دارد، پیشینیانمان بارهای بار باخت های هنگفتی داشته اند. بنابرین میان آنهای سرور دینی و سرمایه سالاران انگل، و ما کارگران و زنان و جوانان و توده های بی یاور که جز نیروی کار نداریم جای هیچ سازشی وجودندارد. چون در میان ما و آنهای تاریخی خلائی به ژرفا مرگ، و ستیزی شگرف به بدرازای نادانپروری های 1400 تاکنونی قراردارد که دینمدار در هر دوران و در هموندی با سرمایه و یا در خدمت به حکومتگران به این دکان چهاربر”دین و سرمایه” نیروی و هستی دوباره داده و هردو توانسته اند باهم بر خر مراد سواربمانند و شگفتا که 1400 سال آزگار مفتخور انکل مانده اند. ولی اینبار سرمردم کلاه نخواهدرفت. زیرا نسل تازه بیدارتر و هوشیارتر از نسل های پیشین است و بخوبی بیگانگی آشکار هردوشان ( دین و سرمایه ) را با سرود زن، زندگی و آزادی دیدند و برای همیشه زمینگیرشدگان به وجود واقعی و ضدبشری آنها پی بردند.
امروزه هر آدم دانا، تنگدست و با تجربه ای بخوبی می داند و می بیند که در جامعه چنددست و طبقاتی یاوری جز نیروی خود و هموندانش ندارد. و دست خالی و دل خونین و رنجور او و فرزندانش به درگاه خدا هیچگاه نرسیده و نخواهدرسید؛ چون او وجود واقعی ندارد. خدا اهرم سرکردگان جهانی ست و با نام های متفاوت یاور قلدران جهانی می باشد. به همانسان که امید به یاری خدا نبوده و نیست، به ملاهای حاکم هم که اینک کاخ نشینان کنونی کشور باشند دسترسی اخلاقی، هموندی انسانی و یا دادرسی قضائی دینی هم وجود خارجی ندارند. و تازه هر مخالف و مخالفت کوچکی را رژیم سرکوب و یا بنام کافر دشمن می نامد و با شتاب به زیر تیغ تیز و قهرآمیز قضای ـ الهی برده و می سپارد؛ تامگر آدمخواران از خامنه ای بی دردسر آرام گرفته و بیاری مزدورانش زیر پوشش مالی، گمراهی های دینی و با تأمین امنیت نظامی توسط بسیجیان و سپاه پاسداران برای خودشان جاخوش بیابند و لذت بهشت زمینی برند که خود و فرزندانشان در ایران و جهان آنرا بسادگی دارند. ازینرو درین زمانه برای کارگران، زنان، جوانان و توده های اسیر و گرسنه و همه نوعدوستان مترقی و انسانمدار روشن شده است که دست نیاز آنها می باید بسوی هموندان طبقاتی خود دراز و پیوند خورده شود، و نه به هیچ دستی از دستان غارتگران دین و سرمایه! چنین ساده دلی ای نسبت به دشمنان طبقاتی نباید دیگر بار امیدی به دادستانی از آنان راه برد، چون چنین نگاه ساده دلانه ای به تباهی آینده مان دامن دوباره خواهدزد. توده های بجان آمده به این واقعیت آشکار و تاریخی پی برده اند که از اینان مومن و متمول ملا و مکلا دست یاری نرسیده، نمی رسد و نخواهدرسید. باید بر پای خویش اجتماعی طبقاتی ایستاد و خودباوری طبقاتی را آموزش اجتماعی و آموخت فرهنگی ساخت.
آری با مبارزه مشترک ما دوران بیرحمی و خودکامگی و هراس افکنی خدامداران ضدبشری رو به پایان است. آخرای دوران غلیان فساد زمینی ولائی و ته کشیدن بارش ننگ حکومت اسلامی آسمانی بر هستی ویران ماست. ما دیگر چیزی برای باخت نداریم. تاکی می توان دوران کشتارهای روزانه ی بیدادرسان توسط مرگبازان رسالت و ولایت را دید و برتابید؟ تاکی تاریکی، تباهی، ترس، تنبیه، سرزنش و تهدیدها آیه های جاری زمانه ی ما و آیندگان مان باشد؟ زندگی و کشور یکایک ما کارگران، کارمزدان، زنان، جوانان و ملیت های ستمزده و نابرابر سرشار شده است از هراس شنیدن خبر اعدام های عزیزان مان، به زندان افتادن فرزندان مان، به محاکمه کشیدن مردمان نوعدوست و مترقی مان. تاکی شکنجه کردن اسیران بی یاور و بردن آنها به بیدادگاه های الهی ـ ولائی!؟ تاکی به تنگدستی کشاندن هرچه بیشتر ساده دلان کارگر و به بردگی درآوردن بیشتر آنها در خدمت به انگلان تاریخ؟ و تاکی هزینه کردن میلیاردها دارائی کشور و مردم گرسنه برای اهداف جهانی اسلام برتر “شیعی ولائی” و به بیکاری کشاندن میلیون ها کارگر و کارمزد! و تاکی ستم و به بازی گرفتن شور، شوق و شرف زنان مخالف چادر با قوانین زن ستیز و ضدانسانی و بیزارکننده اسلامی؟ اسلامی که نابرابری حقوق انسانی زن و مرد را از صبح تا شب با بلندگوهایش در مسجدها و در منبرها و… فریادمی زنند و خرد و خودباوری زنان را در برابر زور اسلامی واپسگرایش بمیدان آگاهی و ایستادگی کشانده و زنان دلیر و آگاه ما در برابر نوع پوشش فرمانی آقا ایستادگی جانانه می کنند. این اسلام و ولایت اعتباری دیگر ندارد.
بیائید باهم و بیطرف به شرایط زندگی سپیده قلیان مبارز و همبستگی او با کارگران هفت تپه، و همچنین به زندگی ارزشمند و تعهدهای آرمانی او به کارگران، و سرآخر به چرائی به زندان کشاندنش توسط دستگاه قضای مطیع رهبر نگاهی گذرا بیندازیم. سپیده تنها بدلیل تلاش های رسانه ای و روشنگرانه اش و همزمان پشتیبانی از جنبش و خیزش اعتراضی کارگران هفت تپه بارها تهدید، سرکوب و زندانی شد. او پس از 4 سال و 7 ماه که از پرونده هفت تپه اش گذشته بود آزاد شد. ولی رژیم دوباره او را به اتهام و بهانه ی توهین به رهبری مجددا به دو سال زندان محکوم کرد به زندان اوین برگرداندش. ما از حال و روز سپیده در طول تحمل زندان هیچ نمی دانیم و از آنچه که بر سرش او و دیگر زنان زندانی آورده و می آورند! در مورد سپیده و دامنه ی فشارها و ناملایمت های دوران زندان می توان اینگونه برداشت کرد که آنها تا بدان حد گسترده و ژرف و دردناک بوده است که او از شدت درد زخم ها، از گستردگی سرزنش ها و از دیدن تنفرهای مزدوران رهبر، به بیزاری از رژیم دیکتاتور ولائی رسیده بود، و چنان درهمریخته و خشمناک بود که او مفهوم صاینت نفس خود را در برابر زندان درندگان رژیم از دست داده و فراموش کرد! تنها خود او می داند که چرا در لحظه ها و گام های آغازین آزادی او به شعار: خامنه ای ضحال می کشیم ات زیر خاک پناه برد تا اندکی آرامش روان و جان بیابد.
و مزدوران رژیم او را برابرچشم خانواده اش بی هیچ واهمه ای اسیرکرده، به دادگاه ولائی برده و سپس دوسال زندان برایش بریده و به اوین بازگردانند. در همان فاصله هم او سرکوب و تهدید به تجاوز و…می شود. این رویداد برای من شگفت انگیزاست که دستگاه جنائی قضا و خود رهبر تبهکار چگونه می تواند هم دم از خدا، اخلاق و آرمان اسلامی بزند و هم همزمان به مزدورانش چنان پشتوانه ای بیشرمانه دهد که آنها سپیده را تهدید به تجاوز جنسی کنند!؟ البته روش جاری ایکه درین ساختار ولائی عمری 44 ساله دارد. اما برای من چرائی فریاد این زن جسور روشن است که فریاد خشمناکش مسیر آرمانی و انسانی یک زن سرکوبشده را نشان و پاسداری می کرد؛ آنهم زن جوانی که بارها توسط زندانبانان مورد توهین، سرکوب و تهدید به تجاوز قرارگرفته بود. حالا کدام وجدان بی وجدانی یافت می شود که درین میانه حق را به خدا و ملا و این دستگاه فاسد قضا دهد؟ درست در شرایطی که دیگر زنان مبارز و زندانی همراه با سپیده قلیان، گلرخ ایرایی، زهره سروی، نسرین جوادی، بهاره هدایت و نرگس محمدی در یک اقدام جمعی به دستگاه قضا و اعدام های مخالفان سیاسی عقیدتی اعتراض کرده اند. و بدیسان است که خرد اجتماعی و دانش و بینش انسانی ـ طبقاتی سپیده بر اسلام و دستگاه پلشت ولایت چربش یافته و رژیم از خودباوری سپیده و زنان مبارز ترسیده و هچون بید در برابر آزادی و استقلال آنها درخود می لزد.
بهنام چنگائی بیستم اردیبهشت 1402
Comments
چربش سپیده بر اسلام و ولایتش<br> بهنام چنگائی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>