ترفند چادر، تردستی رسول،
بهنام چنگائی
اسلام واقعی، تنها در افشای بی حقوقی مطلق انسان برابر الله، و بسی سهمگین تر بی حقوقی مطلق زن برابر مرد و آنهم بفرمان خدائی ست که مردسالارمی باشد و تنها ازین راه و سبک می شود قوانین ناروای اسلام را قابل تعریف و بررسی بی طرفانه و تنقید روشنگرانه قرارداد تامگر با این کار و شیوه بشود پشتوانه آگاهی و بیداری اجتماعی را بهتر فراهم کرد و هرچه بیشتر گستراند. چراکه این اسلامِ الهی، دین ترس و شب و تاریکی و نادانی، و همزمان دشمن روز و نورافکنی و و خردورزی وآگاهیرسانی هاست.
اسلام، دین دیگران ستیز، و باوری فرسوده و واپسگراست که همیشه با ایده نوآوری های اعصار پیشین و اکنون انسان های مستقل، خودباور و دگرگونجو هیچگاه سازگار نبوده و هنوز هم نیست. تاریخ اسلام درین 1400 سال روند پیدائیش با اینهمه دیگرستیزی ها و جنگ های پوچ و ویرانگر عقیدتی که در میان خود و ادیان الهی داشته، همچنان و پیگیر مخالف هرگونه دگرگونسازی های انسانمدار بوده، مانده، و باور خود را بی کم و کاست برتردانسته، و از همینرو نیز پیوسته درجا زده و واپسمانده تر از دیگر ادیان ابراهیمی و یا شاید به نوعی از وهابیگرائی دچار و یا سردرپی بازگشت به آغاز پیدائی خود است. اسلام وامانده گرفتار قوانین مردسالار می باشد که آن نیز یکدست ضدزن و ضدبشری و سرشار از نابرابری ها می باشد.
اسلام، در پهنه ی پاک مهر و دوستی نوع انسان ها به هموندی فراآرمانی تن نداده، و در ژرفای همبستگی سرزنده ی زن و مرد نیز جز سرکشی مردانه نیست، و در چارچوب تابناک عشق خانوادگی، و پاسداری و تلاش برای حفظ ارزش های حقیقی و والای آن، این اسلامی که ما می شناسیم هرگز چیزی برای گفتن بسود خوشبختی مشترک زن و مرد نداشته و ندارد؛ مگر همین سرکردگی همیشگی و 1400 ساله مردانه ی آن و ناگزیر، به بازی گرفتن حرمت خانواده و در ستیز یکدست با تک همسری ست. و از همینرو سرشاراست از تباهی مهر خانوادگی، و پشتوانه ای ست برای ویرانگری های بی شمار و پیگیر در روابط نابرابر خانوادگی توسط احکام اسلام که همه جا حرف آغاز و پایان را جارمی زند. دست درازی، اجحاف و ستم بلندی که از دوران پیامبری خود محمدِ رسول الله آغازید!
در پیوند و پیوست خودکامگی های اسلامی ـ ولائی، نابرابری های عقیدتی و بیگانه ستیزی های واقعی این دین با حقوق انسانی، دیگر چه می توان گفت و شنید و نوشت که ما درین 44 سال گذشته ندیده و ردپای تبهکاری جیره خواران ولایت در سرکوب و نابودی آنرا با خون و جان خویش نچشیده باشیم؟! آری اسلام و این رژیم با حقوق نوع انسانی ما و نوع انسانی بیگانه است و در همین اسلام کنونی که ما آنرا بخوبی می شناسیم و می بینیم اینان سراپا رسوا، چه تهمت ها، چه کنایه ها و چه سرزنش های بی جائی که به دیگر ادیان و آرمان ها و نگرش های موجود و غیر اسلامی ندارند!؟ و چه نقدهای چندش برانگیزی از آنان در باره ی مخالفان خود وجود چندش انگیز فراوان ندارد؟!
در حالیکه در همین دین، و در عرصه حقوق زناشوئی و روابط سالم جنسی در بنیاد اسلام رحمانی، و بویژه در بیان نیازمندی طبیعی زن و مرد از رابطه جنسی، آشکارا هیچ امکان یکسانی از سوی خالق زن خلق نشده و وجود همخوانی نه تنها میان زن و مرد منطقی نیست، بل هویت این پدیده الهی دچار تفاوت، تناقض و تناسخی بسان مقایسه پرکاهی برابر کوه می باشد! درین دین تضاد های حل ناشدنی فراوان وجوددارد که باورکردنی نیستند. برای نمونه خود پیامبر که منادی ارزش های معنوی و رهبانی ست او در زمان رسالت اش اسیر مادیت و نشانه ی آن زنبارگی ست. وی همزمان 11 زن رسمی داشته است و البته منهای صیغه کردن های بی شمار و به تصرف درآوردن بی پروای زنان دشمنان و…! این پیامبر که 11 زنه برای زنان خود این حق طبیعی را میسرنگذاشته بود که زنانش پس از مرگش دوباره حق ازدواج و زندگی داشته باشند، حتی با یاران خود! برای این خودخواهی و مرزبندی برتریجویانه و مغرورانه چه نامی یافت می شود که پاسخگو این یکسویگی باشد؟
پیروزی
پرسیدنی ست! چرا اینگونه نابرابری های ناپسند از محمد رسول خدا سرزده به نحوی که او همان را که خود داشته برای زنان و خویشان نیز جایز نمی دیده است؟! و چرا خود پیامبر اینگونه برای رابطه جنسی ولنگار و در برابر زدودن ارزش های انسانی برای امیال جنسی اینچنین بی پروا و سنت شکن بوده است؟ البته در برابر چنین پرسش هائی بنا به پاسخ روایت ها و آیات موجود سوره نسا و در قرآن چنین می گویند که در ایجاب آن زنبارگی ها و برای رفاه و تلذذ مردان امر خدا چنین بوده است و محمد تنها فرمانبر خداست. پرسش دیگر! آیا با وجود چنین ستم ها، نابرابری ها و تبعیض های دینی و حقایق تلخ و بازتاب های دردآوری از گفتار و کردار محمد می توان از عدالت و بصیرت خدا چیزی گفت و باوری برداشت؟
این رفتارها و کردارهای ناراست راهبران و فقدان های ارزشی امروزی رژیم اسلامی ـ ولائی و تک تک نارسائی های زندگی و درهمریختگی اخلاقی رهبر کوچک و بزرگ دینی گذشته و اکنون آنها آشکارا برای حرمت هم و برای بقای اسلام درهم تنیده شده اند و بازتاب های ویرانگرانه ی آنها برای هستی گذشته و امروزمان هزینه های گزافی داشته و دارد. و شگفت انگیز اینکه ما می باید تاوان ناسازگاری های ساختار دینی و ستیز آنها را با خواسته برحق خویش بی کم و کاست برتابیم وگرنه کافر و ضد خدائیم و مستوجب سرزنش و ستم و مرگ می باشیم. بنابرین همچنانکه گفته شد و می بینیم، مصلحت خدا در خلق زن چنین نبوده که او برای حفظ حقوق برابر انسان ها و بویژه زناشوئی به زن هم حق برابر کامجوئی داده شود. و درین راستا چنین می نماید که خدا در همین اسلام “عدالت دوست” برابری بین خواست زن و مرد واجب ندیده است؛ وگرنه یکطرفه و بسود زنبارگی مرد همسو با مردسالاری نمی شد که شده است.
وگرنه ترفند چادر ولایت، با تردستی رسول زنباره را چگونه می توان بررسی منطقی کرد؟ درین گستره اسلام برای مرد مسلمان اصول زناشوئی بسیار ولنگار، ارزش ستیز، نابرابر و بشکل هولناکی زناشوئی مردگرا می باشد. و نگرش های ناموسی اسلام هم جز در خدمت زنبارگی، یکسویه گرائی و پرت و پلائی ارزش های انسان گریزی بیش نیست. وزینرو این و آنگونگی متناقض اسلام نیز با زندگی و خواسته های دیروز و امروز بیگانه و یکدست با تاریخ فرهنگی ما ایرانیان و جهانیان نوعدوست و مترقی دشمن جاودانه است.
این رژیم مکار و فرمانبر به اصطلاح خدا جز ریا، دروغ و چرند نمی بافد و همه می دانیم که بیکاری و گرسنگی و زمینگیری میلیونی ما برآمد دیگرستیزی برای برتریجوئی جهان اسلام شیعی و آنهم برای دکان پرسودی ست که ولایت به بزرگی ایران و “جهان اسلام خودش” در زهن خرافیش واگشوده، و فکرمی کند که همچنان و بسادگی و روزانه می تواند میلیاردی به جیب زده و بزند. و هیچکدام از خود خامنه ای گرفته تا مزدورانش نمی خواهند این کسب و درآمد هنگفت به هر قیمتی که باشد از دست شان بیرون رود. و آشکارا نیز همگی هم بخوبی می دانند که دور پایانی ساده دلی و باورمندی مذهبی مردمی ست؛ زیراکه زنان، توده ها و کارگران دیگر گول وعده های پوچ آنها را نمی خورند. یعنی ضامن و پشتوانه ی آن غارت ها پشت رژیم را خالی کرده اندف در خالیکه بقای ساختار ضدبشری اسلامی جز با برده و امت پروری، جز با انکار استقلال انسانمداری، جز با انسان کار ستیزی و جز با سرکوب خرد اجتماعی و طبقاتی میسرنیست؛ ترفندی که شکست خورده و راهبری مبارزه امروزی آنرا زنان مبارزه ما در همه عرصه ها بدست گرفته اند. خیزش انقلابی ایکه فراروئی و گذر از رژیم را بدست قدر زنان سپرده است. ترفند رژیم ولائی با چماق چادر به سرکردن زوری زنان بی آبرو شده و کارآمدی ندارد. این دسیسه حجاب رژیم تنها بهانه ای ست برای سرگرمی توده ها و گمراهی مبارزه گارگران که با ایستادگی زنان برابرش از کارافتاده است.
چنین که امروزه سران رژیم از ضرورت حجاب و چادر می گویند اینگونه برمی آید که اگر پوشش اسلامی می بود آن حکم الهی، جز یاور پاکی و حفظ حرمت زنان نمی شد و گریزناپذیر مانع دلگی مردان هم نمی بود. خوب اگر چنین بود پرسیدنی ست که در دوره رسول خدا زنان که همه پوشیده بودند او چنین بی پروا زنباره بوده است؟!
بهنام چنگائی چهاردهم مرداد 1402
در ارتباط با کامنت آخر آقای چنگایی، که میخواهیم:
“چشم امید بسیارانی در سالگرد کشته شدن مهسا رو به خیزش انقلابی و شکوفائی دوباره آن است. بردباری کاری مردمی به آخر خط رسیده است و ما تنها یک چاره داریم و آن سرنگونی رژیم و گذر از آن بسوی اراده و اداره اجتماعی، طبقاتی و شورائی ست.”
.
پس قبول کرده است که جمله ایرانیگرایانه (ناسیونالیستی) او در مقاله درست نبود. ایرانی بودن، الزاما ضد اسلام بودن نیست، اسلام بخشی از فرهنگ جامعه است، فرهنگ حاکم اقتدارگرا. این فرهنگ قبل از اسلام بوده و در اسلام تداوم پیدا کرده، الان هم، هم در حاکمیت است و هم در اپوزیسون.
.
حال، در ارتباط با جنبش مهسا یا زن زندکی آزادی،
.
روشن نیست دلیل علاقه او به شکوفایی دوباره آن چیست. اگر منظور ادامه و پیدایش آن با همان ذهنیت (در شعارها) است، بهتر است چنین نباشد، چون مجددا یک عده قربانی خواهند شد و کماکان توده ها بر خلاف عقیده او نه طبقاتی فکر خواهند کرد و نه شورایی. حتی با سرنگونی، نتیجه سرنگونی به ذهنیت توده ها بستگی دارد و شورش مهسا در وضع قبلی آلترناتیو مناسبی نداشت و نخواهد داشت. کلا، سرنگونی صرف کار درستی نیست و هزینه های انسانی غیر لازم ببار می آورد. ما که نمی خواهیم توده های نا آگاه برای هیچ و پوچ کشته شوند و آسیب ببینند.
.
در ارتباط با طبقاتی و شورایی فکر نکردن در ضدیت با رژیم و یا در اپوزیسیون، این فاکت دلیل کافی بر این است که اسلام تنها مسئله اصلی نیست، یعنی مسئله در خانه، یعنی اپوزیسیون هم هست. اگر ایده های اپوزیسیون را لیست کنیم، در اکثریت عظیمی از آن، چیزی بهتراز همان امپریالیستهای دموکرات و غیر دموکرات و دیکتاتورهای سابق نخواهیم داشت.
.
هیچ لینکی را که نشناسم کلیک نمی کنم. خوانندگان هم بهتر است نکنند.
.
آنارشیست
مقوله شناخت ، طبقاتی است . کاست آخوندی چون محصول فئودالیسم و در آمد خمس و ذکات و صدقه و نذری است ،و با کار و واقعیت برخورد ندارد نقش یک پارازیت را بازی میکند ،
و امکان تظاهر به اخلاقگرایی ارتجاعی قرون وسطایی حجره ای حوزوی دارد و مدام برای مردم زحمتکش که درگیر مبارزه با واقعیات و با طبیعت و با استثمار هستند معیار و میزان تعیین میکند،
و با تهدید مدام اتش جهنم، با پاداش اب لب حوض کوثر، میکوشد خلق خدا را به اطاعت و پرداخت رشوه دینی وا دارد.
در لینک زیر یک تحلیگر چپ میکوشد رابطه شناخت را با ادامه فرهنگ دکادنس و مبتذل اخوندی و خرده بورژوازی تمامیت خواه شعار دهنده نشان دهد.
https://www.asre-nou.net/php/view.php?objnr=60157
درود بر خوانندگان؛
من دوباره فرصتی یافته ام که به گره ای دیگر از فاجعه ی اسلام و دین دولتی ولائی او بپردازم.
بارپیش نوشتم که زدودن اراده فردی و اجتماعی و طبقاتی انسان شگرد ادیان ابراهیمی و یکی از بدترین و واپسماندترین آنها همین دین اسلام می باشد که درین 1400 سال بخوبی آموخته است که چگونه تضاد و تناقض های هستی و ایدئولوژیک خود را پیوسته بنام خدا، پتکی کرده و بی شرمانه بر سر خرد انسان های پیشرو و دگرگونجو بکوبد.
همچنین گفتم که این دین و دیگر ادیان با سرمایه پیوند ناگسستنی دارند، بقای هریک وابسته به وجود ناگریز دیگری ست. وزینرو، این دو دشمن سازش ناپذیر نیروی کار جهانی و ایرانی هستند و همزمان با همه شاخ و سینه کشیدن های شان به همدیگر پشتیبان همدیگرند، مبارزه ی ما و پیروزی اش در ایران و گستره ی جهان در گرو تضعیف و سرانجام نابودی ساختار ضدبشری شان می باشد.
البته از روز پیدایش ابزار کار و امکان تولید بیشتر و بهره کشی انسان از انسان، خودکامگی و استثمارگری نیز برپاشده و آنان برای انباشت ثروت و اعمال قدرت خویش چه در ایران و یا جهان چه ها که نکرده اند و جنایت ها و تبهکاری های شان عمر بلندی دارد که پیوسته در دوره های تاریخی پیشت و کنونی چه جنگ ها و نسل کشی های فراوانی را به راه نینداخته و در برابر مبارزه اجتماعی آنها چه نیرنگ ها که بکار نبرده اند.
از خود سوژه گفتمانی دورنشوم.
اسلام و سرکردگان دیروز و امروز آن پیوسته در کنار خودکامگان و یا خود مستقیم دست در قدرت سیاسی داشته اند. آنچه که برای من اهمیت برجسته دارد، این است که اسلام دیگر نمی تواند نیروی کار با خدا هم کارگر بود مچل کرده و آنها را با سلام و صلاوت سیر و متقاعد به تبعیت از خویش و خدا و… کند،
فروریزی و شکست آشکار قطب قدرت غرب که بیاری امپریالیسم آمریکا برپابود دیری ست درهمریته و جهان غرب را به اهن و تلپ سخت و سنگینی دچارشاخته است. تلاش برای تدوام جنگ وکراین و برتریجوئی ناتو ناشی از این فروریزی و آغاز قطب بندی های سیاسی ـ اقتصادی تازه ای در گستره ی جهان آشوبزده ماست که هم او حکایت از آن دارد که بیداری اجتماعی طبقاتی جهانی مانع ادامه سبک بهره کشی های تاکنونی شده و سیاست و اقتصاد نئولیبرال کنونی توانای پاسخ گوئی را ندارد و بیش ازین نمی تواند برای پیشروی و پیشتازی دیگر قطب ها بردبارماند و ایستائی نرمش پذیر داشته باشد. تا ببینیم ترفند و دسیسه های ناتو در اوکراین و تایوان و هنگ کنک و … چه پیامدهائی برای عرب خواهدداشت و واکنش دیگر قطب های قدرت چه خواهدبود!؟.
دین دولتی ولائی هم بخوبی می داند که این روند دگرگونی سیاست جهانی و بویژه آسیائی گریزناپذیراست و او هم خود را همراه و هموند بریکس کرده تامگر بتواند جان بدربرد. آیا خواهدتوانست؟
دراینجا هم می بینیم که رژیم و ساختار پوچ ولائی اش بسان غرب و ناتو در همریخته و اینان دسیسه های روزانه برای درهمریختن ایران و جهان دارند.
بویژه سران این خودکامگی ها چه در ایران و چه در جهان برابر هم و به ضرر نیروی کار جهانی و ایرانی به حالت ویرانگری ایستاده اند و در چشم انداز آتی برای ما و جهانیان، جز ویرانگری و جنگ برای انباشت ثروت و قدرت خودمگان در اهداف شان نیست. جنگی که هر آن می تواند کشتارها و ترورهائی هولناکی را روی دست جهانیان بگذارد.
در ایران هم جز این نیست و ترفند چادر، جز برای پوشاندن اصل قضیه که ناکارآمدی مطلق سیاسی اقتصادی و… رژیم می باشد نیست، ناتوانائی هائی که ولی فقیه مطلق می خواهند با حجاب ولائی خویش می خواهند حقایق مرگبار سیاست و اقتصاد خود را بپوشاند.
وگرنه اگز هدف چادر ایجاد فضا و هموندی سالم زندگی می بود و چنین می پنداشت، پس هرزگی و زنبارگی آخوندها جز بی اخلاقی نیست که رسول شان سردسته این زنبارگی بی پروا می باشد.
سرآخر بگویم که شاید چنین بنماید و می نماید که رژیم ای بسا ناچارشود به ترورهای مشابه پیشین و رفسنجانی کشی ها را درین بحران سرکردگی و نابسامانی های مرگبار سیاسی و اقتصادی دست برد تا بتواند جنگ درونی براه افتاده را از جان بیندازد.
چشم امید بسیارانی در سالگرد کشته شدن مهسا رو به خیزش انقلابی و شکوفائی دوباره آن است. بردباری کاری مردمی به آخر خط رسیده است و ما تنها یک چاره داریم و آن سرنگونی رژیم و گذر از آن بسوی اراده و اداره اجتماعی، طبقاتی و شورائی ست.
باسپاس
ایراد راستگویی سیاستمداران حامی دولت سکولار در گفتن حقایق ارتجاع مذهب نیست، در پنهان کردن ارتجاع خودشان است.
آنارشیست
“من بنام یک کمونیست با آزادی عقیده و بیان نه که دشمنی نداشته و ندارم بل همراه و سازگارم. و به روشنی هم می گویم که دین ستیزی کارا نیست و ادیان امروز بیشترین ثروت توده های کار به جیب زده و کلیسا خود امروز دومین سازمان کاردهی جهانی می باشد”
ما به مالک رادیو کاری نداریم، به حرفهایی که از رادیو زده میشه کار داریم. مالک رادیو میتونه یک مارکسیست باشه، اما تبلیغ دولت سکولار بورژوا (خصوصی یا دولتی) کنه.
آنارشیست
آخوندهای فعلی و پادشاهان اسلامی قبلی، همگی همان ماقبل اسلامیون هستند. اعراب که نیامدند مرد ها و زنان را قتل عام کنند و سرزمین ایران را سرزمین خودشان کنند. تبلیغ دروغ است. اعراب آمدند همان حاکمین گذشته و توده ها را بزور شمشیر و مالیات، اسلامی کردند. میخواهید افراد طبقه حاکم ماقبل اسلام را تصور کنید؟ ساده است، آخوندها از همان مقدس بازی زرتشتی هستند، پادشاهان اسلامی، از همان پادشاهی زرتشتی.
حال به این محدود نیست.
لیبرال بورژواها ها و لیبرال دموکراتهای غربی هم همان کشیشها و قیصر های واتیکان و مسیحت امپراتوری شرقی هستند. جذایی دین از دولت هیچ تغییر خاصی نیست جز اینکه یک مشت شیاد زبون باز و استثمارگر و استعمارگر و زن باز ، حالا شده اند سکولار و یا حتی آتئیست. کمونیسم مارکسیستی و کمونیسم سوسیال دموکراتیک هم همان واتیکان مدرن شده است. اگر نبود امپراتوری مارکسیستی-استالینی و امپراتوری حزب مارکسیستی چینی درست نمیکردند.
شواهد را ول میکنند، خرافه می نویسند.
آنارشیست
به خوانندگان،
کامنت آقای چنگایی پاسخ به نقد من از آن جمله او نیست.
آنارشیست
درود بر خوانندگان؛
لازم می دانم پیرامون این پانویس چند گره تاریخی ویژه را نشان داده و کوتاه بخشی از آنها را بازگو کنم.
برجسته ترین باخت و فاجعه ایران پس از آمدن ادیان ابراهیمی و از همه ایدئیولوژیک تر و واپسمانده تر و نرمش ناپذیرتر همین اسلام و بدتر از آن مذهب های دیگر نیز همین شیعی گری ولایتمدار، دشمنی افکن و آشکارا فاشیست است.
گره کور تاریخ ما پس از آمدن اسلام این است که انسان در برابر خدا موجودی” ناچیزی و ناقص” و ” تابعی ناچار و بنده ای ابدی” تعریف شده است!
و نوع انسان ایرانی بسان دیگر ملت ها برای دگرگونی دلبخواه زندگی و اهداف اش ( اهداف شان) یکدست مورد بازداشت اندیشه ورزی، تشویق بی ارادگی و بدتر از همه ناتوان از دریافت درست حقیقت شناخته شده و هنوز می شود. و از همینرو خردگریزی فردی و اجتماعی اش را همین اسلام والا بتدریخ وجود بلند جاانداخته و همچنان بردگی ایدئولوژیک را به او با زور و سرزنش اینگونه درین 44 سال دیده ایم با چماق و چادر و چرندبافی می پزیراند. و این روش و شیوه ی خدامحوری خودکامگان 1400 ساله آزگار عمرکرده و توانسته است بگفته ی ایشان پلنویس بسیاری از ایرانیان را نسل در نسل و بی هرگونه آگاهی از زبان و شناخت از اهداف واقعی خدا و محمد و اسلام مرید و بنده ی خدا و اسلام کند و پی خودکامکان همچون بره بگرداند.
ابزار آگاهی رسانی و شناساندن روشنگرانه تاریخ به ما و مردم ساده دل مان یاری رسانده است تا آنها بتوانند نیرنگ ها، دروغ ها، چپاول ها، تباهی ها، خونخواری ها، جنگ های برتریجویانه مذهبی، نسل کشی ها و… ساختارهای تاکنونی اسلام امت پرور را بشناسند و بیشتر و بهتر در میان خود بشناسانند و نتیجه کنونی آن مبارزه سرنوشت ساز این شده است که زنان اسلام زن ستیز را دیگر برنمی تابند.
و دامنه ی رد آگاهانه دین و ریزش مردمی خودباور بدنبال آن ازیکسو، و از دیگرسو بالارفتن خیزش انقلابی زنان، توده ها و کارگران همگی وابسته به شناخت هرچه درست تر، ژرف تر و سیستماتیک تر همگان از اسلام و ولایت خودکامه دارد و آینده ی کشور ما به رشد بالای همین دانشورزی از بینش ضدبشری و زن ستیز اسلام گره خورده است و در دراز مدت می تواند این روند ریشه ای دین دولتی و هرگونه دخالت دین در سیاست را بخشکاند و بازتاب های انسان ستیز آنرا برای همیشه خواهدزدود و به نقد تاریخی آیندگان بسپارد.
من بنام یک کمونیست با آزادی عقیده و بیان نه که دشمنی نداشته و ندارم بل همراه و سازگارم. و به روشنی هم می گویم که دین ستیزی کارا نیست و ادیان امروز بیشترین ثروت توده های کار به جیب زده و کلیسا خود امروز دومین سازمان کاردهی جهانی می باشد.
اما سرچشمه امید و دلگرمی ست که روند خود باوری انسان و انسانمداری فراایدئولژیک نه تنها در ایران که در گستره ی جهان پویا و شکوفا شده و تنها مانع بزرگ چربش آن هموندی (( دین با سرمایه) است که تاب ضروری آنرا کندمی کند.
و آن وجود کنکاش و جستجوگری در او بنام خدا سرکوب می شود.
با سپاس
“… وزینرو این و آنگونگی متناقض اسلام نیز با زندگی و خواسته های دیروز و امروز بیگانه و یکدست با تاریخ فرهنگی ما ایرانیان و جهانیان نوعدوست و مترقی دشمن جاودانه است.”
.
اول اینکه تاریخ فرهنگ ما ایرانیان نشان میدهد که ما کلی استثمارگر، امپریالیست و آدم کش داشته ایم.
دوم، بر اساس کدام سند و مدرک ادعا میکنید که ایرانیان اسلام پذیرفته و مسلمان شده که ۹۵ درصد جامعه هستند، ایرانی نیستند؟ اسلام بخشی از فرهنگ جامعه ایرانی است و اصلا چیزی بیکانه نیست. با متطق ناجور شما، حتما مسیحیت اروپایی ها هم اروپایی نیست چون از خاورمیانه آمده!!!
آنارشیست