Comments

مارکس و اکولوژی (زیست محیطی) در قرن بیست و یکم/ نویسنده Kohei Saito برگردان باقر جهانبانی  — 2 دیدگاه

  1. ضد-اقتدار فوق،
    ضد اقتدار معمول که از آنارشیسم-کمونیستی دفاع میکرد نیست.
    ولی،
    ایرادی ندارد میتواند از این اسم ضد-اقتدار استفاده کند، چون اسم اصلا مهم نیست. بنظر من آنارشیست ها نباید اصلا به هویت و شخصیت و رهبری اعتقاد داشته باشند. کامنتهای من هم تحت نام ضد-اقتدار تبلیغی بوده و برای راحت کردن کار بحثهای کامنتی و فقط خاص سایت روشنگری.
    حال به کامنت برگردیم، این کامنت:
    “”شاید اشتباه مارکس …”
    ۱- من مخالف مارکسیسم هستم نه مارکس.
    ۲ – این من را از نقد مارکس آزاد میکند چون نمیتوانی مارکسیست باشی اما مارکس را نقد کنی. با این کار حرمت یک متفکر را هم نگه داشتی و راه علم را هم با دگماتیسم و مارکس پرستی نبسته ای. نقد من از مارکس گنگ و غیر علمی بودن ماتریالیسم تاریخی اش است، خوب است چون کمک به درک انسانشناسی از انسان میکند، بد است چون بعضی از مفاهیمش با واقعیات خوانائی ندارد. گرایشش مارکس به سوسیال دموکراسی رادیکال و دولت گرائی موقت و نتیجتا، فاقد اخلاق کمونیستی بودن، مثل کامنتها راسیستی دادن، سرکوب اسلاوها را تائید کردن، حامله کردن کلفتش، داشتن کلفت، جالب نیست. مارکس خوب متوجه در هم آمیختگی تکامل فرهنگی نبود، برایش تکامل اقتصادی اصل علم انسان و انقلاب بود، به اشتباه. اما او سهمی بزرگی در ارتقای ایده کمونیسم داشت.
    ۳ – مارکس شدیدا موافق کاهش ساعت کار بود و درک درستی داشت که چرا. من هیچ وقت در مطالعاتم از افکار او ندیدیم که مخالف گرفتن امتیاز باشد. منطقی هم هست چون با تئوری ارزش اضافی او انطباق دارد.
    ۴ – درست، مارکس مثل خمینی نگفت اقتصاد مال خر است، بلکه بدرستی و با زبانی علمی ذکر کرد که اناتومی جامعه سرمایه داری چیست. واژه آناتومی واژه بدی نیست و در خط ماتریالیسم تاریخی نیست، عمدتا درباره کالبد شکافی ارتجاع و رفتن پشت ادعای بورژواهای مکار است.
    ۵ – بنظر من آنارشیستها،‌برخلاف مارکسیستها، شخصیت پرست نیستند و پرودون و باکونین رهبر آنها نیستند. ممکن است از آنها الهام بگیرند اما نقدشان میکنند. مثلا عقاید ضد زن پرودون و عقاید ضد یهودی اش ارتجاعی بود، من یهودی نیستم. پرودون سهمی در درک مارکس از اقتصاد داشت و پیش از مارکس (هم اه با عده ای دیگر) به درک ارزش اضافی محصول کار کارگر در سرمایه داری رسیده بود و حتی مارکس هم از او تقدیر کرده بود. مثال دیگر اینکه خود من با سیاستها و تمایلات دولت گرائی جامسکی موافق نیستم. ببینید، ما خیلی راحت هستیم. احساس نمی کنیم حرمت آنارشیستهای دیکر را نگه نداشته ایم.
    ۶ – آنارشیستها گفته بودند که چیزی بصورت لنینیسم هم ممکن خواهد بود چون تمایلات اقتدارگرایی مارکس و مارکسیستها را در نظر و عمل دیده بودند.
    ۷ – آنارکوسندیکالیسم را میتوان شوراگرایی نامید اما من دیگر بخاطر اینکه مارکسیستهای اکثرا سانسور چی و اقتدارطلب از آن استفاده میکنند، دیگر استفاده نخواهم کرد، بجای آن در جنبش کارگری از همان آنارکوسندیکالیسم استفاده میکنم و در کلیت آنارشیسم از واژه کلکتیو. واژه “شورا” کمک‌میکرد که بین آنارشیسم و مارکسیستهای شورائی وحدت ایجاد شود، اما متوجه شدم که مارکسیستها از لحاظ اخلاقی بد و بدتر پوچ هستند و غرایض موذیانه، سیاستکارانه و اقتدارطلبانه دارند و وحدت با آنها اصولا به ضرر آزادی زن و کارگر است. علاوه بر استدلال و کار علمی، تجربه هم نشان داده و نشان خواهد داد. مارکسیسم در حال اهتراز است و بزودی صرفا یک ایده مثل سایر ایده های گنگ خواهد بود، البته مارکس همیشه، بخاطر بعضی از کارهای درستش، همیشه با فرهنگ بشر خواهد بود.
    ۸ – برخلاف همه جریانات سیاسی، آنارشیستها اعتقاد به قبضه کردن قدرت ندارند. آنها اعتقاد به بوجود آوردن قدرت علیه حاکمین سرمایه دار و مردسالار و امپریالیست و تشکل سلسله مراتبی هستند، اما اگر به محتوای ایده آنها توجه کنیم می بینیم که بعد ار از بین بردن مقاومت ارتجاع، قدرتی وجود نخواهد داشت که قابل قبضه کردن باشد چون جامعه بر اساس کلکتیوها و اتحاد سراسری قربانیان اقتدارگرائی با جهتگیری روابطی در خدمت همه خواهد بود.
    #
    در ارتباط با مقاله، درست است که مقاله در مورد محیط زیست باشد تا مارکس. متاسفانه مارکسیستها چیزی غیر از دفاع از دگم مارکسیسم ندارند و همیشه از موضوع اصلی دور هستند. آنها شیفتگان پیشوا هستند و دنیا را بر اساس او می فهمند نه روابط واقعی عینی. تا یک مسئله پیش می آید، میروند سراغ مارکس را از پیشوایشان کمک بگیرند و تبلیغش را کنند.
    حتی مارتیالیسم دیالکتیک مارکسیستها هم سعی میکند از علوم عادی و موفق دور شود و شعارهای الکی دیالکتیک را جای آن بگذارد که خودشان هم نمیدانند چه میگویند. دیالکتیک هگل هیچ ربطی به دیالکتیکی که مارکسیستها از آن حرف میزنند ندارد. دیالکتیک هگل بخشی از یک فلسفه جامع است (به درستی و غلطی آن کار ندارم)، فلسفه با علم فرق دارد، دیالکتیک مارکسیستها دو سه تا حکم است که دانشمندان برای کار علمی از آن بدون “دیالکتیکی فکر کردن” استفاده میکنند و چیزی عادی است و نه خاص. خاص بودنش هیچ دردی را دوا نمیکند.

  2. شاید اشتباه مارکس در آنجا بود که میهواست شعار نان کار مسکن را برای کارگران تامین کند نا مردم نمیرند و روزی 14 ساعت زحمت نکشند. البته او مثل خمینی نگفت اقتصاد مال خر ااست. چون خمس و ذکات و صدقه و نذری و سهم امام دریافت نمی کرد. جالب اینست که رمانتیک ها و آنارشیست ها به رهبری پرودن و باکونین به او گفتند که این دود مانوفاکتور ها همه ما را به بیماری ریه ای و آسم دچار خواهد کرد و بهتر است مردم قناعت پیشه کنند ولی مارکس گوش نداد و سیگار و چپق میکشید تا احسای گرسنگی کمتری بکند. انگس هم که کارخانه نساجی داشت رنگ و مواد شیمیایی رنگرزی پارچه و دستمال و شال و قبا را در مزرعه و نهرهای اطربف کارخانه اش رها میکرد و موجب مرگ هزاران پرنده و گنجشک و سار و قمری و فاخته و بلبل شد چون او باید به خانواده مارکس کمک مالی میکرد. ایکاس بجای حزب پرولتاریا به باکونین آنارشیست انقلابی گوش میدادند و شوراهای آنارکوشسدیکالیستی درست میکردند تا قدرت را قبضه کنند و مانع حکومت هرمی لنینیستی منشویکی شوند. ضد-اقتدار

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>