مهرنوش شفیعی: آیا کسی از انقلابیون جان بدر برده از خیزش ۲۰۱۱ سوریه، نیروهای کارگری و ستمدیدگان ، تجارب مبارزاتی آنان، امکانات و نیازهای کنونی مبارزاتی شان خبری دارد؟
آیا کسی از انقلابیون جان بدر برده از خیزش ۲۰۱۱ سوریه، نیروهای کارگری و ستمدیدگان ، تجارب مبارزاتی آنان، امکانات و نیازهای کنونی مبارزاتی شان خبری دارد؟
در یکی از جلسات فوروم سرخ* ، اگر اشتباه نکنم ۲۰۱۴، دو رفیق از سوریه نقد مشخصی را نسبت به ما، فعالین سوسیالیست ایرانی مطرح کردند. چرا سوسیالیست ها و چپ های ایران از جنبش انقلابی ۲۰۱۱ سوریه حمایت نکردند؟ جمهوری اسلامی ایران نقش تعیین کننده ای در سرکوبِ جنبش انقلابیِ سوریه داشت چرا علیه رژیم حاکم بر ایران افشاء گری نشد، چرا اعتراضی صورت نگرفت ؟؟ رفیق مردی که از همین زندان صیدنایا ـ اکنون فیلم هايی از انرا می بینیم، رها شده بود ، همراه با رفیق زنی که از روند مبارزات آن دوران ، روند شکل گیری «کمیته های هماهنگی محلی » در مارس ۲۰۱۱ ، و نقشی که این کمیته ها در هماهنگی و رهبری جنبش داشتند سخن می گفتند. از اینکه آن جنبش با خواست آزادی و عدالت اجتماعی پا به میدان گذاشته بود، از گستردگی این جنبش و چگونگی سرکوب آن، از به نابودی کشاندن کمیته های انقلابی ، از اخراج دسته جمعی کارگران معترض و کشتار آنان، از به اسارت کشاندن گسترده معترضین ، زنان و مردان آزادیخواه، سوسیالیست و آنارشیست، از پر شدن زندانها و استفادهی از گاز سارین برای کشتن غیر نظامیان معترض در یکی از حومههای دمشق در اوت ۲۰۱۳ و همچنین نقش سنگین جمهوری اسلامی ایران در این سرکوب و باز شدن میدان برای رشد هر چه بیشتر نیروهای بنیاد گرا و سلفی در پی جای خالی انقلابیون.
البته، آنزمان بودند فعالین سوسیالیست و انقلابی که از جنبش انقلابیِ سوریه حمایت کرده بودند ولی آنچه بیشتر خودنمايی می کرد سکوت سنگینی بود که بر اکثریت مخالفین جمهوری اسلامی و از جمله چپ، به معنای گسترده آن و حتی بخشی از چپ جهانی سایه انداخته بود. این رفقای سوری به حاکمان ، نیروها و جراید و مطبوعات سرمایه داری توهمی نداشتند، نقد شان رو به انسانها و نیروهايی بود که علیه سلطه، استثمار و سرمایه بودند. و انتظارِ حمایتی که پاسخ نگرفته بود.
اعتراضات در سوریه از ماه ژانویه ۲۰۱۱ آغاز شد که طبق آمار رسمی در جریان آن بیش از ۵۰۰۰ نفر از معترضان، توسط نیروهای نظامی و امنیتی دولت بشار اسد، با کمک موثرِ جمهوری اسلامی ایران کشته و حدود ۱۴ هزار نفر دستگیر شدند و همزمان ۱۵۰۰ نفر از زندانیان سلفی و رهبرانشان ازاد شدند.
و اکنون بعد از گذشت حدود ۱۳ سال جنگ و نابودی ، قدرت سیاسی از دستی به دست دیگر داده شده است. هردو دستان خونبار و در خدمت سرمایه و ارتجاع.
درهای زندانها باز شدند ومتاسفانه امیدی نیست دوباره از دیگر انسانها و شاید بخشی از همان قدیمی ها پر نشوند. مردمِ لبریز از رنج ، غوطه ور در سیلاب اشگ، عزیزانشان را در آغوش می کشند، شاید فرصت در همین لحظه تمام شود، همین قدر کوتاه.
ولی آیا سخن از سوریه، فقط و فقط به بنیادگرایان، جانیان داعشی، تحریر شام، جولانی و بشار اسد.، آمریکا، روسیه ، ترکیه ، ایران و جنگ امپریالیست ها خلاصه می شود؟
آیا کسی از انقلابیون جان بدر برده از خیزش ۲۰۱۱ خبری دارد ؟ از نیروهای کارگری و ستمدیدگان و تجارب مبارزاتی شان، امکانات و نیازهای کنونی مبارزاتی شان ، آنانی که امیدِ رهايی از این هستی برده وار هستند سخنی در میان نیست ! آیا آزادیخواهان و سوسیالیست هائی در آنجا نیستند ؟ که ما از آنها هم بگوئیم، آنهايی که در هیج کجای این دنیای دهشتبارِ جنگ و سرمایه صدايی ندارند. شاید راهی باشد، شاید بتوانیم دست یاری بهم دهیم!؟
مهرنوش شفیعی ـ دسامبر۲۰۲۴
- فوروم سرخ متشکل بود از گروهای سوسیالیست، از نحله های مختلف، در استکهلم وعلیه سیاست های سرمایه دارانه، راسیستی و سرکوب گرانه و در حمایت از جنبش های اجتماعی و انقلابی در کشورهای مختلف، فعالیت می کرد. فعالیت های این جمع چندین سال ادامه داشت
پ.ن: فریدا آفاری سال ۲۰۱۶ چند مصاحبه با تعدادی از مبارزین سوری انجام داده است که تا حدودی، خیزش انقلابی ۲۰۱۱، نقش ج.ا. و چپی که اسد را ضد امپریالیست می دانست را توضیح داده اند ، این مصاحبه ها در اینترنت قابل دسترسی هستند.
چند نکته:
– در چهارچوب قوانین بین المللی، جبهه مقاومت اسلامی بالحق است. در چهارچوب آنارشیسم ارتجاعی است.
– اگر بنا بر قوانین بین المللی بود، تمام سران دولتهای غرب و شرق باید بروند زندان.
– در چهارچوب قوانین بین المللی، سرکوب حماس و حزب الله و تعرض به جمهوری اسلامی غیر قانونی است. آنارشیسم به قانون کار ندارد، صرفا ضد هر گونه سلطه گری است.
– بر خلاف عقیده بعضی از مارکسیستها، ارتجاعی بودن جبهه مقاومت اسلامی بعلت ضدیتش بافرهنگ غرب و شرق نیست، بلکه بعلت اقتدارگرا بودنشان است.
– مشروعی خواهی اسلامی و یا مسیحی و یا یهودی، در چهارچوب روابط سرمایه داری، مجاز است، در چهارچوب انارشیسم تجاوز به آزادی است.
– جنگ بین مشروطه و مشروعه در ایران جنگ بین دو اقتدگرا بود.
باید توجه شود که مذهب و حتی حکومت مذهبی در لیبرالیسم نفی نمی شود.
– مارکسیسم از غرب وارد ایران شد و فقط تا آنجایی که هوادار دولت سازی و شرکت در دولت بود، ارتجاعی بود.
– در چهارچوب آنارشیسم کمونیستی، مارکسیسم دولتگرا و دولت ساز، ارتجاع است.
– در چهارچوب آنارشیسم کمونیستی، هر گرایشی که در آن یک شخص و یا گروه شخص و گروه دیگر را تحت سلطه بگیرد، ارتجاع و یا ضد آزادی است.
– در جامعه فرضی بعد از سرنگونی ارتجاع، زور علیه زورگو صرفا علیه کسانی ست که کوشش در سلطه داشتن دارند. همه کسانیکه کار میکنند میتوانند در محل کار و زندگی شان در مدیریت امور شرکت کنند.
آن موقع مارکسیست هوادار جبهه مقاومت اسلامی و چین و روسیه داشتیم که میخواستند خود را بعنوان ضد امپریالیست بفروشند، مارکسیست هوادار انقلاب مخملی امپریالیستهای غربی هم داشتیم که میخواستند به ما آمریکا و اسرائیل را بعنوان الگوی آزادی و دموکراسی بفروشند. هر دو یا مشکوک بودند و یا ابله. هنوز هم داریم.
تضاد درونی مارکسیستها به خودشان مربوط است و در آن گیرند.
آنارشیسم تقلبی هم داریم ، اما گرفتن مچشان مشکل نیست، باید دید گفته ها و اعمالشان در تمام زمینه ها ضد اقتدارگرایی است یا اینکه مورد به مورد انتخاب میکنند!!!! مثلا اگر آنارشیستی باشد که در طول قتل و عام غزه و حمله به عراق و لیبی چیزی نمی گفت و همسو میشد با تبلیغات دموکراسی خواهی رسانه های غربی و ارتجاع آنها را نقد و نفی نمیکرد، دیگه بحث نداشت که دارد از جنگ امپریالیستها و دولتهای آنها دفاع میکند و تقلبی است.
انقلاب هست از بین سلطه جویی و اشکال عینی آن، ارتجاع و ضد انقلاب هست گرایش به سلطه جویی.
اشکال عینی اقتدارگرایی:
جامعه مردسالار
جامعه دارای بردگی مزدی
جامعه امپریالیستی (اشغالگری، استعمار، نو استعمار، تجاوز نظامی، کودتا، انقلاب مخملی دموکراسی فروش و غیره)
هیراشی در کار گروهی
جامعه متعصب (تعصب ملی، نژادی، مذهبی و غیره)
نکته مهم:
رابطه امپریالیسم غربی با دموکراسی خیلی مهم است چون امپریالیستهای غربی از طریق استعمار و نواستعمار مزد کارگران خود را بالا نگه داشته اند و آنها را مشغول دموکراسی کرده اند. آنها حتی بسیاری از مارکسیستها را هم گول زده اند و خود مارکس هم فریب آنها را خورده بود. بعضی از نوشته های مارکس در مورد استعمار بیان خوش باوری های شگفت آور است.