Comments

فرازی از دموکراسی نمایندگی در جمهوری پنجم فرانسه <br>هادی میتروی — 3 دیدگاه

  1. اراده، فرضیه و عمل
    .
    ما انسانها، برای بقا، رفاه و تفنن، فرضیه میسازیم، فرضیه را در عمل بکار می بریم تا نتیجه انرا ببینیم و از آن استفاده کنیم – حتی اگر تغییر، تغییر رفتار و نگرش باشد که برای شخص سوم، عینیت است نه ذهنیت. بین فرضیه و عمل (تغییر عینی دادن بر اساس فرضیه) ، اراده وجود دارد. بدون اراده هیچ چیزی بر اساس طرحهای ذهن ما تغییر نمیکند. فرضیه میتواند ذهنی گرایانه باشد. در این حالت، اراده و عمل به نتایج مطلوب نمی رسد. فرضیه ای که به نتیجه مطلوب نرسیده را یا ترمیم و تجدید نظر میکنند و یا بدور می اندازند.
    .
    فعالیت انقلابی، بعلت تغییر دائمی شرایط، معمولا حرکت از فرضیه ها ست و مثل بسیاری از فعالیتهای تولیدی دیگر، خطرناک است و هزینه های جانی و مالی دارد. انقلاب کردن الکی نیست. تا یک رژیم آدم کشت، نمیتوان دعوت به شورش کرد و انتظار داشت تا انقلاب شود و نتیجه آن این باشد که بشر از سلطه گری بر نوع خود دست بردارد. انقلاب قدم به قدم باید باشد تا ما توده های زن و کارگر یاد بگیریم چگونه روابط خود را بر اساس روابط مرتجعین سازماندهی نکنیم، در غیر اینصورت، خودمان مرتجع می شویم. تا به امروز، بسیاری از انقلابیون کمونیست خودشان ارتجاعی شده اند. دلیل این ارتجاعی شدن این است که در طول فعالیت انقلابی، فرضیه ها بصورت اصل و تئوری وانمود شده اند و یکسری از افراد بعنوان رهبران حامل تئوری در نظر گرفته شده بودند، در حالیکه برای بسیاری از مسائلی که پیش می آمد، هیچ چیز جز فرضیه نداشتند. یک نمونه تزهای آوریل لنین است. نمونه دیگر، پیرپزی بر دموکراسی توسط طبقه کارگر در ذهن مارکس و انگلس است.
    .
    برای اجتناب از ریسک خطرناک تئوری دیدن فرضیه ها و رهبران مقدس الکی ساختن، سیستم تشکیلاتی انقلابی باید غیر متمرکز و بدون رهبری و بر اساس روابط شورایی در محل کار و زندگی باشد. این روابط تضمین میکند که اراده کسی بر اساس فرضیه های غلط ش تحمیل نشود و همه در تصمیم گیری و تعیین سرنوشت خود فعال و مسئول باشند. اینکه تشکل باید در محل کار و زندگی باشد به این دلیل است که نه تنها این محلها، محلهایی ست که ما در آن زندگی خود را بازتولید میکنیم، بلکه محلهایی ست که اربابان زالو مانند نیز در آن از طریق استثمارگری، تغذیه میکنند. محل کار و زندگی محلی ست که ارتجاع ساقط می شود. سقوط ارتجاع، سقوط دولتها نیست. سقوط انقلابی دولتها ابتدا از محل کار آغاز میشود و ابتدا جنبه ذهنی، روحی و فرهنگی دارد.
    .
    اپوزیسیون مارکسیستی ، همیشه فرضیه را با تئوری قاطی کرده است و برای وضعیتهای جدیدا پیدایش یافته، نسخه های قدیمی پیجیده اند و با فضل فروشی خود را بصورت رهبران مقدس به توده ها تحمیل کرده اند. مارکسیسم (نه مارکس) را باید با تمام رهبران دروغینش انداخت به سلطل آشغال. تشکیلات، تجمع و جلسلاتی مارکسیستی ی ندیده ام که در آن رهبران مقدس فضل فروش و کادرهای پشت پرده مدیریت کننده و چاپلوس، وجود نداشته باشد. از مارکس، مارکسیسم و دکون سیاسی ساخته اند. حزب سازی کمونیستی خودش یک فرضیه بود که حالا جایش زباله دان تاریخ است.
    .
    آنارشیست

  2. جناب میتروی،
    شما دارید به نتایجی می رسید که من سالهاست دارم آنرا بصورت کامنت بیان میکنم. خوش بینی مارکس و مارکسی به بورژوازی بغایت از اول جنایتکار، دلیل اصلی عدم پیدایش فرهنگی ضد اقتدار، یعنی فرهنگ کمونیستی، بوده است. خود شما، با دوتا شعار سرنگونی و ضد خامنه ای توده های عاصی ایرانی، تحت تاثیر قرار گرفتید و آنرا انقلاب شناختید در حالیکه شورش ۱۴۰۱ هیچ خاصیت انقلابی نداشت و ۳۰۰ سال در عمل عقب بود و به تمام دستاوردهای دوقرن گذشته ارتجاع شناسی اعتنایی نداشت. شما در آن مقاله در واقع دارید کنه فرهنگ حاکم بر شورش ۱۴۰۱ را نقد میکنید که فرهنگ انقلاب دموکراتیک توخالی اربابان بردگی مزدی امپریالیست بوده است نه فرهنگ انقلابی.
    انقلاب یعنی از بین بردن مردسالاری ، الغای بردگی مزدی، از بین بردن امپریالیسم و سیستم هیراشی مدیریت روابط اجتماعی و چند تای دیگر.
    تغییر فرهنگی اصل انقلاب است و با نفی فرهنگ چندین هزارساله اقتدارگرایانه بشر ممکن است نه با رشد نیروهای مولده.تکیه بر رشد نیروهای مولده، جنبه انسانی انقلاب را به جنبه خودبخودی تکامل بشر می سپازد و ضد انقلاب می شود، در حالیکه بشر با فرهنگ سازی ارادی از سایر پرایمیتها جدا شد و به زندگی اش جنبه ارادی و انتخابی داد.
    آنارشیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>