معادلهٔ اصلی، جنگ و صلح و حمله و ضد حمله نیست
محمد علی اصفهانی
صلح، الزاماً چیز خوبی نیست. نه در ذات خود، و نه در معادلات مقطعی.
و جنگ هم، الزاماً چیز بدی نیست. نه در ذات خود، و نه در معادلات مقطعی.
اصلاً، صلح، در ذات خود یعنی پذیرش وضع موجود. و جنگ در ذات خود، یعنی نپذیرفتن وضع موجود.
بقیه اش بر میگردد به معادلات مقطعی در موارد معین. چه در صلح، و چه در جنگ. در چنان معادلاتی است که باید به دنبال بد و خوب گشت، و هر معادله و هر موردی را جداگانه بررسی کرد.
ـــــــــــــــــــــــــ
به جز اشیا ـ و آن هم نه تمام آن ها و در تمام حالتها ـ وقتی که پدیدهیی، موجودی، موجودیتی، با خود در صلح است، وضع موجود خود را پذیرفته است، و حرکت به جلو را رد کرده است.
اما، طغیان بر وضع موجود، الزاماً حرکت به جلو نیست و میتواند حرکت به عقب باشد.
طغیان بر وضع موجود، فقط وقتی حرکت به جلو خواهد بود که طغیانگر نه به نفع یک وضع موجودِ بالقوهٔ تکامل یافته تر، بلکه به قصد جنگ با آن وضع موجود تکامل یافته تر که او امیدوار است که با تکامل وضع موجودِ فعلی پدید بیاید، بر وضع موجود فعلی طغیان کند.
حرکت، خارج از ما وجود دارد، و در رابطه با ما، وجودش واقعی است. هر چند واقعیِ نِسبی:
حرکت، در نسبیت شکل میگیرد، و به اعتبار زمان و مکان، و زمان ـ مکان، معنا میشود، و زمان و مکان هم وجودشان اعتباری است.
اما با این حال، حرکت، در رابطه با هر موجود معین، اعم از جاندار و بیجان، وجودی مستقل از او دارد.
و سکون هم خودش حرکت است. اما حرکت به عقب.
وقتی بایستی و زمان بگذرد ز تو
برگشته ای، زمان و سکون، همشتاب نیست!
ـــــــــــــــــــــــــ
وضع موجود درخت، درخت است که محصول نپذیرفتن صلح در زیر خاک، و جنگ برای تغییر دادن آن وضع موجود، به منظور خروج از خاک است.
وضع موجودِ میوهٔ درخت، میوه است که محصول بسنده نکردن درخت به وضع موجودِ خود، و جنگ او برای تداوم بقای خویش، و از طریق پرورانیدن دانه، تن ندادن به مرگ است.
میوه، برای حفاظت از دانه، تشکیل شده است، و با فرو افتادن در خاک، وضع موجود خود را فدای وضع موجودِ دانه میکند که قرار است در نپذیرفتن صلح با وضع موجودِ خود، تبدیل به درخت شود.
و باز، از نو!
ـــــــــــــــــــــــــ
همیشه باید وضع موجود را تغییر داد. یعنی همیشه باید علیه صلح جنگید، و نباید هیچ وقت با هیچ وضع موجودی در صلح بود.
اما باید دید:
یک ـ وضع موجود، کدام است؟
دو ـ وضع موجود را که محصول و یا بیان صلح است، با چه جنگی باید بر هم زد؟
سه ـ طرف جنگ، کیست یا چیست؟
چهار ـ ابزار جنگ، کدامند؟
پنج ـ جنگ، قرار است که وضع موجود را به نفع چه وضع موجود دیگری، که آن هم باید با جنگی دیگر به وضع موجود دیگر تری تبدیل شود بر هم بزند؟
آنچه مهم است، این است.
و صلح طلبی و جنگ طلبی، تنها وقتی که نه به صورت پرنسیپ و حکم کلی، بلکه در موقعیتی معین، و در معادلاتی معین، تعریف شوند است که میتوانند با صفاتی مثل خوب و مثل بد همراه شوند.
ـــــــــــــــــــــــــ
اگر بخواهیم آنچه به عنوان موضوعی نظری و فلسفی بیان شد را بر عینیت وضع موجودِ امروز خودمان، و عمل متناسب با آن انطباق دهیم، یک معادلهٔ اصلی، و معادلات متعددِ تشکیل دهندهٔ این معادلهٔ اصلی را باید در نظر بگیریم.
معادلهٔ اصلی، بر هم زدن توازن قوای موجود میان مردم و ج.ا، به نفع وضع موجود دیگری است که در آن، برتری با مردمی باشد که در پی رسیدن به آن وضعِ (بعداً) موجود هستند تا از آن به عنوان خاکریزی برای عبور به وضع موجود دیگر تری استفاده کنند که باید به وضع موجود دیگر تر از دیگر تری برسد و بدون توقف در آن، راه خود را ادامه دهد.
و این، به بیانی دیگر، یعنی مرحله به مرحله بودن مبارزه، و انتظار های حد اکثری نداشتن، و به حد اقل های مشترک بسنده کردن.
توافق و اتحاد عملِ حد اکثری بر محور نقاط اشتراک حد اقلی.
ـــــــــــــــــــــــــ
این، معادلهٔ اصلی است.
و معادلات متعدد تشکیل دهندهٔ این معادلهٔ اصلی، در حال حاضر، و در این مفطع معین، و در این روز و شب های باید گفت تکرار نشونده و زود گذر، در حوزهٔ تأثیر و تأثر تنش بیسابقه، و ای بسا نهایی، میان ج.ا و اسراییل ( و به تَبَع آن، آمریکا) قرار گرفته اند.
اسراییل، تا آمریکا را، دستکم به صورت غیر مستقیم، وارد معرکه نکند، بیگدار به آب نخواهد زد، و از بعضی حدود مشخص خارج نخواهد شد.
در زمان جرج بوش پسر هم اسراییل با کناره گیری ظاهری، به منظور وارد کردن مستقیم آمریکا به جنگ، یعنی به اشغال ایران بعد از اشغال عراق، با تغذیهٔ اطلاعاتی کسانی که سودای چلبی شدن و پیاده کردن سناریوی چلبی را در ایران داشتند شانس خود را آزمود؛ ولی در لحظهیی که همه چیز آماده شده بود، شانزده سازمان اطلاعاتی آمریکا، آن گزارش معروف را منتشر کردند و کاسه کوزه ها را به هم ریختند.
ـــــــــــــــــــــــــ
تنش بیسابقه و ای بسا نهایی میان ج.ا و اسراییل به کدام سو میرود و به کدام نتیجهیی خواهد انجامید.
بسیار میتوان در این باره گفت و شنید و پیشبینی کرد، ولی پیشاپیش، نه از سمت و سو و نه از نتیجه نمیتوان چیز زیادی دانست.
فقط به عنوان یک نظر ـ و نه چیزی بیش از آن ـ به اعتقاد راقم این سطور، بر خلاف آنچه بسیارانی فکر می کنند، و چینش مهره های کابینهٔ در راه ترامپ نیز ظاهراً بر همان دلالت میکند، ترامپ، در این زمینهٔ معین، شریک مطلوبی برای اسراییل نخواهد بود.
این را در دورهٔ اول ریاست جمهوری ترامپ، و در همان مقطع کوتاهی از آن دوره که ترامپ با جان بولتون میپرید هم نوشته بودم.
نهایتاً اما آنچه مهم است، یعنی آنچه مهمتر است، معادلهٔ اصلی است.
باید به آن معادله، و چگونگی سمت و سو دادن به معادلات متعدد تشکیل دهندهٔ آن معادله، در متن تأثیر و تأثرشان در و بر و از آنچه تنش کنونی میان ج.ا و اسراییل به وجود آورده است و به وجود خواهد آورد اندیشید.
ـــــــــــــــــــــــــ
این که ما ایران و مهاجمان و اشغالگران بیگانهیی را که بعد از تهاجمِ موفق در پنجاه و هفت، چند دهه است که خاک ایران را و فرهنگ ایران را و تمدن ایران را و جغرافیای ایران را و تاریخ ایران را اشغال کرده اند یکی بدانیم، طبعاً درست نیست، و نادرست بودنش آشکار تر از آن است که نیاز به توضیح و یا یادآوری داشته باشد.
اما این که مخاصمهٔ دو حکومت تبهکار و اشغالگر حاکم بر ایران و حاکم بر اسراییل را (و نه دو ملتِ تحت این حاکمیت ها را) به صورت مستقیم یا غیر مستقیم، جنگ مردم ایران بدانیم، نادرستیاش همیشه مثل مورد قبلی آشکار نیست، و باید توضیح داده شود و یادآوری در یادآوری شود.
امید این که یکی از این دو ، اندک توجهی به سرنوشت مردم ایران داشته باشد، در آنچه به تعداد متأسفانه نه اندکی از مردمان عادی که از فرط استیصال و درماندگی در زندگی روزمرهٔ خویش، دل به آن خوش داشته اند بر میگردد، شاید چندان قابل سرزنش نباشد، اما از اهل سیاست و اهل اپوزیسیونِ شکل گرفته و رسمی چرا.
ـــــــــــــــــــــــــ
روزی، در همان اوایل کار ج.ا، همکار و دوست نازنین از دست رفته ام، مهدی سحابی، یادم رفته است که به چه مناسبتی، به من گفت که (نقل به مضمون) اگر کسی امروز بگوید که اینها فردا فلان کاری که بدتر از آن نباشد را خواهند کرد، من نخواهم گفت نه. چرا که هر بار که گفتیم که فلان یا بهمان کار را نخواهند کرد دیدیم که همان کار را و بدتر از آن را این ها انجام دادند.
هیچ جای تعجب ندارد اگر دولت اسراییل با این ترکیب فعلی خود، فردا راستی راستی پالایشگاههای نفت ایران، و کارخانههای بزرگ، و زیربنا های صنعتی میهن ما را بمباران کند و با همان منطق و توجیه و به همان سیاق آنچه در لبنان و غزه کرده است، ده ها و صد ها و شاید هزار ها کارگر و تکنیسین و متخصص و غیر متخصص زحمتکش مشغول به کار، و مردمانی که در آن حوالی ساکن هستند را قتل عام کند.
و «قتل عام»، یعنی قتلِ عام.
قتل عام مردم ایران، به بهانهٔ جنگ با حاکمانِ بر آنها.
این، تازه در صورتی است که اسراییل با استفاده از بمب های مهیب سنگرشکن، و یا حتی بمبهای اتمی، به بمباران تأسیسات اتمی ایران دست نیازد و هزار ها و هزار ها ایرانی نسلهای آینده را تا دهه ها و دهه ها، به انواع و اقسام معلولیت ها و سرطان ها مبتلا نکند.
تا زمانی که ج.ا برپاست، این خطر و بد تر از این خطر، وجود دارد و وجود دارند.
به جای مشغول شدن به بحث جنگ و صلح، باید به معادلهٔ اصلی فکر کرد، و معادلات دیگر را در دل آن دید نه در بیرون آن.
و معادلهٔ اصلی، همانطور که در بالا آمد، بر هم زدن توازن قوای موجود میان مردم و ج.ا، به نفع وضع موجود دیگری است که در آن، برتری با مردم باشد.
و این، میسر نخواهد بود مگر با توافق و اتحاد عملِ حد اکثری بر محور نقاط اشتراک حد اقلی، در اولین قدم.
بقیه اش ذهنگرایی است.
و عاقبت ذهنگرایی، همین اینی است که تا به امروز دیده ایم، و اصلاً معلوم نیست که فردایی هم بیاید تا همین این را همچنان ببینیم یا نبینیم، و فکری برایش بکنیم یا نکنیم!
۲۵ آبان ۱۴۰۳
ققنوس ـ سیاست انسانگرا
www.ghoghnoos.org
جالب اینکه نویسنده هم رژیم حاکم را اشغالگر می خواند.
اما در مورد چه باید کرد؟ نویسنده که آن را این چنین ارائه میکند:
“اتحاد عمل حد اکثری برنقاط اشتراک حد اقلی در اولین قدم”
که بقیه اش را “ذهن گرائی می نامد”.
اما تا زمانیکه نویسنده برای تئوری “چه باید کردی” که ارائه میکند فاقد راه عملی کردن آن باشد ودر معنی نگوید چگونه این چه باید کردش میتواند در دنیای واقعی جامه عمل بپوشد طبعااین چه باید کرد ایشان است که ذهن گرائی میباشد.
در اینجا شاید این گفته لازم باشد که واقعیت عینی غیر قابل انکار دو قطبی بودن هویتی جمعیت ایران هرتئوری ویا… رهنمودی که بر پایه “همه با همه”صادرشود راباطل مینماید.
حتی اگر این همه باهم ها بر مبنای اعتراف به وجود تضاد هاتئوریزه شود.
چراکه اگراشتراکاتی مانند تهی دستی و…میتوانست بر تضاد هویتی بین دو قطب موجود اثر بگذارد که دیگر احتیاجی به رهنمود نبود واین پیوندها در جریان مبارزه قطب ایران گرا بویژه در جریان جنبش زن زندگی آزادی خود بخود وقانون مند در صحنه عمل ایجاد شده بود.
اما بهر حال باز هم عرض کنم چه باید کرد نویسنده بدون ارائه طریق عملی شدن آن فقط یک تئوری مانند خروارهاتئوری های بایگانی شده از این دست میباشد.