ما بانی بن بست ولایتیم
بهنام چنگائی
باید پذیرفت که ما 46 سال پیش از دانائی کافی، آگاهی لازم تاریخی و دانش زمانه ی فراروئی های پیشروانه و جهانشمول واپس مانده بودیم. زیرا خاندان خودکامه پهلوی خود نادان و ناگزیر نادانپرور بود و برای ما نیز آنچنان خواستند و پرداختند که شدیم. پس از فروپاشی کاخ شاه چندان جای شگفتی نداشت که ما از روی نادانی و بی تجربگی برای یافتن حق خود و پرداختن درست به راه فردامان نمی بایست چنین ساده گول بخوریم که خوردیم، و ناگوارتر خودفریبانه و نادانسته تر بن بست تنگ و تاریکی بسازیم که اینک در پایانه ی ویرانی آن ما همچنان اسیرتر و گرفتارتر و بیدادرس تر و بی حقوق تر از پیش مانده ایم. آری ما خود بن بستی بنام جمهوری واپسگرای اسلامی یا همین خودکامگی ننگین ولائی ـ دینی فاشیست و فاسد و چپاولگر و تبهکار و ضدحقوق بشر و … را بنانهادیم.
مگرنه که پس از فروپاشی یکه تازی شاه، بن بست ولائی با فریب دین زاده شد و با دروغ خمینی دار و ندارمان را یکجا و بنام خدا و بدست خونین او دادیم. اگرچه دیری نپائید که با شناخت مردم از خمینی نیرنگباز، و سپس پی بردن به خطای بزرگ همراهی با او، و در پی پیدایش فاجعه ی ساختمان بن بستی دین دولتی، هزمان نیز اعتراض هم در ژرفا و گستره ی ایران زائیده شد و فریاد نه به دین دولتی هم دلیرانه آغازید!
رژیم هوشیارانه آموخت که برای بقای خود باید نیروی سرکوبگر بسازد و همدستان قدر داخلی و خارجی داشته باشد. با این راهکار بود که دکان الهی بهترین راه چاره بود و اسلام ِملایان و مُکلایان و رانتخواران و سپاهیان و بسیجیان و … را بهم پیوندداد و روزبروز ابزار و اهرم سرکشی شان گسترش یافت و به یاری سرکوب، آنها توانستند در بالای سر همگان برپای سروری بنشیند و خرسندانه سرگرم خوردن شوند و هنوز می خورند، به مزدورانش هم با دست و دلبازی بخوراندند و می خورانند و همچنین در کنام دشمنپروی ها و جنگ افروزی های شان توانستند، ساده دلان بسیاری را بکشانند و هنوز هم می کشند؛ و در توهم چندشناک جهانسالاری ولائی به چه جنگاوری های پوچ منطقه ای و جهان اسلامی”جبهه مقاومت” که روی نیاورده، و به چه تروریست پروری ها و مزدورسازی های بی شماری که دامن نزده و همچنان نمی زند و از همینروست که سرمایه های کشور و مردم گرسنه و بیدادزده را به تباهی های پیاپی کشانده و اینروزهای “آخرتی” هم ته مانده های وجودی ما و کشور را به تاراج امپریالیسم آمریکا و صهیونیسم راسیست جهانی گذارده است تا نسل کشی فلسطینیان ادامه یابد.
آیا هرزگی، ستمورزی، تبهکاری، درندگی، چپاولگری ووو های دیگر این دستگاه واپسگرای ولائی ـ الهی از حد نگذشته و هریک از آنها دمار از روزگار یکایک ما درنیآورده است؟ آیا فصل طوفانی ما و پگاه روشنی بخش فروریحتن خیمه درندگان اسلامی ولائی فرانرسیده است و پایانی بر این فریب اسلامی مصورنیست؟ بویژه آنگاه که می بینیم رانتخوران، سپاهیان و بسیجیان آقا با هم و زیر پرچم و پناه خدا تنها مالکان حکومت و سرمایه های کشور شده اند و رهبرشان پاسخگوی این همه تباهی ها نیست؟! و آنهم زمانیکه فقر و ناامنی و نداری برق، آب، نان، سوخت، درمان، داروها و… فراگیرتر از آن شده است که نامش را فاجعه ویرانی بگذاریم.
جمهوری خودکامه اسلامی در 46 سال گذشته جز بحران در بحران های پیاپی و جز درهمریختگی چهارچوب زندگی و جز از هم گسیختگی های پیگیر سیاسی، اقتصادی، فرهنگی، قضائی، حقوق بشری و … تاکنون کاری رابسود نیروی کار و کارمزدی و توده های تنگدست سازمان نداده و هیچ اهرمی بهینه برای دلگرمی به زندگی برای نیازمندان آن که بیشترین ها باشد نیآفریده است! ولی تاوان اینهمه درهمریزی ها و بحرانهای پیگیر را همین ماها پرداخته ایم که اینک می رود که از خروش و خشم شان طوفان برخیزد و برخواهدخاست. جالب است که می بینیم تاوان این بی خردی ها، ماجراجوئی ها و نابسامانی های ناگزیر دینی دولتی اینک می رود دورادور کلیت خود رژیم را بگیرد و گرفته و هر آن می تواند پایه های سست شده ی رژیم را درهم بپیچد و برچیده و نظام را به ژرفای تاریخ ننگین خودکامگی ها بسپارد تا که انگشت نمای سازندگان فردا شود.
ناتوانی، سست خردی و ته کشیدن خزانه ی کشور از یکسو و از سوی دیگر نبود سامانه های درست تجارت داخلی و خارجی، و همچنین تورم و رکود عمیق در دم و دستگاه آقا و بذل و بخشش های آقا به حرب الله و حوثی ها و … بیانگر فروپاچی دستگاه انگلی ست که اینک آینده ی ما و راه آنرا در برابر بن بست اش گذارده است. مافیاها و فسادگرائی های اداری و باندبازی های قومی و خویشی در این ساختار خودمحور بیدادمیکند و آن اندک امکان زندگی ناچیز و موجود تک تک ما را نیز ناگزیر سرکشیده و میبلعد و فقر و بی پناهی و دل مردگی فراگیرشده در کشور را بیشتر می گستراند و زمینه های کولاک و طوفان مردمی را مهیا ساخته و می سازد که هریک از پارامترهای پیشارو از یکسو، و در سوی دیگر نارسائی ها، بیارادگی ها و ناتوانائی های آشکار در میان بسیاری از سرکردگان حکومت را نشان می دهد با دهشت آمیخته و بساط ولایت را از هراس مرگ و فروپاشی نظام ضدبشری اش می لرزاند.
این روزها با رفتن بایدن و آمدن تهدید ترامپ، رژیم می خواهد دست به ترفند تازه برد و در سیاست “مرغ یک پائی” خویش از ترس نابودی چرخش مصلحتی ایجادکند! در حالیکه اوضاع بدخیم زندگی در ایران دردناکتر و ویرانگرتر از آنست که امید بستن به گفتمان با دولت ترامپ و پذیرش برگه های FATF و سازش با او و خروج ایران از لیست سیاه این نهاد جهانی بتواند گذر ولایت اسلامی از بسیاری از مشکلات و بویژه بحرانهای اقتصادی رژیم را تعدیل کرده و یا کاهش دهد، و بقای حکومت را یاری کند. البته نباید فراموش کرد که ترامپ یک خبره ی میلیاردر، رانتخوار و سودپرست است و همو بخوبی هم می داند که نقش و بقای وجودی بنیادگرایان دینی که در قله ی آن ولایت است چه پشتوانه برجسته ای برای جنگ عقیدتی و تولید و فروش جنگ افزارهای ویرانگر داشته است که بیشترین بهره ی 46 ساله آن برای امپریالیسم آمریکا، یاران ناتوئی و صهیونیست های راسیست جهانی بکارگرفته شده است و باید این ساختارهای واپسگرا و ضدبشری داعشی، حرب اللهی، طالبانی، ولائی و … و جنگ ها و دشمنی افروزی های میان آنان همچنان در منطقه پیچیده تر و فجیع تر پابرجابماند و هرگز به آرامش نرسد! و این رودرروئی قرن های قرن تدوام یابند؛ زیرا سرمایه داری انگل و بحران های اقتصادی آمریکا، آلمان، فرانسه و دیگر یاران ناتوئی بدان نیاز حیاتی دارند و بویژه با پیدایش قطب قدر بریکس و رقابت آنها برای زدودن قطب قدرت غربی ها، چنین می نماید که آنها بحران سیاسی خاورمیانه را بیش از پیش نیازدارند و بدان دامن خواهندزند. باید هوشیارانه رویدادها و بازتاب های هرکدام را از دید کاوشگرانه خویش دورنکنیم.
همزمان باید گفت با تجربه ای که ما از جهانخواری های امپریالیسم آمریکا داریم و در کنار آن رل امروزین اقتصاد شکننده ی نئولیبرالی حاکم بر جهان که خود آن نیز در چالش با رقابت اقتصادی با قطب های بریکس هم هست، بنابرین آمریکای تبهکار و ارتش های ناتوئی اروپا توانائی جنگ با قطب بریکس را ندارند و بسودشان هم نیست و بهتر است بگویم با آمدن ترامپ تصور جنگ هم خنده دارمی باشد؛ همچنانکه صهیونیسم اسرائیل و نتایاهوی نسل کش ِنماینده اش با یاری ای بسا ترامپ ناسیونالیست هرگز بفکر حمله به ایران نخواهندرفت؛ زیرا بردی برایشان ندارد، مگر در بررسی ها و ارزیابی های تازه ی خود ناگزیرشده و سپس پشت به سود کلان تولید و فروش جنگ افزارهای میلیتاریسم تاکنونی کنند که نخواهندکرد.
اما چند نکته خنده دار: علیرضا پناهیان، سخنران دفتر خامنهای گفته: ( آرمان ملت ایران آزاد کردن مردم جهان از بردگی است و ما این کار را خواهیم کرد.) و امروز پرچم آزادی تنها به دست خامنهای است و اگر کسی پرچم ولایت مداری را که در دست او قرار دارد تقویت نکند، دشمن آزادی است. در شرایطی که آزادی در حکومت و ولایت اسلامی یک شوخی مسخره و خنده آور بوده و هست. زیرا ساختار ولائی اسلامی فراانسانی و ازلی و ابدی ست و در چنته و پهنه های برابری و حقوق بشری ورشکسته همیشگی است و تنها یک بخش آن همچون ساعت کار میکند و آن، تولید و توزیع دروغ، فساد و رانتخواری خود سرکردگان و باندهای آنهاست.
بی گدار هم نیست که روزنامه جوان، وابسته به سپاه پاسداران در گزارشی در خصوص میزان سرقت در جامعه نوشته: سرقت از مساجد، ساختمانهای مسکونی، انباریها، دوچرخه، طلافروشی، خودرو، گورستانها، دوربینهای مداربسته و جاهایی که به قول معروف عقل جن هم نمیرسد، اتفاقهایی است که هر لحظه به آن اضافه میشود. دیکتاتوری خامنهای: تولید دولت های بی برنامه و ناکارآمد بوده که سران آنها جرات گفتن حقایق را نیز نداشته و ندارد!
خامنهای، که در سال 1393 ادعا میکرد با داشتن بیشترین ذخایر گاز دنیا میتواند “اروپای بیچاره” را تحریم کند، حالا در زمستان 1403 کشور را در بحران کمبود گاز فرو برده است. و عبدالجلال ایری، سخنگوی کمیسیون عمران مجلس از آغاز تحقیق و تفحص از وزارت نفت خبر داد و گفت که به استناد گفتههای پزشکیان، روزانه 20 میلیون لیتر بنزین در کشور ناپدید میشود. و در برابر این بازار هردمبیل رژیم، و براساس گزارش سالانه میلادی کمپین فعالین بلوچ، مجموعا 228 گزارش به دست این کمپین رسیده که دستکم 375 سوخت بر با تیراندازی نیروهای نظامی و یا تصادفات جادهای کشته و زخمی شدند وب سایت حقوق بشری کردپا که اخبار کردستان را پوشش میدهد نیز، در گزارش جدید خود نوشت در سال 1402 در مجموع 507 کولبر تنها در استان کردستان ایران کشته و زخمی شدهاند.
و این حقایق بن بست دینی ـ دولتی ست که راه فراروئی بسوی دگرگونی ها و راهکارهای ریز و درشت آینده سازی را از ما گرفته، و سرنوشت دردناک ما کارگران، کارمزدان، زنان، کشاورزان و ملیت های زیر ستمی ست که خود ما ایجاد آنرا برخویش رواداشته و بن بست ولائی را در زندگی تاکنونی مان برتابیده و پذیرفته و راه فردا را بروی خویش بسته ایم؛ و تنها خودمان نیز باید با همبستگی و خرد اجتماعی ـ طبقاتی آنرا فروریزیم و راه فردای آزاد، برابر و انسانی را با این نوآوری بگشائیم.
بهنام چنگائی بیست دیماه 1403
بعلاوه،
این خیلی مهم است،
جنگ اوکراین نشان داد که ارتش روسیه اصلا توانایی مقابله با امپریالیستهای غربی را ندارد چون در یک جنگ نیابتی با آنها در اوکراین پیشرفت قابل توجهی نداشته ست.روسیه فقط میتواند از خود از طریق سلاح هسته ای دفاع کند. امروزه، دولت کشورهایی که سلاح هسته ای دارند فقط از طریق انقلاب مخملی سرنگون می شوند. دولت ایران هم بعلت نداشتن سلاح هسته ای در معرض حمله نظامی و سرنگون شدن است که اگر شد، واقعا چیزی نمیتوان گفت جز این: به درک!
آیا رفتن جمهوری اسلامی و بازگشت نوکران امپریالیستهای غربی فاجعه است؟
اصلا فاجعه نیست.
چرا؟
زیرا مهم نیست ارباب چه نژاد و ملیتی دارد، انقلاب آنارشیست کمونیستی علیه ارتجاع است نه نوع آن.
آنارشیست
جناب چنگائی،
—
نکات پراکنده،
1 – اقتدارگرائی در شکل تکامل یافته جهانی اش بصورت مردسالاری، بردگی مزدی و امپریالیسم مدرن، به جنگ خصوصیتی داده که امروزه به آن میگویند جنگ ترکیبی. با حساب جنگ ترکیبی، ما در جنگ سوم هستیم.
2 – جنگ به بحران سرمایه داری مربوط نیست، امپراطوری و جنگ قبل از سرمایه داری هم وجود داشته. جنگ روسیه و اوکراین الان جنگ روسیه و ناتو است که بنوعی بخشی از جنگ نظامی جهانی است. جنگ حماس و اسرائیل هم جنگ اسلامیون جبهه مقاومت با امپریالیستهای غربی بود که فعلا اسلامیون از لحاظ نظامی شکست خورده اند. این هم بخشی از جنگ جهانی بود.
3 – اگر در چهارچوب واژه جنگ ترکیبی به قضیه نگاه کنیم، می بینیم که قضیه اصلا خنده دار نیست. رژیم چینچ (انقلاب مخملی و یا اشکال دیگر)، جنگ ترکیبی است.
4 – دولت ترامپ نمیتواند با دولت سایه در بیافتد، مثل دوره قبلش، فقط سعی خواهد کرد تطبیق پیدا کند. ممکن است اساسا بایدن-ترامپ از همان اول دغلکاری دولت سایه بوده است. از لحاط یکی بودن سیاستهایشان، قابل فهم است.
5 – سوپر میلیاردرها فی الحال سلطه دارند و پیروزند و در بحران نیستند، اما در اقتدارگرائی، کار جنگ و سلطه جوئی پایانی ندارد، این در کنه گرایش به سلطه وجود دارد.
6 – بحران واقعی سرمایه داری اقتصادی نیست، بحران سیاسی است. از آنجا که کمونیسم مارکسیستی تضعیف شده و دیگر کارائی ندارد، و فعلا آنارشیستها هم قدرتی ندارند، بحرانی وجود نخواهد داشت و سوپرمیلیاردرها فقط بازی شطرنج میکنند و اختیار از دستشان خارج نمی شود و فقط گهگاهی خللی ایجاد می شود که با آدم کشی و ترور کار آشوب را کنترل میکنند.
—
خانمها و آقایان آنارشیست
رفقا و دوستان درود؛
این پانویس بخشی کلی و دیگری از دیدگاهی ست که من کوتاه نوشته و بدان پرداخته ام، بویژه آنجا که گفته ام: تصور وقوع جنگ خنده دار است!
دو قدر قدرت جهانی روسیه و چین هستند که در این میان و هرکدام به تهنائی می توانند در برابر امپریالیسم و یاران ناتوئی بایستند و همچنین این دو دستکم در حال حاضر هموند و همراه سیاسی و نظامی یکدیگرند و خود همین به تنهائی کافی ست تا که روشن کند آمریکا این قلدر جهانی جسارت ندارد با چین و روسیه درافتد و یا در جبهه ی بریکس دسیسه های نظامی و آشکار بکاربرد.
و همانطورکه پیشتر هم نوشتم بسودش هم نیست و چون رقبا قوی هستند و تازه در مواضع ترامپ لات مشی هم نخواهیم دید که تصور و توهم تلاش برای بازگشت به سرکردگی پیشن جهانی وجودداشته باشد، زیراکه او با ایلان ماسک اش اشتلم بازی هائی علیه آلمان، انگلیس، کانادا، دانمارک و… داشته اند که در دراز مدت نمی تواند هموندی ناتو را آنگونه که پیشتر داشته اند تثبیت کند و خود این هم یک پارامتر مهم است در عقب نشینی ترامپ و پراکندگی نیروی ناتو در عرصه رودرروئی با شانگهای ـ بریکس که احتمالن باید نچندان دور نشانه های جهانی داشته باشد.
و همچنین بجران اقتصادی جهان گسترده و آسیب دیدگی نئولیبرالیسم چنان بالاست که به ترامپ چنین فرصتی را نخواهدداد و اینکه نوشتم تصور جنین رودرروئی هائی خنده دار است، بیشتر ازینرو بود که او و دیگر یاران میلیاردرش تلاش خواهندکرد تا بازار بحرانی سرمایه را با هر سازشی هم که شده پویاکنند، زیرا خود آنها بیشترین برنده ی آن می توانند باشند.
همزمان در مورد نتانیاهوی صهیونیست و نسل کش، و حکومت فاشیست ولائی شرایط مشابهی که در بالا اشاره کردم متصوراست و این دو نمی توانند با رودرروئی نظامی به اهداف ضدبشری جهان شیعی اسلامی و برتریجوئی صهیونیسم دست یابند؛ تنها راه چاره این دو همین شیوه ی تاکنونی ست که هرکدام با دشمن تراشی ها دیگری را آسیب پذیرکند و درین میدان اسرائیل اهرم برتری نسبت به ایران دارد و این مایه ی نگرانی خامنه ای و دلگرمی آمریکا، غربی ها و صهیونیسم پشتیبان نتانیاهوست.
با اینوجود تنور حماقت ولایت و خونخواری نتانیاهو در هر دوسو داغ است و می تواند به هراس هر کدام از دیگری چنان دامن زند که آنان جنگ را یگانه راه درروی خویش از بحران ها ببینند. و اگر آنچنان شود که یگانه راه چاره جنگ باشد، در آن حال جهان اسلامی درهمریخته ی ما می تواند شاهد یک دگرگونی شگرف و بنیادی در پهنه ی خاورمیانه باشد و ای بسا یک رفرماسیون اسلامی در روندش فراهم گردد. باسپاس
اوضاع سوریه،
سرنگونی اسد وضعیت زنان و کارگران سوریه را تغییر نداده.
فعلا بین کوردهای سوریه و ارتش آزادی سوریه درگیری وجود دارد.
اسراییل دائم دارد سوریه را بمب باران میکند.
ظاهرا ده هزار سرباز سوری به زندان اقتاده اند و خانپاده هلی آنها اعتراض میکنند.
عایش فعال است و عملیات انجام میدهد.
ارتش آمریکا در مناطق کوردهای سپریه تقویت شده است.
پایگاههای روسیه فعلا سر جایش است.
انتخابات پنج سال عقب افتاده است، بدتر از جمهوری اسلامی.
آموزشها اسلامی شده است و آموزش نظریه تکامل ممنوع است.
خلاصه،
اینکه، سرنگونی بدون طرح و برنامه و روشنی در ارتباط با اینکه چه نظمی بعد از آن بیاید ابلهانه است.
آنارشیست
رژیم جمهوری اسلامی رژیمی است که وجودش وابسته به استثمار نیروی کار است. این یک حکم غیر قابل انکار است. تمام عقاید سیاسی موجود در اپوزیسیون را باید در ارتباط با مسئله استثمار نیروی کار محک زد. اگر جریانات اپوزیسیون میخواهند استثمار نیروی کار را بعد از سرنگونی نگه دارند و یا در مورد این موضوع سکوت میکنند، ضد انقلاب و ارتجاعی هستند. وقتی ارتجاعی هستند، جنگشان با رژیم هم جنگ ارتجاعی و غیر قابل دفاع است.
به خوانندگان،
از جریاناتی که مخالف از بین بردن فوری استثمار نیروی کار بعد از سرنگونی نیستند، دفاع نکنید و یا با آنها همکاری نکنید. میگویند دموکراسی می آورند، آری، اما دموکراسی آنها مثل اسلام رژیم استثمارگرانه است و فایده ای برای ما زنان و کارگران نخواهد داشت. مثل بعد از سرنگونی شاه، سرنگونی بدون از بین بردن استثمار نیروی کار، شادی یکروزه خواهد بود.
انارشیست
آقای خدامراد فولادی نقدی بر یکی از مقالات خانم ماجدی نوشته که در سایت روشنگری تحت نام “زن زن ستیز” درج شده است.
مقاله خانم ماجدی هست: ربط مُد به سیاست رژیم چنج یا “انقلاب چهره ها”!
—
نقد آقای فولادی از خانم ماجدی این است که خانم ماجدی نباید مصاحبه خانم نرگس محمدی را با مجله “ال”( Elle) توطئه امپریالیستهای غربی برای سرنگونی رژیم میدانست. بقول فولادی، این کار شبیه کار رژیم است، این کار اهانت به زنان مبارز ایران است.
—
حقیقت این است که خانم ماجدی کاملا درست گفته است و نیت مصاحبه کردن با خانم نرگس محمدی در حقیقت شرکت در روند تغییر رژیم توسط امپریالیستها در ایران است. مقاله خانم ماجدی نه اهانت به زنان ایران است و نه شبیه به کار رژیم. خوانندگان حتما مقاله خانم ماجدی را مطالعه کنند.
بعلاوه، مجله Elle “ال” یک مجله مردسالار سرمایه داری ست و انتظار از یک کمونیست ضد مردسالار این است که این مجله را نقد کند که فکر نمیکنم کسی آقای فولادی را کمونیست بداند و از او چنین انتظاری داشته باشد. مجله “ال” باید نقد شود و به نیت مصاحبه هایش باشد کاملا شک داشت.
—
فکر نمیکنم کسی بتواند جمله ای از خانم ماجدی پیدا کند که در آن این خانم از رژیم دفاع کرده باشد، اما آقای خدامراد فولادی از رژیم دفاع میکرده است. او بقول خودش به خاتمی رای داد و در مقاله ای از رای دادن به روحانی دفاع کرده که هر دو چیزی نیست جز کمک به ثبات کل سیستم حاکمیت در ایران فعلی.
—
در ارتباط با زندانیان سیاسی هوادار دموکراسی در ایران در مقاله فولادی.
اگر نیت زندانیان سیاسی ایرانی دموکرات، هواداری از غرب باشد، ایده ارتجاعی دارند، چون دموکراسی غربی همیشه ارتجاعی بوده است. بورژوازی غرب حتی علیه فئودالهای خودشان هم ارتجاعی بودند. از بین فئودالیسم اصلا انقلابی نیست، اگر بود شاه هم انقلابی بود. اینکه یک مشت آدم پست فطرت و استثمارگر بیایند فئودالیسم را از بین ببرند تا ثروت نجومی پیدا کنند، کجاش انقلابی است؟
—
زندانیان دموکرات ایرانی گول خورده هستند و حرفشان اعتبار ندارند. رژیم هم نباید آنها را زندانی کند. در حقیقت رژیم اجازه مصاحبه میدهد که بگوید این زندان گول خورده نیستند و عمدا هوادار امپریالیستها هستند. اما واقعیت این است که گول خورده هستند و نباید از دموکراسی دفاع کنند. زندانیان باید علیه بردگی مزدی، مردسالاری، امپریالیسم، هیراشی و غیره مبارزه کنند.اگر زندانیان عامدانه هوادار دموکراسی و امپریالیستهای غربی هستند، باید گفت کاریش نمیتوان کرد جنگ ارتجاع با ارتجاع است، بلاخره یکی پیروز است یا صلح خواهند کرد.
آنارشیست
در پاراگراف اول ، باید بجای “ما” باشد “من” و راه کارگر زیرا خیلی ها میدانستند که خمینی و رژیمش هوادار سرمایه و مردسالاری هستند و مبارزه ضد امپریالیستی شان فقط برای سهم گرفتن از ارزش اضافی ست.
بقیه مقاله تکراری و نفرین نامه است.
جملات آخر، معلوم نیست که ایشون میخواهد با سرنگونی رژیم چه نظم اجتماعی ی بعد از آن بوجود آورد. اگر نظم بعدی همینی باشد که زن زندگی آزادی هست، یعنی نظم امپریالیستهای غربی چون ما چیزی در این شورش زن زندگی آزادی ندیدیم که رضا پهلوی نخواهد.
دیکتاتوری مذهبی سرمایه برود، رژیم سکولار سرمایه و سرمایه داری دولتی بیاید، وضع نسل بعدی کارگران میشود مثل مثلا بنگلادش که در آن هم مفت خورها حکومت میکنند، دموکراسی هم هست، اقتصاد تا عمق وابسته و مزد کار پائین تا کارگران غربی وضع بهتری داشته باشند وسرمایه دارانش سودهای میلیاردی بسازند.
راه حل انقلاب آنارشیستی کمونیستی است.