آسیب شناسی دوشعار و نگاهی به برخی شعارها
امیرجواهری لنگرودی
آسیب شناسی دو شعار و نگاهی به برخی شعارها:
«یه اختلاس کم بشه، مشکل ما حل میشه»
«فقط کف خیابون، به دست میاد حقمون»
امیرجواهری لنگرودی
andishe.gbg@hotmail.com
پیش درآمد:
با احترام به رفیق کارگر بازنشسته «اسماعیل گرامی» زندانی سیاسی که برای نخستین بار شعار: «فقط کف خیابون، به چنگ میاد حقمون» را به کف خیابان کشاند و برایش تا به امروز هزینههایی بس گزاف هم پرداخته و همچان امروز هم در زندان بهسر میبرد.
با احترام به بیشماربازنشستگان تأمین اجتماعی، کشوری، لشکری، فولادی، فرهنگی و… خاصه بازنشستگان شوش و اهوازی، کرمانشاهی و رشت، تهرانی و دیگر استانها که تاج سرجنبش مطالباتیاند وهرهفته با سردادن دهها شعار گزین شدهی خویش، خواب آرام حاکمیت و مزدوران ریز و درشت امنیتی و نیروهای ضد شورش را در سراسر کشور آشفته میکنند.
از خیل وسیع شعارهایی که بازنشستگان و در سال های اخیر خاصه از سال ۹۹ به اینطرف در اعتراضات خیابانی خود سردادهاند و من آنها را در روز شمار کارگری جای دادهام، تنها دو شعار: «یه اختلاس کم بشه / مشکل ما حل میشه» یا «تنها کف خیابون/ به چنگ میاد حقمون» نیستند که کارکرد قابل بحث و نقد دارند،شعارهای دیگری هم سرداده شده که درتبیین مسائل اجتماعی و انطباقشان با واقعیات جنبش مطالباتی قابل وارسیاند و کاستی محسوسی را رقم میزنند، این شعارها اغلب ازموضع واکنش به مسائلی طرح شده که حکومت عمده کرده است و فاقد مواضع مستقل طبقاتی هستند؛ از جمله:
«ازخوزستان تا گیلان/ ننگ براین مدیران»:این شعارتنها ازسیستم بوروکراتیک و نظم دیوان سالاری دیکته شده ناشی از سیاستهای حکومتی را مورد حمله قرار میدهد که عملاً سایر عوامل موثر در بی عدالتی و ستم را در روابط و مناسبات سرمایه داری نادیده گرفته و آنرا درمدیریت مدیران خلاصه میکند.
«فقر و فساد همینجاست/ حرومزاده آمریکاست»: چرا باید فقر و فساد را در قالب طعنه سیاسی به امریکا به چالش کشید؟ آیا اگر رابطه با امریکا برقرار بود، فقر و فساد نداشتیم؟ سابقه بسیاری از کشورهای نزدیک به امریکا و حتی زندگی در خود ایالات متحده آمریکا هم سرشار از فقر و فساد و بی عدالتی است. اگر نظام سرمایه داری ایران درعرصه سیاست خارجی با امریکا مشکل نمیداشت، فساد و فقر نداشتیم؟ الان درهند وپاکستان با توجه به روابط دیپلماتیک با ایالات متحده امریکا، فقر و فساد در آنجا ها دیده نمی شود ؟
شعارهایی مانند «کشور پر در آمد / چه بر سر تو آمد؟»، «ایران پر درآمد، مسئول بی لیاقت/ چه بر سر تو آورد؟» در مجموع بهجای پرداختن به کارکردهای بد و معیوب سیستم و نظام سیاسی حاکم و ناکارآمدی و اشکالات اساسی در ساختار حکومتی فقط مسئول بی لیاقتی را که مدیرانی میداند که معلوم هم نیست چه شخصیت حقیقی یا حقوقی دارند و چه کردهاند؟ این شعار فاقد درک درست از اقتصاد سیاسی سرمایه داری و درک درستی از روابط این نظام سرمایه دارانه در ایران و جهان است. این شعار شخص را مسبب همهی مشکلات میداند و از آن گذشته اطلاق کشور و بدبختیهایی که برسر آن آمده است، نمیتواند توضیح دهد در درون کشور چه کسانی مسبب این همه جنایات بودهاند؟ کارگران یا سرمایه داران کشور، کدامیک؟ آیا آن امکاناتی که در کشور برای سرمایه دارن وجود دارد وازایران برای |آنان بهشتی ساخته است و آنکه برای کارگرانی که حتی مالکیت یک مترخانه و زیرسقفی را هم ازتمامیت کارگران دریغ میدارند؟
«تأمین اجتماعی/ چه اسم اشتباهی»: این شعار در واقع تأمین اجتماعی را به عنوان ساختاری که مورد دستبرد دولتی قرارگرفته، نقد نمیکند بلکه خود تامین اجتماعی را نفی میکند. این شعارخیلی مسخره ودرواقع درنفی وجودی سازمانهای مردمی است ودرادامه ممکن است به نفی آن هم منجرشود.
«مخابرات حیا کن /اینترنت را رها کن»: این شعار نیز از یک شرکت خدماتیدر کشور،موجودی بی حیا ساخته است! مخابرات درذهن مردم یک سیستم ارتباطی است. سرمایه داری این سیستم را که قاعدتاً باید در تسهیل روابط غیرحضوری مردم برای استفادههای مناسب و مفید به کار گرفته شود به عنوان یک سیستم اقتصادی سودآوربا انواع محدودیتها دراستفاده از تکنولوژیهای موجود و جدید به کارگرفته اند. اتفاقاً اینجا چون یک بنگاه مشخص هدف این شعار است، باید مدیران و صاحبان غاصب آن را به چالش کشید و به دولت و کارگزارانی که خلاف قانون، این بنگاه بزرگ را بدل به موسسه خصوصی سود آورکرده و آن را از مالکیت عمومی به در آوردند، هدف اعتراض قرار گیرند.
و اما شعار: «یه اختلاس کم بشه / مشکل ما حل میشه»، در وجه کنایی و طنز اجتماعی به درستی انتحاب شده بود. وقتی یک مورد اختلاس محمدرضاخاوری به مبلغ سه هزارمیلیارد تومان یا اختلاس ۱۲۳ میلیارد تومانی فاضل خداداد و یا فساد ۹۲ هزار میلیارد تومانی فولاد مبارکه، و یا فساد پتروشیمی مرجان شیخالاسلامی آلآقا به میزان ۳۱۸ میلیارد و ۶۳۷ میلیون و ۲۷۵ هزار تومان و… همه و همه در جامعه دهن واکرد، کارکرد این شعاردرصف اعتراضات مورد یافت، ولی امروزباید مضمون آنرا شکافت و مورد تجدید نظر قرارداد. چراکه فارغ از وجه کنایی پیشیناش، به رسمیت شناختن اختلاس و نادیده گرفتن نقش فساد سیستماتیک در ایجاد انواع غارت و دزدی و فسادهای رایج و باندهای مافیایی هدایت کننده ی این روابط در قوای سه گانه حکومتی( دولت- مجلس- قوه قضادیه)، نمادی از سلسله فساد حاکم را دردل حیات جامعه به نمایش می گذارد .
درشرایط فعلی که حکومتی رانت خوار، دزد و اختلاسگر و پولشوی، بر سر کاراست، سردادن شعار «یه اختلاس کم بشه / مشکل ما حل میشه» اشتباه است؛ چرا که اینطور برداشت خواهد شد که معترضان کف خیابان، مضمون اختلاس را پذیرفتهاند اما به کمّیت آن اشکال دارند و ناراحتاند که ما چرا نتوانستیم این کنیم و مهمتر اینکه اختلاس، در دل یک حاکمیت نابکار و دزد، خودش مازاد فساد سیستماتیک شمرده میشود و کسی که فساد نهادینه را درک نمیکند، به طور منطقی به اختلاس و نتایج زیانبار آن توجه ندارد و برای همین درحد رفع مشکلات اکُونومیستی خود، خواهان کمتر شدن دامنهی اختلاس است. اینگونه آدمیان به طریق اولی با فساد نهادینه شده هم کنار میآیند. به نظرم نظیر این شعارها همین طور وارد جنبش کارگری نشدهاند؛ چرا که عادی سازی اختلاس و فساد از کارکردهای دستگاه فسادانگیز بورژوازی ایران است که هم در دورهی سلطنت دودمان پهلویها و هم در دستگاه حاکمیت اسلامی، از دیرباز تا به امروز، جزء جدایی ناپذیر این حکومت هاست و در درون آنها زاده میشود و رشد میکند، تو گویی مردم پذیرفتهاند که هر روز دزدی صورت گیرد و آدمیان خود را مدلول این دزدیها تلقی نمایند. درحالیکه دزدی و اختلاس در هر جامعهای حتی در دل مافیای ایتالیا و یا اسپانیا و یا لاس وگاس به قیمت تباهی و نیستی زندگانی مردمان سراسر جامعه جهانی و در جامعه ما به قیمت نابودی زندگی تودههای رنج و کار مانند کارگر، زنان دست فروش، خانه دار و کارگر خانگی، پرستار، معلم، بازنشسته، کشاورز، دانشجو و دانش آموز، مال باخته، کولبر و سوخت بر و میلیونها انسانیست که به حیطه آمارنگاری حکومتها از دهکهای پائین هستند و بر اثرهمین غارتها، دارو ندارشان به یغما رفته و در سیاه چال فقر و نداری سقوط میکنند.
در مورد ادا کردن شعار «فقط کف خیابون/ بهدست میاد حقمون» نه درمقطعی که ادا گردید،بلکه امروزاشکال اساسیتراست و به عدم درک متدولوژی مبارزه طبقاتی برمیگردد.
پیشتر اینجا و آنجا اشاراتی به این موضوع داشتم، حال با صراحت برآنم: این شعار ویژگی دگماتیستی دارد؛ مطلق کردن گرفتن حق تنها و “فقط در کف خیابان” یعنی نادیده گرفتن دیگر شکلهای متنوع و ممکن مبارزه که تنوع و سازمانیابیهای متناسب با سطح مبارزه را از چشم انداز دور میکند. من طی مقالات متعددی همواره آوردهام: «چاره رنجبران، وحدت و تشکیلات است». اگر این شعار درست است که هست، پس ما باید به سامانه سازی و رسانه ای کردن (تبلیغ و ترویج) و عرصهی عمومی (خیابان) تؤامان توجه داشته باشیم. نادیده گرفتن هریک، هم توان کمی و هم کیفیت مبارزه را به پایینترین سطح ممکن تقلیل خواهد داد. نتیجهاش را هم در خیابان میبینیم. چند روز در هفته و خاصه یکشنبهها و دوشنبهها که با حضور تعداد اندکی از میلیونها بازنشسته، تجمعات پراکندهی اعتراضی شکل گرفته که تاکنون درمقابل خیل وسیع شعار های مطالباتی، به نتیجه مطلوب دست نیافته است .. انگارپردههای گوش مسئولان را حتی اندکی نلرزانده است. توگویی شعارو خواستهای تؤامان آنها را نمیشنوند. نیروهای امنیتی هم خیالشان از این تجمعات خیابانی راحت است و گویی عادت کردهاند که جمعی زن و مرد میانسال یا سالخوردهی بازنشسته با تن رنجور خود و کیسهی دارو به دست شعارهایی سر میدهند و آرام و آرام به خانههایشان برمیگردند. این برای آن گزمههای دیو صفت تفریح خاطر و برای نیروهای کلاهخود برسر و زره بر تن، نمایشی از صف قدر قدرتی آنان را در برابر افکار عمومی در کنترل خیابان به نمایش میگذارد.
به گمان من یک معنای منسوخ شدهی رابطه موتور کوچک و موتور بزرگ هم در این شعار وجود دارد. گویا همهی آگاهان کارگری باید به خیابان بروند تا بقیه تودههای مردم اگرتمایل پیدا کردند به آنها بپیوندند. این شکل برخورد نه آگاه سازی را قبول دارد و نه اعتقاد به کار تودهای و فراگیر و تشکیلات ناشی از آن را به سامان میبرد. دراین چند سالی که از برپایی چنین تجمعاتی میگذرد، سازماندهی برای فراگیر شدن و تحصن و تجمع در نقاطی تأثیرگذار ـ به عنوان نمونه راهبندان خیابان اصلی مقابل وزارت کار در پایتخت که هوش از سر حکومت بپراند و درماندگی اش را به نمایش بگذارد تا به قدرت بازنشستگان پی برند یا اقدامات عملی اینچنینی که نیاز به اتحاد عملی گروههای گوناگون بازنشستگان دارد ـ رخ نداده و برای گسترش عمل و افزایش توان تجمعات خیابانی برنامه ریزی و همگرایی صورت نگرفته که هیچ، هر صنف و گروهی از بازنشستگان یک روز مجزا و جایی متفاوت برای تجمع انتخاب کردهاند و به پراکندگی دامن زدهاند که این خود نشانهی رسیدن زمان تغییر استراتژی و شعارهای تکراری ناکارآمد گذشته است.
آنانی که شعار “ضرورت شورایی” در هر شرایطی از طریق توئیت و نمایش اینستاگرامی و فیس بوکی و شبکههای اجتماعی را وجه تسمیه و تشخص خود قرار دادند و آنرا به تسمه نقالهی دفاعی خود برابر متحقق شدن حاکمیت شورایی بسیج گرمیشمارند، درنمییابند که “ضرورت شورایی” ضرورت پاسخگویی به مطالبه بسیج تودهای کارگران از پائین برای به بن بست کشاندن بخش خصوصی و خصولتی درمقام جوابگویی حلقه مفقوده مبارزه آن سرش ناپیدای تشکل های کارگری مستقل درون جامعه باید تلقی گردد . مثلا شعار “ضرئرت شورایی” در دل مبارزه فعالان سندیکای کارگران نیشکرهفت تپه در برابر سرمایه داری ابترو دزد اسلامی و کوتاه کردن دست آنان و سپردن مدیریت و خود گرانی چرخه تولید وعرصه بازارو فروش توسط خود کارگران دربرنامه “شورای کارخانه” بود و لاغیر. امروز من بهعنوان یک فعال عرصه کارگری،نگران لانه کردن جماعت «محورمقاومتی»ها،دردل جنبش کارگریام… آنچه درنیشکرهفت تپه حادث شد و محمد خنیفری که هم پروندهی علی نجاتی، اسماعیل بخشی و سپیده قلیان بود و به پنج سال زندان و شلاق هم محکوم شده بود، را پس از آزادی و بازگشت برسرکار، بدل به آدمی کرد که چفیه برگردن، سوار براتوبوس برای سینه زنی بر جنازهی آیتاله قتلعام ابراهیم رئیسی دیده شد. جناب علی علیزاده سوار برتلویزیون جدال با پریسا نصرآبادی درایران، و رقیه دانشگری درآلمان بر سر تعیین دستمزد کارگران سینه میزنند و خبرگزاری تسنیم برای پریسا خانم سینه میدراند و پریسا دعوت به شرکت جوانان در رأی دادن به جلیلی را توئیت می کند و دوست پسرایشان در دور دوم با وقاحت تمام رای خود را علنی می کند و با گردن های خمیده و فروفتاده پای صندوق رای سفارتی های در گویبری گوتنبرگ ظاهرمی گرددتا فرمان صادره را اجرایی نمایند.
صد البته اینها نگرانی ندارند، چون رو باز حرکت میکنند ومزدورانی کما بیش شناخته شدهاند. اما آنها که تشکل جعلی درست میکنند و اخبار اعتصابات سی روزه میدهند و دائماً در حال فریب دقیقاً به مثابه سر دادن شعار «اعتصاب سراسری» که امروز اینجا و آنجا سر داده و آمده است: «در پی حادثه وحشتناک معدن طبس، وقت آن است که تمام کارگران و مزدبگیران ایران در اعتراض به شرایط اسفناک ایمنی محیط کار، قرارداد کار، پائین بودن دستمرد نسبت به تورم و سنگینی کار، دست به اعتصاب سراسری بزنیم» باید نگران چنین انحرافاتی هم باشند و برای رویارویی با آن با توجه به تجربیات پیشین و برآیند نیروها، برنامه داشته باشند.
منطقی این خواهد بود که همهی ما دریابیم شعار دادن اصل نیست، بلکه تدبیر و فراست واجرایی نمودن آن عین مبارزه است. اعتصاب سراسری در شعار ممکن نیست، بلکه با تجهیز طبقه و ایجاد تشکل و سازماندهی تؤامان همین نیروی تجمیع شده در سطح تشکلهای مستقل طبقاتی است که باید و میتواند صورت پذیرد و نیروهای کار و تولید را در اشل سراسری به حرکت درآورد…
وضعیت بحرانی و فلاکت بار کنونی با انسداد همه جانبه اقتصادی، اجتماعی، سیاسی و شرایط جنگی تحمیلی و حماقت آفرین حاکمیت اسلامی با اسرائیل و بالعکس، با ترور ضد انسانی حسن نصرالله در لبنان توسط قوای سرکوبگر نتانیاهو، همه و همه جامعه ما را در آستانه فروپاشی و بخشاً احتمال اعتصابات سراسری قرار داده است. اینکه “دست به اعتصاب سراسری بزنیم” یک چیز است و اینکه اعتصاب عمومی سیاسی در جامعه حادث گردد و بهوقوع بپیوندد، امر دیگریست. وقوع اعتصاب عمومی و سراسری در شرایط فعلی فراتر از قصد پیشگویی و حتمیت وقوع آن در پیکار بی امان مردم و خاصه جنبشهای مطالبه محور میتواند قرار گیرد. از اینرو با توجه به نامحتمل نبودن آن در چشمانداز نزدیک، لازم مینماید که امر اعتصاب عمومی سیاسی به عنوان یکی ازعالیترین سطوح اقدامات فرا قانونی و به مثابه حربهای ضربتی ولی سازمان یافته در پیکار طبقاتی اساسی کارگران علیه کلیت طبقه حاکم و خاصه عوامل سرکوب آن برای پایان دادن به حیات سیاسی رژِیم حاکم، مورد توجه و بحث و بررسی تمامی سازمانگران و پایگان جنبش کارگری و دیگر اقشار آزادیخواه قرار گیرد تا با دریافت همه جانبه آنچه در پهنه رو در رویی نظام پیشین در سال ۵۶ و ۵۷ با آمادگی همه جانبهتری بتوان این سلاح کارآمد را برای رهایی مردمان جامعه از قید مرگ آفرین این حاکمیت داغ و درفش، زندان، شکنجه و اعدام فراهم آورد.
یادمان نرود اعتصاب سراسری کارگران، سلاحیست طبقاتی که جبر وامانده اقتصادی تحمیل شده به توده زنان و مردان کارگر وعموم بازنشستگان، معلمان و دیگر نیروهای جنبش طبقاتی جامعه ما به زور سرکوب و فشارهای امنیتی تحمیل میکند؛ این اقدام به مثابه سلاحی است که فقط بهصورت جمعی و همبستگی همگانی یعنی در پرتو (وحدت و تشکیلات) میتوان آن را به کار گرفت… با “لنگش کن، برو جلو هواتو دارم” نمیشود، بلکه نبرد عمومی طبقه در برابر طبقه در تمامیت کشور را باید در پرتو آگاهی و نظم پذیری و جلوگیری از پراکندگی و تشکل پذیری همه توده رنج و کار جامعه سامان میگیرد و لاغیر!
در این کار و در این پیکار، فرودستان مرد میدان برآمده از تشکلها و سازمانهای مستقل کارگری که منافع آنان را نمایندگی کند، کار و سازماندهی میخواهند نه شعار و توئیت زدن و قایم شدن در پستوی خانه. مطالبات جنبش فرودست و مزدبگیر جامعه ما و هر جای دیگر، با شعار و ابداع شعار بهتر نمیشود، بلکه مطالبات جنبش کارگری با حضور در میدان مبارزه و آگاهی سازی و سازماندهی و ایجاد تشکلهای محیط کار و پیوند آنها با سایر تشکلهای صنفی و سیاسی بر آورده میشود. در راه تحقق این واقعیت مسلم مبارزه طبقاتی، جلب همبستگی و حمایت اعتصاب سراسری، صرفاً جنگی است میان دو نیروی بهشدت نابرابر. درحالیکه صف اعتصاب فقط فداکاری و گذشت و خطر کردن و با نداشتن و دستگیری و زندان روبهروست و برای بهدست آوردن آزادی، وسیلهای جز ایستادگی ندارند، طرف مقابل از همه اهرمهای مالی، پلیسی، تبلیغاتی و… را برای در هم شکستن اعتصاب دارد. برای عموم رنجبران داشتن اراده واحد، جز پیکار بی امان و داشتن وحدت و تشکیلات هیچ راهی نمانده است. پس میباید به سوی سازماندهی و تشکل پذیری و متشکل کردن توده رنج و کار جامعه در پایگان طبقاتی خودشان، برای رهایی و سازماندهی تودههای رنج و کار جامعه پیش رفت. شعار را برای شعار نباید داد، بلکه برای بسیج تودهای و راهجویی تحکیم مبارزهی طبقاتی باید آنرا پی گرفت.
یکشنبه ۲۲ مهر ۱۴۰۳ برابر با ۱۳ اکتبر ۲۰۲۴
منتظر پیام وحدت (ضد نفاق) نویسنده آن گامنت هستم!!!
.
خانم و آقای آنارشیست
اصلاح یک اشتباه،
نوشتم:
… و حالا هوادارن سازمان سیا هم دارند کامنت می نویسند.
باید باشد:
… و حالا هواداران سازمان سیا هم دارند مقاله می نویسند.
آنارشیست
کامنت دوم:
.
توضیح بیشتر در باره این قسمت کامنت:
.
“تخریب همه جریانات و نیروهای اپوزیسیون پرداختن .یعنی راه دشمن و ارتجاع را هموار کردن.
انقلاب و مبارزه نیاز به همکاری و وحدت دارد و نه به ایجاد تفرقه”
.
انقلاب احتیاج به وحدت دارد، درست، ببینیم تفرقه اندازها چه کسانی هستند؟
.
1 – وقتی علیه مردسالاری نباشی، بین زن و مرد در انقلاب تفرقه می اندازی.
.
2 – وقتی علیه بردگی مزدی نباشی، بین بورژواها و کارگران اپوزیسیون تفرقه ذاتی ست.
.
3 – وقتی علیه امپریالیستها و نوکران ریاکارشان نباشی، برای استقلال ملی تضاد و نفاق بوجود می آید.
.
4 – وقتی علیه هیراشی نباشی، اقتدارگرایان با هم بر سر رهبری رقابت و دشمنی میکنند و توده ها را بجان همی می اندازند.
.
پس:
مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و هیراشی یعنی نفاق. اگر وحدت میخواهی باید علیه ذهنیت سلطه طلبی و عینیات ذکر شده ارتجاع باشی.
.
حالا خوب درک شد؟ یا بیشتر لازمه این مسائل ساده را باز کنم؟
.
آنارشیست
پاسخ به این:
.
“چه سایتی بطور مداوم کامنت های خنم آنارشیست را منتشر میکند؟
اگر کسی بعد از چند سال نتوانسته یک نفر را باخودش متحد سازد باید اعتراف به شکست بکند و مزاحم نشود. باید بخودش شک کند و دیگران نیز به او شک کنند.
به تخریب همه جریانات و نیروهای اپوزیسیون پرداختن .یعنی راه دشمن و ارتجاع را هموار کردن.
انقلاب و مبارزه نیاز به همکاری و وحدت دارد و نه به ایجاد تفرقه و تهمت زدن و بی حیایی و بی شرمی و خودشیفتگی و جنون !”
.
پاسخ:
.
1 – سایت روشنگری کامنتهای من را درج میکند چون اعتقاد به آزادی بیان دارد. اما مسدود کردن کامنتها ارتجاعی است و حالا هوادارن سازمان سیا هم دارند کامنت می نویسند. نویسندگانی که کامنت مسدود میکنند بروند سایتهای سانسور کننده و روشنگری را مثل خودشان بیمار نکنند.
.
2 – من طرفدار وحدت هستم ، اینهم معیارهای وحدت با شما:
ضد مردسالاری باش، وحدت کنیم.
ضد بردگی مزدی باش، وحدت کنیم.
ضد امپریالیسم باش، وحدت کنیم.
ضد هیراشی باش، وحدت کنیم.
.
پس من معیارهای وحدتم را نوشتم. حالا که شما خیلی طرفدار وحدت هستی و نمی خواهی تفرقه بیاندازی، بنویس معیارهای وحدت ت چیست؟ نمیتوانی پاسخ یدهی جون میخواهی همه مرتجعین را با هم وحدت بدهی.
.
تهمتهای شخصی ات لجن پراکنی است و پاسخ ندارد.
.
خانم و آقای آنارشیست
چه سایتی بطور مداوم کامنت های خنم آنارشیست را منتشر میکند؟
اگر کسی بعد از چند سال نتوانسته یک نفر را باخودش متحد سازد باید اعتراف به شکست بکند و مزاحم نشود. باید بخودش شک کند و دیگران نیز به او شک کنند.
به تخریب همه جریانات و نیروهای اپوزیسیون پرداختن .یعنی راه دشمن و ارتجاع را هموار کردن.
انقلاب و مبارزه نیاز به همکاری و وحدت دارد و نه به ایجاد تفرقه و تهمت زدن و بی حیایی و بی شرمی و خودشیفتگی و جنون !
Latolot ha
به روشنگری و خوانندگان،
.
اگر کامنتی ننویسم، کامنتی نخواهد بود. چندین بار امتحان کرده ام. بهرحال به روند کامنت نویسی قبل ادامه خواهم دارد ولی با کامنتهای کوتاه چون سایتهای دیگری با مقالات مهمتری وجود دارد، گرچه آنها هم ارتجاعی.
.
این مقاله ( در سایت آزادی بیان هم هست) جزء مقالات نادری است درباره عقب افتادگی (رفرمیستی) نه انقلابی بودن توده های شورشی در ایران. شعارهای شورش زن زندگی آزادی هم باید نقد شود. داریم می بینیم که چطور این شورش را دارند مقدس میکنند و به آن مثل ظهور عیسی مسیح نگاه میکنند.
.
مطالعه اجمالی ترافیک سایت روشنگری نشان میدهد که تعداد کاربران زیر 5 نفر در روز است. همین مطالعه نشان میدهد که سایت آزادی بیان زیر 60 نفر و سایت اخبار روز حدود 4000 کاربر دارد. قابل توجه که وب بلاگ رضا پهلوی حدود 800 و سایت بی بی سی فارسی حدود 600 هزار کاربر دارد.
.
تبلیغ بورژوا لیبرالیسم (مضمون اصلی این سایت) فایده ندارد و روشنگری راه بیهوده طی میکند. هم جنایت پیشگی انواع چپ بلشویکی مارکسیستی افشا شده است و هم سوسیال دموکراسی و امپریالیستهای غربی اش. فاکتها جای بحث را بدرستی گرفته است. برای همین است که سانسور رواج دارد و نظرات خوانندگان یا حذف میشوند و یا درج نمی شوند – البته نه در این سایت.
.
بنظر می اید که اگر روشنگری میخواهد راه انقلاب در پیش گیرد، باید این سایت را به فورم بحث و گفت و شنود تبدیل کند. ما آنارشیستها میدانیم که آنارشیسم (انقلاب واقعی) با مقاله نویسی رواج پیدا نمیکند. ارتجاع باید در گفت و شنود و نقد و تشکل کالکتیو-شورائی نفی شود.
.
آنارشیست
مقالاتی که کامنتش مسدود شده را نخوانید، ارتجاع است.
آنارشیست