مارلون براندو،عظمت هنری، شجاعت مدنی
.
از اوج شهرت در هالیوود تا حضیض درهم شکستگی و اندوه در پیری، براندو همیشه در کنار حقیقت ماند- از جنبش رفع تبعیض نژادی تا جنبش ضدجنگ و اشغال در عراق
هنگام اعلام خبر مرگ براندو در ۸۰ سالگی، کمتر کسی در اعطای لقب ” بزرگ ترین بازیگر همه زمان ها” به او خست به خرج داد. این قابل انکار نبود. هر چه باشد او بازیگری است که نقش دن کورلئونه را چنان بازی کرده است که نسل هایی هم که با براندو و فیلم هایش آشنا نیستند، پدر خوانده ها را در انگاره او بازشناسی می کنند. در روز مرگ او کسی نوشت براندو در سپهر سینما چنان وزنی داشت که با از میان رفتن او همه جا به جا می شوند و یک مرتبه ارتقا پیدا می کنند.
اگر این مقام براندو به همه فرصت داد، و برخی را مجبور می کرد، که در روز مرگ او چیزی بگویند، اما همین مقام اظهار نظر در باره شخصیت و زندگی براندو را برای خیلی ها دشوار کرد.
برخی بر هنر او در بازیگری متمرکز شدند. دون کورلئونه، که به تازگی به عنوان بزرگترین نقش تاریخ سینما انتخاب شد، محصول سبکی از بازیگری بود که در آن هنرپیشه باید به کاراکتر خود تبدیل می شد. قبل از آن هنرپیشگان نقش خودرا تر و تمیز بازی می کردند. ” متد”، مکتبی که استلا آدلر و لی استراسبورگ بعد از جنگ جهانی دوم در مدرسه بازیگران نیویورک بنیان گذاردند از هنرپیشه می خواست در نقش خود زندگی کند، احساسی که هنرپیشه روی پرده به نمایش می گذاشت نباید ساختگی باشد،بازیگر باید خود به کاراکتری که بازی می کرد تبدیل شود تا با تماشاگر صادق باشد. این مکتب می خواست به بازیگری شماتیک به سبک اسپنسر تریسی خاتمه دهد، و مارلون براندو که در این مکتب آموزش دید ثابت کرد که نابغه ترین شاگرد این مکتب است و این کار را کرد. بی تردید او سرمشق یک ردیف هنرپیشگانی است که سینمای آمریکا علیرغم سیطره فضای هالیوودی بر آن، به کمک آن ها ارزش عمیق هنری پیدا می کند. پل نیومن ، وارن بیتی ، جک نیکلسون، رابرت دونیرو، آل پاچینو، شون پن و بسیاری از دیگر از هنرپیشگان هالیوود تاثیر عمیق براندو را بر کار خود انکار نمی کنند، به طوری که گفته شده است بعد از براندو در آمریکا هیچ بازیگر بزرگی به وجود نیامده که به نحوی در مسیری که او در بازیگری باز کرد حرکت نکرده باشد. و فیلم هایی چون اتوبوسی به نام هوس ۱۹۵۱، وحشی ۱۹۵۳، در بارانداز، ۱۹۵۴، پدر خوانده ۱۹۷۲ سال ها توسط شاگردان مدارس بازیگری دیده خواهد شد و منبع الهام آن ها خواهد بود.
امادر یادبود او عده ای هم در زندگی شخصی او در جستجوی رسوایی ها برآمدند و شرح هنر او را با چاشنی “سخن چینی” ها “جذاب “کردند. و این نوع چاشنی ها هم در زندگی او کم نبود: مادر میخواره، پدر هوس باز، مشروب، زن های زندگی خودش،چاقی مفرط اش، اندوه و در هم شکستگی اواخر عمرش، رفتارش، زندگی اش با مستخدم بومی” سرخ پوست” و سه بچه ای که از او داشت و مرافعات و جنجال های بعد از آن، محاکمه پر سروصدای پسرش که معشوق خواهرش را کشته بود. در واقع حالا بعد از مرگ اش معلوم شده همین محاکمه ، که او در باره آن گفته بود تمام تلاشم را کردم تا پدر خوبی باشم، با هزینه ۵ میلیون دلار هزینه و دعاوی همسر سابقش با ۶۵ میلیون دلار هزینه و هزینه نگهداری ملکی که در جزیره تاهیتی خریده بود و گفته است خاکستر جسدش را در آن جا بریزند، او را به شدت دچار مشکلات مالی کرده بود که می تواند برای بازماندگانش دردسر شود.او در اواخر عمر با ۲۰۰۰ دلارحقوق بازنشستگی که از دولت و ۵۰۰۰ دلار حقوق بازنشستگی که از اتحادیه هنرپیشگان می گرفت زندگی می کرد و مخارج ملکش را می داد.
خود براندو در باره این نوع رسوایی ها و ” سخن چینی ها” گفته بود: خوب، عشق بازی کردم، مشروب خوردم، کار کردم، هیچ کدام این ها اهمیت ندارد. و در واقع در ده سال اخیر به هر تلاشی دست می زد تا زندگی خصوصی اش را از زیر نور پروژکتورها خارج کند و اکنون معلوم شده است که وصیت کرده است جزییات آخرین ساعات زندگی اش و ترتیبات و مراسم دفن و کفن اش را که به دوست و همسایه اش، جک نیکولسون ، هنرپیشه معروف دیگر هالیوود سپرده، از دسترس رسانه ها دور نگه دارند.
اما براندو جدا از زندگی خصوصی و هنری اش یک زندگی اجتماعی داشت که هنگام مرگ اش کمتر زیر نور رسانه ها قرار گرفت، حداقل رسانه های بزرگ. بی بی سی در کنار شرحی از زندگی هنری و رسوایی های شخصی ، با پیچی در شرح واقعیت یادی هم از این کرد که براندو به نشانه اعتراض به نوع به تصویر کشیدن سرخپوستها درهالیوود، از پذیرفتن دومین جایزه اسکار ش برای پدر خوانده سر باز زد و به جای خود یک دختر سرخپوست را برای گرفتن جایزه به روی صحنه فرستاد. گاردین در سرمقاله ای او را ” ستیزه جو ” خواند. ومفسر آبزرور نوشت : این باید برای براندو- که از حقوق مدنی و محیط زیست دفاع می کرد- دردناک باشد که جرج بوش در میان تجلیل کنندگان اوقرار بگیرد و بگوید با مرگ مارلون براندو آمریکا یک هنر مند بزرگ روی صحنه و پرده را از دست داده است.
ولی براندو بیش از این به گردن آمریکا حق دارد. البته نه در زندگی خصوصی هاله ای از تقدس دور سرداشت و نه قهرمان کوه کن و افتخارآفرین میدان رزم بود، فقط یک شهروند ساده با خطاها و محاسن عادی و پستی و بلندی ها ی معمولی در زندگی که با احساس مسوولیت در برابر وظایف اجتماعی، و با شجاعت مدنی در دفاع از حقوق شهروندی و مدنی ومقابله با سیاست های نادرست داخلی و خارجی کشورش نقش خود را بازی کرد و دموکراسی و آزادی در آمریکا که نیروهای واپس گرا در این کشور اول در مقابل آن مقاومت می کنند و بعد به آن فخر می فروشند، محصول همین احساس مسوولیت شهروندانی چون اوست. و بنا براین در وداع با براندو حتما باید از این چهره براندو یاد کرد وسهم خود را در تجلیل و سپاس از او ایفا نمود .
براندو از جمله اولین کسانی است که نخستین جرقه های جنبش مدنی دهه ۶۰ آمریکا – که دموکراسی را در آمریکا با یک جهش بزرگ به جلو راند- بر افروختند. او در ۱۹۵۹ یکی از بنیان گذاران شاخه هالیود گروه SANE بود که برای مبارزه با تسلیح هسته ای فعالیت می کرد. هنرمندان سیاه پوست آمریکا هاری بلافونته و اوسی دیویس در این اقدام یار او بودند. او در این موقع در اوج شهرت و محبوبیت بود و شرکت او در این گروه تاثیر آن را بر افکار عمومی دو چندان می کرد.
براندو در سال ۱۹۶۳ بازو به بازوی جیمز بالدویندر راه پیمایی بزرگ واشینگتن شرکت کرد.جیمز بالدوین نویسنده و فعال حقوق مدنی آمریکاست که فشارها او را مجبور کرده بود که محل اقامت اصلی خود را به فرانسه تغییر دهد و متناوبا به نیویورک برود. در آن زمان راه پیمایی با یک مرد سیاه پوست و هم جنس گرا به شجاعت زیادی نیاز داشت . به ویژه برای یک ستاره هالیوود که با این کار محبوبیت و موقعیت خود را به شدت در مخاطره قرار می داد.
براندو در اعتراض به آپارتاید نژادی همراه پل نیومن در مسیر راه اتوبوس ها ی به جنوب کشوربا راننده گان آزاد حرکت می کرد. او هم چنین در ۱۹۶۴ به جنبش نافرمانی مدنی دراعتراض به تبعیض علیه بومیان ” سرخ پوستان ” آمریکایی پیوست. او شخصا در تظاهرات ها به این منظور و در تحصن ها ” sit in ” های جنبش مدنی دهه ۶۰ شرکت کرد و همراه کشیش مسیحی جان یاریان ورهبر قبیله پویالوپ، باب ساتیکوم بر خلاف مقررات دولتی در رودخانه پویالوپ به صید ماهی پرداخت.این کار را آمریکایی ها
“fish in” می خواندند- بروزن “sit in” . براندو به خاطر این کار دستگیرشد.
وقتی در ۱۹۸۶دکتر مارتین لوتر کینگ را به قتل رساندند، براندو اعلام کرد کار روی نقش مهمی راکه در یک فیلم برعهده داشت رها خواهد کرد تا بتواند وقت خود را صرف جنبش حقوق مدنی بنماید. او در این رابطه گفت اگر خلایی که با مرگ کینگ به وجود آمده است را نتوانیم با درگیر کردن خود، درک و عشق پر کنیم ، فکر می کنم واقعا
همه ی ما از دست رفته ایم. او به گروه ” ببرهای سیاه” که یک گروه از جوانان سیاه پوست و سوسیالیست بودند که برای برابری نژادی و طبقاتی با شیوه های چریکی مبارزه می کردند کمک مادی می کرد و از آن ها در مصاحبه های خود دفاع می نمود. او رهبر این گروه ، بابی سیل را دوست خود می خواند و وقتی او را در زندان کشتند در مراسم تودیع او شرکت کرد.
این همه کافی بود تا خشم دستگاه قدرت و رسانه های طرفدار آن را بر انگیزد، خشمی که رد پای آن را حتی در وداع نامه هایی که برای هنرمند به نیستی پیوسته نوشتند میتوان دید. فشار بر او تشدید شد. زنجیره تئاتر جنوب فیلم های او را بایکوت کرد و هالیوود از دادن نقش های مهم به او خود داری نمود.برای بایکوت او و بیرون کردنش از عرصه هنر در هالیوود ” لیست سیاه براندو ” را به وجود آوردند. این عنوان در عین حال اشاره ای بود به دفاع او از حقوق سیاهان که باید به خاطر آن مجازات شده و در لیست سیاه قرار می گرفت.
در واقع با پدر خوانده بود که باردیگر هالیوود اعتبار او را به رسمیت شناخت. این نقش ابتدا قرار بود به لارنس اولیویر سپرده شود و در مورد براندو اشکال تراشی زیادی به عمل آمد.برای این فیلم دومین جایزه اسکار به او داده شد . اما براندو به جای پذیرفتن جایزه که او آن را ” بلیط ورودی ” می خواند، یک مبارز سرخ پوست و از فعالین حقوق بومی ها به نام ساخلین لیتل فیدر را به روی سن فرستاد تا کنار یک راجر مور گیج جایزه را رد کرده و نطق آتشینی علیه رفتار دولت فدرال با بومیان آمریکایی ایراد کند.
براندو در سال های پیری به علت تراژدی ها و مشکلات زندگی شخصی در هم شکسته بود، اما حتی در این سال ها هم نگرانی های خود در دفاع از دمکراسی و حقوق بشر فراموش نکرد و شجاعت مدنی خود را از دست نداده بود. او با نام و حساب بانکی خود به کمک کسانی برخاست که علیه جنگ و اشغال عراق مبارزه می کردند.
دیو زیرین – که شرح کارهای براندو در دفاع از جنبش حقوق شهروندی آمریکا در این مقاله از او گرفته شده – در یادنامه ای که در باره براندو نوشته است با این قضاوت از او ستایش می کند:
” ما در جهانی زندگی می کنیم که استعداد بیشتر انسان ها حتی فرصت حیات پیدا نمی کند. این یک تراژدی است که کسانی چون براندو که این فرصت را پیدا می کنند که بال های خلاقیت خود را بگسترانند، در طی مسیر خود به مصرف برسند و از هم بپاشند. با وجود این براندو چه وقتی بر سر هالیوود جای داشت و چه وقتی تنها و تلخکام بود، هرگز فراموش نکرد کدام سو باید بایستد.
در پایان برای گرامی داشت براندو خاطره ای نقل میکنیم از تنسی ویلیامز ، نمایشنامه نویس آمریکایی که براندو، در نقش استانلی کوالسکی، شخصیت اول نمایشنامه او به نام اتوبوسی به نام هوس یک نقطه عطف در تاریخ بازیگری سینما ی آمریکا به
جا ی گذاشت. این قطعه که اول بار در کتاب خاطرات تنسی ویلیامز- ۱۹۷۲- چاپ شد، از نشریه گاردین برداشته شده است.
اولین بار مارلون براندو را در ۱۹۴۷ ملاقات کردم، وقتی که اتوبوسی برای هوس را برای سن آماده می کردیم. من آن زمان خیلی بی پول بودم و در یک خانه در هم شکسته در پروینس تاون به شیوه ای خیلی ابتدایی زندگی می کردم. خانه ام پر آدم بود، لوله ها خراب بود و آب می داد، و یک نفر فیوز برق را پرانده بود. کسی گفت بچه ای که اسم اش براندو ست آن پایین در ساحل هست که خوش ظاهر است. او از میان تاریک و روشنی پیدایش شد. لی وایز تن اش بود. نگاهی به اوضاع آشفته دور و برش انداخت ، و شروع کرد به کار. اول دست اش را کرد توی کاسه پر شده از آب توالت و آن را باز کرد، بعد فیوز را درست کرد. در عرض یک ساعت همه چیز کار می کرد. آدم فکر می کرد او همه زندگی اش را تا حالا صرف تعمیر فاضل آب ها کرده است. بعد شروع کرد به خواندن متن نوشته با صدای بلند، درست مثل این که داشت آن را بازی می کرد. و در همان لحظه بود که نقش استانلی کوالسکی را گرفت. شب را ماند . خودش را د ر یک لحاف کهنه پیچید و آن وسط کف زمین خوابید.
زهره سحر خیز
Comments
مارلون براندو،عظمت هنری، شجاعت مدنی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>