اهميت يک خرافاتی و ميراث هنوز زنده ی او
جسی هلمز، معمار تک صدايی کردن `جامعه جهانی´
روشنگری. جسی هلمز سناتور پيشين آمريکا در سن 86 سالگی درگذشت. در وبسايت رسمی وابسته به او تاريخ مرگ را 4 ژوئيه، روز استقلال آمريکا، اعلام کردند. هرچند برخی بر اين تصورند که جسد و خبر را اندکی نگاهداشتند تا در اين روز مرگ او را اعلام کنند.
جسی هلمز در محافل ايرانی هم نامی شناخته شده است. چون اين نام با قانون هلمز- برتون پيوند دارد که در پايان دهه 90 طی زمانی نسبتا طولانی در خبرهای مهم سياسی جهان تکرار ميشد. قانون مزبور که در 1998 به تصويب کنگره آمريکا رسيد شرکت های نفتی را که در ايران سرمايه گذاری ميکردند، مجازات و تحريم ميکرد. به همين جهت سر وصدای زيادی برانگيخت.
وداع آخر محافل رسمی با جسی هلمز برخلاف وداع با يار و همدست ديرينش، رونالد ريگان، مجلل نبود. ريگان را، قدرت های بزرگ سياسی و مالی و رسانه های بزرگ انحصاری و محافل بازاري، مثل يک امپراتور عهد عتيق به خاک سپردند. گويا ميخواستند به مردم جهان بگويند سنگ بنای عصر نوين امپراتوری´، که بعد نومحافظه کاران سندش را نوشتند، در دوره رياست جمهوری ريگان گذاشته شده و در واقع خود او سرسلسله امپراتوری مورد نظر نومحافظه کاران محسوب ميشود.
“سناتور نه” ی بدعنق “Senator No” متعلق به آنها بود، در حاليکه مردمان پيشرو و روشنگر هم نسل هلمز با اين تعصبات جنگيده و چه بسا زير فشار و حتی تعقيب محافل حاکم و راست قرار گرفته بودند. برخی از همين محافل حتی لب به بدگويی گشودند. مثلا نشريه دست راستی و سنگين وزن انگليسي اکونوميست خبر مرگ و يادنامه جسی هلمز را چنين آغاز کرد:
در مورد جسی هلمز، برعکس بود. از بدرقه پرسروصدا و مجلل در محافل رسمی خبری نبود. بخش اعظم محافل راست و رسانه های انحصاری به آنچه نمی شد انکار کرد و نمی شود آشکارا مورد دفاع قرار داد مثل نژادپرستی و تعصبات خرافی او، اقرار کردند اما به نحوی که گويی اينها خصوصياتی مربوط به نسل های کهنه است که اين
« جسی هلمز، سناتور سابق کارولينای شمالي، امروز در 86 سالگی در گذشت. عده زيادی جای آقای هلمز بدقلق، کارشکن و عموما نژاد پرست را خالی نخواهد يافت. اودر تمام حيات شغلی اش از سياست های تبعيض نژادی دفاع کرد، عليه قانونگزاری در دفاع از حقوق بشر تلاش نمود، برای جلوگيری از اعلام تعطيلی روز مارتين لوترکينگ مانع پارلمانی بوجودآورد، حامی برجسته رژيم آپارتايد آفريقای جنوبی بود، و يکی از نژادپرستانه ترين آگهی های تبليغاتی در تاريخ سياسی را به راه انداخت.» اکونوميست در ادامه حتی به فاکس نيوز به خاطر حمايت از کسانی مثل هلمز و سياست های او تاخت و مراکزی مثل دانشگاه جری فلاول [کشيش خرافاتی و رسوا] را تنها جايی خواند که از هلمز به نيکويی ياد خواهند کرد.
يکبار ديگر، بی چهرگی سرمايه
با خواندن اينگونه اظهار نظرها از جانب محافل راست و مقايسه آن با تشييع جنازه باشکوه ريگان نميتوان انکار کرد ميراث خواران هلمز در حق او بی عدالتی ميکنند. هلمز منتور رونالد ريگان بود، بطوريکه يارانش بعد از مرگ او نوشتند اگرهلمز نبود ريگان برای اکثريت مردم آمريکا و جهان نامی شناخته شده نبود: – البته به عنوان هنرپيشه چرا، ولی نه به عنوان رئيس جمهور-
برای رساندن ريگان به رياست جمهوري، هلمز شيوه های تازه ای را ابداع کرد که مرز تبليغ کارزار انتخاباتی با حقه بازی را فرو ريخت. در اين رابطه کارل رو مدير انتخاباتی جرج بوش و مشاور بعدی او که به علت بدنامی و رسوايی برکنار شد، در مقايسه با هلمز يک شاگرد دبستانی بود. مهم تر اينکه هلمز به کمک ابداع راه کارهايی که در ادامه مقاله خواهد آمد اين شيوه ها را به سنت جاافتاده انتخاباتی تبديل نمود و زير پای دموکراسی را خالی کرد.
جسی هلمز در هيچ نکته مهمی با ريگان اختلاف نداشت، بويژه در مورد يکی از جرايم مشهور او يعنی دفاع از رژيم آپارتايد آفريقا. اما فقط اين نبود، جسی هلمز ازستون های بنيانگذار “انقلاب بازار آزاد”، يا ” انقلاب نوليبرالی” بود که به شيوه ای غلط انداز تحت عنوان ” آزادی” پيش رفت. همانطور که “وطن پرستی” منتسب به او عنوانی غلط انداز برای سياست ميليتاريستی و “امپريال” مور که سرانجام به بمباران يوگسلاوی و افغانستان و عراق و مرگ و آوارگی ميليونی و ويرانی کشورهاانجاميد.
از آن انقلاب ارتجاعی و از اين سياست ميليتاريستی و “امپريال” که مورد حمايت جسی هلمز بود، همه قدرت ها و محافل حامی سرمايه دفاع کرده اند، اعم از نومحافظه کاران مارکدار در آمريکا يا آنها که در اروپا نام هايی مثل ” حزب کارگر نوين” ، “ليبرال” و حتی “سوسيال دمکرات” و ” سوسياليست” بر خود گذاشته بودند، و البته کمپانی های بزرگ و انحصاری رسانه ای.
اگر اختلافی بين اين ها بود بر سر” اصول” نبود. جسی هلمز کارسترگ پيش بردن اصول “بازار آزاد” را بر پايه اعمال قدرت توطئه گرانه شبکه ای از پولداران و زورمندان پيش برد. پياده کردن اين اصول در عمل به گسترش شکاف در همه سطوح انجاميد و همه آن سياست های “بد” و “ناروايی” که امروز محافل راست هم حاضرند به هلمز منتسب کرده و خود را از آن مبری نشان دهند در اين شکاف نشو ونما کرد، از جمله: ضعيف کشی، محدود کردن حقوق مدنی، نابرابری عملی سياهان، زنان، سرکوب همجنسگرايان، ميليتاريسم…
بنابراين اگر محافل سرمايه هنگام مرگ ريگان چهره متکبر و سلطه جوی خود را به نمايش گذاشتند، هنگام مرگ جسی هلمز يکبار ديگر بی چهره گی و رياکاری سرمايه و مدافعان آن را نمايان ساختند: اگر عواقب فاجعه بار و مرگ بار اين يا آن سياست سرمايه عيان شده و ديگر رسما قابل دفاع نباشد، آن را به گردن چند مرده می اندازند. حال اين ميتواند حمايت از رژيم آپارتايد باشد يا قتل لوترکينگ. به اين ترتيب باقيمانده ميراث مرده را نجات داده و به راه او ادامه ميدهند.
امابرخی از ياران وفادار جسی هلمز بعد از مرگ او با يادآوری نقش او در روی کار آوردن ريگان، تثبيت سلطه بازار و سرمايه های بزرگ بر حيات اقتصادی و سياسی جهان، ناخواسته اين رياکاری رافاش کردند.
از جمله ادفولنر رئيس بنياد هريتاژ[هريتيج: Heritage] که ضمنا در سال 2002 به او عاليترين نشان افتخار اين موسسه را داد درسوگ جسی هلمز در بيانيه ای يادآوری کرد:
« جس هلمز يک از بزرگ ترين شخصيت های موثر قرن 20 بود. او همراه باری گلد واتر و رونالد ريگان جنبش محافظه کاری را بنيان گذاشت و به صدای نيرومند بازار آزاد و مردم آزاد تبديل شد.»
اد ميسی، يکی ديگر از مديران بنياد هريتاژ و دادستان کل زمان ريگان که يکی ديگر از همدستان نزديک هلمز بود نوشت:
«جس هلمز يک وطن پرست کبير و يک دوست واقعی بود. حمايت قدرتمندانه و شخصی او از رونالد ريگان در مبارزات انتخاباتی و هم در دو دور نمايندگی در سنا، عاملی تعيين کننده در پيروزی 40 امين رياست جمهوری ما ريگان بود.»
اد ميسی بدون رودربايستی تمام کارنامه هلمز مبنی بر بدزبانی، توهين به ديگران و نفرت از هرنوع مدارا با مخالف را ناديده گرفت و نوشت:« سناتور هلمز به خاطر عشق به وطن و صداقت، نجابت و ادبش معروف است. او به ديگران احترام ميگذاشت، از جمله به آنها که با او موافق نبودند و ديگران هم به او احترام ميگذاشتند. نمونه مدنيت و ادب او بايد برای نسل ها و قانونگزاران آتی ما سرمشق باشد، همانطور که وفاداری او به قانون اساسی و اصول ملت ما بايد الهام بخش شهروندان ما باشد…»
اين ها نمونه هايی از سرمشق جسی هلمز که هنگام مرگ او مکرر در رسانه های جهان از آنها ياد شد:
* درباره مدارا: « مدارا، به جهنم برود. اين آن بلايی است که در طول اين مدت بر سر ما آمده، و اين علت اصلی همه بدبختی های ماست.»
*در باره پوشش زنان و حقوق مدنی: « `شيرينی´ توصيفی نامناسب است چه برای مايوی يک تکه، چه برای چارت حقوق بشر. جای هيچکدام اين ها کشور ما نيست، مگراين که به کلی حس اخلاقی خود را از دست داده باشيم.»
* در باره مبارزه با ايدز:«دولت بايد کمتر خرج آدم هايی بکند که ايدز گرفته اند چون عامدانه و به نحوی نفرت انگيز رفتاری ناشايست پيش گرفته و بيمار شده اند.»
*وقتی کارول موسلی براون اولين زن سياه پوست به سنای آمريکا راه يافت، هلمز گفت: «تماشا کنيد چطور او را به گريه خواهم انداخت. من او را به گريه خواهم انداخت. آنقدر آهنگ ديکسی را خواهم خواند تا به گريه بيفتد.» و واقعا هم يک بار در سنا ديکسی را خواند. ديکسی، آهنگی است که به سرود ايالات جنوبی مدافع برده داری تبديل شد.
*عليه حقوق سياه پوستان آمريکا:« کاکا سياه ها نميتوانند برای ابد روی ملاحظاتی که به آنها اجازه داده در خيابان ها ولو شوند، برای ترافيک مزاحمت ايجاد کنند، و حقوق انسان های ديگر را زير پا بگذارند، حساب باز کنند.»
*ويکی از قديمی ترين آگهی های نژادپرستانه انتخاباتی او: « سفيدپوستان، قبل از آنکه دير شود از خواب بيدار شويد. آيا شما ميخواهيد کاکاسياه ها در کنار شما، همسر شما و دختران شما در کارخانه ها کار کنند؟»
“هنر” اصلی هلمز: تک صدايی کردن “جامعه جهانی“
مکانيسم تک صدايی کردن در جوامع استبدادی و گرفتار ديکتاتوری مثل ايران، روشن و ساده است: دستور مقامات استبدادی و تنفيذ آن بوسيله زور.
اما چطور جوامع دموکراتيک تک صدايی شده اند؟ چطور است که مديران سياسی و رسانه های حامی اين جوامع همه با هم حمله به حقوق و دستمزد مزدبگيران را «آزادی اقتصادی» برای همه و کلا «آزادی» می نامند و مقاومت هم اکنون گسترش يابنده مزدبگيران را در سطح جهان مخفی ميکنند؟ چگونه است که همه با هم بمباران آدم و پل و نيروگاه برق در يوگسلاوی را «انساندوستانه» توصيف ميکنند و همه با هم ده سال جنگ و بمباران و تحريم عراق و مرگ و مير گسترده کودکان سرطان زده آن را به پشت صحنه راندند، و همه با هم ناگهان سلاح کشتار جمعی در عراق کشف کرده و راه حمله برق آسا به بغداد را باز کردند و امروز همه با هم مخفی ميکنند که آمريکا هم اکنون درگير سه جنگ جبهه ای است نه دو جنگ و فجايع دردناک سومالی و تخليه بخش بزرگی از پايتخت کشور و آوارگی ميليون ها انسان را به پشت صحنه ميرانند؟ چگونه است که همه با هم مجازات دسته جمعی يک ميليون انسان که يک چهارم آن را کودکان تشکيل بدهند و رهاکردن آنها به دست گرسنگی و مرگ در غزه را تاييد کرده و اخبار فاجعه بار آن را خفه ميکنند؟ مگر ما در دوره صعود نازيسم زندگی می کنيم؟
منافع مشترک عامل مهمی است، ولی سازمان دادن يک جامعه دمکراتيک به شيوه ای که فقط صدای يک بلندگو به گوشها برسد و صداهای ديگر به گوشه مهجوری تبعيد و حتی مجازات شود، به ابزاری کاری تر از کارکرد خودبخودی منافع مشترک نياز دارد. اينجاست که ميراث هلمز به حساب می آيد. در اين مورد رشته سخن را به ليزا دوگان ميدهيم که استاد تحليل های اجتماعی و فرهنگی در دانشگاه پنسيلوانياست و کتاب های او از قبيل «نئوليبراليسم، سياست فرهنگی وحمله به دمکراسی»، و «سياست جنسيتی نئوليبراليسم» نشان ميدهد در رشته ای که سخن ميگويد کارشناس است.
« هلمز يک متعصب مهم بود. او فقط هاف و پوف نمی کرد. او از زبان سياست فرهنگی (cultural politics) استفاده ميکرد – که ” اخلاق” يا “ارزش ها” يا به سادگی ” آزادی” خوانده ميشود و تحت اين عناوين از دولت کوچک دفاع ميکند، دستمزدها را کاهش ميدهد، از منافع کمپانی های بيرحم و افزايش سود آنها دفاع می کند و دخالت نظامی آمريکا در اطراف و اکناف جهان را پيش می برد…
هلمز کارير سياسی خود را به عنوان گزارشگر راديو در کارولينای شمالي، در پيوند با بانکداران و صنايع دخانيات آغاز کرد. او به عنوان يک گزارشگر خبری در راديو و تلويزيون نه فقط مخالفانش را مثل هر عوامفريب ديگر با تهمت زنی های ناروا ميکوبيد، بلکه برای بيان نظراتش ازنوعی اصطلاحات خلاق جهادی عليه نيوديل و جنبش حقوق مدنی استفاده ميکرد که بعدها شهرت بدی برای حزب جمهوری خواه به بار آورد. ولی هلمز به دستاوردهايی که از اينگونه عبارت پردازی ها داشت اکتفا نکرد. او برای نمايندگی کنگره اقدام کرد، يک توپخانه بی سابقه برای کارزار انتخاباتی سنا ايجاد کرد و در ادامه کارخود به معمار اصلی شبکه « راست جديد » تبديل شد که کورپوراسيون های بزرگ، بنيادها و کميته ها اجزای آن را تشکيل ميدادند.
جسی هلمز خيلی مهم تر از آن بود که او را هم يک خرافاتی در ميان امثال خود بدانيم: سخنوری بدخواه، خالق چهره های تصوری، منبع مهم ايجاد صندوق های مالی ، خالق کارزارهای انتخاباتی مدرن متکی بر پول های بزرگ، ايجاد کننده نهادهای دست راستی که شبکه وار به هم پيوند دارند و جنبش های دست راستی به راه می اندازند، او حامی سرسخت سياست های ضد اتحاديه های کارگری بود و در مباحثات مربوط به سياست خارجی آمريکا فعالانه دخالت داشت. او در کميته روابط خارجی سنا علنی و پشت پرده، سياست های امپريال ايالت متحده را پی گيری ميکرد. او از نابرابری در داخل آمريکا و از خشونت در خارج آمريکا حمايت کرد و نام اين سياست ها را « اخلاق» گذاشت. او فقط آن سناتور نه “Senator No” مزاحم نبود که در کار کنگره، نامگذاری قضات و امثال آن اختلال ايجاد ميکرد. او به تشکيل، رسميت، اعتبار يابی يک نيروی ضد دمکراتيک بدخيم و در حال متاستاز، در سياست آمريکا در دوره بعد از جنگ جهانی دوم کمک کرد و خود نماينده اين نيرو بود..
با اقتباس از گور ويدال در يادنامه برای ويليام باکلر، بر سنگ قبر او ميتوان نوشت: جسی هلمز – در جهنم.»
جسی هلمز به هرکجا رفته باشد، ميراث واپس گرايانه و عهد عتيقی او توسط قدرتمندان، سياستمداران، روشنفکرانی که بر بدنه شبکه دست راستی او روئيده و پروار شده اند، ادامه دارد و زمين ما را به جهنم تبديل کرده است. ميراث خوارانی که اکنون، وقتی کار از کار گذشته هلمز را فقط متعصب کهنه انديشی متعلق به عصر گذشته معرفی ميکنند اما سياست سلطه جويانه، منفعت طلبانه، نابرابر ساز و ضددمکراتيک او به نفع اغنيا و زور مندان و مالداران، و عليه بی چيزان زحمتکش را «نوين,» و خود را «مدرن» ميخوانند.
منابعی که در مقاله از آن نام برده شده است:
*اکونوميست
http://www.economist.com/blogs/democracyinamerica/2008/07/jesse_helms.cfm
*ليزا دوگان. نيشن
http://www.thenation.com/doc/20080721/duggan
Comments
اهميت يک خرافاتی و ميراث هنوز زنده ی او — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>