مجامع عمومی در اعتصابات فولاد اهواز و هفت تپه… و چگونگی تداوم اعتصابات اتومبیل سازی در فرانسه (2) / احمد بخردطبع
مجامع عمومی در اعتصابات فولاد اهواز و هفت تپه… و چگونگی تداوم اعتصابات اتومبیل سازی در فرانسه (2)
احمد بخردطبع
اگر مارکس فلسفه ی آلمان و اقتصاد انگلستان را مبدا قرار می دهد، مبارزه ی طبقاتی را بیش از بیش در سیمای فرانسه برجسته می سازد و دقیقن روند چالش گری ها و اعتراضات اجتماعی در عصر کنونی و نیز در اروپا، صحت نظریه ی مارکس را به اثبات می رساند و در این مسیر چگونگی پیشبرد مبارزه ی طبقاتی در تقابل با شیوه های سنتی، اساس تحقیقات و اهداف ما را در برابر سندیکالیسم تشکیل می دهد. سندیکالیسمی که در سطح جهانی غلبه دارد و مبارزه ی طبقاتی را در چانه زنی های صنفی ـ اقتصادی با نظام سرمایه داری می بیند و از همه مهم تر، موجودیت و رشد و استحکام سندیکایی خود را در حفظ همین نظام استثمارگر ارزیابی میکند و از این نظر است که در تار و پود بروکراسی بورژوایی حل و ممزوج می گردد، همانگونه که چپ های سوسیال دموکرات “وطنی” نیز در درون آن غنوده اند و یا بخش دیگری با اتخاذ مواضع سانتریستی از قاطعیت مبارزه ی طبقاتی فاصله میگیرند. ولی مسیر حرکت ما، اختلاف نه بر سر نام سندیکا، بلکه در ساختار هرمی غیر پویا بعنوان تشکلی پایدار گونه است که قصد دارد مبارزه ی طبقاتی کارگران را در دستان خود گیرد و در این راه موجودیت اتحادیه خود را برای همیشه تداوم بخشد و تحقق آن فقط در تضمین پذیرش و تایید خطوطی است که از طرف بورژوازی تدقیق می گردد. ولی برعکس؛ روند پیشبرد مجامع عمومی بمثابه ی تشکلی غیرپایدار و پویاست که نمایندگان خود را متناسب با وزن واحد تولیدی یا خدماتی و یا آموزشی… برای آکسیون مشخصی انتخاب می کند و این نمایندگان تا آکسیون بعدی باقی خواهند ماند و در مراحل دیگری همین نمایندگان مجمع عمومی را فراخوانده تا کارگران باز نمایندگان خود را انتخاب کنند و در این راه در هر مرحله ای ، چنانچه نماینده یا نمایندگانی از اصول مبارزاتی عدول نماید، بلافاصله تعویض خواهد گردید. روند اعتصاب تاریخی کارگران اتومبیل سازی رنو در سال 1947 بدین نحو صورت کرفته است. در مجمع عمومی یاد شده همانطور که “پی یر بوآ” (Pierre Bois) در کتاب خود از صفحات 41 تا 43 تشریح میکند، نیروهای متفاوت چپ و کمونیسم انقلابی نظیر تشکل هایی از تروتسکیسم ، بوردگیست ها، حزب کمونیست انترناسیونالیست، اتحادیه کمونیست ها و نیز آنارشیست ها در آن شرکت داشتند. ولی اتحادیه کمونیست ها از جنبش 68 نام خود را به “رزم کارگری” (Lutte Ouvrière) تغییر می دهند و تا به امروز به همین نام معروف و فعالیت سیاسی انقلابی دارند (پی یر بوآ، Pierre Bois مسئول و سخنگوی “کمیته اعتصاب” بیش از بیست هزار کارگر اعتصابی اتومبیل رنو، عضو اتحادیه کمونیست ها و سپس “رزم کارگری” در فرانسه بود)، در چنین مسیری نمایندگان آنارکو سندیکالیسم در مجمع عمومی حضور داشتند. آنها با سندیکای خود بنام CNT در این کارخانه در اعتصاب بسر میبردند بدون اینکه سندیکای خود را به فراموشی سپارند ولی ساختار غیر هرمی “مجمع عمومی” و “کمیته اعتصاب” مورد پذیرش آنها نیز بود و نمایندگانی در این نهادها داشتند و تا به آخر مبارزات اعتصابی خود را در چنین وضعیتی تداوم بخشیدند. در فرانسه بویژه این شیوه از مبارزه چالشی است که در درون سندیکاها با رهبران بروکرات آن بخصوص در رابطه با اعتصابات اتومبیل سازی های فرانسه موجب می شود که نمایندگان کارگری چهار کارخانه سندیکای س ژ ت را ترک نمایند که قبلن در چند مقاله و مصاحبه های صوتی و تصویری بدان ها اشاره نمودم و باز در همین رابطه دلایل اساسی آنرا نیز عنوان خواهم ساخت. البته همه ی سندیکاهای فرانسه در چنین بستری از بروکراسی قرار دارند و مبارزه هم از درون و هم نیز از بیرون صورت می گیرد.
خطای فاحشی است اگر فکر شود فعالیت های سندیکایی فقط در ارتباط با مطالبات صنفی ـ اقتصادی جریان خواهد داشت. این گونه تصورات غیر واقعی در بهترین حالت، یا ساده لوحی محض است و یا نیز از جانب چپ های بورژوایی آگاهانه برای تحکیم سوسیال دموکراسی و باقی ماندن در محور قدرت سیاسی ـ اجتماعی نظام سرمایه داری و بهره مند شدن از استمرار فعالیت در محور یاد شده خواهد بود. در صورتی که همه ی سندیکاهای بروکرات، در مواقع ضروری و در بستر عریض و طویل بورژوایی آن، در خدمت خطوط سیاسی سیستم موجود قرار می گیرند. مانند مواضع اتخاذ شده از طرف اکثریت رهبری سندیکای س ژ ت در جنگ جهانی اول و فراخواندن کارگران در خدمت دفاع طلبی ناسیونال ـ شوونیستی از امپریالیسم فرانسه را می توان متذکر گردید. در قسمت اول همین نوشته بطور مستند نیز همین سیاست ولی به نوعی دیگر و در جهت افزایش تولید در خدمت نظام سرمایه داری را اشاره نموده بودم که موجب می گشت در برابر جنبش اعتراضی کارگران فرانسه ایستاده گی کند و در نتیجه بجای انکشاف مبارزه ی طبقاتی، بطور کامل در هماهنگی با سیستم بورژوا ـ امپریالیستی قرار گیرد. در این بخش از نوشته نیز تداوم خطوط بروکراتیک را در همه ی سندیکاها از جمله س ژ ت مشاهده خواهیم کرد و از همه مهمتر تقابل آنها را در جنبش دانشجویی 68 در سراسر اروپا از جمله در فرانسه که نقش بسزایی در این رابطه داشت، بررسی خواهد شد. بنابراین اهداف ما بر اساس سند و تجربیات مبارزاتی، شفافیت بخشیدن به حقایق و بر مبنای آن آشکار کردن دلایلی است که بحران جهانی کارگری را در سطح وسیع تداوم بخشیده و موجباتی را فراهم می سازد که نهادی بعنوان “سازمان جهانی کار” که شبکه ی وسیع بورژوایی است و مستقیمن از طرف امپریالیسم جهانی در سال 1922 در تقابل با “انقلاب اکتبر” پایه ریزی شده بود؛ عنوان دارد که میلیون ها کارگر در سراسر جهان را از طریق سندیکاهای موجود نمایندگی می کند که از جمله تمامی سندیکاهای بروکراتیک فرانسه در چنین بستری قرار داشته و از یک خانواده مشترک می باشند. مدافعان “وطنی” اینگونه سندیکاها در نهایت از همان خمیره ی بروکراتیسم بورژوایی هستند و عملکرد باصطلاح فعالیت کارگری شان در تمام محدوده ها آن چنان است که عرق شرم بر جبین مبارزاتی جاری می گردد!
به اصل مطلب بازگردیم؛ اعتصاب کارگران اتومبیل سازی رنو در سال 1947 تا حدی حاکمیت سیاسی فرانسه را بلرزه می آورد که نخست وزیر وقت این کشور (که در آن زمان به نام “رئیس شورای وزرا” معروف بود، همانطور که هم اکنون نیز در ایتالیا، نخست وزیر آن با چنین عنوانی مستقر می باشد)، آری نخست وزیر وقت فرانسه و به گمانه زنی شان، اعتصاب کارگران رنو، جامعه را در رابطه با خطر “انقلاب کارگری” قرار داده است و از این نظر شرایط امنیتی ویژه ای فراخوانده می شود که در کتاب “پی یر بوآ” (Pierre Bois) به چگونگی آن اشاره شده است. حتا مطبوعات جیره خوار نیز علیه اعتصاب کارگری رنو قلم می زدند تا جایی که مجله Dimanche France در تاریخ 11 مه 1947 می نویسد: «یک کارگر کوچک 25 ساله، Auriol (رئیس جمهور وقت) را مجبور کرد که Thorez را برکنار نمناید.» (6).
در واقع Maurice Thorez ، معاون “نخست وزیر” از “حزب کمونیست فرانسه” (بخوانید حزب رویزیونیست و خائن به جنبش کارگری) بود. اما این کارگر کوچک 25 ساله، Pierre Bois سخنگو و مسئول “کمیته اعتصاب” و یکی از سیصد نماینده “مجمع عمومی” کارگران اعتصابی رنو، عضو “رزم کارگری” (Lutte Ouvrière) بود، که در آن زمان یعنی سال 1947 با نام “اتحادیه کمونیست ها” (Union Communiste) فعالیت داشتند.
“روبرت بارسیا” هم چنین در جای دیگری از کتاب خود می نویسد که در سال 1997، مطبوعات فرانسه پنجاهمین سالگرد اعتصاب رنو را یادآوری نموده و مقالات زیادی در این مورد نوشته می شود و در ضمن در همین کتاب و در صفحه 126 ، اعلام میدارد که به دلیل خصومتی که سندیکای س ژ ت نه فقط با اعتصاب کارگران رنو، بلکه با بخش های دیگر کارگران اعتصابی در سراسر فراتسه اعمال می نماید موجب آن می گردد که 50 درصد از اعضای آن، سندیکای س ژ ت را ترک کنند. در واقع نمایندگان سرمایه داری دولتی استالینی و اقمارش از جمله “حزب کمونیست فرانسه” و س ژ ت، دست در دست حاکمیت های سیاسی نظام سرمایه داری غیر دولتی، علیه جنبش کارگری جهانی همکاری داشتند.
چگونگی اعتراضات کارگران رنو و سایر بخش ها پس از اعتصاب 1947
دهه ی 1950 و بویژه دهه ی 1960، اعتراضات کارگری رشد روزافزونی مییابد و چون گذشته فعالین کارگری چپ انقلابی، اعتراضات را حول محور مجامع عمومی سازماندهی میکردند زیرا نقش نیروها و سندیکاها فقط در سطح نازل کارگری است در نتیجه از مطالباتی که موجب بحران حاکمیت سیاسی را فراهم سازد، اجتناب می نمایند. بعنوان نمونه، کارخانه ی اتومبیل رنو در دهه شصت 33000 کارگر در Billancourt در ناحیه ی 92 پاریس داشت. کارگران در همه جا برای وسعت بخشیدن به اعتراضات خود بطور جدی از حمایت های سندیکایی برخوردار نبودند. تجربه ی شخصی من در سه دهه ی اخیر که در تمام این مصاف ها مستقیمن شرکت داشتم حاکی از آن است که سندیکاهای بروکرات در مطالبات حساس نظیر “سن بازنشستگی” و یا “تغییر قانون کار” و… در ابتدا پرچمدار اعتراضات می شوند که از دل چنین مبارزه ای میلیون ها کارگر بسیج میگردند، ولی در زمانی که پارلمان اراده می کند که این نوع قوانین ضد کارگری را به تثبیت رساند، در چنین زمان سرنوشت سازی است که سندیکاها “س اف د ت” و “س ژ ت”، کارگران را از میدان نبرد به خانه هایشان می فرستند که من در این زمینه نوشته هایی را نیز منتشر ساخته ام که بعنوان نمونه در 14 دسامبر 2010 مقاله “نقش سندیکاها در شکست مبارزه طبقاتی در فرانسه” را می توان نام برد. Paul Palacio ، کمونیست انقلابی و عضو “رزم کارگری” که از سال 1966 در این کارخانه بکار مشغول بود، خاطر نشان می سازد که همه ی سندیکاها در این مجتمع عظیم عضو گیری نموده و برایشان کارت سندیکایی صادر می کردند و پس از آن هیچگونه جلسه، تبادل و رابطه ای موجود نبود. آنها از معضلات کارگری سخن نمی گفتند، مسائل بیش از بیش پیرامون برنامه های دیگر بخصوص ورزش نظیر فوتبال و یا دوچرخه سواری “دور فرانسه” صورت می گرفت. “پل پالاسیو” از اکتبر 1967 یکی از نمایندگان سندیکای س ژ ت در کارخانه رنو بود، ولی پس از مدت کوتاهی، اخبلاف با مسئولین س ژ ت بر مبنای دلایل مختلف بالا می گیرد که از جمله نشریه “صدای کارگران رنو” را که در طی اعتصاب 1947 آغاز بکار نموده بود، انتشار میدادند که مورد توافق سندیکای س ژ ت نبود. بعنوان نمونه او در کتاب خود اشاره می کند: «انگار همین دیروز بود، یکی از مسئولین س ژ ت، مرا مورد بازجویی و مآخذه قرار می دهد و در حالی که یک تراکت مچاله شده ی “صدای کارگران رنو” را در دستان خود داشت، پرسید؛ این تو هستی که این تراکت های احمقانه را در این کارخانه توزیع میکنی» (7).
چگونه می توان به این برخورد شنیع و دیکتاتورمآبانه یک مسئول س ژ ت پاسخ داد. او نمی فهمد که نشریه مذکور محصول کار جمعی است و از دل “مجمع عمومی” و اعتصاب تاریخی سال 1947 حاصل گشته است. واقعیت این است که سندیکای مذکور و یکی از مسئولین آن در خصومت با “مجمع عمومی” ، توهین را نثار یک کمونیست انقلابی می نماید. “پل پالاسیو” در اعتصاب “رنو” در سال 1967 که در آن زمان نماینده ی سندیکای س ژ ت بود، فعالیت داشت. این اعتصاب در رابطه با انتقال بخشی از تولید اتومبیل به شهر “لیون” انجام می گرفت که متعاقب آن 3000 کارگر از Billancourt بیکار میشدند. در این اعتصاب سندیکای س ژ ت نقش اساسی ایفا نمود و بالاخره مبارزه ای که چندین هفته بطول انجامید، با موفقیت خاتمه یافت. در واقع زمانی که نمایندگان رادیکال کارگری در سندیکای س ژ ت، ابتکار عمل را بدست می گیرند، اعتصاب با مبارزه ای پیگیرانه به پیروزی می رسد.
جنبش 68 و نقش سندیکاها و نیروهای سیاسی!
جنبش 68 از آسیا بوسیله دانشجویان ژاپن آغاز می گردد و آتطور که “روبرت بارسیا” در کتاب خود عنوان داشته است: «در ژانویه (1968) در ژاپن، سازمان دانشجویی Zengakuren علیه بزرگترین ناو هواپیمابر آن دوره که متعلق به آمریکا بود و در پایگاه دریایی Sasebo در ژاپن مستقر شده بود، تظاهرات عظیمی را سازمان دهی می کنند… در اوائل فوریه نیز نیروهای ویتنام شمالی حملات نظامی گسترده ای را به شهرهای بزرگ ویتنام جنوبی وارد می سازند و به این طریق نشان میدهند که یک ملت کوچکی در برابر قذرت بزرگی چون آمریکا مقابله ی نظامی می نماید… در 18 فوریه 1968 دانشجویان در برلین آلمان و در همبستگی بین المللی با مردم ویتنام و علیه آمریکا تظاهراتی را سازماندهی می کنند و با پلیس آلمان به مقابله بر می خیزند. در این تظاهرات پرچم های سرخ و تصاویر “هوشی مین”، “لنین و کارل لیبکنشت و رزا لوکزامبورگ” به اهتزاز درآمده بود… در ماه مارس جنبش های دانشجویی در توکیو، مادرید، برلین و الجزایر، ایتالیا، ایالات متحد آمریکا و مصر را فرا می گیرند و دامنه ی آن به چکسلواکی (در آن سال ها “چک” و “اسلواکی” متحد بودند)، و لهستان را دربر گرفته و به پاریس نیز می رسد. دوم مه دانشگاه Nanterre در حومه پاریس بسته می شود و در سوم مه دانشگاه Sorbonne بوسیله ی دانشجویان اشغال می گردد. در 10 مه باریگادها در خیابان های پاریس در محله ی لاتن، در مقابله با پلیس 200 زخمی و 500 بازداشت بجای می گذارد و در 13 مه سندیکاها علیه خشونت پلیسی تظاهراتی را سازماندهی میکنند.» (8).
“روبرت بارسیا”، عضو “رزم کارگری” است و آنطور که او می نویسد، معلوم می شود که “رزم کارگری” از ابتدا در جنبش دانشجویی 68 شرکت مستقیم نداشته و عایرغم اینکه در دانشکده ها دارای پایگاهی بودند، ولی این رابطه ها در زمینه ی فعالیت های کمونیستی ـ کارگری انجام میگرفت در نتیجه در سازمان های دانشجویی فعالیت مستمری نداشتند. بنابراین تا قبل از جنبش 68 ، “رزم کارگری” به سازماندهی لایه های دیگر اجتماعی توجه ای نکرده و رابطه های “تسمه نقاله ای” ارائه نمی دادند. اما بر عکس زمانی که “باریگادها” را در اطراف دانشگاه سوربن و محله ی لاتن مشاهده می کنند، به مبارزه ی جدی و پیگیرانه ی جنبش دانشجویی پی میبرند که چگونه در این مسیر شعارهای چپ و مترقیانه ای جریان دارد و در نتیجه وارد نبرد اجتماعی دانشجویی می شوند.
در 13 مه “حزب کمونیست فرانسه” همراه سندیکای س ژ ت علیه خشونت پلیسی فراخوان اعتصاب و تظاهرات یک روزه را میدهند ولی نیروهای سیاسی انقلابی تداوم اعتصاب و اعتراضات را دنبال می کنند و فراخوان یک روزه را مردود می شمارند. هنوز کارگران بصورت سازماندهی شده وارد حمایت از جنبش دانشجویی نشده بودند. در چنین شرایطی است که “ژان پل سارتر” عازم Billancourt می گردد، جایی که هزاران کارگر اتومبیل سازی رنو مستقر می باشند. جدال سیاسی به اشکال مختلف جریان دارد و نیروهای سیاسی پیگیر و ناپیگیر در اینگونه تند پیچ های اجتماعی محک می خورند. بالاخره “رزم کارگری” همراه با JCR که زنده یاد Alain Krivine یکی از مسئولین آن بود (و من در اعتصاب غذای پاریس در سال 2009 با وی افتخار آشنایی داشتم)، همراه PCI یعنی “حزب کمونیست انترناسیونال” فراخوان مشترکی را برای حمایت همه جانبه از جنبش دانشجویی به امضا می رسانند و آنطور که “روبرت بارسیا” در کتاب خود می نویسد؛ متینگ های 10 هزار نفره در پاریس سازماندهی می نمایند که کارگران و دانشجویان در آن شرکت فعالانه داشتند، ولی تا قبل از آن سکوت کارگری همه جا را فرا گرفته بود و نیروهای اساسی که باید موتور محرک جنبش کارگری در اعتراضات دانشجویی 68 می شدند، نظیر “حزب کمونیست فرانسه” و “سندیکای س ژ ت” ، ماهیتی سازشکارانه با سیاست رفرمیستی و ضد انقلابی ارائه می دادند، زیرا مدافعان اقمار و یا اردوگاه نظام سرمایه داری دولتی بودند و برعکس تشکل های کمونیستی و انقلابی به دلیل اینکه فعالیت مستمر و پیگیرانه ای در بخش های دیگر اجتماعی نداشتند و یا می توان گفت که این شیوه از مبارزه را از روی اشتباه ضروری نمی دانستند، فرصت های مبارزاتی را از دست داده و بدون آنالیز روشن اجتماعی، از واقعه ای تا واقعه ی دیگر گرفتار می آمدند و در چنین مسیری زمانی که این شیوه از مبارزه را می پذیرند، تقریبن آب از سر گذشته بود. همانطور که در فوق نیز اشاره کرده بودم، “رزم کارگری” تا سال های قبل از جنبش 68، اینگونه اشتباهات فاحش را تکرار می نمود. این درست است که همواره با خشونت ضد انسانی “حزب باصطلاح کمونیست فرانسه” و شرکای آن روبرو بودند و در این وحشی گری سیاسی هزینه های سنگینی پرداختند، ولی این نمی تواند موجب آن شود که میدان مبارزاتی لایه های دیگر کارگری چه از نوع خدماتی و یا آموزشی را ترک نمایند و بویژه اینکه جنبش دانشجویی مطابق با نظریه ی منطقی لنین، “آینه ی تمام نمای اقشار و طبقات اجتماعی است”، و باید در تلاطم مبارزاتی شان مداخله گری مستقیم نمود.
در این میان “پل پالاسیو” بعنوان یک کارگر صنعتی از مجتمع عظیم اتومبیل سازی رنو و عضو “رزم کارگری” داوری منصفانه ای از وضعیت طبقه ی کارگر در جنبش 68 بدست می دهد. او در کتاب خاطرات مبارزاتی اش، یادآوری می نماید که کارگران کارخانه “رنو” از ژانویه 68 اعتراضات و تظاهرات دانشجویی را مشاهده و دنبال می نمودند و از خود می پرسیدند؛ چرا ما وارد میدان مبارزاتی نمی شویم، چرا ما همراه دانشجویان مبارز، اعتصاب حمایتی نمی کنیم! این فشارها باعث آن گردید که “سندیکای س ژ ت” روز 13 مه را روز تظاهرات اعتراضی اعلام کرد و در همین روز هشتاد درصد کارگران “رنو” اعتصاب نموده و همراه دانشجویان در تظاهرات عظیمی شرکت می کنند. مطابق با نوشته ی “پل پالاسیو” ، هشتاد درصد کارگران “رنو” که میزان تقریبی آن 26400 نفر می رسد در اعتصاب و تظاهرات شرکت داشتند. از آنجا که ابتکار عمل بدست سندیکای س ژ ت بود، این اعتصاب و تظاهرات فقط در روز 13 مه عملی می شود و در نتیجه تداوم نداشت. ولی کارگران، بخصوص کارگران جوان اصرار داشتند که باید پیگیرانه از جنبش دانشجویی دفاع نماییم و این حمایت هم در اعتصاب کارگری و هم شرکت در تظاهرات مفهوم واقعی بخود می گیرد. از چنین زاویه ای است که بر خلاف “سندیکای س ژ ت” و “حزب کمونیست فرانسه”، خواهان از سرگیری مبارزات گسترده ی کارگری بودند. در 15 مه کارگران هواپیما سازی جنوب، کارخانه را اشغال می کنند و سریعن کارگران اتومبیل رنو نیز وارد عمل شده و در 16 مه کارخانه را به اشغال خود می آورند. “رنو” از بخش های مختلفی تشکیل می شود و هر قسمت درب های ورودی و خروجی را به کنترل خود می آورند. “سندیکای س ژ ت” و “حزب کمونیست فرانسه” عکس العمل شدیدی در رابطه با اشغال کارخانه از خود نشان می دهند. “س ژ ت” کارگران را برای از سرگیری کار فرا می خواند و پیشنهاد می دهد که خواسته ها را جمعبندی نموده و به سندیکا بفرستید و هفته ی آینده تصمیم گیری سندیکا را ارسال خواهید داشت. ولی کارگران چنین پیشنهادی را رد می کنند و به اشغال ادامه می دهند. دانشجویان پاریس از اشغال کارخانه “رنو” باخبر و خرسند می گردند و اطلاع می دهند که برای تمدید همبستگی و نیز حمایت کامل از شما به سوی کارخانه می آئیم. آنها می خواستند وارد محوطه ی عظیم مجتمع صنعتی شوند و حمایت کامل خود را ابراز دارند ولی متاسفانه “حزب کمونیست فرانسه” و “سندیکای س ژ ت” موفق شدند تمام درب ها را مسدود نموده و به بهانه اینکه عناصر غیر کارگری قصد دارند فضای کارخانه را مغشوش و مخدوش نمایند، از ورود دانشجویان مبارز به داخل کارخانه جلوگبری بعمل آوردند. ولی اشغال کارخانه ی “رنو” 33 روز تداوم داشت و عناصر سندیکایی س ژ ت همراه طرفداران “حزب کمونیست فرانسه” در تمام این مدت و حتا نیمه شب ها تمام درب ها را کنترل می کردند. اینها ثابت می کند که حزب باصطلاح کمونیست فرانسه و سندیکای س ژ ت، چگونه در برابر جنبش عظیم سیاسی و اعتصابی ایستاده گی می نمایند و چگونه ماهیت ضد جنبشی و ضد انقلابی دارند. در روز ورود دانشجویان به کارخانه “رنو” ، برخورد شدید فیزیکی بین آنها صورت گرفت. “پل پالاسیو” می نویسد که در مدت اشغال روزی در یکی از بخش ها، پرچم سه رنگ فرانسه به اهتزاز درآمد. ما پرچم سه رنگ (آبی، سفید و سرخ) را گرفتیم و بخش آبی و سفید آنرا پاره نموده و قطعه ی سرخ را بالا کشیدیم. در روز بعد “سندیکای س ژ ت” در اطلاعیه ای چنین عمل را بشدت محکوم کرده و آنرا به “چپ ها” نسبت داد و در تعاقب آن اعلام داشت که در درون کارخانه جلو انتشار هر نشریه ای (بجز سندیکاها) باید گرفته شود و با این عمل بطور کامل در برابر آزادی بیان، مطبوعات و نظر، دشمنی از خود ظاهر ساخت. آنها فقط اتحاد سندیکایی را به رسمیت می شناختند و از جنبش های دیگر کارگری از آنجا که بر مبنای “کمیته اعتصاب” و “مجمع عمومی”، اعتراضات و اعتصابات را سازماندهی می کنند، هراس داشتند و در مقابل آن از هر گونه توطئه های استالینی و برخوردهای خشونت بار استفاده می کردند. سندیکاها و نهادهای بروکرات که به نام کارگر ولی به کام بورژوازی فعالیت دارند، برای اضافه دستمزدهای ناچیز فعال می باشند وئلی اگر کارگران با معیارهای ضد سرمایه داری میدان مبارزات اعتصابی را دنبال کنند، به عناوین مختلف از آن اجتناب می نمایند. رفیق “پل پلاسیو” در کتاب خود به روشنی بدانها اشاره می کند و از ترفند هایی که مبارزات کارگری را فقط محدود به اینگونه مطالبات می دانند، پرده بر می دارد.
برای جلوگیری از اعتصابات پیگیرانه کارگران، کارفرمایان خصوصی و دولتی، فرمول حاضر و آماده ای دارند که آنرا LOCK-OUT می نامند، یعنی کارخانه و یا هر منبع کاری را بسته و بلوک می نمایند و هدف آنها اخراج کارگران از محیط کار و حتا بیکار کردن آنهاست. “پل پالاسیو” در کتاب خود می نویسد: «روز جمعه 7 ژوئن در منطقه ی Les Yvelines، ریاست یک کارخانه در برابر اعتراضات کارگری به LOCK-OUT متوسل گشته و خواهان اخراج بسیاری از کارگران بود، بمحض شنیدن خبر فوق، ده ها نفر از کارگران “رنو” به آن منطقه می رویم تا با حمایت از کارگران، همبستگی خود را بدانها اعلام داریم، ولی در همان روز “حزب کمونیست فرانسه” تراکتی را در آنجا توزیع می نماید و حمایت ما را بعنوان کارگرانی که از منطقه ی دیگر آمده اند، محکوم می نماید. یعنی بطرز روشنی “حزب رویزیونیست و ضد انقلابی که خود را به دروغ در لباس “کمونیسم” آراسته است، از عمل LOCK-OUT کارفرمایان دفاع می نماید.
ولی سندیکاها در برابر مبارزات پیگیرانه و راذیکال کارگری فرمول خاص خود را دارند و از این شیوه در مواقع ضروری بهره برداری می کنند که به نام Zéle معروف است؛ یعنی بطور ساده اعتصاب و اعتراضات کارگری را ناپیگیر و محدود می کند. با گذر از چنین روشی است که دو سندیکای بزرگ فرانسه یعنی “س اف د ت” و “س ژ ت” با بهره برداری از شیوه های ناپیگیر، کنترل همه جانبه در سرنوشت کارگران را اتخاذ می کنند و آزدی های مدنی و اجتماعی یعنی بیان و نظر و مطبوعات را علیرغم طرح و پذیرش آن در گفتار مردود می شمارند. ادامه دارد
2 اسفند 1402 ـ 22 فوریه 2024
منابع:
6 – La véritable histoire de Lutte Ouvrière – Robert Barcia, alias Hardy – Entretiens avec Christophe Bourseiller. Editions Denoel – Pages 118.
7– Souvenirs D’un Militant Révolutionnaire à Renault – Paul Palacio – Billancourt – éditions : les bons caracteres lbC. Pages 12.
8 – La véritable histoire de Lutte Ouvrière – Robert Barcia, alias Hardy – Entretiens avec Christophe Bourseiller. Editions Denoel – Pages 210 et 211.
حزب کمونیست فرانسه که در مقاله از آن نام برده شده و گفته شده که استالینیست و روزیونیست بود و سیاستهای ضد انقلابی داشت، در حقیقت محصول لنینیسم آدم کش و شورا خفه کن بود. نویسنده باید کمی بیشتر به تاریخ اعمال حزب بلشویک توجه میکرد. کمونیسم نیم بند بلشویکی همراه به سوسیال دموکراسی، هر دو مارکسیست، جامعه کمونیستی را محصول سیاستهای دولتی میدانستند برای همین برای آنها بازی های سیاسی و دموکراسی و دولتی مهمتر بودند تا شکلگیری فرهنگ ضد اقتدار در توده های تحت سلطه زن و کارگر. منطق وجودی تشکل کارگری نباید بر اساس ماتریالیسم تاریخی مارکس (اتکا به رشد نیروهای مولده) باشد، باید بر اساس ضدیت با هر نوع سلطه باشد، از جمله بردگی مزدی. اگر بر اساس رشد نیروهای مولده باشد، نتیجه آن سندیکاها و احزابی خواهند بود که در آن رهبران از طریق سلسله مراتب آقایی میکنند و آقایون و یا حتی خانم های انقلابی فرشته نجات کارگران و زحمتکشان هستند.این نگرش به انقلاب ذاتا خراب است چون توده های متکی به خود و تشکلش علیه ارتجاع نمی پروراند!
در زمینه وضعیت اقتصادی و مبارزه برای گرفتن امتیازات، نمیتوان اهمیت آنرا رد کرد و گفت اینها بدرد نمیخورند و بهتر است یکشبه شورا درست کرد و کنترل محل کار را بدست گرفت (مثل فعالین لغو کار مزدی). درست کردن تشکل کارکری (سندیکا) کار اشتباهی نیست، اشتباه درست کردن این تشکلات با منطق گرفتن امتیاز است نه با منطق از بین بردن انواع اسارت و بردگی در جامعه، از جمله بردگی مزدی. بطور سنتی، مارکسیستها حزب را برای رهایی از اسارت در نظر گرفتند و تشکلات کارکری را برای گرفتن امتیاز و ابزار حزبی برای ورود به دولتها و یا سرنگونی آنها و کسب قدرت دولتی. این کار ورود به سرمایه داری دولتی و تبدیل آن به کمونیسم از بالا ست. ایراد این سیاست این است که توده ها کماکان نه خود بلکه رهبران را عامل آزادی می بینند و از فرهنگ اقتدارگرایی خارج نمی شوند. اسارت فکری اساس اسارت است نه اسارت اقتصادی. بین گربه و سگ، سگ اسیر است اما گربه آزاد.انسان خدمتکار گربه است، سگ خدمتکار انسان.
پس،
راه درست سازماندهی علیه ارتجاع (ضد مردسالاری، ضد بردگی مزدی، ضد امپریالیسم و غیره)، سازماندهی علیه فرهنگ اقتدار است، از نتایج کوتاه مدت و موقت آن بصورت گرفتن امتیازات، باید استقبال کرد، اما هدف اصلی گرفتن امتیازات نیست، هدف از بین بردن روابط ارتجاعی جامعه در ذهن و عین است.
فرهنگها در مناطق گوناگون جهان شکلهای متفاوتی دارند اما همگی اقتدارگرایانه هستند و میتوان در آنها مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و سایر اشکال مریض روابط اجتماعی را مشاهده کرد.انقلاب کوشش در نقد اساس این فرهنگها و تحقق عینی بخشیدن به فرهنگ انقلابی در عمل است. در فرهنگ انقلابی، بر خلاف فرهنگ ارتجاعی حاکم، روش علمی-تجزبی و دیالوگ ش، ابزار اصلی ذهنی و تشکلهای غیر سلسله مراتبی ضد شیوه روابط گروهی فعلی، ابزار عینی ش است.
آنارشیست