«روشنفکر کشی» موساد
گستردگی استفاده از «ریز پروازها» که با توجه به ویژگی آنها میتوان ادعا کرد همگی از درون خاک ایران فعال شده و میشوند و همچنین پهبادهای استفاده شده در روز اول حمله فاشیسم اسرائیل به ایران که عموما از داخل کشور هدایت میشدند ، ترور سران نظامی رژیم ، ترور «دانشمندان هسته ای» ، حتی آنهایی که مخفی شده و یا تحت حفاظت بودند .. همگی نشانگر ابعاد فاجعه آور نفوذ موساد در ایران هستند. و این نفوذ با توجه به عمکرد مزدوران موساد در 12 روز جنگ نمی تواند فقط در سطح خبرچین، یا جاسوسان “رده پایین” و از مردم “معمولی” باشد، بلکه به احتمال نزدیک به یقین تا سطوح بالای کارگزاران رژیم و حتی نزدیکان خامنه ای را میتواند شامل شود.

گردانندگان رژیم اسلامی و “آقا زاده های شان” با چپاول و سرقت بخش عمده میلیاردها دلار درآمد حاصل از فروش نفت و گاز ، و هزینه کردن باقیمانده آن در تشکیل انواع نهادهای سرکوبگر، حوزه های علمیه، صدا و سیما و دیگر دستگاههای تبلیغاتی، دیگر چیزی برای شان باقی نمی ماند تا برای امنیت کشور و مردم در مقابل دشمنان خارجی ، بویژه اسرائیل هزینه کنند. آنها بخاط ترس و وحشت شان از مردم گاردشان در مقابل مردم ما همیشه بسته بود ، و همانطور که در این 12 روز دیدیم درمقابل دشمن خارجی گاردشان کاملا باز بود و غافلگیر شدند.
پیش بینی اینکه موساد با داشتن این همه جاسوس ، مزدور و آدمکش در کشورمان برای مردم ایران – با یا بدون رژیم اسلامی ، بدون توجه به شکل نظام سیاسی – چه آینده ای طراحی کرده است دشوار نیست. نمونه عراق پیش روی مان هست.
اخیرا جمهوری اسلامی تعداد زیادی را به عنوان جاسوس موساد بازداشت کرده و تعدادی را هم اعدام کرده است. اعدام سریع و بدون محاکمه این شک را ایجاد میکند که، نکند برای رد گم کردن و از زیر ضرب خارج کردن جاسوسان “کله گنده” درون سران نظام اینقدر عجله دارند؟. نکند فردا مخالفان رژیم را با جاسوسان بُر زده و از بین ببرند؟
کشتن اندیشمندان و آکادميسين ها (نه فقط “دانشمندان هسته ای”) و نابودی یا ربودن آثار تاریخی و فرهنگی کشورهای همجوار همواره یکی از سیاستهای تمام دولتهای فاشیست اسرائیل بود و هرگز از طرف دولتهای “متمدن” غربی صدای اعتراضی بلند نشد. نمونه عراق بعد از اشغال توسط آمریکا نمونه بارز و گویای این جنایت میباشد.
به گفته خانم حيفا زنگنه نويسنده عراقی ساکن لندن: قتل ها در تداوم خود به انواع دانشمندان با هر نوع گرايش سياسی در وسيع ترين طيف ممکن و همه حوزه های علمی صورت می گيرد. تا سپتامبر سال 2004 بیش از 1000 آکادميسين عراقی از زمين شناس تاريخ دان، فيزيکدان، پزشک ، استاد ادبيات عرب ، استاد زبانهای خارجی و روزنامه نگار … با گرایشهای مختلف سیاسی ترور شدند.دانشکده پزشکی بغداد، یکی از قديمی ترين دانشکده پزشکی سراسر خاورميانه، اکنون فقط دو استاد دارد که آن دو هم از ترس جان در اردن زندگی می کنند. هدف ربودن گروه های صلح ، ترور گسترده اندیشمندان و یا مرعوب کردن دانشمندان و آکادميسين ها برای وادار کردنشان به ترک کشور: مغزهای مستقل بايد نابود شوند
سيدنی انگليش يک تحليل گر سياسی می نویسد: هدف قتل ها فقط خاموش کردن منتقدان نيست بلکه هدف ايجاد يک ملت مطيع است.
امی گود من از حيفا زنگنه میپرسد : تصور می کنيد چه کسانی پشت اين ترور ها هستند؟
حيفا زنگنه: خوب در مورد قتل های بلافصله بعد از حمله به عراق شما به هر عراقی معمولی در خيابان مراجعه کنيد آن را کار موساد می داند.عراق را از متفکرانش تهی می کنند.
استادان و معلمين رشته هايی مثل ادبيات فرانسه، تاريخ و حقوق
پرفسور اندرو روبين استاد ادبيات انگليسی دانشگاه جرج تاون آمريکا می گويد برخی سرويس مخفی اسرائيل موساد را متهم می کنند که آشکارا يک عراق ضعيف و احتمالا مذهبی را بيشتر به نفع خود می بيند و می خواهد عرب ها را تروريست های ضد دمکرات معرفی کند.
عبداللطيف معيه يک استاد ميانه سال علوم سياسی دانشگاه مستنصريه با تلويزيون الجزيره مصاحبه کرده بود و روز بعد به قتل رسید. او يک از مدافعان ديرين حقوق بشر بود که سوابق طولانی به مثابه يک فعال مدافع دموکراسی داشت. او در مصاحبه از انتخابات در 30 ژوئن، يعنی تاريخی که آمريکا قرار بود حکومت را به علاوی تحويل بدهد،او صحبت کرده بود.کمتر از 24 ساعت بعد او را در راه دانشگاه به گلوله بستند.
دکتر رياض عزيز هادی رئيس دانشکده علوم سياسی دانشگاه بغداد به کريستين ساينيس مونيتور گفت:” من ميدانم او مردی آرام، و شريف بود. ولی فعال سياسی بود، با سياست مداران گاه به گاه صحبت می کرد و در مورد هر چيزی که از او سوال می کردند عقيده اش را می گفت.” کريستين ساينس مونيتور می نويسد دکتر هادی مثل ساير استادان همکارش اکنون از مصاحبه با تلويزيون های عرب زبان خودداری می کند. وقتی از او سوال شد چرا او حتی می ترسيد پاسخ اين سوال را بدهد. ولی با احتياط گفت: ” حالا ما آزادی بيان داريم ، ولی امنيت نداريم.”
سطور بالا تنها اشاره ای بود به روشنفکر کشی موساد در عراق. در این مورد میتوانید به دو مقاله خواندنی زیر مراجعه کنید
هیچ تعجبی ندارد.
سیستم سازماندهی روابط جامعه بر اساس سلسله مراتب روحیه ارباب بودن و برده بودن را در مراتب بوجود می آورد و کمک گرفتن از خارج از سیستم را ابزار انتقام میکند. برای همین است که در انقلاب واقعی که آنارشیستی کمونیستی است، روابط سلسله مراتبی وجود ندارد و نمیتواند به سلسله مراتب رهبری اتکا کند. وقتی اقتدارگرایی و استثمارش را خوب فهمیدید، تازه خواهید دید که ارتجاع چیست و اصلا تعجب نخواهید کرد. ارتجاع همه جا هست حتی در فکر خودتان.
اقتدارگرایی ضرورت وجودی استثمارگری است. هر دو دو روی یک سکه هستند و آنرا ارتجاع میتوان نام گذاشت.
اشکال عینی ارتجاع اینهاست: هیراشی، مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم، تعصبات، تبهکاری و خرافات.
آنارشیست