ایتمار بِن گویر، خیزِ یک فاشیست اسرائیلی به سوی قدرت/ سیلون سیپل- ترجمه بهروز عارفی
سیلون سیپل / ترجمه از فرانسه بهروز عارفی
ارتقای ایتمار بن گویر «برتری طلبِ یهودی» (که خود نیز به آن اعتراف می کند) و طرفدار استفاده از وحشیانه ترین روش ها برضد فلسطینی ها ، به مقام های بالای دولتی امری آشکار است. او قرار است در دولت آینده ی بنیامین نتانیاهو، وزیر امنیت ملی گردد. مسیرِ زندگیِ او که در گذشته فردی منفور شمرده می شد، دگرگونی جامعه ی اسرائیل را در سه دهه ی گذشته نمایان می سازد.
سیلون سیپل / ترجمه از فرانسه بهروز عارفی
همواره در تاریخ جنبش صهیونیستی یک گرایش راست افراطی، اولتراناسیونالیست و نژادپرست وجود داشته است. اما در دورانی دراز، این گرایش بسیار در اقلیت بود و راست ملی گرا بنا بر موقعیت، بین نزدیکی یا طردِ آن نوسان داشت. مشهورترین نمونه، مورد بریت هابیریونیم (ائتلافِ زِلوت ها [یک جنبش سیاسی-مذهبی یهودی در قرن اول])، گروهی است که در سال ۱۹۲۸ جوانان راستِ صهیونیستی را شُل ارزیابی کرده و از آن انشعاب کرد. رهبر آن، عبا اَحیمِئیر در روزنامه «دوآر هایوم» که به «روزنامه فاشیست» مشهور بود، هر هفته مقاله ای می نوشت. سازمان او چند سالی بیش دوام نیافت. احیمئیر که نژادپرستِ ضدعرب و سرشار از واهمه ی کمونیست ستیزی بود، سرانجام از آدولف هیتلر پشتیبانی کرد. او می پذیرفت که رهبر نازی ها یک یهودی ستیز آتشین است ولی قبل از هرچیز ضدکمونیست بود و این مسئله ی اصلی بود…
ائتلاف زلوت ها [جنبش فدائیان]
ائتلاف زلوت ها جنبشی گذرا بود، همان گونه که جنبش کاهانیست ها در سال های ۱۹۷۰ – ۱۹۸۰ در اسرائیل بود. جنبش اخیر، نامش را از خاخام آمریکائی مِئیر کاهان گرفته که ابتدا لیگِ یهودی را در ایالات متحده گسترش داد و سپس در سال ۱۹۷۱ در اسرائیل مستقر شد. در آنجا او ایدئولوژی را پایه ریزی کرد که ترکیبی از عرفان یهودی قومی مبتنی بر کیش سرزمین اسرائیل و نژادپرستی وحشیانه علیه «اعربها» بود، اعرابی که وی طرفدار اخراج آنها از سرزمین مقدس بود. پس از سه شکست، کاهان موفق شد در سال ۱۹۸۴به پارلمان راه یابد. اما اجماع عمومی در پارلمان، با راست و چپی متحد، منجر به طرد وی شد. در سال ۱۹۸۸، دیوان عالی حزبِ او «کاخ» را «نژادپرست» توصیف کرد و او از شرکت در انتخابات منع شد.
از آن زمان، چهل سال گذشته است. در سال ۱۹۹۰، کاهان (به دست یک امریکائیِ مصری تبار) به قتل رسید و پس از آن کاهانیسم فروپاشید. اما پدیده ی دیگری جایگزین آن شد و رسیدن ایتمار بن گویر به وزارت امنیت ملی به طور بارزی مظهر آن است. گرچه کاهانیسم به آن صورتی که بود دیگر وجود ندارد، اما نفوذِ ایدئولوژیکی آن در جامعه ی اسرائیل همچنان رشد کرده است، تا جایی که میراث داران آن از نقطه نظر تعداد نماینده (۱۴ نفر از ۱۲۰ نماینده مجلس) به سومین حزب مجلس اسرائیل و فرهنگِ کاهانیسم به یک قدرت ایدئولوژیکیِ طراز اول تبدیل شده است.
بازسازی معبد
هنگامِ قتلِ کاهان، ایتمار بن گویر ۱۴ سال داشت. او فرزند یک زوجِ یهودی عراقی تبار است و خانواده اش مذهبی نیست ولی خود او از نو جوانی کیپا بر سر می گذاشت. او بسیار زود در صفِ کینه توزترین راست های افراطیِ یعنی کاهانیست ها به فعالیت پرداخت. او که در ستایش قهرمانان گذشته زندگی می کرد، آرزویش اخراج فلسطینی ها، «حاکمیت مستقل یهودیان» به طور انحصاری در سرزمین اسرائیل و بازسازی معبد (که رومیان در سال ۷۰ میلادی ویران ساختند) است که از مرحله های اجباری برای ظهور مسیح است . بن گویر در ۱۸ سالگی هماهنگ کننده جوانان کاهنیست بود. از خدمت نظامی به این دلایل معاف شد: چون این جوان ایده های ویرانگرانه تبلیغ کرده و خشونتی استثنایی بروز می دهد. این خصوصیت ها، همه عمر او را همراهی خواهند کرد.
این خشونت، به ویژه «عرب ها» را نشانه گرفته است، کسانی که به عقیده او دلیلی ندارد که در سرزمین یهودی بمانند. اما، او هرگز از حمله به یهودیانی که با او درباره استعمار لگام گسیخته اش هم نظر نیستند، باز نمی ماند. نام حزب او، قدرت یهودی که در سال ۲۰۱۵ ایجاد شد، همه چیز را خلاصه می کند. بت سلم، سازمان اسرائیلی دفاع از حقوق انسانی، بینش بن گویر درمورد سرزمین های فلسطینی را «برتری نژادی یهودی» می نامد. مسیر زندگی سیاسی او از محکومیت به خاطر رفتار و گفتار نژادپرستانه پر است و خود او در یک مصاحبه در سال ۲۰۱۵، تعداد این محکومیت ها را ۵۳ مورد شمرد. او با تأخیر به وکالت دادگستری رسید و به نوشته ی روزنامه هآرتس «فهرست مشتریان او به منزله ی دائره المعارف شخصیت های یهودی است که مظنون به تروریسم و جنایت های نفرت انگیز در اسرائیل هستند» (۱).
این «فهرست اشخاص» در ارتباط با تروریسم اسرائیلی، در سی سال گذشته، محفل اجتماعی و سیاسی او را تشکیل می دهد (اکنون، او ۴۶ سال دارد). تا گذشته ای نزدیک، تصویر برجسته ای از باروخ گلدستاین، شهرک نشین کاهانیستی که در سال ۱۹۹۴، پس از توافق های اسرائیل-فلسطین در اسلو، ۲۹ مسلمانِ نمازگزار را در مسجد ابراهیم در شهر الخلیل (حبرون) به قتل رسانده و ۱۲۵ نفر را زخمی کرد، در سالن خانه اش نصب کرده بود. در سال ۲۰۲۰، به توصیه برخی از نزدیکانش، بن گویر برای بزک کردن چهره اش آن عکس را برداشت. اما، عکس کاهان محترم همراه با امضای خاخام هنوز از دیوار آویزان است. او هرگز احترام به ایگال امیر، متعصبی که در سال ۱۹۹۵ ، اسخاق رابین نخست وزیر را به قتل رساند، نپوشانده است.
بن گویر همیشه کیپای بزرگی بر سر دارد که نشانه ی صهیونیسمِ مذهبیِ رادیکال است، و همچنین کفش های پهنی می پوشد که نمادِ «جوانان تپه ها»، متعصبانِ عموماً اولتراارتدوکس است که «یهودا و سامره» را زیر پا می گذارند تا بر زمین های مصادره شده ی فلسطینی ها مستقر شوند. آرمین روزِن، روزنامه نگار مجله یهودیِ آمریکائی، تابلِت که در اوت ۲۰۲۲ با بن گویر دیدار کرده، او را مردی معرفی می کند که آغشته از نفرت مبرم نسبت به عرب هاست. او می نویسد « در طول گفتگوی مان، او در فکرفرستادن تروریست ها بر روی صندلی الکتریک بود و عرضه ی “گوشت گوسفند، مربا و شکلات” به “قاتلانِ عربِ یهودیان” در زندان های اسرائیلی را نکوهش می کرد» (۲). هنگام کارزار انتخاباتی اخیر، او گفتارش را ملایم تر کرده بود ولی اساسِ اندیشه همان بود. اگر یک فلسطینی بر روی یک سرباز اسرائیلی کوکتل مولوتف پرتاب کند «باید او را زندانی کرد و پس از گذراندن محکومیتش [از کشور] اخراجش کرد». توجه کنید، او عموماً «هیچ چیز برضد عرب ها ندارد». اما با فلسطینی هایی که به نظر او تقریباً همگی تروریست هستند، چه باید کرد؟
فلسطینی های اسرائیل، ستون پنجم
سخنان او در دوران کارزار انتخاباتی از یک رگه پوپولیستی پیروی می کند که بینش مهدویتی یک گروه و نژادپرستی گروه دیگر را تقویت می کند و از طرد استابلیشمنت(ارباب قدرت) بی آبرو خوشنود می شود. بن گویر که در شهرک مستعمره کریات اَربا، نزدیک الخلیل زندگی می کند، این ایده را به اوج می رساند که گویا یهودیان اسرائیل سرنوشتی را تحمل می کنند که شبیه به وضعیت یهودیان اروپای شرقی و مرکزی در سده های نوزدهم و بیستم است. به این معنی که در اسرائیل یهودیان هستند که ناروامداری «عرب ها» را تحمل می کنند. برای مثال، ممنوع کردن یهودیان از رفتن به صحن مسجدها در روزهای نمازگزاری مسلمانان یک تبعیض است. او توضیح می دهد «در بیت المقدس، یهودیان می ترسند تا به دیوار ندبه در بخش قدیمی عربی شهر بروند»، محلی که او، بن گویر، از ده ها سال پیش به طور فعال با سیاست دایمیِ «یهودی سازی» شهر به دست دولت اسرائیل و شهرداری شهر همکاری می کند. او همچنین به رزونامه نگار آمریکائی می گوید: «ما پس از دو هزار سال تبعید به خانه ی خود برگشته ایم. اینجا خانه ی ماست. بااین وجود، ما طوری رفتار می کنیم که گویی مهمان هستیم».
ویژگیِ بن گویر فراتر از کنشگری استعماری او به تهاجمی برمی گردد که ضد فلسطینی های شهروند اسرائیل انجام می دهد. به عقیده او، تهدید عمده برای آینده نه در ایران قرار دارند و نه در سرزمین های فلسطینیِ اشغالی که ارتش اسرائیل فرمانروای مطلق است. نه، دشمن حیله گر در قلب اسرائیل قرار دارد: اینان فلسطینیانِ شهروند اسرائیل هستند که بسان ستون پنجم عمل می کنند. این نگرش، به یقین موجب شده که او رأی رأی دهندگان جدیدی را کسب کند. زیرا، اکثریت بزرگی از اسرائیلی ها ، فلسطینی های نواحی زیر اشغال را نمی شناسند. تنها «عرب هایی» که آنان می بینند، دقیقاً فلسطینی های اسرائیل هستند. هنگامی اکثریت یهودیان اسرائیل می گویند خواهان زندگی «جداگانه» با عرب ها هستند، منظور شان این گروه است. (۳)
مالک این جا کیست؟
به این دلیل کارزار انتخاباتی «قدرت یهودی» بر یک ایده متمرکز بود: «مالک این جا کیست؟»، موضوع مورد علاقه او به صورت جرقه ای ایده مرکزی کاهانیست را حمل می کرد: «به عرب ها بفهمانیم که ارباب کیست؟» برای این کار از اصطلاح یهودی «می بعال هاباییت؟» (مالک این جا کیست؟) استفاده می کنند که کنایه ای است که هر اسرائیلی می فهمد. واژه «باییت» به عبری به معنای خانه است ولی «معبد» نیز معنی می دهد. پرسشی که بن گویر طرح می کند چنین معنا می دهد «صاحبِ معبد کیست؟» یعنی: امروز، مسلمان ها هستند که مکان معبد را در اختیار دارند، جایی که مسجد الاقصی ساخته شده است؛ باز هم دلیلی بر خلع مالکیت ناروا که یهودیان تحمل می کنند. دو هفته پیش از انتخابات مجلس، بن گویر در رأسِ یک گروه یهودیِ متعصب، در محله فلسطینیِ شیج جراح تپانچه ای را در هوا می چرخاند. او داد می زد: «مالک این جا، من هستم!». سال هاست که راست افراطی یک کارزار خلع مالکیت از خانواده های فلسطینی را در شیخ جراح ادامه می دهند.
حتی اگر او کارزار خود را از نظر محتوا مردم پسندتر ساخته تا پایگاه انتخاباتی اش را گسترش دهد، پیرامونِ بن گویر پر است از کاهانیست های سخت سر که بر شعار مرکزی مهدویت متمرکز هستند. یکی از هواداران وفادار او، یاکوو بِن موشه مرتبا می گوید: «ما ریشو هستیم. ما به نیمی خدا و نیمی دولت اعتقاد نداریم» به عبارت دیگر، ما فقط خدا را پرستش می کنیم (۴). پس از پیروزی انتخاباتی، این ریشوها که کتاب مقدس و کراو ماگا (یک ورزش رزمی اسرائیلی) را در هم می آمیزند، احساس می کنند که باد مساعد در بادبانهایشان می وزد.
نتانیاهو تا چه میزانی دست بن گویر را آزاد خواهد گذاشت تا به عنوان وزیر امنیت داخلی مانور دهد؟ «بی بی» سیاستمداری بسیار مکارتر از اوست و بیشتر از او به کارکرد «دولت پنهان» وارد است. اما دست های بن گویر هم چنان خالی نیست. نتانیاهو به او کمک کرد تا با ابهت وارد مجلس شود تا در عوض از حمایت او برای بهره مندی از مصونیت پارلمانی استفاده کند. نتانیاهو با اهدای مقامی که او انتظارش را داشت، یعنی ریاست پلیس، در واقع درصددِ حفاظت از خودش بود. ولی اگر بن گویر مطالبلات جدیدی داشت، چه پاسخی خواهد داد؟ بن گویر ورق های برنده ی انکارناپذیری در دست دارد که مهم ترین آن ها این است که با حزب خود – ۶ نماینده مجلس – او می تواند با ترک ائتلافی که نتانیاهو سرهم کرده، حکومت را ساقط کند. زیرا نتانیاهو از ۱۲۰ نماینده فقط ۶۴ کرسی در اختیار دارد.
بلافاصله پس از پیروزی انتخاباتی، بن گویر و سرسپردگانش در کوچه های منتهی به شهر قدیمیِ عربیِ بیت المقدس و در برابر چشمان پلیسی که همدست آنها بود، به وحشیگری پرداختند. روز ۱۹ نوامبر در شهر الخلیل، صدها تن از هواداران او یک دسته ی مذهبی به راه انداختند که سی هزار ساکن افسار گسیخته شهرک ها در برابر چشمان سربازان اسرائیلی منفَعِل و گاهی با کمک وحشیانه ی آنان به ویرانی خانه های فلسطینی ها پرداختند و ساکنان آن ها را مورد آزار قرار دادند. فکر نکنید که هواداران بن گویر فقط از «خرابکاران» طبقه پائین تشکیل شده است. مسلم است که شمار اینان که در شهرک ها و دهکده های محروم و در شرایط بی ثباتی زندگی می کنند زیاد است. امادر میان آنان ، همچنین می توان بچه های طبقه های مرفه تل آویو و جوانان «خدا ترس» [یِروسولومیت ها] را نیز دید که با فریاد «مرگ بر عرب ها» بسیج شده اند. در میان نمایندگان جدیدحزب قدرت یهودی در پارلمان همچنین یک ژنرال ذخیره وجود دارد … به نام آرتورو اوئی، رهبر تبهکارانی که از این پس توسط کسانی که قانون گذار شده اند، حمایت می شود (۴). بهتر از این نمی شود: خود او رئیس پلیس شده است.
نگرانی ستاد ارتش
ستاد ارتش به نتانیاهو اطلاع داده بود که نظر بسیار نامساعدی با گزینش بِتسلایل سموتریش وردستِ بن گویر به وزارات دفاع دارد. اما ستاد ارتش همچنین از انتخاب بن گویر به عنوان وزیر امنیت داخلی نیز نگران است. او از قدرت خود در رأس پلیس چه استفاده ای خواهد کرد؟ و هواداران او چه واکنشی خواهند داشت اگر آغاز شورشی که اکنون در کرانه باختری مشاهده می شود، گسترش یابد؟ در طغیان کنونی شهرک نشینان اسرائیل در الخلیل، اینان به فلسطینی ها حمله کردند. ولی همچنین مشاهده شد که یک سرباز اسرائیلی با خشونت یک کنشگر ضدِمستعمره سازی را زیر ضربه گرفته است، در حالی که یکی از همکاران او به خبرنگاران تلویزیون قانون جدیدی را توضیح می داد که از این پس، در سرزمین های کرانه باختریِ اشغالی حاکم خواهد بود. او می گفت: «بن گویر به این جا نظم خواهد داد. اکنون من هستم که قانون تعیین می کنم» (۶).
ارتش سربازی را که از خشونت هایش فیلمبرداری شده بود، دستگیر و ده روز زندانی کرد. فکر می کنید که بن گویر چه کرد؟ او با خانواده مهاجم دیدار کرده و از آن ها دلجویی کرد. یک وزیر امنیت ملی که با متجاوز همدردی می کند، نمونه ی آن روشی است که تحت سلطه او به اجرا درخواهد آمد. می توان تصور کرد که زنجیره ای از خشونت های شهرک نشینان و هواداران آنان را شاهد خواهیم بود، چرا که با او، آنان خود را در مصونیت کامل از مجازات حس خواهند کرد.
در واقع، بن گویری که به کانون های بالای قدرت در اسرائیل دست می یابد، گسست با معیارهایی نیست که فلسطینیان زیر اشغال تحمل می کنند. این نخستین بار نیست که مقام های بالای دولتی در اسرائیل رفتار کولون ها را به مثابه «پوگروم» [اشاره به کشتار و چپاول یهودیان در روسیه تزاری] تلقی می کنند. روز ۷ دسامبر ۲۰۰۷، اهود اولمِرت، نخست وزیر وقت بیان می کرد: «من نسبت به رفتار پوگروم وار کولون ها در الخلیل احساس شرم می کنم». پیش از او، در ۳۰ ژوئیه ۲۰۰۲، سرهنگ موشه گیواتی مشاور وزیر امنیت داخلی ، رفتار شورشیان یهودی را «پوگروم» نامیده بود. خلاصه، بن گویر نه خالق و نه تنها تجسمِ خشونت استعماری در سرزمین های اشغالی است. با این همه، انتخاب او به سمت وزارت رده اول نشانه ی سرانجامِ روندی طولانی است که در چهل سال، کاهانیسم را از رده مطرودان در جامعه اسرائیل به یک حقانیت تبدیل کرده که اکثریت طبقه سیاسی کشور پذیرفته است.
از سال های دهه ۱۹۸۰، حزب لیکود که در قدرت بود کاهان را از حوزه اخلاقی طرد کرده بود. هنگامی که در سال ۲۰۰۵ ، آریل شارون، تخست وزیر وقت دستور تخلیه باریکه غزه را صادر کرد، بن گویر در صف نخستِ هولیگان (اوباش) هایی بود که به شهرک نشینان در مقاومت در برابر تخلیه کمک کردند. اندکی بعد، شارون در اثر سکته مغزی به کُمای دایمی فرورفت. بن گویر همراه با دوستانش برای جشن گرفتن این رخداد، ضیافت کباب پزی به راه انداخت. او این «رویداد را به منزله پیامی الهی به کسانی تعبیر کرد که می خواهند سرزمین اسرائیل را رها کنند» . در آن زمان او که متعصبی قاطع بود کاملاً در حاشیه به سر می برد.
مستعمره سازی و تشدید سرکوب
امروز، همان گونه که نام حزب او مشخص می کند، بن گویر «قدرت»ی را مجسم می کند که جناح او توانسته است در درازای نیم قرن، بتدریج با پیوستنِ اکثریت بزرگی به ایدئولوژیِ آپارتاید یا «برتری نژادی یهودی» در دل جمعیت اسرائیل نفوذ کند، همان گونه که بت سلم به طور مرتب یادآوری می کند. کاهانیسم مرده است ولی میراث آن به طور گسترده ای بر ذهن ها غالب شده است. شبِ انتخابات اسرائیل، تلویزیون فرانس ۲۴ از من دعوت کرده بود تا نتیجه انتخابات را تحلیل کنم. یکی از مخاطبان من که نماینده لیکود در فرانسه بود توضیح داد که بن گویرآن شخصیتی نیست که مخالفانش معرفی می کنند. او گفت «بن گویر پسر خوبی است که خوبی اسرائیل را می خواهد». لیکود همواره در قدرت است ولی اوست که تغییر کرده و نه بن گویر. بن گویر فقط توانسته تا حقانیت خود را تحمیل کند.
بن گویر در مسئولیتی که گمارده خواهد شد، بی تردید عضو کابیبنه ی امنیتی خواهد شد که مهمترین حوزه ی حکومتی است. از سوی دیگر، افراد کمی متوجه این نکته شده اند، اما نام وزارت او تغییر کرده است. این وزارت همیشه «امنیت همگانی» نامیده می شد. برای بن گویر، نام آن را گذاشته اند «وزارت امنیت داخلی» که نشان دهند، این وزارتخانه اهمیت بیشتری از گذشته خواهد داشت. نفوذ بن گویر در بیت المقدس فلسطینی بااهمیت تر خواهد بود، همان گونه که در شهرها و روستاهای «مختلط» که یهودیان و فلسطینیان (جداگانه) زندگی می کنند و نیز در مکان هایی که فقط شهروندان فلسطنی اسرائیلی که او آنان را در درجه نخست، «ناسپاس» تلقی می کند. اما او اهمیتی عمده در سرزمین های فلسطینی اشغالی خواهد داشت، زیرا نتانیاهو با در خواست او برای کنترل پلیس مرزی که تاکنون از مسئولیت های وزارت دفاع بود، موافقت کرده است. در حالی که همه بن گویر را شخصیتی بدرفتار و خشن می شناسند.
در همان حال، رهبر بخش دیگر صهیونیسم مذهبی رادیکال یعنی بتسلایل سموتریش که متوجه شد به مقام وزیر دفاع نخواهد رسید، از این پس خواستار وزارت دارایی شده و به علاوه می خواهد که مدیریت اداری کرانه باختری زیر کنترل او قرار گیرد. خلاصه، تا کنون، بن گویر به عمده ی خواست های خود رسیده است. این امر، آینده سیاسی او در حکومت نتانیاهو را پیش بینی نمی کند، ولی بر دو هراس می افزاید: ابتدا، پیروان جنبش بن گویر- سموتریش برای انجام عملیات خشن و وحشیانه برضدِ فلسطینیان و نیز یهودیان اسرائیلی ضداستعمار و سازمان های غیردولتی، خود را آزادتر حس خواهند کرد؛ سپس اینکه نخست وزیر حاضر است امتیازهای بسیاری بدهد تا زندگی سیاسی خود را تضمین کند و به زندان نرود.
آرمین روزن در مجله تابلت به برنامه فکاهی تلویزیونی «یک کشور جادویی» اشاره می کند که در اسرائیل تماشاگران بسیاری دارد. پنج هفته پیش از انتخابات اخیر، این برنامه تقلید شوخی آمیزی تهیه کرده بود از بن گویر بر روی موسیقی متنِ «بهاری برای هیتلر» آهنگ محبوب کمدی مل بروکس به نام «تهیه کنندگان». بن گویر در نقش دلقک نازی مضحکی ظاهر می شد.
در ایالات متحده آمریکا، جامعه یهودی بیش از پیش از انحراف استعماری و فاشیستی که اسرائیل عمیقا در آن فرورفته است، فاصله می گیرد. در فرانسه به هیچ وجه چنین نیست. بر پشتیبانی «شورای نمایندگی نهادهای یهودی کریف» از اسرائیل خللی وارد نشده است. تا چه زمانی؟ و به ویژه تا کجا؟
زیرنویس ها: ۱ – Judy Maltz, « The Lawyer for Jewish Terrorists Who Started Out by Stealing Rabin’s Car Emblem », Haaretz, 9 janvier 2017.
۲ – Armin Rosen : « The Rise of Itamar Ben Gvir », Tablet, 20 octobre 2022.
۳ – Sondage Israel Democracy Institute, Or Kashti, « 60 % of Israeli Jews favor segregation from Arabs », Haaretz, 6 juin 2022.
۴ – Rosen, op. cit.
۵ – En référence à la pièce de Bertolt Brecht, La Résistible ascension d’Arturo Ui, écrite en 1940 et qui transposait la montée au pouvoir d’Adolf Hitler dans le milieu de la pègre.
۶- Amos Harel, « Amid uptick in Palestinian attacks, Israeli army sends a warning to the incoming government », Haaretz, 28 novembre 2022
همانطور که در ایران ما یک اصل رژیم داشتیم و یک فرع رژیم که اولی جنایتکار بود و دومی نقاب آن و حالا اولی مجبور است حکومت کند، همه جوامع اقتدارگرا دارای چنین ساختار سیاسی هستند و برای همین است که در دموکرات ترین دولت و جامعه، امکان پیروزی سیاسی برای کمونیست و آنارشیست وجود ندارد مگر اینکه این ساختار را برسمیت بشناسد و در جهت از بین بردن آن حرکت نکند که یعنی در حقیقت هست خنثی و هیچ کاره شدن. حتی دولت شوروی چنین ساختاری داشت که الان اصل رژیم روسیه شده است، بدون ماسک کمونیسم. احتمالا دولت چین و کوبا هم چنین ساختاری دارند. در مقاله عبارت ‘دولت پنهان’ وجود دارد. اصل رژیمها همان دولت پنهان است. دولت پنهان الزاما رسمی نیست و بخشی از فرهنگ جامعه است. جانیان اصل رژیمها دستگیر نمی شوند و نابود نمی شوند، کاملا ضمانت بقا دارند.
سیستم جوامع ما انسانها سیستم اقتدارگرایانه است. این سیستم سلسله مراتبی است و برای استثمار کردن و در صورت امکان استعمار کردن ابداع شده است. عملکرد این سیستم بصورت اسارت زن، اسیر مزد بودن (سرمایه داری)، اسیر کشوری دیگر بودن ( مثل تحریم اقتصادی) و اسیر سلسله مراتب بودن، احساس می شود. این اسارتها شورش بوجود می آورد و برای جلوگیری از این شورشها، معماران سیستم مجبور هستند که یک هسته بغایت جنایتکار ترس انداز و خنثی کننده بوجود بیاورند که از دستش هر خشونتی که قابل تصور است بر می آید. اصلا اغراق نیست که بگوئیم دولت در اصل یک نهاد نظامی (آدم کشی و شکنجه و ضرب و شتم ) است. با دیکتاتوری و دموکراسی نمیتوان اصل رژیمها را از بین برد چون اینها ماسک اصل رژیمها هستند. تنها با از بین بردن اصل دولتها امکان رهائی زن و کارگر و ملت مستعمره شده ممکن است که آنهم فقط با برقراری نظام شورائی در محل کار و زندگی ممکن است. این انقلاب آنارشیستی-کمونیستی است.
پس روشن است که ۱ – انقلاب یک امر محلی و کشوری نیست و خصلت جهانی دارد و مربوط به فرهنگ انسان است، ۲ – انقلاب نمیتواند به آزادی زن و رهائی از بردگی مزدی و رهایی از امپریالیسم و سلسله مراتب اطاعت در کار گروهی برخوردی دوگانه کند چون حفظ این پدیده ها حتی در حالت نیم بند، به یک هسته جنایتکار وابسته است.
پس تکلیف انقلاب روشن است، از بین بردن مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و تجدید ساختار کار گروهی جامعه از فرم سلسله مراتبی به فرم شورائی که تضمین کننده عدم بازگشت به اسارتها باشد.
مرحله انقلاب و دولت سازی مارکسیستی را فراموش کنید، ابداع شده است تا مارکسیستهای نخبه خودشان رئیس تغییر جامعه بشوند که نتیجه اش را در روسیه لنینی و بعد استالینی دیدیم.