Comments

نقدی به رهبری اتحادیه کمونیستهای ایران در ارتباط با سیامک زعیم — 7 دیدگاه

  1. مشخص است که این نقد و نکاتی مهمی که در آن مطرح شده از دید آنارشیست مهم بوده است که دو بار کامنت هایی بدون درک عمیق نکات طرح شده در نوشته بالا و صرفا با اشاره و کپی از آنچه در آن نوشته شده است باید چیزی بنویسد که خود را ارضاع و خشنود کند. ایشان رویکردش نه درک حقیقت و نه کمک به کشف حقیقت است. رویکردش علمی نیست، آنارشیستی است. بزنو تخریب کن و دربرو!افکارش با واقعیت عینی در تضاد است. مقصر نیست آنارشیسم همین است.

    تاسف بار است که از خلال کامنتهای ایشان روشن است که خیلی هم از خود مرسی و متشکر است و نق میزند و شکوائیه مینویسد که چرا کامنت هایش که حتما با بی دقتی و نسنجیده نوشته شده است منتشر نشده است.

    آنارشیست ما آزادی اندیشه و حق بیان را نیز با رویکرد آنارشیستی یک چیز ولنگ و باز می بیند و متوجه نیست که نباید در خدمت دشمن باشد. نمی داند که سیاست درج کامنت در هر وبسایتی از جمله روشنگری این است که برخوردهای شخصی و انگ زدن های دشمن شاد کن را منتشر نمی کنند.

  2. با فرستادن پیغام طولانی بودن، یکی دو تا از کامنتهای من بطور اتوماتیک خذف شد، اما بنظر می آید که در این محدودیت استثنا وجود دارد چون دو کامنت طولانی در این صفحه درج شده است. همانطور که گفتم، اپوزیسیون ایران خودش اعمال ارتجاعی انجام میدهد.
    بهرحال، دو مطلب موجود در مقاله یکی نیمه فئودال و نیمه مستعمره بودن جامعه در دوران شروع ضد انقلاب اسلامی و تز سه جهان مستقیما به تز ماتریالیسم تاریخی مربوط است. جنگ و دعواهای درونی مارکسیستها به نظریه درست ارزش اضافی مارکس ربط پیدا نمیکند اما به نظریه گنگ ماتریالیسم تاریخی او منتهی می شود. این تز است که به روشنفکران مارکسیست کمک میکند دکون سیاسی خاص خود را درست کنند وگرنه بحث مارکس در ارتباط با تولید ارزش اضافی و استثمار نیروی کار در جامعه سرمایه داری بسختی قابل تفسیر است. در تز ماتریالیسم تاریخی، جامعه بورژوایی بطور نسبی انقلابی ارزیابی می شود و نقش گرفتن قدرت دولتی کلیدی است. همین عامل اصلی جنگهای درونی مارکسیستها در بازی کسب قدرت سیاسی (دولتی) است. حتی در جامعه کاملا سرمایه داری، بعضی از مارکسیستهای لیبرال دموکرات شده، ار تز ماتریالیسم تاریخی برای توجیه خودفروشی خود به دولتهای امپریالیست غربی استفاده میکنند. حتی بعضی از آنارشیستها هم علی رغم ضد مارکسیست بودن، ذهن آلوده به این تز کذایی دارند.
    آنارشیست

  3. 1/2-از متن…
    مگر تأثیر سیامک زعیم بر خط سیاسی راستروانه اتحادیه کمونیست‌های ایران کم بود!؟نه خیر کم نبود بلکه برجسته و او بود که همواره تعیین‌کننده جهت‌گیری خط سیاسی اتحادیه کمونیست‌های ایران بود. مگر سیامک زعیم به‌عنوان رهبر تئوریک و ایدئولوژیک اتحادیه کمونیست‌های ایران (زمانی که در ایران تشکیلاتش را سازمان داد و به فعالیت پرداخت) درعین‌حال که از تئوری سه جهان طرفداری می‌کرد تأثیر بی‌چون‌وچرای خویش را در خوانشش از انقلاب ۱۳۵۷ به‌عنوان “انقلاب دوم ایران پس از انقلاب مشروطه به رهبری خمینی”، طرفداری‌اش از “امام ضد امپریالیسم” و جریان “گروگان گیری جاسوسان سفارت آمریکا” در ابتدای انقلاب، پشتیبانی اتحادیه از ” جنگ میهنی ضد امپریالیستی” جمهوری اسلامی با حکومت صدام حسین، و جمع‌کردن و انحلال تشکیلات نظامی –سیاسی “پیشمرگان زحمتکشان کردستان” به‌عنوان بازوی نظام اتحادیه کمونیست‌ها در کردستان، نگذاشت و به‌عنوان فردی که اساس خط سیاسی و تحلیل راستروانه اتحادیه را تبیین می‌کرد، آن سازمان را به سمت‌وسوی خط راست روانه ضدانقلابی هدایت نکرد؟! مگر چنین تأثیری در پرتو اعتقادش به تئوری سه جهان نبود!؟ بله بود.
    بنابراین سؤال مرتبط با همه پرسش‌های بالا این است: آیا اگر ما اعضا و هواداران توسط رهبری در مورد اعتقاد سیامک زعیم به تئوری سه جهان از همان زمانی که رهبری می‌دانست او بر مبنای چه تئوری(سه جهان) در نشریه حقیقت نظرش را بر کل بدنه سازمان تحمیل و نهادینه می‌کند، باخبر می‌شدیم آیا نمی‌توانستیم او را رهبری کنار بگذاریم و به‌طور اشتراکی خط آپورتونیسم غالب او بر اتحادیه کمونیست‌ها را در فرایند یک مبارزه تئوریک-ایدئولوژیک به‌طور رادیکال کنار بگذاریم و با گسست قطعی یک خط سیاسی و استراتژیکی صحیح کمونیسم انقلابی بر سازمان غالب نماییم؟ چرا به ما چنین فرصتی داده نشد؟ چرا از ما پنهان شد؟ چرا حق دانستن اعتقاد سیامک زعیم به تئوری سه جهان از رفقای سربداری که یا در قیام آمل جان باختند و یا بعدازآن دستگیر شدند و اعدام، توسط رهبری گرفته شد؟ چرا سال‌هاست محفلی حراف بی‌عملی که خود را حزب م ل م ایران می‌نامد تلاش بیهوده‌ای می‌کند که با توجیهات ضدانقلابی آدرس‌های اشتباهی در مورد نقش سیامک زعیم بدهد!؟ تا اینجا و بر مبنای سیاست راهبردی ضد کمونیستی این محفل آنچه روشن هست این است که آن‌ها با طفره از پاسخ به این سؤالات مهم علیرغم کلیه ادعاهایی که در مورد به وجود آوردن یک جهان رادیکال، پایه و نیروی محرکه به وجود چنان جامعه‌ای(۲) و جامعه سوسیالیستی در ایران و پیشروی به سمت جهان بشری کمونیسم می‌کند نشان داده‌اند که نمی‌خواهند و نمی‌توانند برای هدف نهایی کمونیسم با روش و رویکرد علمی مبارزه کنند و گویی دارند همه را به‌ویژه هوادارانشان را بازی می‌دهند!؟
    قیام آمل باوجود جان‌فشانی رفقای سربداران مانند کمون پاریس یک حرکت انقلابی بود اما محدودیت خط سیاسی و جهت‌گیری استراتژیکی و تاکتیکی داشت، به‌ویژه که تئوریسینش (سیامک زعیم) نه تنها هنوز از تئوری سه جهان گسست نکرده بود، بلکه به آن اعتقاد راسخ داشت. به همین علت اساسی قیام آمل محتوم به شکست سیاسی و نظامی بود. آیا درد آور نیست که بداینم اعتقاد او به آن تئوری تا لحظه اعدام رفقای سربدار از آنها پنهان ماند!؟

  4. از متن..1/1-
    در سند موردنظر بعد از مقدمه ۵۵ صفحه‌ای در صفحه ۵ و ۶ تحت تیتر یا عنوان «اختلافات ما (پیرامون مشی آپورتونیسیتی اتحادیه کمونیستهای ایران)» توسط بخشی از مسئولین، کادرها، اعضا و هواداران سابق اتحادیه کمونیست‌های ایران نوشته‌شده است؛ و در آن به اعتقاد راسخ سیامک زعیم به تئوری سه جهان اشاره شده و در همان سند جایی که مطرح شده است منظور از آن فرد که به‌ظاهر موضع تاکتیکی (ولی درواقع از موضع استراتژیکی) در مورد تئوری مرتد سه جهان گرفت (۱) و اعلام نموده است که ” آن‌ها مدافع واقعی تئوری سه جهان نبودند و نیستند”- که منظور زعیم اشاره به آن انشعاب اولیه (که یکی از نظریه‌پردازانش در تائید تئوری ارتجاعی سه جهان رهبرانش زنده‌یاد محمد امینی و بقیه بودند، و این بخش یا گروه بلافاصله بعد از مرگ مائوتسه دون از اتحادیه کمونیست‌های ایران که هنوز در خارج کشور بود-سال ۱۳۵۴ یعنی ۳ سال قبل از انقلاب) هست، و او ادامه می دهد و میگوید “مدافع واقعی این تئوری من هستم”( نقل از سیامک زعیم منتشرشده در سند اقلیت اتحادیه) کسی به‌جز سیامک زعیم که حزب کمونیست ایران( مارکسیست-لنینیست- مائوئیست) او را به اسطوره بی‌خطای قیام آمل و سربداران تبدیل کرده است که گویا همیشه در راستای منافع اساسی پرولتاریا و وفادار به کمونیسم بود، نیست. رفیق سیامک زعیم حتی با برپایی قیام آمل و تشکل سربداران از تئوری سه جهان طرفداری راسخ می‌کرد. این مسئله همیشه از کادرها، اعضا و هواداران اتحادیه کمونیست‌های ایران با نیتی ناصحیح و شرم‌آور پنهان ماند. به‌راستی آیا این سؤال به‌جا و برحقی نیست که طبق اصول و اخلاق کمونیستی همگی ما اعضاء و هواداران اتحادیه کمونیست‌های ایران از همان ابتدا حق داشتیم که درباره اینکه سیامک زعیم طرفدار پروپاقرص تئوری ارتجاعی سه جهان بود مطلع بشویم!؟ پاسخ مثبت است؛ به بی‌شک حق داشتیم. چرا چنین حقی از ما گرفته شد؟به دو دلیل یکم زیرا رهبران ما خود درک عمیقی از علم کمونیسم نداشتند و حتی خواندن سرمایه مارکس را توصیه نمی‌کردند(متأسفانه امروزه که به گذشته فکر می‌کنی متوجه می‌شوی که خود رهبران اتحادیه کمونیست‌های ایران –رهبران ما- هم آن را نخوانده بودند) چون با الگوبرداری از مائوتسه دون و بدون سند و مدرک و بدون شناخت از ساختار اقتصادی جامعه(زیربنا) معتقد بودند جامعه ایران نیمه فئودال و نیمه مستعمره است و می‌گفتند صدر مائو در مورد جوامعی همچون ایران چنان گفته است و بنابراین استراتژی انقلاب ایران را کشف‌شده می‌پنداشتند، یکسره دید نقادانه مارکسیسمی را نفی نمودند و هیچ سؤالی در این مورد نباید می‌شد و هرگونه سؤال چالشگرانه دراین‌باره به مفهوم آن بود “استاد، شما روی خط سیاسی سوار نیستید” ! با این جهت‌گیری دیگر نیازی از شناخت نظام سرمایه‌داری و خواندن کتاب سرمایه مارکس، آشنایی با محو چهار کلیت موردنظر مارکس در جامعه سوسیالیستی تحت دیکتاتوری پرولتاریا نبود، رهبران “آگاه ما” وانمود می‌کردند همه‌چیز را “می‌دانستند” و باید بدون چالشگری و با کنار گذاشتن دید نقادانه مارکسیسمی به دنبالشان همچون دنباله روانی که به ضبط‌صوت تبدیل شده بودند روان می‌شدیم!ترس از ایزوله شدن و کنار گذاشته شدن یک عامل سازش و سکوت در ما بود که این هم خود اشتباهی بود که به خاطر خط ناصحیح رهبری اتحادیه و نبود سانترالیسم دمکراتیک واقعی مارکسیسمی در آن زمان در اعضا و هواداران نهادینه شده بود، اما ما هم در این مورد تا حد نسبی ولی کمتر از رهبری مقصریم؛ و دوم سازش ایدئولوژیکی غالب بر اتحادیه کمونیست‌های ایران در بالاترین نهاد رهبری سازمان مانع از اطلاع‌رسانی توسط رهبری به بدنه سازمان در مورد این امر حیاتی که می‌توانست از ضربات جبران‌ناپذیر بعدی به‌کل اتحادیه کمونیست‌های ایران جلوگیری کند و مانع دستگیری، شکنجه و اعدام اعضاء هواداران و رهبری (به‌ویژه بعد از شکست قیام آمل) و از هم پاشیدن سازمان شود، شد. این‌یک اشتباه استراتژیک بود. چرا؟ زیرا امروزه فرجام و تاریخ شکست سیاسی و نظامی قیام آمل نیز نشان می‌دهد که او نمی‌توانست یک خط صحیح کمونیستی غالب بر حرکت نظامی و به‌ویژه سیاسی قیام آمل سربداران را نمایندگی کند. گسست از یک تئوری ضدانقلابی و ارتجاعی همچون تئوری سه جهان به یک کار عمیق ذهنی در نقد آن نیاز دارد و سیامک زعیم هیچ‌گاه نه خطی و نه‌جمله‌ای در نقد آن تئوری ارائه نداد. وانگهی مگر در طول تاریخ در سراسر جهان کم بودند افراد و گروهایی که به مبارزه دست زدند ولی بر حرکتشان تئوری انقلابی غالب نبود و یک تئوری ضدانقلابی غالب بود!؟ مگر بخشی از حزب توده در سال‌های دهه ۵۰ به مبارزه مسلحانه روی نیاورد؟ بله آورد!

  5. پاسخ به نویسنده این کامنت:
    “آنارشیست خطابم به شما هست! آنارشیستها را چه به درک ماتریالیسم تاریخی! ملودی که می نوازی تسلیم طلبی …”
    پاسخ من مثل پاسخ شما هم شخصی است و هم اجتماعی.
    کامنتهای من مربوط به مطالب مقالات است. اول مطالب مقالات را بخوانید و متوجه بشوید، بعد کامنت بنویسید. تقصیر من نیست که تمام کامنتهای من را خوانده اید و هیچ نظری نمیتوانید بدهید چون اصلا نمیتوانید آنها را درک کنید. آنارشیسم برخلاف مارکسیسم خاصیت به حاشیه رفتن ندارد چون بر اساس نفی اقتدار است نه مثل مارکسیستها آشتی با آن. آشتی با اقتدار در تز اصلی آنهاست. مارکسیسم همیشه یک نوع ایدئولوژی سرمایه داری دولتی بوده است و حالا نولیبرالها آنها را از قدرت سیاسی دور کرده اند و بسیاری از آنها را خریده اند، مثل مارکسیستهای چین. حالا هر چه مارکسیستها زور میزنند، نمیتونند در دولتها نقش موثری ایفا کنید و جناح غیر نولیبرال کارش را راحت پیش می برد. جوانها را میخواهید جمع کنید برای چه؟ درست کردن دولت و روابط سرمایه داری دولتی تحت نام سوسیالیسم و شکست خوردن مجدد؟! اگر مارکسیسم ایدئولوژی سرمایه داری دولتی نبود، دیکتاتورهائی مثل لنین و ترتسکی و استالین و مائو نداشت و امید سوسیال دموکراتهایش به دولتی کردن و ساختن سیاستهای دولتی نبود. کلا وقتی دنبال دولت هستی و مارکسیست هستی یعنی دنبال سرمایه داری دولتی هستی. فکر کنم متوجه اینها هم نمی شوید. تقصیر من نیست، در این “سالهای” خواندن کامنتهای من وقت زیادی داشته اید.
    آنارشیست
    آنارشیست

  6. تز ناروشن و گنگ ماتریالیسم تاریخی در این مقاله تفسیری من درآورتی تر از اصلش پیدا کرده. جالب است که مارکسیستها نمیدانند که منبع سردگمی شان، ایزوله شدنان و صد دکون شدنشان در یکی از اصولشان، یعنی همین ماتریالیسم تاریخی است. مارکسبسم از طریق همین تز دارد به گورستان تاریخ می رود، امیدوارم هر چه زودتر. آنارشیست

    • آنارشیست خطابم به شما هست! آنارشیستها را چه به درک ماتریالیسم تاریخی!

      ملودی که می نوازی تسلیم طلبی و شکست طلبی است… سالهاست با کامنتهایی که در این سایت زیر نوشته های مختلف میگذاری بجز شکت طلبی، تسلیم طلبی و کینه و حسادتت به خاطر پاگیری علم کمونیسم در میان جوانان پرشور نسل جوان نوین در ایران چیزی برای گفتن نداری… ملودی تو را بورژوازی در جهان و جمهوری اسلامی ۴۴ سال در ایران دارد مینوازد! ملودیت دشمن شادکن است… آنارشیسم دو دهه است که به حاشیه رفته است و مواضع، حرکات و بیانیه هایش مصداق تروریسم داعشی و همچنین از جنس جمهوری اسلامی شده است!

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>