چگونگی پشتیبانی جنبش چپ از مبارزات مردم ایران ،
فرامرز دادور
چگونگی دفاع از مبارزات مردم در ایران و در صورت امکان در سراسر دنیا اهمیت دارد و در عین حال مهم است که مسیر ما برای پشتیبانی درست انتخاب گردد. مجموعه فعالان سیاسی/اجتماعی با اندیشه های متنوع دمکراتیک و چپ در صورت اعتقاد به دمکراسی و عدالت اقتصادی-اجتماعی مهم است که بر روی بستر منافع مشترک توده ها به حرکت های جمعی بپردازند. اینکه آیا درک ما از سوسیالیسم چیست عمدتا به این بستگی دارد که به آزادیهای دمکراتیک و رفع ستم و استثمار از سوی قدرتهای داخلی و خارجی اعتقاد باشد. اینکه گرایشی عمدتا افشاگری از سیاستهای نولیبرالی و نه لزوما توجه به گذار انقلابی را عمده میداند و نظر دیگری تعریف مارکس از سوسیالیسم را بمثابه “آزادی انسان” دانسته سرمایه داری دولتی تحت حمایت دولتی اقتدار گرا را “کمونیسم مبتذل” معرفی نموده، تمامی تلاش های مبارزان سوسیالیست در شوروی، چین و کشورهای توسعه یابنده دیگر را بدون دیدن دستاوردهای مقطعی آنها رد میکند، به گفتمانهای زیادی احتیاج دارد.
در اینجا نظر بر این است که گرچه نظرات مارکس سرچشمه ای برای رشد و تحکیم ایده های سوسیالیستی بوده است اما آنها آیه های نهائی آسمانی نیستند. برای نمونه در مانیفست حزب کمونیست مارکس و انگلس توصیه میکنند که بعد از پیروزی انقلاب برهبری طبقه کارگر از جمله قدمهای اولیه “تمرکز ابزار تولید در دست دولت پرولتری” باشد که دارای اقتدار سیاسی بوده سیاستهایی مانند حذف مالکیت خصوصی، استقرار مالیات مترقی، تمرکز فعالیتهای مالی ، اعتبارات و بانکی در دست دولت، تمرکز مطبوعات و وسایل حمل و نقل در دست دولت، گستردگی مالکیت دولت بر کارخانه ها و ابزار تولید، آموزش مجانی را برقرار نماید. در اینجا به ضرورت وجود نقش یک دولت مقتدر اشاره میشود. مارکس در اثر خود “نقدی بر برنامه گوتا” مینویسد که “بین جامعه سرمایه داری و کمونسم مرحله تغییرات انقلابی است ..یک انتقال سیاسی که دولت چیزی بغیر از دیکتاتوری پرولتاریا…نیست”. بنظر لزوم دیکتاتوری سیاسی و اجتماعی از سوی دولت دیده میشود. مارکس در نوشته اش “بعد از انقلاب” اضافه میکند که “طی مبارزه برای نابودی جامعه قدیمی، جنبش پرولتاریا هنوز بر مبنای جامعه کهن شکل سیاسی میابد”. مارکس در “جنگ طبقاتی در فرانسه» یکی از اشتباهات کمون پاریس را عدم تصرف “بانک فرانسه” میدانست.
دوستان، روشن است که در مقطع کنونی شرایط اجتماعی بسیار تغییر یافته است و مرحله انقلاب و دوران انتقال به سوسیالیسم احتمالا اشکال متفاوت خواهند داشت و به اعمال سیاستهای دیکتاتور منشانه دولت انقلابی نیاز نخواهد بود. گرهِ اصلی در اینجا اعتقاد به وجود آزادیهای دمکراتیک و دمکراسی سیاسی میباشد. در آنصورت امید است که گذار به سوسیالیسم بر مبنای شناخت و تصمیم اکثریت توده های مردم، عمدتا مسالمت آمیز انجام گیرد. در واقع، مهم است که از تعصبات فکری بکاهیم و به روند تکامل در پروسه تبادلات اندیشه ها روی بیاوریم
در رابطه با یکسری انتقادات، طرح چند نکته کمک میکند. با اینکه ضروری نیست که با توجه به گذشت تقریبا 2 قرن از زمان مارکس، همه نظرگاه های وی را استاندارد و کامل برای انتقال به سوسیالیسم بدانیم، اما میتوان گفت که در کل تحلیلهای وی از مناسبات استثماری سرمایه داری و ضرورت پیشرفت بسوی مناسبات انسانی تر و عاری از ستمهای اقتصادی، اجتماعی و سیاسی در میان جنبشهای مترقی مردمی از پذیرش همگانی برخوردار است. در عین حال مهم است در نظر بگیریم که وجود بسیاری از تحولات مادی و ذهنی و توسعه تکنولوژیک گزینه های امروزی تر و احتمالا دمکراتیک تر در مقابل ما گذاشته است.
در مانیفست، مارکس مطرح میکند که کمونیستها از سایر احزابِ طبقه کارگر متفاوت هستند، بدینصورت که آنها پیشرفته ترین و قاطع ترین بخش از احزاب کارگری بوده دارای درک روشن از مسیر مبارزه (the line of march )، وضعیت و اهداف میباشند. یکی از وظایف اصلی کمونیستها بسیج پرولتاریا در یک طبقه، سرنگونی سیادت بورژوازی و تصرف قدرت سیاسی توسط پرولتاریا است. در صورت پیروزی انقلاب و وجود حکومت پرولتری یعنی پیروزی در جبهه دمکراسی، پرولتاریای کمونیست با استفاده از قدرت سیاسی و طرح قوانین همه سرمایه را از بورژوازی گرفته، تمامی ابزار تولید را در دست دولت پرولتری متمرکز نموده و به افزایش سریع نیروهای مولده بپردازد. مارکس میافزاید که البته در شروع کار این پروژه بدون اتخاذ شیوه های استبدادی علیه منافع بورژوازی عملی نخواهد شد. تنها بعد از عبور از این مرحله اول است که با انحلال تدریجی طبقات و دولت، جامعه مردمی (پرولتری) مولود آزادی فرد میشود و باعث میگردد تا آزادی برای همگان یعنی در واقع آزادی کامل انسان برقرار گردد.
مارکس و انگلس در نوشته ای خطاب به کمیته مرکزی اتحاد کمونیستی آلمان با ستایش از اینکه در سالهای 1848 و 1849، فعالان اتحادیه در صفوف اولیه پرولتاریای انقلابی تلاش میکردند، اضافه میکنند که در انقلاب آینده حزب کارگران میبایست با بیشترین سازمانیافتگی و وحدت و در عین حال مستقل از سایر جریانات مبارزه نماید. در آن دوران حزب دمکراتیک که عمدتا ماهیتی متاثر از ایده های خرده بورژوازی جمهوریخواه داشت از شانس بیشتری برای مقابله با ارتحاع حاکم برخوردار بود و بنا بر گفته مارکس و انگلس حزب انقلابی کارگران مناسب است که با این حزب خرده بورژوا برای سرنگونی ارتجاع حاکم همراهی کند و سپس با صف مستقل به مقابله با آن بپردازد. در واقع تا وقتیکه پرولتا قدرت حکومتی را تصرف نکرده است انقلاب مداوم ادامه دارد و در این راستا اتحادیه میباید با تشکیل سازمان مخفی و علنی حزب مستقل کارگران را مجهز نموده در صورت قدرت یابی حزب خرده بورژوای دمکرات در حکومت؛ کمیته ها، شوراها و کلوبهای کارگری را در شهرداریها و محیط های کار برای نظارت وچالش سیاسی در مقابل حکومتگران تقویت نمایند.
کمیته مرکزی میباید در صدد تمرکز کلوبهای حزب کارگران بوده سعی نماید تا کارگران در انتخابات مجلس ملی نمایندگان شرکت نمایند. در رابطه با سیاستهای مملکتی از جمله فدرالیسم، مناسب است که کارگران نه فقط در راستای حفظ یک کشور در چارچوب جمهوری آلمان تلاش ورزند، بلکه تمرکز قدرت سیاسی در دست مقامات دولت باشند، چونکه بخاطر وجود بقایای پراکندگی جغرافیای آلمان از دوران قرون وسطی، خطرات زیادی برای از هم پاشیدگی آن وجود دارد. وظیفه حزب انقلابی در آلمان حفظ تمرکز شدید است و در سیاستهای معطوف به دولت خرده بورزوا میبایست بخواهد که در صورت امکان ابزار تولید، وسایل حمل و نقل، کارخانه ها، راه آهن ها، غیره بوسیله دولت تصرف گردیده، مالکیت خصوصی حذف گردد. پیروزی انقلاب کارگری در گرو وجود یک حزب پرولتاریا است که دارای سازمانی مستقل و انقلابی باشد. در نامه ای به اف. بولتی در 1871 مارکس مینویسد هدف نهایی جنبش سیاسی طبقه کارگر تصرف قدرت سیاسی برای طبقه کارگر است که پیشاپیش ضرورت وجود یک سازمان برای پیش بردن منافع کارگران در شکل عمومی و در حکومت که دارای توانائی اقتدارگرا جهت تحمیل اجباری قدرت در جامعه باشد را بوجود میاورد.
با توجه به اظهارات مارکس و انگلس میتوان یکسری برداشتهای کلی نمود که شاید در عصر کنونی مناسبت نداشته باشند. اشارات مارکس به ضرورت سازمان یافتگی حزب طبقه کارگر، تصرف قدرت حکومتی پرولتری بکمک این حزب و اعمال شیوه های استبدادی پرولتری علیه منافع بورژوازی آثاری از دیکتاتوری به مثابه حکومت اقتدار گرا را با خود دارد. وی به نقش تشکل سیاسی کارگری در شکل اتحاد و حزب که دارای ساختار و شعبات سازمانی و از جمله کمیته مرکزی باشد اعتقاد دارد. اینکه حزب پرولتری در اداره حکومتی چه نقشی داشته باشد روشن نیست ولی حداقل اینکه در بسیج، سازماندهی و کمک به تعیین استراتژی مبارزاتی و اداری موثر باشد، برداشتهای متنوع و متفاوت با خود بهمراه میاورد. اما در این بحثی نیست که مالکیت دولتی در دوران گذار به مرحله بالاتر سوسیالیسم به نوعی مقطعی وظایف کنترل سرمایه داری را نه در سطح خصوصی بلکه زیر رهبری حکومت پرولتری با خود دارد.
مارکس در “نقدی بر برنامه گوتا” مناسبات اقتصادی را در این مرحله اول بسوی سوسیالیسم عاری از سیستم ارزش و مناسبات کالائی دانسته، پرداخت به کارگران را در ازای تولید ارزش مصرف توسط فرد توصیه میکند که تا دوران سوسیالیسم در مرحله عالیتر همگان در سطح توان کار میکنند و در سطح احتیاج خواست آنها جبران میگردد. اینکه چه شعبات اداری در سطوح مرکزی و محلی مسئولیت این گونه وظایف را دارند و آیا این ارگانهای مردمی انتخابی هستند و سازمان (حزب) انقلابی کارگری چه نقشی در آنها دارند به تبادلات فکری، بحت و نطر، کنشگریها و تصمیمات دمکراتیک در میان نماینگان مردم بستگی دارد. اینکه در شوروی و بعدها در چین و سپس در کشورهائی مانند ویتنام و کوبا چه اشکالی از این سازمان دهی ها پیاده شد و انحرافات و یا دستاورهای مثبت انها چه بود به بررسیهای تاریخی و تئوریک بسیاری نیازمند است. اتهام زدن و ارزیابی از دیگر نظرات به مثابه “چیزهای من در آوردی” و “کمونیسم مبتذل” به ایجاد درک مشترک کمک نمیکند.
برای مدافعان آزادی و عدالت در ایران مهم است که به این مسائل در ابعاد تاریخی، ویژگیهای اقتصادی/اجتماعی/سیاسی و فرهنگی بنگرند و بدون وابستگی به یک سیستم فکری خاصی، با توجه به وجود تحولات عظیم سیاسی، اقتصادی و اجتماعی و از جمله نقش انحصارات غول پیکر اقتصادی، قدرتهای امپریالیستی و شکل گیری جنبشهای اجتماعی که تا حدی غیر طبقاتی هستند به طرح ارزیابیها و ارائه راه کارها برای حرکت در جهت دمکراسی و سوسیالیسم بپردازند. هم اکنون بر عهده جنبش چپ در ایران است که در حمایت از چنبشهای دمکراتیک مردم برای برچیدن نظام جمهوری اسلامی و برقراری آزادیهای دمکراتیک در چارچوب ساختارِی بلافاصله جمهوری و مقید به ارزشهای جهانشمول حقوق بشر، در راستای استقرار دمکراسی، عدالت اجتماعی و سوسیالیسم قدم بردارد.
فرامرز دادور
2 فوریه 2024
در ارتباط با “ارزشهای حقوق بشری” در آخر مقاله.
الغای هر نوع سلطه از جمله بردگی مزدی مهمترین ارزش حقوق بشری است.
چرا خواست چنین چیزی اصلا در مقاله شما وجود ندارد و بجای آن میگوئید “حمایت از جنبشهای دموکراتیک مردم”؟
معلوم نیست اصلا تعریف از سوسیالیسم در مقاله چیست! اینکه بروین پارلمان و یکی دو تا از جنبه های اقتصاد را دولتی کنیم که سوسیالیسم نیست!
نقد جنبه های سیاسی دیدگاه مارکس در مقاله،در ارتباط با شرایط آن دوره اروپا و نتایج حزب بازی، چندان اشتباه نیست، اما باید دموکراسی بازی و شامورتی بازی های فلاسفه و سیاستمداران جهانخوار غربی را هم نقد کنید نه اینکه بیائید حرفهای توخالی و غیر عملی و در عمل استثماری و استعماری آنها را تکرار کنید.
هرگونه اثری از مردسالاری، بردگی مزد و امپریالیسم باید نقد شود نه اینکه دست جین کنیم.
آنارشیست
درباره عبارت “پشتیبانی از مبارزات مردم ایران”
اگر از “مردم” ایران نیستید، همان بهتر که پشتیبانی نکنید، چون در این مقاله، معلوم نیست که از کدام “مردم” دارید پشتیبانی میکنید، مردم استثمارشونده و یا مردم استثمارکننده؟ اگر جزئی از “مردم” ایران هستید، دو مطلب وجود دارد. اول، قاعدتا از “مردم” دنیا طلب پشتیبانی کنید چون باید جزئی از “مردم” ایران نباشید که از آنها پشتیبانی کنید. از خود پشتیبانی کردن چندان معنا دار نیست. دوم، “مردم” تاکنون تقسیم شده اند به استثمارگر و استثمار شونده. اگر استثمار کننده هستید، مثل مردسالار و سرمایه دار و امپریالیست و غیره، سلطه طلب هستید و برای آن وظیفه اتان ریاکاری و جنایتکاری ست تا سلطه خود را حفظ کنید. اگر از مردم تحت سلطه هستید، یعنی زن و کارگر، باید علیه هر نوع سلطه مقاومت و مبارزه کنید، در اینصورت، شما آنارشیست خواهید بود.
نمیتوانید هم از استثمارگری دفاع کنید و هم از مبارزه با آن. این وسط ایستادن است و دموکراسی چسب اینکار. اگر نمیخواهید وسط بیایستید، دموکراسی خواهی نکنید. سیستم سیاسی فقط وقتی ضرورت دارد که بخواهیم فریبکاری کنیم. بساط سیاست را باید جمع کرد و این با از بین بردن سلطه و اشکال عینی اش فقط ممکن است. تصور روابط سیاسی نداشتن مشکل نیست. فرض کنید دو نفر نمیخواهند یکی شان بر دیگری سلطه داشته باشد و با میخواهند فقط با هم همکاری و همیاری کنند، برای اینکار احتیاجی به پنهانکاری و از پشت خنجر زدن نیست، مسائل با گفت و شنود در مورد موضوع همکاری بنفع دو طرف حل میشود. دموکراسی و سیاست این گفت و شنود نیست، درست کرد تشکلی ست مسلح برای اعمال سلطه بنام دولت دموکراتیک چون روند تصمیم گیری از روند کار جدا شده و نیاز به سلطه برای نظم اجتماعی بوجود آمده. هیچ امر خیری از اعمال سلطه و دولتش حاصل نمی شود چون همیشه دشمن درست میکند و مبارزه طبقاتی ابداع میکند. سلطه طلبی را سرکوب کنید، به دموکراسی احتیاجی نخواهد بود. دموکراسی می آورند تا استثمارگر حق دفاع از استثمارکنندگی داشته باشد. مارکسیسم توجیه اینکار شده. اگر سیاست و دولت همراه با استثمارکری الغا شود، سرمایه دار میشود یکی از کارکنان و نمیتواند بگوید من حق ویژه دارم که محصول کار همه را در اختیار بگیرم. البته، دیکتاتوری احتیاج به توصیف ندارد، بصورت علنی،مثل گند جمهوری اسلامی و دولتهای سابق مارکسیستی و دولتهای نوکر دموکراتهای غربی، فاسد است.
آنارشیست
این مقاله با تغییراتی همان مقاله قبلی ازنویسنده است. مشکل اصلی نظری با نویسنده و کسانیکه مثل او حرف از دموکراسی میزنند این است که چرا در غرب دموکراسی داریم اما این دموکراسی ها بغایت استثماری، استعماری و جنگ طلب و ریاکارانه هستند. چرا درصد بزرگی از زنان و کارگران در انتخابات آنها شرکت میکنند و علیه منافع خود رای میدهند؟ چرا براحتی نولیبرالیسم در آنها غلبه پیدا کرده و راست ترین مارکسیستها را از دولت بیرون انداخته اند؟ چرا بجای تبلیغ دموکراسی خواهی که سرمایه دارهای بازنده هم از آن دفاع میکنند، ابتدا و از اول و از ریشه در پی الغای حق استثمارکردن کارگران نیستید؟ چرا متوجه نمی شوید که سود جویی سرمایه داری فقط برای رفاه و آسایش و کاخ و نوکر و کلفت برای سرمایه داران نیست، بلکه بوجود آوردن دستکاه سرکوب، آدم کشی، توطئه، خرید رسانه ها، شستشوی مغزی توده ها از طریق آدمهای تحصیل کرده، پرورش یافته و مهارت پیدا کرده هم هست. اینها خرج دارد و منبع ش ارزش اضافی است. چرا وقتی از مارکس میگوئید، نظر ضد استثماری او و کاربردهایش در شناخت جامعه را از قلم می اندازید؟ درصد کوچکی از تحصیل کرده ها می شوند مارکسیست و آنارشیست، بقیه که اکثریت عظیم هستند میشوند نوکر سیستم سرمایه داری، چرا؟ تا کی میخواهید از توده های زن و کارگر پنهان کنید که سیستم سرمایه داری و طبقاتی جامعه ضد بشری است و نباید گول سرمایه دارها را خورد و باید محل کار و زندگی را از دست آنها بیرون آورد و بصورت کلکتیو اداره کرد. چرا بجای کوشش در تشکل یابی غیر سلسله مراتبی و رد هر نوع اربابی و سلطه، سازماندهی سیاسی پیشنهادی تان حزبی و سلسله مراتبی و بالا و پائین است، یعنی کپی آنچه که بورژواها میکنند.
آنارشیست