چهار شنبه سوری کجا و چماق گریه کجا
بهنام چنگائی
با همه افت و خیزهای فراوان هستی، زندگی همیشه زیباست. و چه زیباتر آنگاه که می بینیم، زندگی نوع انسان کار و رنج که پیوسته مورد بهره کشی هاست همچنان توانسته از دام ها و کنام های دشمنانش پیاپی بگذرد و لذتبخش تر که پیروزمی گذرد. و سرزنده بودن بهتر هستی اش نیز، پیگیر دستخوش پیشروی ها و فراروئی های انسانمدارانه شده و گسترده ترمی شود. زیراکه جهان موجود و پیرامونی ما پرداخته دست اندیشه، و ساخته و برپاشده از تلاش ها و کاردانی های فرارونده و فزاینده انسانی بوده و هست نه کار دیگری. چراکه دانش، آگاهی و دانائی هرگز ایستائی را برنمی تابد و رو به پیش می راند و بما هم می گوید که هیچ نیروی فرانسانی و دگرگونساز دیگری در جهان ما وجودندارد؛ مگر خود همین طبیعت و سرشت سرکش آن که بتدریج رو به تصرف دانش انسانی ماست.
در جهان ما نگرش های فراانسانی، گویش های واپسگرایانه و رفتارهای خردستیز نیز وجوددارند، همچنانکه گزینیش های انسانی برتریجو، ناسیونالیستی، راسیستی و فاشیستی دیگری هم هست که در زمانه ی ما سوار بر توهم ادیان و نادانائی خویشند و برکول درجاماندگی توده ها نشسته اند؛ آنان بی کم و کاست اینجا و آنجا آنها برابر حرکت تاریخ، دشمن خودباوری ما و در جدال با همبستگی و توان هدفمند و آینده سازمان صف کشیده و دشمنانه ایستاده اند. در حالیکه می بینیم همه جا و تنها توان خود انسان اهرم پویش ها و پیدائی ها فرارونده بوده، و چنین نگاه و نظام و باور انسانمداری ست که در سراسر جهان هستی آفرینش داشته و راهگشای گذر از سختی ها و یاور پشت سر نهادن ناسازگاری ها بوده است. و در درازای تاریخ تنها انسان نشانه ساختن و سرزندگی زندگان بوده و می باشد که آن پدیده هم جز” هستی و زندگی انسانی” نام دیگری ندارد.
بنابرین راه فردا و چاره امروز ما در برابر سفلگان دین دکان و بدسرشت تاریخ جز همبستگی، همراهی و همکارشدن با نیروهای همرزم، پویا و تکاپوهای زندگی اسیران آن که براستی زندگان باشند بیش نیست. ما همزمان نیاز به آموزش پیگیر برای آفرینش و پرورش بی پایان هستی داریم. بی گمان، چربش این نیاز و پردازش آن با دانش و خرد انسانمدار، وابسته به این است که ما خود هرچه بیشتر و بهتر به جایگاه و پایگاه نوع انسان خردباور فکر و عمل کنیم؛ تا تنها نمانیم و بتوانیم خودباور، خردورز و سازنده تر، برپادارنده آرزوهای دلخواه اجتماعی ـ طبقاتی مان شویم و باشیم.
ما در زمانه واپسگرایان نیاز به جان جوانه زن داریم که امکانش را دین نمی دهد و شایسته ی هستی و زندگی ماست و می بایست پی جان و روان بالنده و اداره آگاه و آزاد و برابر کشور خویش باشیم که زورگویان ضدبشری دستان ما را از آنها و همه جا بریده اند. ما نتوانسته ایم درین دور صدساله تباهی اقتصادی و تکسواری سیاسی” شاه و شیخ” برای توده های کار و تنگدست که بسیارانی هستند آغوش گشاده ای بسازیم؛ یا برای همدران مان که اینک در زیر زور و ستم و سرکوب دین دولتی هستند بیش ازین تنهای شان نگذاریم، تا نابودگران الهی هستی همه ما را اینگونه ویران ترنکنند.
ما باید تا خیزش مشترک و هراس افکن مادران، زنان و دختران مان هست، و تا نبرد بی نفسکش و انقلابی مهسا برابر رژیم چنین برا و فورانی ست، تا جنبش و خروش جهانی آن برجامانده، باید بتوانیم و می توانیم با پیوند همیشگی و ناگسستنی اجتماعی ـ طبقاتی خویش و با هستی جهانی خود بنام انسان آنرا بهتر در راه مبارزه پیروز و مستقل خود به پیش برانیم؛ و درخور چاره یابی موفق آن با همدردان مان برابر دین دولتی همرائی و نبرد انقلابی کنیم؛ و پیگیر، یاور و روشنگر زندگی انسان های کارمزد و سرکوبشده ی دینمداران پلشت باشیم؛ و هستی مستقل مان را بنام خود اجتماعی 99% ها باشد، بیش از پیش پویاتر و جویاتر استقلال منافع طبقاتی خویش سازیم؛ و برایش تنپوش تازگی دهیم و بتوانیم خرد مستقل شورائی مان را بیآموزیم و بسوی جستن ها و یافتن ها و ساختن های پیاپی اجتماعی تشویق کرده، و آینده توانای خود را بدون دلگرمی مزدبگیران راست و یا گمراهی توسط دسیسه های مزدوران سرمایه سالاری داخلی و جهانی ساختار مردمی و زندگی آینده خود را از خواست واقعی و اجتماعی خویش بزایانیم. درین گدازه آتش و مرگ که امپریالیسم آمریکا و ناتواش در سراسر جهان براه انداخته است، آن منشور شش دست نشانده اش کاری ندارد جز ویرانی دوباره فردای ما ندارد و نباید خوشبین و ساده دل گول آنان را بخوریم. ما باید اراده اقتصادی و اداره سیاسی فردای خویش و کشورمان را خود بدست گیریم.
44 سال آزگاراست که این حکومت انگل، با این بیماران روانی و گریه کار و نوحه پرداز دینی که گرداننگان آن در پس عبا و عمامه می دانیم چکارها نکرده و نمی کنند!؟ اینان تا آنجا که توانسته اند احساس شریف و نوعدوست ما را هدفمند و سیستماتیک با افسانه های پوچ کربلا و عاشورا گریانده، همسوکرده و از پیدایش آن ترسانده اند. در حالیکه شکل واقعی و هراسناک آن عاشورا در ایران ولائی( هزاران بار هولناک تر و مرگبارتر )بوده و بارهای بار این رژیم ضدبشری اهداف سروری خود را با بکاربردن نسل کشی ها از ما به پیش برده است و ما ساده دلان را دلمرده و غمگین پی سرکردگی مذهب خویش مفت مفت چرخانده، گرسنه و بی رمق در جنگ های مذهبی تارو مارساخته و اهرم کربلا را بی ربط به زندگی ما گره زده است.
به جز در افغانستان طالبان، در هیچکجای جهان چنین هرزگانی بنام دین و چنین بی شرمانی بنام حاکم یافت نمی شوند که با پایکوبی، شادی و خنده های انسان ها ناسازگارباشند. این وحشی ها بنام اسلام همه جشن ها، بزم ها و انگیزه های شادمانی و تاریخی ایران را که پشتگرمی و دلگشائی شورها و شرارها و شادی ها و پایکوبی های مان باشد را این خرفتان نه اجازه رسمی و سراسری برگزاری آنها، که برپائی ناچیز آنرا هم اگر بتوانند سرکوب می کنند همانگونه کرده اند. و یا بصورت بی شرمانه ای این انگیزه های دلگشا و شادیبخشی را سرزنش الهی اسلامی کرده، و دلگرمی های فرهنگی ما را پیوسته توسط تیر ابلهانه ی خویش نشانه گرفته اند. این قوم نیرنگباز ای بسا بی آنکه هراسی بخود راه دهند “نوش و نای جان، نوای گرم دل شیدا و بی قراری شرربار آوازها و سرزندگی های هستی مان را همچنان نشانه ی سستی عقل، نداشتن آبرو و منشأ هرزگی دانسته و پیوسته بخود ما شناسانده اند.
و ما درین راه پر فراز و فرود سرنگونی رژیم پلید ولائی همینک راهگشای بهار و یا “چهارشنبه سوری” خود را داریم که می بایست و شایسته است با آن همراه شویم. بگذار این انسان ستیزان کوته بین و زاراندیش همان باشند که می خواهند. ولی فردای ما و هستی سرزنده مان نیاز به شاد بودن و پایکوبیدن بیشتر و پرشورتر به امیدها و آرزوهای لگدمالشدمان را دارد که جشن بهارانی آن با چهره گشاده چهارشنبه سوری آغاز و به نورزمان فردای مان لبخند شیرین و چشمک دلپذیر زده و خواهدزد. انسان و آفرینش باهم آمیخته و حال و هوای دگرگونسازانه پیاپی و تاریخی ای باهم دارند. ازینروست که خواست و خرد انسان پیوسته رودرروی دگرگونسازی ها و جابجائی های کوچک و کلان طبیعت بوده و خواهدماند و از همینروست که انسان دانشورز پشتگرمی زدودن کهنگی و ستردن واماندگی بوده؛ و خالق افرینش های نوپای می باشد. دور دایره ای و یا ایستائی با هر بهانه ای که داشته باشد جز فرسایش و فروماندگی نمی زاید و نچندان دور و در پایان خود می میراند. زندگی شور و شرار دلنشین می خواهد و ما می خواهیم زندگی کنیم و آینده ی خود را بیآفرینیم و آنرا بر آیندگان پاس داریم. پیشاپیش چشن چهارشنبه سوری بکامتان و نوروز و بهارانش دلچسب تان باد.
بهنام چنگائی 23 اسفند 1401
خوانندگان روشنگری باید بیشتر درگیر مقالات و کامنتها بشوند. فعلا در بیشتر مقالات کامنتی دیده نمی شود جز از دو نفر که یکی کارش مزاحمت و خصومت شخصی است و در مورد مقالات نظر نمی دهد. اگر این فقدان کامنت از نبود خواننده باشد، بازهم مزید بر علت که نوشتن کامنت در سایت روشنگری وقت تلف کردن است. بعلاوه، روشنگری خط دارد و بی طرف نیست. اما مهم نیست، همه سایتها خط دارند. مهم کامنتهاست چون مقالات قاعدتا برای خوانندگان نوشته می شود.
اصلاح گنم،
money talks, bullshit walks
خیر آقای چنگائی، “پراتیک” معیار است، خواهید دید.
bull shit talks, money walks
با درود به نویسنده ی پانویس پیویست زیر؛
نوشته اید:
آقای چنگائی، تجربه نشان داده است که کسی در روشنگری دنبال گفتمان نیست و روشنگری هم حمایت نمی کند. گفتمان در روشنگری تمام شد. از حالا فقط یک نظر کوتاه و رفتن به مقاله بعدی است.
به باور و تجربه ی بلند من از این اهرم سایت روشنگری که ما آنرا خوشبختانه داریم و خوب می شناسیم، پانویس این نگاه و اعتراض پنهان آن جز گرافه گوئی نکرده و نیست. زیرا در این سایت روشنگری، ما هرگز دچار چهارچوب از پیش برگزیده ای نبوده، بعنوان چپ اما، چربش و گزینش خاص ایدئولوژیکی نداشته، و همزمان رودرروی با دیدگاه های رنگین بوده ولی گشاده دستی بسیار بالائی داشته، و خوانندگان و نویسندگانش نیز پیوسته در دیالوگ های بی برچسب و کنایه آمیز و… با همدیگر در گفتمان بوده و هستتند، اگرچه دامنه های آن اوج و فرودهائی داشته باشد که داشته است.
باسپاس
متاسفانه انگار ایرانیان مورد نفرین و لعنت خدایان باستان قرار گرفته اند که همیشه خرافات شاه و شیخ ،دامن آنان را فراگرفته یا شوراگرایان تجزیه طلب ؛ که زیر شنل رمانتیک ،قصد تجزیه این مادر فرتوت گرانقدر را دارند.
ضد-اقتدار
https://www.azadi-b.com/?p=32280
آقای چنگائی، تجربه نشان داده است که کسی در روشنگری دنبال گفتمان نیست و روشنگری هم حمایت نمی کند. گفتمان در روشنگری تمام شد. از حالا فقط یک نظر کوتاه و رفتن به مقاله بعدی است.
دوستان پانویس گرامی درود؛
شما ایکاش پانویس ها یتان را چنان روشن و بویژه پیرامون نوشته ی من سرراست می نوشتید تا هم من و هم دیگر خوانندگان روشنگری می توانستند، در پاسخ به آنها گفتمان سازنده و مفیدی را با شما داشته باشند. البته چندان دیر نیست و من با دلگرمی چشم براه پاسخ و بازتاب هایتان خواهم بود.
سپاس
وقتی جنگ بین دو سرمایه دار است، مثل رژیم و اپوزیسیون فعلی اش، برنده طرف خشن تر است. بازنده در بازی ی وارد شد که سزاوارش است.
روشنگری،
اشتباه بزرگی کردید که کامنتهای من را سانسور کردید.شده اید سایت اخبار روز همان توده ای ها و اکثریتی های سابق. هر چه باشد خودتان روزی توده ای بودید. هنوز اما استالینیست وقیح هستید.
کوروش پارسی
ناصر پایدار:
…
“کمونیسم مارکس پیشکش، مبارزه ضد سرمایه داری نثار وجود!! چرا فرقه گرائی ایدئولوژیک خود را هم به ثمن بخس فروخته اید؟ چرا از ضد امپریالیسم توخالی لنینی به لیبرال دموکراتیسم بازاری بادیه گرد سقوط کرده اید؟!! چرا همصدای بایدن، وایمرز، شولتس، سوناک، رضا پهلوی، فرح دیبا شده اید؟!! چرا برهوت «زن، زندگی، آزادی»، منشور لیبرال رمانتیسیستی ۲۰ امضاء را پیش پای کارگران قرار می دهید؟!! چرا مجرد جا به جائی یک رژیم درنده سرمایه با رژیم دیگر سرمایه داری را مفتاح رهائی بشر می خوانید؟!! آری وقتی این پرسش ها را پیش کشیدیم، پاسخ گرفتیم که: باید واقع بین بود!! بساط خیالبافی جمع کرد!! از شعارهای مریخی پرهیز نمود!!، «زن، زندگی، آزادی»، دموکراسی، شعار برخاسته از کف خیابانها است!! صدای « مردم» است!! منشور ۲۰ امضاء توسط رهبران اصناف، جامعه مدنی تدوین شده است، حرف دل «مردم» شورشگر است!!. باید به «مردم» باور کرد!!، «ستم ملی» را فهمید!! مسائل «قومی» را ارج نهاد!! خیابان پدیده نوینی است!!، جنبش خیابانی قدرت اعجاز دارد!!، کتابخانه ای از این اندرزها که در چند جمله قابل تلخیص بود:
فعلا وقت گفتگو از سرمایه داری، مبارزه طبقاتی، مبارزه با استثمار و بربریت سرمایه داری، صف آرائی مستقل طبقاتی، سوسیالیسم لغو کار مزدی نیست!! این الفاظ قشنگند اما شنوا ندارند!!، وقت تجلیل دموکراسی است!!، بر طبل جدائی دین از دولت کوبیم، سکولاریسم را نقش و نگار متروها کنیم، دیوار شهرها را نگارستان مدرنیسم سازیم. عصر خیابان و میدانداری طبقه متوسط!!، کنترل کربن و «انقلاب فمینیستی» است. کاویدن ریشه گرسنگی، آپارتاید جنسیتی، آلودگی زیست محیطی، آزادی کشی، بی سرپناهی در سرمایه داری کاری عاطل است، بساط این حرفها جمع کنیم. ”
…
“«آزادی» برای کارگر آزاد شدن از هر قید ماوراء خود و هر اراده بالای سر خویش است. چگونه می توان شاهد سرمایه شدن مستمر محصول کار خود، رمزآمیزشدن و بتوارگی این محصول، خدا شدنش و استیلای قاهرانه حاصل کار خود بر کل هست و نیست خویش بود و در همان حال عربده آزاد بودن سر داد، از زندگی آزاد گفت!! آنچه بورژوازی آزادی می نامد برای کارگر حمام خون آزادی است و شعار «زن، زندگی، آزادی» همین روایت ارتجاعی ضد کارگری را فریاد می زند. «آزادی» در این شعار آزادی برده مزدی ماندن، آزادی تحمل استثمار سفاکانه سرمایه و تحویل کوهسار اضافه ارزش ها به سرمایه داران است. سرمایه داری جنایتکارانه ترین شکل اجبار، قهر، مجبور ساختن انسانها به سقوط از حق دخالت در تعیین سرنوشت کار و زندگی را آزادی جار می زند!!. «زن، زندگی، آزادی» جنجال این فریبکاری است. هر جرعه آزادی را تنها با کارزار رادیکال علیه سرمایه، با عروج به مثابه یک قدرت سراسری، شورائی، ضد سرمایه داری، با جنبشی شورائی و محل دخالتگری آگاه، خلاق، آزاد هر کارگر، می توان به دست آورد.”
آتش اهورایی در میان اجداد ایرانی ما بخشی از یک فرهنگ سکولار طبیعت گرا بود که با جشن و عشق و شناخت فصول برای نیازهای مادی انسان زحمت کس و واقعگرا سنبل ادامه زندگی و کار و تولیده بود. نتاسفان بعدها مغ های مذهبی و خرافاتی زردشتی مردم را به هپروت و ماوراء الطبیعه کشاندندو موجب فساد و فقز و حامی شاهان زور گو شدند. امید است اکنون ملت ایران راه علم و شناخت و انسانیت و حقیقت را ادامه دهند.
ویوا رپبلیک viva republik
آنارکوی ویکیپدیایی
http://iranglobal.info/node/186625