سعید چهانگیری: تکرار تکرار شده، مباحث تشکل سراسری ومنشور مطالبات حداقلی
سعید چهانگیری
تکرار تکرار شده ها
مباحث تشکل سراسری ومنشور مطالبات حداقلی
در چند ماه گذشته تغییرات بسیاری در فضای سیاسی ایران در جریان است، بر اساس آمار حکومتی بیش از ۳۲ هزار نفر دستگیر، بالای ۵۰۰ نفر کشته ، چند نفر اعدام و صدها نفر احکام سنگین گرفته اند. براساس همین آمارهای حکومتی بیش از یک میلیون نفر در اعتراضات بیش از صدها شهر شرکت کرده اند که ۷۵ درصد آنها زیر سی سال سن داشته اند. این ۷۵ درصد نیروی آینده ساز همین جامعه ای هستند که آتشفشانی بوجود آورده که هیچ کسی نمی تواند چگونگی تغییرات آینده را تشخیص دهد. سرکویگر حتی مدرسه دخترانه را شیمیایی می کند. اما در همین چند ماه گذشته جامعه دو قطبی دره ای مابین اکثریت ناراضی و یک اقلیت رانتی بدون جواب را گسترده تر کرده است. از اقتصاددان تا هنرمندان- از کسی که شغل دائم دارد تا کسی که دست فروش است – از خانه دار تا کشاورز- از جوان تا مسن- از مال باخته تا پاک باخته همه می دانند که مرز بین زندگی و مرگ از بیماری های لاعلاج تا محیط زیستی که دیگر نمی توان محل زیست به آن گفت بخش کوچکی از این وضعیت غیر انسانی است. حال با این وضعیت بجای همدلی و همیاری نیروهای اجتماعی ما شاهد عروج فرد محوری هایی هستیم که محصول سرکوب در جامعه ای است که بطور تاریخی افراد را از کار جمعی دور کرده است و فرد را بجای جمع گذاشته است. بجای نهادهای جمعی، فیسیوک، توییتر و اینستاگرم محل ارزیابی پایگاه افراد شده است. نظر سنجی از درون جامعه به الگوریتسم (بررسی داده های آماری براساس دنیای مجازی) رجوع داده می شود. اتفاقا همین الگوریتسم سیاسی در دنیای واقعی را باید به چالش کشید. همین الگوریتسم در کنار رسانه های نامشخص است که بسیاری را به بیراه کشانده وفریب را بجای حقیقت نشانده است. همین الگوریتسم با میدیای تاک شوی (صحبت های دو یا چند نفره بدون پشتوانه است که یک شخص فعال مجازی خود را نماینده زنان و دیگری خود را نماینده عدالتخواهی و یکی را شاه می کند.
دستمزد بگیران و زحمتکشان نه باوری به تغییر رفتار حکومت اسلامی ایران و کشور گشایش هایش در منطقه و تهدید نکردن دنیا دارند و نه امید دارند که سرکوب گر رفتارش را نسبت به مردم تغییر دهد. هر دو بخش جامعه (حاکمیت و زحمتکشان) در این معادله به فکر منافع خودشان هستند. بعد از انتشار منشورمطالبات حداقلی حمایت های فراوانی از آن صورت گرفته که نشان می دهد در داخل کشور بازخورد حول این بیانیه بسیار فرا گیر بوده و نظرات ایجابی و گاها نقد مثبت به آن نیز در یک کلیت مناسب بوده و باید زحمت فراوانی کشید تا بتوان با رسیدن به خواسته های این منشور در عمل کار کرد و هر بخش از نیروهای عدالتخواه امضا کننده یا حامیان آن در زمینه کاری خودش به یک یا بخشی از بندهای منشور بپردازد، زیرا این منشور نه در ابتدای گسترش خیزش عمومی و نه در رقابت با منشورهای دیگر که احتمالا در خارج تهیه خواهد شد، بوده است، این منشور در شرایطی تنظیم شده است که اقتصاد کشور در حال فروپاشی است که از چپ ترین جریانات مارکسیستی که خود را در کنار مبارزات مردم می دانند و نشریه میلیتانت گزارش مفصلی از فروش بیشتر نشریه اشان در رابطه با انعکاس اعتراضات ایران دارد تا راست ترین گرایش سرمایه که در نشریه واشینگتن اگزمینر در مقاله ۱۰ اسفند خود در مقاله فروپاشی جمهوری اسلامی در مقابل چشم ما نوشته است که کشوری که در آخر هفته ده درصد از ارزش پول اش را از دست داده است… تنها با شرایط جنگ ایران و عراق قابل مقایسه است٬ رژیم می تواند ماهها مقاومت کند ولی سالها نه- تغییر ضروری است.
جامعه کارگری نیاز به راه حل خودش را تشخیص داده و برایش زحمت کشیده و بهای بسیاری پرداخت کرده است و اگر خودش به وظیفه ای که بر دوش اش نهاده شده نپردازد و راه حلی را پیش نبرد، نهادهایی با کمک سرمایه های مالی داخلی که از قدرت رانده شده اند بهمراه نهادهای حامی جهانی این مبارزه را اگر فشل نکنند خود باید آنرا انجام دهند٬ که نمونه آن مطرح شدن اغراق آمیز حمایت از رضا پهلوی چه نیروهای وابسته و بقول اینها کنده شده از حکومت و همزمان حمایتهایی توسط افراد و نهادهای “حقوق بشری” داخلی و خارجی و طرح پیشنهادی خانه آزادی و به ابتکار همان نهاد نشست واشنگتن و دعوت نماینده حزب دمکرات امریکا از ایشان در جلسه حاشیه ای در نشست امنیتی مونیخ است. چرا رضا پهلوی گزینه مناسب برای نهادهای داخلی است که از طریق او بتوانند طرح های خودشان را پیش ببرند و با انداختن تفرقه در میان نیروهای مخالف حاکمیت خود و نیروهای امنیتی در بزنگاهی نقش دوران قبلی اش (۱۳۵۷) را در لباس جدیدی پیش ببرند. نوع مباحث درون حکومتی که اردشیر امیر ارجمند در مصاحبه با بی بی سی در رابطه با منشور میر حسین موسوی با عنوان بحران بحران ساز را باید دید که پشتوانه بخش نیروهای امنیتی سابق هم حمایت اش کرده اند. حال ریشه این بخش که از سلطنت می آید جای خوش و خط رضا پهلوی تفاوت اش با منشور موسوی چیست؟ ألبته امیرارجمندی خواستار این است که رضا پهلوی باید بیایید زیر منشور موسوی. ألبته نظر سپاه پاسداران این است که خط امیر ارجمندی خط سازمان مجاهدین است. حالا به چند نفر مورد اعتماد رضا پهلوی که همانند گارد ویژه او را همه جا دنبال می کنند واز خود نهادهای حاکمیت می آیند، نقش الماس های فریب این دوره را نباید از نظر دور داشت.
جنبش کارگری آگاهانه پیامش را به داخل (گرایشات “اصلاح طلبان”) و خارج[أ] در سطح وسیعی حتی به نهادهایی که می خواهند نشان دهند که دلسوز جامعه باز ایران ( اشاره به نهادی است که بنیان گزار آن بیلیونر امریکای-چکسلواکی ژورژ سوروس تاسیس کرده می باشد. سوروس خود را شاگرد کارل پوپر می داند و انقلاب های دوران معاصر ما را از پشت پرده رهبری می کند ( در سه دهه گذشته با بودجه ۱۸ بیلیون دلاری به ۵۰ هزار پروژه پول برای پیش برد اهدافش داده است ) ٬ خانه آزادی ٬(نهاد مبتکر نامه حمایت از مبازرات مردم ایران [ب]و جلسه ۲۱ بهمن دانشگاه جورج تاوان را می باشد) ٬ واما تشکل صداهایی حیاتی vital voices(این تشکل که یکی از بانیانش هیلری کلینتون همسر رییس جمهور سابق امریکا است. در ۱۴ آذر همین امسال برنامه ای برگزار کرد که بلیط شام آن تا ۱۵۰۰ دلار برای هر نفر بود) می توان نام برد. سوروس ٬ برادران کوچ و نهاد راکفلر و لابی های ایرانی که در نهاد بحران جهانی در کنگره امریکا هستند در حال رایزنی برای کنار آمدن با جمهوری اسلامی و بازگشت به برجام می باشند و طرح این موضوع که با حکومت ایران کنار بیایید را زیرا بخش نظامی-امنیتی-اقتصادی ارکان فرماندهی حکومت دنبال راه حلی از بالا (تغییراتی مانند پاکستان) برای برون رفت از بحران را در دستور کار خود قرار داده اند، جامعه باز می داند حکمرانان زخمی هستند و در بخش اقتصادی چاره ای نمی توانند پیدا کنند و با چاپ پول و تزریق نقدینگی ساختگی نمی توانند جامعه را بخرند، چند درصد افزایش حقوق بازنشستگان، کارکنان وغیره شرایط را برای نرمش قهرمانانه بوجود می آورد. جامعه باز در هر دو حساب ذخیره و چک اش (منظور حساب بانکی است) سرمایه گذاری کرده است و می خواهد هر دو طرف نیروی امنیتی و اپوزیسیون احتمالی آینده را در کنار خود داشته باشد.
اما جامعه ایران ودستمزد بگیران دیگر این شرایط را نمی توانند تحمل کنند وجامعه راه دیگری جز تغییر ندارد و این شرایط را تحمل نمی کنند٬ باید برای تغییر آماده باشند و نیروهای امینتی (اقتصادی -سیاسی) چه جدا شدگان از قدرت و چه دارندگان قدرت، تغییرات را برای حفظ منافع خودشان می خواهند و بر این اصل است که جامعه و دستمزدبگیران نه منشور خاتمی را قبول دارند و نه امیدی به منشور موسوی دارند و در این راستا است که بخش سرکوب بسیار فعال تر شده است. دستگیری گسترده سی هزار نفر، اعدام ، شکنجه ، زندان ، از کار انداختن اینترنت ، دستگاههای شناسایی چهره، هک کردن تلفن و کامپیوتر که سیستمی است پیچیده استفاده می کنند، در حالی که مردم از مطالبات خود عقب نشینی نمیکنند.
از ابتدای شروع بسوی تغییر بنیادی سوال جامعه داخلی و جهانی(نیروی پیشرو وسیاستمداران ) این بود که این جنبش کارگری برنامه اش چیست؟ چرا که جامعه چه داخلی و چه جهانی جنبش واقعی را دستمزد بگیران می داند و هنوز فراموش نکرده است که در زمانی که جنبش کارگری بسیاری ناشناخته بود در عرض چند هفته دو نهاد کمیته پیگیری و کمیته هماهنگی با ده هزار امضا بسیاری را حول بوجود آوردن تشکل مستقل دور خود جمع کرده بود. دهها نشریه، صدها تشکل در کل کشور وهزاران کادر در اوایل دهه هشتاد با هم متحد شدند. پس توان جمع آوری صدها هزار نیرو وکادر برجسته که توانایی انجام وظایفی که برعهده اشان گذاشته شود در جامعه موجود است. پس این نیرو می تواند هم در زمینه تولید نقش داشته باشد وهم در زمینه مدیریت و گرداندن جامعه. پس می توان فهمید ونشان داد که منشور مطالبات حداقلی توانسته برای جامعه کارگری ستم زده دستمزد بگیران ایران که مدعیان بسیاری نگرانش هستند ودل مشغولی آن را دارند را می توان فهمید، اما برای پیش برد این هدف مشکلات بسیاری در مقابلش وجود دارد. ما فعلا نیروی سرکوب را کنار می گذاریم وبه موضوع اپوزیسیونی که مدعی اپوزیسیون رژیم است و خودش بعنوان یک سد در مقابل نیروی کارگری ومدنی قرار گرفته است، می پردازیم. با نیروی سرکوب می شود مبارزه کرد ولی با اپوزیسیون اپوزیسیون چکار باید کرد؟
در ابتدا به مقاله حمیدرضا جلاییپور در ۲۹ بهمن در انصاف نیوز بپردازیم، ایشان در نقدش به این منشور معتقد است «در درجه اول اینکه عموم این تشکلها صرفاً سایتهای بینام ونشان یا شبه تشکلهایی با چند عضو اند که لااقل چندتای آن را میدانم که حتی یک عضو و همکار هم در داخل ایران ندارند. جدا از این مسئله مضحک و ألبته جدی شکلی، آن چیزی که بیش از همه باعث تعجب و حیرت است،» اما باید پرسید اگر این تشکلات وجود ندارد پس درد شما چیست که به آن می پردازید و با عکس لنین نوشته اتان را منتشر می کنید؟ گرچه واقعیت را نوشته : « «ستم ملی» کلیدواژه احزاب و گروههای مارکسیست – لنینیست ایرانی است که از کنگره دوم حزب کمونیست ایران (کنگره ارومیه) در ۱۳۰۶ و به دستور مقامات شوروی و تحت برنامههای استالین وارد مانیفست حزب کمونیست شد.» سپس می نویسد: «این منشور کذایی نگاه مارکسیستی ارتدوکس این «تشکلهای مستقل صنفی و مدنی» به مالکیت خصوصی و ایدههای خیالی مانند اداره شورایی است. در بند ۸ این منشور ضمن بدیهیشماردن «اداره شورایی» در تمام سطوح «محلی و سراسری» – حتی در اینجا هم واژه «ملی» به کار نرفته است – تاکید کردهاند که «انتخابکنندگان» شوراها حق دارند هر مقام «دولتی و غیردولتی» را در هر مرحلهای عزل کنند. به بیان دیگر همه امور از طریق شوراهای تو در تو، احتمالاً مانند اتحاد شوروی یا چین فعلی، اداره خواهد شد. وهمچنین نه تنها نهادها و مؤسسات دولتی، بلکه نهادهای خصوصی، مانند کارخانهها و صنایع، هم باید به صورت شورایی اداره شوند و همان طور که انتخابکنندگان حق عزل مثلاً وزیر، نماینده مجلس یا شهردار را دارند». خوب جلایی پور نشان داده که مخالفتش با این رژیم در چیست و عشوه آخر مطلبش برای خالی نبودن عریضه است که نوشته : بحث هم بر سر چپگرا بودن و نبودن این مطالبات نیست. مگر میشود در کشوری با چنین وضعیت بحرانی فقر وفساد و ناکارآمدی، نسبت به وضعیت کارگران، مزدبگیران و زحمتکشان یا گروههای آسیبپذیر بیتفاوت باشیم؟ اما نکته اینجاست که هر مطالبهای باید ذیل دولت ملی ایران باشد. یعنی اگر بنا بر مطالبات چپگرایانه هم هست، این مطالبات باید در چهارچوب کشور/دولت-ملت ایرانی وبا توجه با اصول بنیادین و طبیعی مانند تضمین مالکیت خصوصی باشد و نه اوهام ایدئولوژیک مارکسیستی.”
ترس از جنبش اجتماعی فقط از طرف اپوزیسیون مکتب شیکاگو نیست، در خارج کشور علی علیزاده که نماینده جناح دانشجویان عدالتخواه و کسی که خود را اپوزیسیون فساد و رشوه می داند در آخرین برنامه جدال[ج][أ] با حضور میرزایی رئیس کانون صنفی کارگران پتروشیمی و اسماعیل محمدولی ( خبرنگاروروزنامه نگار امنیتی) همانند جلایی پور ابتدا همان حرفها را میزنند که این تشکلات افراد هستند بعضی ها وجود ندارند و برخی ها همکاری اطلاعاتی کرده اند و اگر این منشور حداقلی است و منشور حداکثری باید طناب اعدام و… مسئولین باشد.
البته این مصاحبه علیزاده مزایای بسیاری برای جنبش کارگری دارد که اولا نشان دهد کسانی که خود را جانباز معرفی می کردند و رئیس کنونی انجمن صنفی پالایشگاه که خود اذعان دارد با هماهنگی نیروهای امنیتی این نهاد را ساخته اند حتی در محیط کار نمی توانند جرات کنند حرف بزنند و منشور بدون امضای نهاد مادر آنها که یک حسابدار در تهران انرا می گرداند و در خارج یک حزب انرا لانسه می کند چرا نیامده است.
اما مقاله سایت داوطلب که با بودجه دولت امریکا می گردد پا را از این فراتر برده و نوشته « آیا شورای هماهنگی تشکل های صنفی معلمان در تهیه چنین منشورهایی نباید پیشگام باشد؟ اگر پیشگام بوده است چگونه این اسامی را کنار اسم خود وبرخی نهادهای دیگر که برخوردار از قدمت و پشتوانه هستند قرار داده و اگر پیشگام نبوده چرا پیش از تایید و انتشار نهایی به این نقاط ضعف توجهی نداشته است؟ آیا نباید پرسید چگونه ممکن است شورایی با بیش از ۲۰ تشکل و قریب به ۵۰ نفر نماینده این تشکلها متوجه این اشکالات نشده باشند؟ آیا دلیل آن عدم اطلاع اعضا از متن منشور تا پیش از صدور و یا عدم نظرخواهی از آنها نبوده است؟» نهادی که یک گزارش مالی از خودش ندارد و معلوم هست چه کسانی انرا می چرخانند ولی جرات ندارند اسم اشان پای سایت خودشان بگذارند معلوم است از کجا تغذیه نظری می شوند. ما در مقاله تخریب تشکلات کارگری با جستجو در فضای مجازی به نقش مخرب داوطلب پرداخته ایم. مقاله ای با نام نگاه شریفی با عنوان آیا جبههای در سمت چپ طیف سیاسی ایران شکل میگیرد؟ چاپ شده که واقعا روی دست کیهان لندن زده و این یکی ادعا می کند :« اما آنچه که در مورد این منشور بیش از همه مورد بحث قرار گرفت، نه «مطالبات» مطرح شده – که بیش از ۴۳ سال است با پوستواستخوان لمس میشود- که اسامی انجمنها و تشکلات امضاکننده بود که برخی کاملاً شناخته شده و برخی دیگر نام و نشان چندانی نداشتند تا جایی که فضای تمسخر این گروهها به وجود آمد.» صاحبان این نشریه که در تمامی مغازه های کشور نشریه شان مجانی پخش می شود و ضد کارگری هستند چرا مطلب علیه منشور را می نویسند ؟ چون خط از داخل آمده است! کسانی که هیچ اثری از آنها در دنیای واقعی نیست ونشریه ای که با بودجه ضد و بندی های اطاق بازرگانی و کارچاق کنان نهادهای نفتی بوده اند امروز این منشور را به تمسخر می گیرند. اما برای روشن شدن جایگاه این منشور وتاریخچه مبارزاتی کارگران بد نیست رجوعی به گذشته شود.
از دهه هشتاد ما در مبارزه طبقاتی در درون جامعه شاهد چند گرایش همزمان بودیم. الف- گرایشی که اسیر کشی دهه شصت را دیده و امکان بها دادن آنچنانی را ندارد و بیشتر بدنبال تهیه و امضای طومار و با نصحیت و کنار آمدن با قدرت فعالیت را پیش میبرد٬ ب- گرایشی که معتقد به سازماندهی بود٬ که در دل همین نیرو چند گرایش و عملکرد مختلف وجود دارد: ۱- گرایشی که معتقد به همکاری با نهادهای سرکوب مانند خانه کارگراست ۲- گرایشی که معتقد به دور زدن نهادهای سرکوب است ۳- گرایشی که معتقد به آموزش و سپس تشکل است ۴- گرایشی که خواهان پیش بردن نظرات سازمانی و حزبی شان در درون محیط های کار است ۵- گرایشی که معتقد است باید همراه با آگاهی خود طبقه کارگر پیش رفت ۶- گرایش آنارکوسندیکالیستی که تشکلات صنفی مراکز صنعتی را نشانه گرفته بود و با شعار تشکل، نیروی خود را مطرح می کردند. ۷- تشکلاتی که زیر قانون ۲۰ احزاب خود را ثبت کرده بودند.
از طرفی نیروهای آگاه مبارز طبقه کارگر سعی می کرد یک خط میانه را برگزیند که هم قانون بیستی ها را به خود نزدیک کند وهم نیروی طومار نویس را در حالی که از یک جریان بشدت دوری می کرد و آن هم جریانی بود که معتقد بود باید با نهادهای سرکوب کار کرد. علیرغم همه مشکلات وموانع این جریان با تشکیل تشکلات مستقل تا حدی توانست نگاه جامعه را به جنبش کارگری جلب کند. اما اینکه این تشکلات در طول بیست سال گذشته دایما در حال ضربه خوردن بودند جدا از نقش نیروهای سرکوب اثر مخرب دخالت نیرویی که خود را سهیم این مبارزه می دانست را نیز باید در نظر گرفت. چون که این تشکلات باید جوابگوی حامیانی باشند که نگاه از بالا به آنها داشت ونقش والدین را بازی می کرد. در حالی که طی تمامی این سال ها تشکلات کارگری با أفت و خیز توانسته بودند در نشست ها، برنامه های روز زن و کارگر و اعتراضات و اعتصابات نقش داشته باشند. که به نمونه های برگزاری مراسم اول ماه می از اوایل دهه هشتاد تا هشتاد وهشت باید اشاره کرد.
این تشکلات کارگری در دهه نود ضرورت تشکیل تشکل سراسری را بیش از هر زمانی لازم می دانستند و برایش زحمت کشیدند و پیش بینی کرده بودند که سدی که نیروهای امنیتی با همکاری عده ای که از سر غرور و منم منم تلاش می کنند از شکل گیری این تشکل سراسری جلوگیری کنند آنها نه تنها خود هیچ اقدامی نکردند جز هم آوایی با سیستم سرکوب از ایجاد این تشکل نیز جلوگیری کردند. اکنون نیز در برهه تاریخی دیگری قرار گرفتیم ومنشور مطالباتی حداقلی ۲۰ تشکل صنفی مستقل مورد آماج حملات کسانی قرار می گیرد که همین رویه را در مقابل تشکل سراسری در پیش گرفتند وتلاش می کنند تا با تخریب کسانی که سالها مبارزه کرده و زندگیشان را در این راه هزینه کرده اند از هر اتحاد و حرکت روبه جلویی جلوگیری کنند و چون خودشان هیچ اقدامی نمیکنند هر حرکتی که با نام آنها و برای آنها منفعتی نداشته باشد باید ناکام بماند.
منشور مطالبات حداقلی بر آمدی از جامعه است برآمدی از نیروهایی است که سالها از دهه ۸۰ تا کنون این مطالبات را در برهه های مختلفی با انتشار بیانیه وفراخوان مانند اول ماه مه، روز معلم، ۸مارس و غیره بارها فریاد زده اند و اکنون به خواسته جامعه ای تبدیل شده که در کف خیابانها مردم برای ان مطالبات به حق خود جان و خون داده و می دهند. عده ای هم سوبا نیروهای امنیتی بدنبال شناسنامه این تشکلهای مستقل وتعداد اعضا و عملکرد آتی آنها هستند. باید پرسید با کدامین تفکر وخط ومشی سیاسی مبارزه می کنید که نمی دانید حفظ امنیت اعضا و تاکتیکهای مبارزاتی یکی از اصول ابتدایی مبارزه در دوران فاشیست است؟ آیا قتل وعام زندانیان در دهه ۶۰ حاصل اعتماد به سیستمی نبود که با شناسایی نیروها جویبار خون به پا کرد با کدام استدلال بدنبال بدست آوردن سرشماری وذهن خوانی هستید؟ نباید فراموش کرد که جامعه ایران نیاز به اتحاد همه خلق ها دارد این منشور از کف همین جامعه تهیه شده و هیچ حزب یا سازمان سیاسی سوسیالیستی یا چریکی این منشور را صادر نکرده است که ما آن را راست یا چپ بداینم ما بر سر کلیات منشور توافق داریم وبندهای و اصطلاحاتی از آن خواسته ما نیست اما این خواست جامعه است که باید روی آن کار شود و برای مترقی شدن آن بندها نیز بحث و گفتگو کرد تا مردم خود تصمیم بگیرند و اقدام کنند.
با اشاره به موارد بالا در کمپ مخالفین دوست نما این منشور، دوستان ورفقایی هستند که ادعا می کنند که بانیان این منشور سندیکالیست و رأست هستند، و باید این منشور نشان دهد که تنها راه رسیدن به اهداف این منشور تغییر رژیم است. این افراد (بنظر ما تعداد افرادی در کمپ چپ مخالف این منشور هستند). این افراد همان موضعی که بر سر تشکل سراسری گرفتند و بدثر از همه بدنبال حذف تشکلهایی در این منشور هستند اما نمی گویند منشور و برنامه خودشان چیست؟ علیرغم سالها زندگی در کشورهایی که امکان یادگیری جمع گرایی وتحمل شنیدن صدای مردم را به انها داده اما متاسفانه عده ای هرگز یاد نگرفتند که این دیکتاتوری درونشان را بکشند وقبل از تخریب و مخالفت شخصی با یک تشکل، منشور و هر فعالیت جمعی ابتدا به ضرورت و چرایی آن در شرایط متفاوت برای جامعه فکر کنند و بعد اعلام مواضع کنند.
رسیدن به مفاد منشور مطالبات حداقلی٬را باید با توجه به جنبش زحمتکشان که فرازو نشیبهای زیادی را طی بیش از چهاردهه بعد از سقوط پهلوی و کشتار خونین دهه شصت و سرکوب جنبش کارگری و شوراها پشت سر گذاشته مورد بررسی قرارداد و هنوز نیز برای تکمیل شدن و اصلاح به زمان و همت جمعی تمامی کسانی که دل در گرو مبازره علیه هرگونه ظلم و ستم طبقاتی، اجتماعی، ملی، جنسیتی ، قومیتی و… دارند نیازمند است. این نیازمندی پیش برد بیشتری در داخل دارد که حمایت های بسیاری را جلب کرده ودر خارج روشنفکران٬ نهادهای ایرانی و غیر ایرانی را به حمایت کشانده. تشکلات کارگری در حال بررسی حمایت از آن هستند وحتما روز جهانی زن امسال اتحادیه های کارگری و اطلاعیه های در این زمینه در حمایت از این منشور منتشر خواهد شد و همچنانکه نیروی وسیعی با حمایت خود خواهان پیش رفت این منشور هستند ٬ محافل و افرادی نیز این حرکت را ناکافی می دانند٬ باید گوشزد کرد که این حکومت در تشکل شکنی (union busting) سرآمد جهانی دارد٬ بحث های ضد سرمایه داری-اعتصاب عمومی – تنها راه رهایی سرنگونی و غیره بدون حضور میدانی تاثیر گذار و نشناختن زبان و عمل تاکتیکی این دوره است. می توان این مسایل را خصوصی مطرح کرد و امکان همکاری عملی را بوجود آورد ولی رو به جامعه در فضایی عمومی جز منزوی کردن وافسردگی سیاسی یا بر طبل آنارکوسندیکالیسم کوبید در نهایت نتیجه ای برای طراحان اش ندارد. بدون شک شنیدن نطرات، انتقادات وپیشنهادات خواسته تمام کسانی است که جان در گرو انتشار این منشور نهاده اند اما تخریب وانگ زدن و هرگونه برخوردی که منجر به ناامیدی و عدم اتحاد مردم داخل شود گامی در جهت ضربه به انقلابی است که در محاصره دشمنان زیادی است. اتحاد وهمبستگی تمام نیروهای مترقی سبب دلگرمی و پیشبرد اهداف مبارزه است.
سعید جهانگیری
کانون مدافعان حقوق کارگر
اسفند ۱۴۰۱
[أ]
[أ]
بند دوازده منشور برای افراد و محافلی که ( لزوما مشکل نظری نیست زیرا در چند دهه گذشته بسیاری که وابسته هستند و منافع خاصی دارند باید از این زاویه حمله کنند که مشخص نشود که به کجا وصل هستند- متاسفانه نشانه ها و عوامل بسیاری وجود دارد که جنبش کارگری نمی تواند بطور علنی مطرح کند) همیشه دنبال ایراد می گردند امکان داد که در دو جهت به این منشور بتازند ۱- چرا رجوع به جنبش کارگری جهانی نکرده است و چرا مساله اسراییل را روشن نکرده است. اولا بعد از دستگیری ها بعد روز جهانی کارگر جنبش کارگری با یک مشکل روبرو شد که زمان طرح اش نیست که افراد و نهادهای باید جواب بدهند. دوما این منشور نشان می دهد که از یک رویکرد صادقانه جدی و طبقاتی را در نظر دارد. می داند که مساله طبقاتی است و بالطبع باید مرز خود را روشن کنند٬ خواهان چه رابطه است؟ مستقل یا وابسته؟ می داند که هیچ گربه ای برای رضایت خدا موش نمی گیرد٬ همانطوری که جنبش های اجتماعی جهانی در پسا فروپاشی دیوار برلین متفاوت کار کرده اند٬ جنبش دمکراتیک و مدنی ایران رویکردش باید متفاوت باشد و طور دیگری برخورد کند. از همین زاویه تغییرات جهانی است که نهادهای اجتماعی و کارگری در این سی سال نگاه و عملکردشان تغییر کرده اند. درک این واقعیت برای کسانی که هنوز از خواب دگماتیزم بیدار نشده اند کاری است سخت و بعید است بیدار هم شوند.
[ب]
در بند شش این اطلاعیه آمده است ” اتحادیه های کارگری، دولتها و دیگر اعضای جامعه بین المللی باید با کارگران ایرانی ابراز همبستگی کنند و حاصل تجربیات سایر مبارزات کارگری حق محور و دموکراسی خواه را در اختیار آنها بگذارند. به علاوه باید راههایی را برای ارائه کمکهای عملی، مانند ارسال وی پی ان و سایر وسایل ارتباطی ، پیدا کنند. در صورت یافتن کانال های امن و مؤثر، باید به صندوق های اعتصاب کمک شود.” جالب است٬ این نهاد و بسیاری از نهادهای قدرت جهانی بحث صندوق اعتصاب را می کنند. چه بخش جنبش کمک مالی خواسته است؟ رضا پهلوی در دو سال گذشته بحث صندوق اعتصاب را مطرح می کند. فقط کافی است به عکس ۱۰ اسفند ایشان با اعتمادی در زمان خروج از جت خصوصی شد. کسی که حاضر است دهها هزار دلار پول خرج سفرهایش با جت خصوصی را بدهد چرا بحث پول و صندوق را مطرح می کند؟ جز برای بیراه کشاندن و انشقاق درون جامعه چیز دیگری هست؟
[ج]
نهادی که خود را نماینده کارگران نفت می داند و بسیار هم در بخش پتروشیمی ادعا دارد خوشبختانه امضا کنند٬ه این منشور نیست. این نهاد بعنوان یکی از مشورت دهندگان اصلی حکومتی است و همیشه نشریات حکومتی با آنها در تماس است. این نهاد که در خارج هم پشتوانه دارد و خود عضو کنفدراسیون نفت می داند در زمان بحبوهه های دستگیری و شکنجه دهها هزار نفر توسط حکومتیدر آبان ماه مراسم سالگرد یک فعال کارگری را در تهران برگزار کرد که بیش از دویست نفر در ان حضور داشتند و سخنرانان هم در مهد حزب طراز نوین سخنرانی کردند. اتفاقا یاران همین گرایش در خارج در سخنرانی هایشان نه نگران دستگیر شدگان آندوره بودند بلکه تسلیت میمی گفتند به شهدای حرم شاه چراغ.
ادعای ناشناس از حمایت از این خط بر باد رفته کاملا مشخص است و بسیار هم خوب است و ای کاش این بحث بطور جدی و نه فکاهی در کلاب هاوس ها بیایید.
این خط که در ادامه مباحث و اطاق فکرهای جریانات عدالتخواه مطرح می شود و نتیجه اش در داخل معلوم است و بسیار حاشیه ای شده است. این گرایش در تلگرام های خود را به نمایش می گذارد که حامی چشمه خاور هستند. این چپ نماهای دروغین همانند عدالتخواهان در مانیفست اشان همین حرف های مدعی شورایی را می زنند ولی تفاوت مانیفست آنها و مانیفست این فرد در این است که الگویی آنها خمینی است و این فرد مارکس است. والا هر دو خواهان رفع فقر ، دفاع از زحمتکشان ، معضلات اجتماعی، فساد اداری و مبارزه ضدامپریالیستی و دفاع از نهضت های آزادی بخش هستند. پس رجوع دادن به این نظرات که در هماهنگی با افراد سوخته در استکهلم ، پاریس، فرانکفورت، آمستردام ، کپنهاگ و لندن چیز عجیبی نیست و دست روشنگری درد نکند که خط این نهاوندی ها را روشن می کند.
متوجه باشید که سعید جهانگیری چگونه منتقدان اصولی منشور مطالبات حداقلی را همکار سازمان امنیت جمهوری اسلامی و تخریبگر جا میزند!!! طرفداری با چنین دیدگاه سیاسی سکتاریستی و دگم نشان دهنده ی این است که نقد پذیر نیستند، می گویند یا با ما یا با دشمن هستید!؛ و اگر هم بر فرض محال فردا قدرت سیاسی را کسب کنند با همین شیوه رویکرد مانند حکومت پل پوت که جنبش خمر سرخ به رهبری او از ۱۹۷۵ تا ۱۹۷۹ بر کامبوج حکم راند و مخالفین منتقدان حکومتش را به قتل می رساند حکومت خواهند کرد!
آسیب شناسی «منشوری» که ناظر بر طبقه کارگر نیست
عباس منصوران
آنچه به نام منشورکارگری، منتشر شده، منشور کارگری نیست. این تنها به نام کوهی که طبقه کارگر نام دارد، وانمود شده، اما زایشی موش واره به نمایش میگذارد. طبقه کارگر و جنبش کارگری هیچگاه به اینگونه که در این «منشور» به بازی گرفته شده، هرگز مورد تحقیر و تنزل قرار نگرفته است. «منشور» نمایش ضعف و ناتوانی به نام طبقه کارگر و بیخبری از موقعیت و نقش سرنوشت ساز طبقه کارگر و جنبش کارگری است. این متن، تنها میتواند مطالبات صنفی و حداقلی صنفیگرایی و درهم ریخته با خواستهای حقوق بشری فراطبقاتی گسترهی رنگارنگی از رفرمیستها، سلطنت طلبان، مشروطه خواهان، حقوق بشریها، سکولاریستها و مورد استقبال طیف تودهای سنتی و نوادهگان نئوتودهای آنان باشد. همانگونه که از عنوان آن پیداست، لیست مطالبات حداقل صنفی گرایانی است که تنظیم کنندگان آن به یک میانگین و توافق پوپولیستی رسیدهاند. از این نگرش نه تنها منشور بخش ضنفی و سندیکالیستی نیز نیست، بلکه حداقل مطالبات دوره رکود و تدافعی صنفهایی ویژه و تشکلهای جامعهی مدنی بورژوایی را پیش روی نهاده است. ویژگی صنفی این تشکلها، نفی شورا و تقدس صنفگرایی و دفاع طلبی آنها در برابر مناسبات بورژوایی حاکم است که خواه و ناخواه پیآمدی جز پراکندگی طبقاتی و اخلال در روند سازمانیابی شورایی و بالندگی جنبش کارگری در پی نداشته و نخواهد داشت.