مجموعهٔ شعر «با ساکنان ساحل فردا»
محمد علی اصفهانی
دانلود مجموعهٔ شعر «با ساکنان ساحل فردا»
(و بنزینی که آتش خواهد گرفت)
محمد علی اصفهانی
نسخهٔ جدید و بهینه سازی شده مجموعهٔ شعر «باساکنان ساحل فردا» را میتوانید از لینکی که در آخر همین نوشته آمده است دانلود کنید.
شعر های این مجموعه، از میان طیفی از شعر های پنج دههٔ ۱۳۵۰ تا ۱۴۰۰ من انتخاب شده اند که رد پا های پررنگی از آنچه یادآور مبارزه و سیاست است در آن ها دیده میشود.
با این وجود، لازم است تصریح کنم که من هیچ وقت خودم را یک شاعر سیاسی در معنای متداول کلمه ندانسته ام و نمیدانم.
چه در آن سال ها، و چه پیش از آن سال ها، و چه بعد از آن سال ها.
انسان، موجودى انتزاعی نیست، و در زمان، و در مکان، و در تاریخ، و در جغرافیا زندگـــى میکند، و یک شاعر انسانگرا اگر اهل سیاست باشد، طبعاً تعداد کم یا زیاد یا بسیار زیادی از شعرهایش سیاسی هستند.
این، موردِ همهٔ شاعران انسانگرایی است که از سر اشتباه، «شاعر سیاسی» نامیده شده اند، در حالی که شعرهای سیاسی آن ها نه از دل تعهد به سیاست، بلکه از دل تعهد به انسان برآمده است.
و در حالی که اگر ناچار میشدند که میان انسان و سیاست، یکی را انتخاب کنند، انسان را انتخاب میکردند نه سیاست را.
بسیار پیش میآید ـ و من این را به خوبی تجربه کرده ام ـ که تعهد سیاسی، با تعهد انسانی شاعر در تناقض و حتی در تضاد مطلق قرار بگیرد.
و در چنان موقعیتی است که میتوان شاعر سیاسی و شاعر انسانگرا را از یکدیگر بازشناخت.
از این مجموعه، شعر «آتش خواهد گرفت بنزین» را در اینجا رونویسی می کنم.
محمد علی اصفهانی
۷ مرداد ۱۴۰۴
ـــــــــــــــــــــــــ
آتش خواهد گرفت بنزین!
در معرفی بنزین، و در توضیح فرمول و ساختمان جدید بنزین که از این پس باید با اصلاح کتابهای درسی، اینگونه در کلاسها تدریس شود.
چه در کلاسهای درس شیمی، و چه در کلاسهای درس انقلاب!
بنزین
بنزین
آتش خواهد گرفت بنزین!
مثل تمام بغضهای فروخورده
مثل تمام خشم
مثل حکایتِ
دیرین.
آتش خواهد گرفت بنزین!
آتش خواهد گرفت بنزین!
٭
بنزین
آن دستهای کوچک معصوم است
با پارهپاره پارچهیی در کف
بین چراغْ قرمز و یک بنز
در انتظار سهم کوچکی از خونبهای خویش
و اخم و تخم و غرغر نوکیسهیی
با پشم و ریش
٭
بنزین
شبانه روز
تا بیست ساعتِ همیشه مکرّر
در پشت دارهای قالی
انگشتهای استخوانی خود را
بالا میآورَد
پایین میآورَد
وَ میبُرد
وَ میبَرَد
بنزین
کبوتری است که هرصبح
بیهیچ امید بازگشت به خانه
وقتی که جوجه های گُرُسْنه
خوابیدهاند و هیچ نمیبینند
با شرم میپرد
٭
بنزین
کبری است
در انتظار دار
بنزین، زنی است
مجرم به عشق
در زیر سنگهای شما:
گودال و سنگسار
٭
بنزین
در شارع امیرنشینان شارجه
سرخاب بر گونهها
(از خون خویش)
سرمه به چشمها
(از آبیرگان برآماسیده)
در انتظار شیخ خریداری
(دِرهم به جیب)
چشمش
مانده به راه
یعنی به راه، نه
یعنی به چاه
٭
بنزین
عروسکی است که در ابتدای کودکی خود
جر داده شد
شکست
فرو افتاد
بنزین
درد دلی است
بین دو عکس
عکس نمگرفته، تهِ صندوق
از روزهای دورماندهٔ شیرین
دیری ولی
رفته به باد
٭
بنزین
نامش حسن
شغلش
کنفکِشیسْت
یک سال، بیحقوق
در کارخانهیی در رشت
با یک طناب بر حلق
و چارپایهیی
در زیر پا
و بعد:
با یک لگد به زندگی و فقر
آویخته
روی هوا
٭
بنزین
زنی است از اهالی کرمانشاه
آتش به خود کشیده و در خویش سوخته
بنزین
نگاههای آخر خود را
از امتداد جرّثقیلی
تا آسمان صبح
بر خاک، دوخته
٭
بنزین
کیفی که نیست است
دفترچهییسْت
که هیچوقت نخواهد بود
و خودنویس، وَ یا خودکار
در خوابهای روشن سلطانعلی
در ظلمت هزارتوی شبانه
در بستری
از سنگفرشهای کوچهٔ متروک
بنزین
رؤیای مدرسه است:
رؤیای پوک
٭
بنزین
پیرزنی است
که خود را
بالا میآورَد ـــ
در سرفههای خشک
و گاه
خونین و تر
بنزین
مردی است
چین و چروک خورده و پاره
با شانههای مرتعش و
با کودکی نحیف
بر دوش خود
در پشت در
٭
بنزین
بذری است
در خاک سفت و خشکْمانده و بیکار
بنزین
داسی است
دیری
بیهیچ حرکتی
چسبیده بر عبوسِ کاهگل دیوار
٭
بنزین
در کورهها
فردای کودکان را
آجر برای سنگْبنای
ارباب میکند
بنزین
در کورهها
نقش هزار آرزوی پاک و ساده را
بر آب میکند
٭
بنزین
آتش خواهد کشید
بر کاخهایتان
بر بود و بر نبود
و حتی
بر جای پایتان!
ـــــــــــــــــــــــــ
لینک دانلود کتاب:
www.ghoghnoos.org/al/lc/lc.html
Comments
مجموعهٔ شعر «با ساکنان ساحل فردا» <br> محمد علی اصفهانی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>