زن، خانواده و کارخانگی
هادی میتروی
از آغاز شهرنشینی و تقسیم کار اجتماعی و ظهور طبقات تا امروز دختران و خواهران و مادران ما همواره در معرض انواع تبعیضات و ستم ها قرار گرفته اند.جامعه طبقاتی پدرسالار مخترع «مونوته ایسم» با وحدانی نشان دادن گوهر جهان و بتبع آن جامعه بشر، زن را در مسند انسان درجه دوم می نشاند و از حقوق حقه برابر با مردان در زمینه های گوناگون، محروم می کند!نظام طبقاتی پدرسالار با اختراع ادیان توحیدی، کار را بجایی می رساند که زن را جزیی از مایملک مرد می شمارد و با تمام قوا از حق مالکیت و ارث و حتی مالکیت مردان بر زنان دفاع و پاسداری می کند.با پیشرفت علم و تکنولوژی، کشف قدرت بخار و ظهور تولید انبوه در نظام سرمایهداری؛ برغم همه تغییرات کمی در زندگی انسانها؛ نه تنها تغییر کیفی در وضع زنان و نقش زنان در خانواده و جوامع گوناگون ایجاد نشده است بلکه بورژوازی برای برای بالا بردن تولید و کسب سود بیشتر، زنان را بطور گستردهای وارد بازار کار کرده است و مورد استثمار قرار می دهد!نظام سرمایهداری با تبلیغ جهانی «مدرن» که در آن زنان از آزادی و استقلال از پدران و برادران و شوهران خود برخوردار باشند نه تنها مفهوم سنتی خانواده در نظامهای ماقبل سرمایهداری را بزیر علامت برده است بلکه با انواع تبلیغات بنام آزادی و استقلال، زنان را به بردههای نوین نظام سرمایهداری تبدیل کرده و تحت ستم چندگانه قرار داده است تا همچون پدران و برادران و شوهران خود به مهرههای چرخ تولید تبدیل شوند و همچنان نقش اصلی تولید طبیعی و بقای نسل را بر عهده داشته باشند.
اگر در اشکال ماقبل سرمایهداری مادران ما ضمن برعهده داشتن تولید مثل و مدیریت خانواده نقش محدودی در تولید اجتماعی داشتند، خواهران ما در نظام سرمایهداری نه تنها به ابزاری برای تولید انبوه و گسترش نظام سرمایهداری بلکه در کنار لوکس، به وسیلهای مبتذل برای زینت مجالس، تبلیغات مبتذل و لهو و لعب و سرمایهداران تبدیل شده اند.بواقع بهشتی که نظام سرمایهداری به مادران ما وعده داده بود به جهنمی برای خواهران ما تبدیل شده است!جهنمی که در یک سوی آن در کشورهای پیشرفته سرمایهداری، ابتذال و فردیت و مصرف و در سوی دیگر آن در کشورهای در حال رشد، تشنگی، گرسنگی، بیماری و جنگ جان کودکان و مادران را می گیرد!آیا پایانی برای توحش و تبعیض حاکم بر جهان ما متصور است؟پاسخ نویسنده به این سوال آری مشروط است!آری مشروط به این اعتبار که در اثر نفرت از تبعیضات و ستم های موجود در چهارگوشه جهان، اکثریت عظیم تولیدکنندگان به نیاز و لزوم عبور از نظام سرمایهداری آگاه شوند.فرهنگ پدرسالارانه جوامع سرمایهداری و فردیت و منیت، بر نظام فلسفی جهان «مونیک» استوار است. این بینش پدیدههای جهان را یگانه و در وحدت همیشگی می بیند. پیشرفت علم ثابت کرده است که چنین بینش فلسفی از جهان نادرست است چه جهان در تمامیتش بغایت دوگانه است!پس نخستین گام در عبور از توحش کنونی، درک درست فلسفی از کلیت جهانی ست که در آن می زی ایم. جهانی دوگانه که هر پدیده آن دو جنبه مکمل یکدیگر دارد که پویایی پدیده را تضمین می کنند. به عبارت دیگر بقای هر پدیده مشروط به بقای هریک از جنبههای مکمل پدیده دارد و در صورت عدم اثرگذاری این دو جنبه بر یکدیگر، حیات کل پدیده مستحیل خواهد گردید.باری اگر در احساسات و توهمات خود بسر نبریم می پذیریم که جوامع انسانی نیز تافته جدابافته ای از جهان خارج از ذهن ما نیستند. جامعه نیز پدیدهای دوگانه متشکل از دو جنس مکمل زن و مرد است. زنان و مردانی که وظیفه بقای نسل و آموزش و پرورش نسل های آینده را بر عهده دارند.آموزش و پرورشی که ارزشی های یگانه پرستی مردسالانه را بزداید و ارزشهای والای انسان اجتماعی دوگانه را جایگزین آن نماید.نظامی که در آن زن و مرد خود را مسول آموزش و پرورش و تغذیه مناسب جسمی و روانی نسلهای آینده دانند و از همین امروز دوش بدوش و دست در دست این جهان را به بهشتی برای کودکان،
این معماران جهانی دیگر، بدل سازند.اگر به اهمیت آموزش و پرورش نسل های آینده پی برده باشیم و نقش خانواده در آموزش «فرهنگ عشق و هرکس با توان خود و هر کس به نیاز خود» را درک کرده باشیم، ارزش و اهمیت «کار خانگی» را درک خواهیم کرد!بعبارت دیگر کار خانگی هر آن چیزی ست که برای سازمان دادن خانواده بمثابه نخستین کانون «فرهنگ عشق هر کس با توان خود و هرکس به نیاز خود» به آن نیاز داریم.در کانون گرم خانواده است که امیدهای آینده می توانند تا سه سالگی زبان مادری و پدری خود را فراگیرند و تا ۱۴ سالگی ۴ زبان را همچون زبان های مادری و پدری خود یاد گیرند.حال اگر اهمیت خانواده و کارخانگی را درک کرده باشیم، خواهیم پذیرفت که تا محو طبقات و دولت، پیشبرد تولید فرهنگ زندگی خانوادگی «هرکس با توان خود و هرکس به نیاز خود» در تداوم یک جامعه سالم و حرکت مداوم بسوی کاهش اختلافات طبقاتی، کم تر کردن وزن دولت با مشارکت مستقیم و هر چه گسترده تر توده ها را خانواده برعهده دارد. اما هزینه این کار خانگی از کجا تامین می شود؟
آیا مادر و پدر می توانند هم به کار در بیرون خانه ادامه دهند و هم این رسالت سنگین در آموزش و پرورش نسل های آینده را بر عهده گیرند؟
اگر هم مادر و هم پدر شاغل نباشند این هزینه از کجا تامین خواهد شد؟
تجربه در کشورهای پیشرفته ای که تربیت نسلهای آینده را در محور وظایف اجتماعی می دانند نشان می دهد که کودکان برای دچار نشدن به سردرگمی فرهنگی، حداقل تا سه سالگی نیاز به رسیدگی دایم و آشنایی با زبان مادری و پدری خود دارند.از این رو با توجه به موقعیت و مسولیت اجتماعی، اگر مادر و پدر هر دو شاغل باشند، حداقل یکی از والدین ناچار خواهد شد کار اجتماعی خود را موقتا به نفع کار خانگی معوق نماید.
در این مدت حداقل سه سال چه کسی هزینه مخارج کار خانگی را تامین خواهد کرد؟
بدون تردید مسولیت تامین معیشت این خانواده و تضمین آموزشو پرورش هر کودک؛ چه والدین شاغل باشند و چه در جستجوی کار باشند؛ بر عهده جامعه خواهد بود و این دولت کارگری ست که مخارج این دوره را تامین خواهد کرد.نکته دیگری که مطرح می شود میزان ارزش تولید شده در کار خانگی ست. به نظر نویسنده کار خانگی نه تنها کار ساده ای نیست بلکه کاری بسیار پیچیده و درخور اهمیت است. از این رو مادر و پدر با آموزش هایی که خود دریافت کرده اند و بیش و کم همراه با فرهنگ بورژوایی ست، بایستی مرزبندی کنند و فرهنگ جدید «هر کس با توان خود و هر کس به نیاز خود» را آموخته و به فرزندان خود منتقل نمایند.این همه سبب می شود تا همسرانی که تصمیم به تشکیل خانواده می گیرند، آموزش ببینند تا با فرهنگ زندگی خانوادگی «هر کس با توان خود و هر کس به نیاز خود» بیشتر آشنا شوند و این فرهنگ را از آغاز چشم گشودن به دنیا به کودکان در عمل نشان دهند.از این رو کار خانگی نوعی کار تخصصی بحساب می آید و دستمزد یک کارگر متخصص بایستی از طرف دولت کارگری به هر کارگر خانگی پرداخت گردد.با آنچه گفته شد و با یک حساب سرانگشتی واقعگرایانه می بینیم که گذر از فتنه نظام سرمایهداری با این همه زرق و برق و لوکس شهوت فردیت و منیت، کار یک شب و دو شب و زنان و مردان یک کشور و جدا جدا نیست. روندی طولانی ست که بدون همکاری دایمی مادران و پدران در مقیاس جهانی میسر نخواهد گردید. اگر اهمیت و سختی و طولانی بودن راه زدودن فرهنگ پدرسالارانه مبتذل لوکس و مصرف و شهوت منیت پذیرفته شود، همواره می توانیم از خود بپرسیم از کجا می توانیم آغاز کنیم؟بی تردید بایستی از خود آغاز کنیم!با بدنیا آمدن خارج از اراده خود در گوشهای از جهان و زندگی تحت فرهنگ طبقاتی پدرسالارانه، اگرچه دوران کودکی خود را بیاد نیآوریم آما این فرهنگ آنچنان بر لوح روان ما نقش بسته است که تنها با کار دایمی جمعی قادر به زدودن آن خواهیم گردید!اما برای زدودن چه چیزی در بطن خود بایستی تلاش کنیم؟
در این مختصر سعی می کنم به چند جنبه بارز از کلاف سردرگم ابتذال پدرسالارانه سرمایهداری که روان ما را آلوده کرده است و بایستی از روان ما زدوده شود، بپردازم.
۱- فردیتبنظر نویسنده این نخستین آفت فرهنگ پدرسالارانه نظام سرمایهداری ست که با تاکید بسیار و بزرگ کردن نقش فرد، این موجود متعالی ابزار ساز خالق عشق و عاطفه و هنر را تبدیل به موجودی بیگانه از ذات اجتماعی خود می کند.اما آثار بارز این فردگرایی چیست؟خود بزرگ بینی، جنس خود منزه تر بینی، خانواده و طایفه خود بهتر بینی و از همه مخرب تر جمعیت خود را برتر بینی، از آثار مخرب این مشکل روانی ست که جوامع سرمایهداری داری را تبدیل به جنگلهایی کرده است که صلح و صفا و هم زیستی انسان ها را، در سراسر جهان با خشونت و جنگ و تشنگی و گرسنگی جایگزین کرده اند!
۲- فرهنگ مصرفتنوع طلبی، زیاده خواهی و شهوت بدست آوردن لوکس، محور اصلی چرخش چرخ نظام سرمایهداری ست!نویسنده لازم به توضیح بیشتر نمی بیند که اگر این شهوت مخرب از دوران کودکی با تربیت نادرست خانوادگی و تبلیغات مبتذل اجتماعی در روان ما حک نشده بود، امروز دچار مشکل تشنگی و گرسنگی و آلودگی محیط زیست، چاقی برخی و لاغری دیگری و هزاران هزار مشکل دیگر در جوامع گوناگون نبودیم!
۳- خرافه پرستیتمایل به ساختن رویاهای زیبا در فردای مرگ نیز از آفتهای بس سخت جانی ست که از روز ازل انسان شدن انسان و بوجود آمدن جامعه طبقاتی بر روان انسان حک شده است و پیشرفت علم و تکنولوژی نه تنها به زدودن آن کمکی نکرده بلکه فرهنگ پدرسالارانه بورژوایی با کمک همین پیشرفت علم و تکنولوژی و انقلاب ارتباطات و تلسکوپ های هابل و جیمز وب و ویاژر یک و دو و قس علیهذا، سعی در تقویت و تشدید تصورات هپروتی ماورایی در اذهان ساکنان این دهکده کوچک جهانی دارد!- یافتن حیات در دیگر سیارات!- حضور فرازمینی ها بر روی زمین!- امکان ایجاد شرایط زیست در مریخ!- یافتن سیاره ای شبیه زمین برای عودت به آن پس از نابود کردن مادر همه ما زمین!از این جمله هپروت های بظاهر علمی هستند!نویسنده قبل از پرداختن به نادرست بودن چنین یاوههای که «ناسا» و شرکای سرمایه دارشان هر لحظه بخورد نسل جوان می دهند ترجیح می دهد به زمینه روانی ایجاد چنین یاوه هایی بپردازد!
باستانشناسی نشان می دهد که انسان های نیاندرتال و حتی پستاندارانی همچون فیل که از موهبت عشق به زندگی و خانواده و زندگی جمعی برخوردارند نه تنها در مرگ عزیز خود به عزا می نشینند بلکه جسد بی جان عزیز خود را بخاک می سپارند!جسد بی جان عزیز خود را با احترام و اعتماد به آغوش گشوده پر مهر زمین می سپارند تا مادر همه ما از این جسد بی جان حفاظت کند و شاید روزی در روزگاری دیگر، این عزیز از دست رفته مجدداً به زندگی بازگردد و نگاه گرم و لبخند شیرینش، زندگی دوستدارانش را غرق در لذت و دل های دوستدارانش را مالامال از گرمای عشق کند!برای نویسنده ترس از مرگ و اعتقاد به زندگی دیگر پس از مرگ همه و همه، ناشی از عشق به زندگی و انس و مهر به عزیزان است!زندگی آزاد و برابر که جامعه طبقاتی آنرا ناممکن کرده است و با حواله دادن آن به آینده ای غیرقابل دستیابی، بخش بزرگی از دسترنج و وقت آزاد ما را از آن خود می کند و عشق و امید به زندگی آزاد را به جهانی دیگر حواله می دهد!به عبارت دیگر انسان کنونی تحت نظام پدرسالارانه بورژوایی، در ماقبل تاریخ بشر می زید و چیزی بیش از یک زامبی خوش گذران برای تولید سود و افزودن سرمایه سرمایهداران نیست!
پس برای فرارفتن از آفت هولناک نظام سرمایهداری نخست بایستی بپذیریم که آنچه پایه نقد است همین زندگی امروز خود ماست و بپذیریم که جهانی نسیه ای دیگری در کار نیست!ارزش و اهمیت زندگی امروز خود را بدانیم و از هر لحظه آن برای ارتقای خود و محیط اطراف خود بدرستی استفاده کنیم و حتی لحظهای در انتقاد از خود و نقد عاشقانه اطرافیان خود درنگ نکنیم.در پایان این مختصر چند کلامی هم در باب خزعبلات «ناسایی-ناتویی» جهت تخصیص بودجههای کلان از جیب استثمار شنوندگان و ادامه فعالیتهای نه تنها بی فایده، بلکه خرافات پردازانه مضر برای نسل جوان می نویسم.حضرات «ناسایی-ناتویی» ادعا می کنند که میلیاردها «چیز»هایی را زیارت می کنند که با ما میلیاردها سال نوری فاصله دارند و این میلیاردها چیزهای رنگارنگ با شتابی فزاینده از هم دور می شوند.حضرات می افزایند این چیزهای رنگارنگ مختلف الشکل خوشگل خوشگل و تماشایی دور از ما، با سرعت هایی شتابدار و حتی نزدیک به سرعت نور در حال دور شدن از هم هستند خود حضرات می فرمایند نوری که امروز از این چیزهای خوشگل خوشگل بچشم ما می رسد، میلیاردها سال پیش ساطع شده اند.با یک حساب سرانگشتی می بینیم که بسیاری از این چیزهای زیبای رنگارنگ تماشایی هم اکنون به سرعت نور رسیده اند، تبدیل به انرژی شده اند، بقولی دود شده اند و به هوا رفته اند و دیگر وجود خارجی ندارند!فراموش نکنیم همین کهکشان راه شیری خودمون که با چشم غیر مسلحدیده می شود قطرش پنج هزار سال نوری ست.
در همین کهکشان از میلیاردها کهکشانی که با چشم غیرمسلح دیده نمی شوند، نزدیک ترین ستاره به زمین «پروکسیما قنطورس» است که با یه فاصله ناقابل فقط ۴,۲۴ سال نوری با زمین فاصله دارد!به عبارت دیگر تخریب زمین و سفر انسان به منظومه ای دیگر حتی در کهکشان راه شیری برای زیست، دروغی بس بزرگ است و حتی اگر حیات در نقطهای دیگر از کاینات وجود داشته باشد، نه برای ما و نه برای آنها قابل دسترسی نخواهد بود.پس آنچه برجا می ماند حالا حالاها همین سیاره آبی مادر همه ما زمین است که بایستی در حفظ و حراست از آن هر لحظه و دایم و پیگیر کوشا باشیم.پس آنچه برجا می ماند همین زندگی کوتاه است که با تغذیه درست و شرب سالم و ورزش مفید و پیشرفت های علم پزشکی، می توانیم آنرا برای خود و اطرافیان خود طولانی تر و خوشایندتر سازیم!نویسنده در پایان سال ۱۴۰۳ مجدداً تاکید می کند که مثلث شیطانی «خرافات و مصرف و منیت» آفتی ست که جامعه پدرسالار طبقاتی به جان انسان انداخته است و زندگی را با حسادت و رقابتهای نادرست منفعت طلبانه با دیگران، برای هریک از ما و اطرافیان ما و نهایتاً جامعه جهانی تلخ و کوتاه می کند!بیایید در سال ۱۴۰۴ در زدودن این مثلث شیطانی محصول جامعه طبقاتی پدرسالار سراسر تبعیض و ستم، بطور فردی و جمعی کوشا شویم!
هادی میتروی (م. ع. ب)
دانش آموخته فیزیک در تبعید
اسفند ماه ۱۴۰۳
سفر به نزدیکترین ستاره چقدر طول میکشد؟ – زومیت
https://www.zoomit.ir/space/126543-long-nearest-star
در ارتباط با مطالب مقاله،
– وجود تضاد در طبیعت بحثی فلسفی نیست، کشفی علمی است. وقتی میگوئیم یک بحث فلسفی درست است، تنها وقتی میتوانیم بدرستی آن اشاره کنیم که منطبق با شواهد عینی باشد. این انطباق، از طریق روش علمی صورت میگیرد. فلسفه فاقد سیستمهای تجسس و اعتبارجوئی موجود در علم است.
– برای پرورش کودکان خردسال به خانواده احتیاجی نیست، به مادر یا انسانی نزدیک به رفتارهای مادر احتیاج است. حتی یک رباط و یا یک مرد هم میتواند این نقش را بازی کند.
سرمایه داری موجب رهائی زنان از کار خانگی نشده است، وجود اقتدارگرائی مردسالارانه، زنان شاغل را اسیر کار خانگی میکند، برای همین مستقل از روابط سرمایه داری می باشد. سرمایه داران در شرایطی موافق فرستادن زنان به کار خانگی هستند و در شرایطی دیگر مخالف آنو همه چیز در روابط بردگی مزدی بستگی به سیاستهای مربوط به تولید ارزش اضافی دارد.
– نویسنده بدرستی ذکر کرده که روابط مردسالاری در حقیقت خودش رابطه طبقاتی است که نکته ای است که همیشه در کامنتهای آنارشیستی سایت روشنگری وجود داشته.
– روابط طبقاتی از زندگی شهری شروع نشده، چون شهرهائی وجود داشته اند که شواهد تاریخی نشان میدهد روابط طبقاتی نداشته اند. وجود خشونت، تعرض و حتی ادم خوری ماقبل زندگی شهری وجود داشته است.
– در ارتباط با فردگرائی، فردگرائی با خودخواهی فرق دارد، فردگرائی بسیار درست و طبیعی است، خود خواهی زشت است. فردگرائی و احترام به خود اصل انقلاب ، نفی افرد، بی اعتنائی به فردیت و شخصیت فرد، اصل ارتجاع است. تضاد بین فرد با جمع فقط در روابط اقتدارگرایانه و استثمارش قابل درک و مشاهده میشود.
نظر نویسنده در ارتباط با خانواده بنظر سنتی و عقب مانده است، مگر اینکه نتوانسته باشد نظرش را خوب پرورش داده و یا روشن بیان کرده باشد.
آنارشیست