خدای ضحاکی دهه 60، و خدای معدوم نیچه
آرام بختیاری
خدای دهه 60 رهبر؛- پایان 4 هزارسال افسانه خدایان؟
نام و عنوان خدا، مفهومی است “هند و اروپایی” 4 هزارساله، که در غالب ادیان، رشته های الهیات، دین شناسی، و عرفان غربی مطرح شده. در اسطوره های کهن خلق ها نیز، سعی شده از طریق افسانه های خدایان به توضیح و شناخت این مقوله بپردازند. خدا، تصوری خیالی، فراجهانی، و شبه انسانی است که فرد مذهبی خود را وابسته به آن میداند. فویرباخ، فیلسوف آلمانی، باور به عنوان خدا را محصول تضاد خیالپردازانه انسان با خود و هستی میدانست. او میگفت انسان خدا را ساخت و نه بالعکس. بشر نیازمند، آنرا ساخت تا نمادی ایده آل، خوشبینانه و شخصی برای آرزو و خواسته هایش داشته باشد. مارکسیست ها نظریه منطقی فویرباخ را توسعه دادند و آنرا نتیجه روابط اجتماعی جامعه استثماری- طبقاتی معرفی نمودند. پیش از مارکس و انگلس، سعی میشد دلیل وجود خدا و نیاز به آن را از طریق تحلیل های روانشناسانه یا از طریق باور به اوهام توضیح دهند، و یا عقیده به خدا را بر اثر حیله و فریب روحانیون و جهالت تودهها تفسیر کنند.
آته ایسم خلقی خدا ناباور و مبارز، نخستین بار دلایل اقتصادی اجتماعی فرهنگی را وارد تئوری شناخت نمود و مرگ تدریحی خدا را در جریان غلبه بر جامعه طبقاتی پیش بینی کرد. در حالیکه آته ایست ها وجود خدا را از طریق علم انکار میکنند، آگنوستیک ها و شکاکان، به امکان شناخت خدا باوری ندارند. ته ایست ها یا خداباوران، در مقابل دو گروه فوق، سعی در اثبات وجود خدا می نمایند. آته ایسم واژه ایست یونانی و به معنی خدا ناباور. آنها به آن جهان و نیروهای ماورای طبیعت و ماده عقیده ندارند. خداباوران و افراد مذهبی خدا را: لایزال، نامحدود، مقدس، ترانسندس، و شبه انسانی، میدانند که خالق و منبع همه وقایع طبیعی، هادی زندگی بشر، و قانون گذار رفتار اخلاقی انسان؛ از طریق اصول و دستورات آسمانی است. انسان مذهبی خدا را به اشکال: ذات و ماهیتی مطلق، ناجی و نیرویی کمک رسان، و گاهی هم به شکل موجودی انتقام گیر، کینه توز، بدخیم، و دیو صفت تصور میکند.
تعریف و برخورد با مفهوم” خدا ” از آغاز عصر جدید، تحلیلی و عقلگرایانه بوده. بحث خدا یکی از نخستین مشکلات فلسفه متافیزیک گردید. مسیحیان خدا را مرد می شمردند. یونانیان و رومیان باستان برای نام بردن از وی، از ضمیر جمع استفاده میکردند. خداباوران ادیان ابراهیمی او را منحصر بفرد و ابدی تصور میکنند. نیچه که فلسفه گری را کوششی قاطعانه، خشن، و نوعی آهنگری با پتک و سندان میدانست، حین مبارزه فرهنگی اشرافی اش با کلیسای حاکم و دولت شبه نظامی استعماری پرویس، اعلان” مرگ خدا “نمود؛ گرچه به طنز! دکارت در کتاب یا بحث “دیالکتیک ترانسندنس”، وجود خدا را نفی نمود.متفکری بنام کانتربوری میگفت: خدا وجود ندارد ولی آنرا میتوان تصور نمود. افراد خداباور او را مالک و خالق قوانین و اصول اخلاقی درون انسان میدانند.
رابطه جهان-خدا میتواند با اشکال و مدل های پانته ایستی “طبیعت خدایی” ،و دئیستی مسیحی مطرح شود. دئیست ها مدعی هستند بعد از اینکه خدا جهان را آفرید، آنرا بحال خود رها نمود و جهان همچون یک کشتی بدون ناخدا و بدون مدیریت در حال کنش و واکنش و یا سرگردانی است، و هرکس باید گلیم اش را،خود از آب بکشد، چون انسانها مسئول سرنوشت خود هستند. کانت میگفت: خدا نه حقیقت است، نه دانش، و نه یک پدیده طبیعی، بلکه ارزشی روحی روانی،یا یک ایده آل ارزشی عقلی، و یک ضرورت اخلاقی و نه جسمی طبیعی. بدین دلیل باید وجود خدا را پذیرفت. او میگفت: دوئالیسم هستی شناسانه نظام های دینی و طبیعی موجب آزادی انسان میگردد. ولتیر میگفت: کسیکه عقلگرا باشد، نیاز به خداباوری دارد، حتی اگر او وجود نداشته باشد.
خداباوران، جهان، انسان و زندگی را مخلوق او میدانند. هلنی های باستان خدا را در رابطه با نظم آن جهانی، تعریف میکردند و او را نیز معمار جهان یا خدای معمار می شمردند. کانت میگفت: خدا بشکل ایده ای ارزشی، دلیلی است برای ارزش رفتاری انسان. سکولارها آنرا مفهومی ذهنی ولی مورد احترام تمام ادیان میدانند که از موضع قدرت و اتوریته برانسانها مسلط است و در مرام های تک خدایی و چند خدایی، مشهود و مزاحم است. در تعاریف جدید از خدا، شباهت های انسانی او را کنار گذاشته اند، چون روحانیون و فیلسوفان ایده آلیست قرینه سازی میان خدا و انسان را رد می نمایند. با پیشرفت علم و تکامل فلسفه شناخت، آته ایسم و خداناباوری نیز تحول یافت، چون آن وابسته به جهانبینی مادی دیالکتیکی و تحولات تاریخی طبقاتی اجتماعی است.
همانطور که در آغاز اشاره شد، پاره ای از مورخین ادیان مدعی هستند که “خدا” واژه ایست “هند و ژرمن” که از 1400-1800 سال پیش از میلاد، در فرهنگ بعضی از خلقهای خاورمیانه مانند ایران و هند و بین النهرین و مصر و فلسطین و اسرائیل وجود داشته و وارد زبانهای آنگلوساکسون و اسکاندیناوی نیز گردیده است. در زبان عبری و اسرائیلی عنوان “یاهو” از 1200 سال پیش از میلاد بشکل نامی فردی وجود داشته. بر اساس روایت های تاریخی،زمانیکه اسرائیلیان در مصر فراعنه اسیر بودند، موسی( یعنی نجات از آب) موظف شد وحی خدا را برای آزادی به آنان برساند. از اینکه نام مادر موسی نیز یاهو بود، امروزه ادعا میشود که اقوام سامی در 2 هزارسال پیش از میلاد خدا را یک زن می پنداشتند. “کورش” نام دیگر خدا در کتاب تورات به معنی آقا و ارباب است. یهودیان آنزمان خدا را کورش می نامیدند. از جمله دیگر اسامی خدا در عهد عتیق در خاورمیانه و در بین یهودیان: ال، الوهین، و ادونای است. به ادعای مورخین غربی، دین یهودیان 1400-1800 پیش از میلاد بر اساس نظام چند خدایی بود که بتدریج دین موحد و تک خدایی گردید؛ که خدایش بسیار بی رحم و خشن بود.
کتاب تورات یهودیان مجموعه قصه هایی است که در طول 1000 سال در خاورمیانه گردآوری شده. دین تک خدایی ابراهیمی از دین چندخدایی عهد جاهلیت! بوجود آمد. گروهی از خداباوران یهودی مدعی هستند که در طول قرون گذشته خدا را به اشکال گوناگون دیده اند؛ از جمله بصورت: چوپان، پدر، عابد، دعانویس، جنگجو، ناجی، کوزه گر، شوهر، خرس، شیر، ببر، سایه، نور، صخره کوه، تابلو، پرنده محافظ، چشمه، و شبنم! این اسامی گویا در سورههای کتاب تورات نیز آمده اند. در این کتاب اسامی زنانی مانند: سارا، حوا، ربه کا، تامار، و ژیپورا نیز ذکر شده. نام دانیال به معنی “خدا قاضی من است”، که کورش هخامنشی به روایت تاریخ، در شهر بابل او را بخاطر شغل ترجمه اش از زندان آزاد نمود و یکی از سه امیر مشهور خود نمود، نویسنده “کتاب دانیال” ذکر گردیده. قرنها پیش از آن، انسانها برج بابل را ساختند تا به آسمان بروند و به خدا نزدیک گردند. ولی خدا با ایجاد اغتشاش و اختلاط در زبان آنها، مانع اینکار کفرامیز و شورشی آنان گردید. پیش از آن، در توطئه دیگری، خدای خدایان، حوا و آدم را از بهشت به این جهان تبعید نمود؛ چون آندو بدلیل کنجکاوی در پی شناخت و گردآوری تجربه و نافرمانی بودند. از اینکه خدای خدایان از ضمیر جمع “ما” استفاده میکند، نشان میدهد که در بین النهرین؛ مانند سایر نقاط خاورمیانه، سیتم چند خدایی حاکم بوده، چون یکی از آنان، برای مشورت اینگونه گزارش میدهد :” اجازه بدهید در زبانشان ایجاد اغتشاش کنیم”. در کتاب انجیل مسیحیان، ادعا میشود که موسی نیز خدا را دیده ولی چون هوا قدری مه آلود بود، نمی تواند وی را بشکل دقیق توصبف کند!
در نظام چند خدایی پیش از مسیح، نقش ها و مسئولیت های جهانی و انسانی، بین خدایان مختلف تقسیم میشد. خدای متعال مانند شاه شاهان برسایر خدایان: اتوریته، برتری، و اعتبار داشت. ادیان ابراهیمی مدعی هستند که خدای واحد، سرنوشت انسان و کل هستی را نیز هدایت میکند. در میان خداناباوران و آته ایست ها، گروهی خدا را از طریق تکیه بر عقل ذهنی و یا خواسته آگاهی اخلاقی، انکار میکنند. دین باوران ولی خدا را نماد یک ایده ارزشی مذهبی یا یک نظم قانونی فرا انسانی، تعریف می نمایند.
افلاتون خدا را کامل ترین و بی نقص ترین نیروی جهان هستی میدانست. ارسطو اورا اولین و واقعی ترین اصل شناخت بشمار می آورد. کتاب انجیل آنرا شخصی و انسانی می نماید، یعنی خالقی مسلط برجهان و ترانسندنس که اراده اش در تاریخ بشر و جهان تعیین کننده است. ارسطو آنرا عالی ترین پدیده و نوع هستی در الهیات فلسفی نامید. افلاتون و نوافلاتونیان خدا را خالص ترین و بزرگترین نوع احدیت ممکن میدانستند. ارسطو آنرا نخستین نیرو و موتور تکان دهنده جهان میدانست. آگوستین مسیحی او را غیرقابل شناخت تعریف نمود. هگل میگفت مرز وجود شناخت خدا در حد ظرفیت شناخت خود انسان است. دکارت مدعی بود که در باره او نمی توان به شناخت حتمی رسید. مسیحیان نیز خدا را خالق و معماری میدانستند که جهان و واقعیات را از هیچ آفرید.
در طول تاریخ، اختلاف میان خدای: ابراهیم و اسحاق و یعقوب، با خدای فیلسوفانی مانند پاسکال در عصر جدید، کاملا آشکار شد. اسپینوزا آنرا مادی میدانست. بارث میگفت: خدا را میتوان فقط در باور به وحی شناخت. در اوج و میانه سدههای میانه خداشناسان مسیحی کوشیدند آنرا بشکل عقلگرایانه و منطقی اثبات کنند. عرفان غربی کوشید خالق و مخلوق را یکی کند. بوهمه، خداشناس مسیحی میگفت: خدا بدون طبیعت و طبیعت بدون خدا، غیرقابل تصور است. رواقیون پیش از میلاد در یونان باستان، برای خدا ذاتی مادی مانند آتش قائل بودند. ادیان ابراهیمی برای ماهیت خدا صفاتی مثل: قادر، عالم، واحد، ابدی، ازلی، و غیرقابل تغییر قائل بودند.
این ابله، پیش از دیگران ، برای خودش یک جهنم ساخته، و خودش را توی مخمصه انداخته!