جنبش سراسر شجاعانه و شکوهمند مردمی، در فقدان آلترناتیو انقلاب اجتماعی! / احمد بخردطبع
زنان و مردانی که ترس و وحشت را در خشم خروشان خویش اسیر نموده و به بند کشانده اند، زیرا نظام جمهوری اسلامی، 43 سال است همراه با فساد، فریبکاری، سرقت اموال حقوقی مردمی و بویژه کارگری و نسل کشی فرزندان این مرز و بوم، روزگار نگبت بار خویش را سپری می سازد و اینگونه بطور مستمر اعتراضات عمومی را موجب می گردد. در تاریخ ایران اگر از جنگ و درگیری های خونین خارجی که بوسیله ی حاکمان سیاسی به مردم تحمیل می گردید بگذریم، در دو دوره با کشتار دست جمعی یعنی نسل کشی گسترده (ژنوسید) روبرو می شویم که اولی در سلسله ی ساسانی و زمان پادشاهی خسرو انوشیروان به وقوع می پیوندد و متعاقب آن در قرن ششم میلادی فقط بین 2 و 3 روز، تقریبن هشتاد هزار مزدکیان در سراسر ایران، به دلیل حمایت از عقاید اشتراکی در تولید و توزیع اقتصاد داخلی، قتل عام می گردند که انوشیروان قاتل از طرف حاکمیت، “عادل” شناخته می شود و بر مبنای استمرار نظام پادشاهی در ایران، لقب تقلبی و ضد انسانی یاد شده در تاریخ درونی و در دروس مردمی، حفظ می گردد. همین فاجعه ی هراسناک باعث آن گشت که مردم ایران در این دوره علیه پادشاهی سلسله ی ساسانی، آتش زیر خاکستر شوند و دقیقن در همین قرن، زمانی که اعراب با یاری و مدد تنی چند از عناصر “متفکر” داخلی به ایران حمله ور گشت، مطابق با تحقیقات مورخین متفاوت داخلی و خارجی، یزدگرد سوم پادشاه ساسانی نتوانست از پشتیبانی گسترده ی مردمی برخوردار شود و اکنون نظام جمهوری اسلامی دومین پدیده ای است که در طول 43 سال قتل عام آشکاری را بنام مذهب و نصایح تخیلی آسمانی بر واقعیت زمینی این مرز و بوم مرتکب می گردد و به طور واقعی یک نظام تروریستی است که با وجود ایجاد کشتار و ترور، مرعوب جنبش سراسری و عمیقن شجاعانه ی مردمی گشته است و همین ترس و ارعاب درونی است که بالاخره دیر یا زود، نظام جمهوری اسلامی را همانند نظام پادشاهی گذشته، به زباله دان تاریخ رهسپار خواهد کرد. در این جا است که شعار: “مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر” مصداق واقعی مییابد. این یک روند و پیام تاریخی سیاسی است که آگاهانه از طرف آحاد تحتانی جامعه که اکثریت جمعیت ایران را تشکیل می دهند، فضای سیاسی کشور را احاطه می نماید.
چرا در فقدان آلترناتیو انقلاب اجتماعی بسر می بریم!:
خیزش مردمی با تمام صلابت، شجاعت و از خود گذشتگی و همبستگی سیاسی، فاقد عنصر تعیین کننده ی انقلابی است و به استثنای گوشه هایی از اعتراضات، قادر نیست وزن طبقاتی را در تظاهرات خونین سراسری برجسته نماید. این جنبش با آنکه از طرف پائینی ها و محرومان حقوق مدنی ، اجتماعی و اقتصادی خروشان نموده است و با آنکه عمیقن مستعد پالایش به مواضع برابرطلبانه است و با ابتکار و تجربه هایی از گذشته، با طرح شعار “نترسید، نترسید ما همه با هم هستیم”، پیامی که از یک طرف به ارتقای اتحاد و نیز روحیه ی مبارزاتی دامن می زند و از طرف دیگر به ریزش ترس مردمی همت می نماید و اینگونه در طول سه ماه روی پای خود ایستاده، ولی نتوانست شعارهای طبقاتی را بر فراز اتحاد شجاعانه ی خویش ترسیم کند.
صد البته دلیل فقدان پیشبرد مبارزه ی طبقاتی از طرف خیزش همه گیر و سراسری آحاد تحتانی جامعه از زنان و مردان مبارز ناشی نمی گردد. در چنین جهتی اکثر نیروهای سیاسی که خود را کمونیست و یا چپ اجتماعی می دانند و از اندک حمایتی در خیزش کنونی برخوردار می باشند، نه اینکه قادر نیستند مرحمی انقلابی بر زخم های مردمی شجاع و به پا خاسته بپاشانند و موجب ارتقای مواضع طبقاتی گردند، برعکس به دنبال آنها روانند و شعارهایشان را در مجموعه ای از بیانیه و اطلاعیه های خویش تکرار می کنند. طرح شعار “زنده باد آزادی، زنده باد سوسیالیسم” بطور انتزاعی شعاری بورژوایی است. این شعار زمانی مصداق طبقاتی می یابد که با آلترناتیو حکومتی عجین گشته و بازتاب یابد. به همان میزان طرح شعار “ضد دیکتاتوری” لازم و ضروری است و باید همه جا مطرح شود، ولی نه بصورت جبهه ی متحد و یا واحد ضد دیکتاتوری که سیاست ضد کارگری استالینی و “توده ای” است. ولی زمانی شعار “ضد دیکتاتوری” از حالت ضرورت به کافی بودن، یعنی کفایت مبارزه مبدل می شود و دگردیسی انقلابی می یابد که شعارهای “اداره ی شورایی بر مبنای حکومت آحاد تحتانی جامعه و بطور روشن، کارگری را پوشش دهد. این مسئله از آن جهت حائز اهمیت می یابد که کارگران را هر چه گسترده تر، متحد تر و هدفمند تر به میادین مبارزات انقلابی می کشاند. بنابراین و متاسفانه اکثر نیروهای متشکل کمونیست و چپ، کاملن و متلقن خود را در حصارهای سوسیال دموکراسی محبوس ساخته اند. تمام نیروها و عناصری که شعار های ضد دیکتاتوری و یا “زن، زندگی، آزادی” و سایر شعارهای دموکراسی بورژوایی را تبلیغ و ترویج می نمایند و آنها را با حذف موازین طبقاتی و عدم طرح مواضع و آلترناتیو حکومتی آذین می سازند، با هر نام و صفتی که خود را معرفی کنند، مبلغ مواضع طبقه ی بورژوایی در خیزش پرصلابت و شجاعانه ی مردمی محسوب می شوند و دقیقن به این علت است که ما هنوز در اعتلای انقلابی بسر می بریم و هنوز وارد مرحله ی وضعیت و موقعیت انقلابی نگشته ایم.
در نتیجه؛ بیائیم به خیزش مردمی، وزن طبقاتی و استثمار اقتصادی مبتنی بر موازین کار علیه سرمایه را تبلیغ و ترویج نمائیم تا موجب قدرت گیری بخش های دیگری از طبفه ی استثمارگر بورژوازی در جامعه نگردیم. ما در آزمون تاریخی حساسی قرار گرفته ایم. همکاری و اتحادهای ما باید بر مبنای وزن طبقاتی جامعه و بر ضد نظام سرمایه داری تحقق یابد. زیرا این مسئله نه تاکتیک، بلکه در زمره ی اصول مبارزاتی ارزیابی می گردد. می توان در بخش های روبنای سیاسی همانند مبارزه علیه دیکتاتوری و طرح شعارهای مدنی و اجتماعی با لایه ها و نیروهای مترقی اجتماعی وارد همکاری های مقطعی گردید و این به سود ارتقای جنبش اعتراضی و مردمی است، ولی نمی توان در رابطه با وزن طبقاتی پا به عقب نهاد زیرا در چنین راستایی خارج از اینکه خود را چگونه به تعریف آوریم، مسیر قدرت گیری اپوزیسیون راست، یعنی نیروهای دیگر بورژوایی را جهت کسب قدرت سیاسی، هموار می نمائیم.
مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه چه رهبر!
زن، زندگی، آزادی
کار، نان، آزادی، اداره ی شورایی
آزادی، برابری، حکومت کارگری
زنده باد آزادی، زنده باد سوسیالیسم
27 آذر 1401 ـ 19 دسامبر 2022
آقای نویسنده
از قدیم گفته اند آرزو بر جوانان چه جوانان امروز وچه جوانان دیروز ننگ نیست.
درباره مسئله حجاب اسلامی،
.
حجاب اسلامی ربطی به جذابیت جنسی ندارد.
.
آزادی از حجاب اسلامی، آزادی در انتخاب لباس است و این یک انتخاب بهداشتی است نه جنسی. رژیم و فرهنگی که حجاب خاصی را تحمیل میکند، زنان را بیمار میکند.
.
حجاب اسلامی برای اصل رژیم جمهوری اسلامی هم مسئله جنسی نیست بلکه سلطه طلبی و بیگاری گرفتن است.
.
هم اصل رژیم میداند و هم زنان و مردان که با حجاب کامل هم تحریک جنسی قابل کنترل نیست، حتی با چادر و حتی با بستن جلوی چشمها و حتی ممنوع کردن زنان از حق حرف زدن و بیرون از خانه رفتن هم نمیتوان جلوی تحریک جنسی را گرفت.
.
مسئله حجاب بخشی از مسئله آزادی زن از دست مرد هاست اما مثل بقیه خواسته ها، امکان ارتجاعی شدن دارد.
.
نشان دادن عکسهای جذاب زنان (جذابیت جنسی نه مادری و خواهری)، حقه بورژوازی در ضدیت با مردسالاری است که میخواهد آزادی زن را به آزادی ابراز جذابیت جنسی محدود کند و سلطه خود بر ذهنیت زنان را حفظ نماید.
.
آزادی زن حق ابراز جذابیت جنسی نیست. جذابیت جنسی خودش میتوان ابزار به بردگی گرفتن باشد.
.
ابراز جذابیت جنسی میتواند دارای اخلاق کمونیستی-آنارشیستی باشد و یا میتواند دارای اخلاق اقتدارگرایانه-سرمایه دارانه.
.
آزادی زن یعنی شرایطی که در آن زنان میتوانند سرنوشت زندگی اجتماعی خود را خودشان انتخاب کنند و بعنوان زن محدودیتی خاصی برای آنها وجود نداشته باشد. هر گونه محدودیت جنسیتی بر زنان، بیان وجود فرهنگ اقتدارگرایانه در جامعه است و انقلاب علیه مردسالاری را ضروری میکند.
.
ضد-اقتدار
درباره احساس کردن ارتجاع،
.
این توهم در میان بردگان مزدی وجود دارد که سیستم فاشیسم اسلامی امروز بدتر است از سیستم دموکراسی امپریالیستی غربی و برای همین سرنگونی رژیم اسلامی بهتر است و اگر حتی یک سیستم دولتی سکولار زبرتو مثل بنگلادش هم داشته باشیم، باز هم بهتر است. به نظر من این بهتر بودن فقط در چند سال اول بعد از سرنگونی بهتر احساس میشود. بعد از مدتی که رژیم اسلامی به زباله دان تاریخ پیوست، احساس بردگان مزدی می شود مثل همان احساس تحت رژیم اقتدارگرائی اسلامی فعلی بودن. دلیلش دست نخوردن اقتدارگرائی و اشکال عینی اش مثل مردسالاری و بردگی مزدی و امپریالیسم در جامعه است. فکر نمیکنم که کارگران بنگلادشی (دارای دموکراسی) معتقد هستند که وضعیت آنها بهتر است از کارگران ایران، یک نمونه تاریخی:
.
https://rahkargar.com/?p=13066
.
عکس ها:زنها همه بی حجاب و جامعه سکولار:
https://www.gettyimages.com/photos/rana-plaza-tragedy
مرگ 1135 زن و مرد در عرض یک ثانیه نه سه ماه آدم کشی.
.
این جامعه احتیاج مجددا به انقلاب دموکراتیک دارد چون سرمایه داری اش مثل سرمایه داری غرب پیشرفته نیست؟ مگر سرمایه داران غربی مغزشان خراب است که اقتصاد بنگلادش را مثل اقتصاد خودشان کنند تا رقیب آنها شود؟!!
.
یا، این جامعه احتیاج به پارلمان دارد چون واقعا دموکراتیک نیست؟ خیر، تا بخواهی حزب دارد و دموکراتیک است و ملت رای میدهند، از جمله حزب مارکسیستی:
https://en.wikipedia.org/wiki/List_of_political_parties_in_Bangladesh
.
ارتجاع بعد از جمهوری اسلامی هم مثل ارتجاع جمهوری اسلامی غیر قابل تحمل خواهد بود. پس، بهتر است از همین الان بساط ارتجاع اقتدارگرائی را از ریشه کند نه اینکه صرفا شعار سرنگونی داد و دعوت به همه با هم.
.
ضد-اقتدار
در ادامه بحث در باره مقاله “کارگراتن رسمی نفت …” (کامنت قبلی ام)،
حال فرض کنیم که کارگران نفت و همه کارگران صنعتی و کشاورزی و بقیه از شورش جوانان کارگر و یا کارگران جوان دفاع کنند. اگر آنها خواستار سرنگونی نه امتیاز اقتصادی باشند، اما مقصودشان مثل سرنگونی شاه، درست کردن جامعه کمونیستی-آنارشیستی (شوارئی غیر سرمایه داری) نباشند، باز هم کار مهمی نکرده اند و بعد از سرنگونی به محل کار قبلی خود برگشته و کماکان برده سیستم استثماری سرمایه داری، مردسالاری، اسیرامپریالیستها و جزئی از خفقان سیستم سلسله مراتب کار گروهی خواهند بود. پس محتوا مهم است.
ضد-اقتدار
در ارتباط با این مقاله “کارگران رسمی نفت، امتیازگیری محقر گروهی یا همصدائی با همزنجیران؟!”
از سایت “کارگران ضد سرمایه”
.
در مقاله ذکر شده، سعی شده توضیح داده شود که جرا کارگران نفت از جنبش جوانان کارگران هم طبقه خود دفاع نمیکنند و بیشتر دنبال امتیاز گیری از استیصال رژیم هستند. مقاله سعی میکند که توضیح دهد دلیل این قضیه تکبر قشر متخصص آنهاست که فکر میکنند منافعی در سبستم سرمایه داری دارند. اما کوشش مقاله در توضیح علل اقتصادی آن قابل قبول نیست چون کارگران حزب اللهی ساده غیر متخصص هم از شورش جوانان کارگر دفاع نمیکنند که هیچ بموقع آماده سرکوبش هم هستند. برای همین توضیح وجود تخصص در سرمایه داری اصلا کمکی نیست. در این کامنت، من قضیه را با درک خودم توضیح میدهم.
.
برخلاف ایده مارکسیستها، جنبش کارگری مقدس نیست و میتوان از آن برای مقاصد ارتجاعی سود برد، مثل سرنگونی آلنده و یا انقلاب مخملی علیه حاکمیت مطلق احزاب مارکسبستی بلوک شرق و یا حتی درست کردن عایش و القاعده و یا انقلابهای استالینی و انقلاب از طریق مشی چریکی برای نفوذ امپریالیستهای دولتهای مارکسبستی.
.
کار تخصصی با کار ساده تفاوت کیفی ندارد و فقط تفاوت کمی دارد. کار تخصصی از طریق متد مارکس، بدرستی قابل تقلیل به کار ساده است. یعنی محاسبه کار اجتماعا لازم موجود در هر کالا. این محاسبه بادحسابداری موجود ممکن نیست چون در دست سرمایه داران است اما از لحاظ نظری قابل قابل فهم است. بعضی از واژه های علمی را نمیتوان در عین نشان داد اما از طریق کارکردشان میتوان در عمل و عین به نمایش گذاشت، مثل مفهوم انرژی.
.
رقابت دلیل بالا بودن درامد کارگران متخصص نیست. دلیلش همان جمله بالاست، کمیت ارزشی بیشتری را حمل میکند.
.
هدف سرمایه دار پائین آوردن قیمت هزینه کار تخصصی نیز هست و با کار ساده تفاوتی ندارد.
.
بر طبق منطق سرمایه داری، هدف نهائی سرمایه داران انحصار است، یعنی وجود یک مالک بر تمام سرمایه های جهان، که آرزوی هر سرمایه داری است.
.
در سرمایه داری- یک – انحصار، که ایده ال سرمایه داری است، استثمار و سلسله مراتب مدیریت اقتصاد کماکان ضروری است و وجود دارد، ولی ارزش کالا ها را دیگر بازار تعیین نمیکند ، بلکه سرمایه دار تعیین میکند، چون رقیبی وجود ندارد. سرمایه داری ایده ال سرمایه داری نیست و نظام لخت برده داری است. توضیح این باشد برای فرصت بعدی، اما دانستن این مهم است چون توضیح میدهد که سرمایه داری الزاما به آزادی منجر نمی شود و پایان نظام طبقاتی نیست و امکان نظام فئودالی و یا بردداری تکنوکراتیک هم وجود دارد.
.
در شکل ذکر شده که ایده ال هر سرمایه داری است، یعنی شکل تک انحصار، تک سرمایه دار، ما پادشاهی داریم.
.
حال باید دید که این پادشاهی سرمایه داری چگونه بقا پیدا میکند.
.
این پادشاهی از سیستم سیاسی ساخته خود است که دوام دارد. بدون این سیستم سیاسی، نه مالکیت ممکن است و نه اقتصاد سرمایه داری ی که به پادشاهی سرمایه دار تکامل یافته.
.
سیستم سیاسی بنظر دو چیز است، سرکوب و مهندسی افکار.
.
سرکوب کننده چون خودش کارگر است، مزدبگیر، باید مهندسی افکار شده باشد تا سرکوب کند، پس اصل سیستم سیاسی یعنی مهندسی افکار.
.
از آنجا که در سلسله مراتب، هر چه به بالا تر نزدیک می شویم، مهندسی فکری کم رنگ تر و هدف بیشتر مهندسی کردن می شود تا مهندسی شدن، پادشاهی سرمایه صرفا فردی نیست. برای همین، پادشاه مالکیت ش نیز مطلق نیست و گروهی معین در کار مهندسی افکار اکثریت جامعه، یعنی کارگران مهندسی فکری شده، شراکت دارند. این گروهی از شرکای سیاسی و نظامیون هستند. نکته: نظامی یعنی آدم کش، خیلی رک و ساده. “انقلابی” نظامی هم یعنی آدم کش. ادامه بدهم،
.
مهندسی افکار یعنی دنیا سازی کاذب. مثلا، دنیای دموکراسی، دنیای ایران غیر اسلامی، دنیای میهن مقدس، دنیای حقوق بشری، دنیای اسلامی، دنیای مسبحی، دنیای بازگشت به میهن صهیونیستی، دنیای دیکتاتوری پرولتاریای مارکسیستی و غیره.
.
اگر مهندسی فکری وجود نداشته باشد، مالکیت و تولید ارزش اضافی لنگ می ماند چون همه انسانها واقعیات زندگی کردن، مهندسی شدن، با هم در جنگ قرار داده شدن و استثمار شدن (تولید ارزش اضافی) را می فهمند. با این درک، نه تنها آنها تمام محصولات نیروی کار خود را می خواهند، بلکه خواهان فراگیری علم و تخصص برای بالا بردن سهم خود از کل کالاهای تولید شده جامعه نیز می شوندکه بهترین راه آن نبودن مالکیت در انحصار گروهی خاص است. نکته: خصوصی یعنی خاص، صاحب دولت هم یعنی خاص. مثلا، سرمایه داری دولتی شوروی خصوصی بود چون در انجصار گروهی خاص بود، سران حزب کمونیست.
.
پس،
.
بدون کار ایدئولوژیک، سرمایه داری وجود ندارد، بعبارت دیگر، ایدئولوژی محصول مناسبات اقتصادی نیست بلکه برعکس ضمانت آن است و وجودش محصول کار مهندسی افکار اشخاص خواهان سلطه بر انسانهای دیگر است. با در نظر گرفتن این حکم،میتوان دید که چرا احکام بنیادی ماتریالیسم تاریخی مارکس اشتباه است.
.
جامعه از طریق اقتدارگرایی و اقتدارگرایان سازماندهی شده و سرمایه داری از لحاظ تاریخی هیچ ویژگی خاصی ندارد. مهندسی فکری و سیستم استثماری اقتصاد هر دو لازم و ملزوم همدیگر هستند و هر دو با هم ساخته می شوند. ایدئولوژی ها به “سه” دسته تقسیم میشوند، یک ایدئولوژی واقعی صاحبان سلطه، که میتوان گفت ایدئولوژی نیست و علم و فن سلطه است، یعنی سیاست، دیگری دنیای کاذب مهندسی شده که تصور کارگران است از دنیای خود. آخری، کمونیسم آنارشیستی است که از این دنیای سلطه گر و تحت سلطه آکاهی یافته. این آخری نیز ایدئولوژی نیست، علم رهائی است.
.
پس،
.
دلیل اینکه کارگران محل کار در کارخانجات و انبارها و ادارات و نهادهای دیگر از جوانان کارگر شورشی دفاع فعال نمیکنند این نیست که کارشان تخصصی است و غرور و تفکر و دید تحقیر آمیز به بیکاران و کارگران ساده دارند، دلیلش این است که فکرشان توسط صاحبان اقتدار مهندسی شده است و در تشکل کمونیستی-آمارشیستی متشکل نیستند. وقتی مارکسبستها این شورشها را انقلاب می بینند، از بقیه چه انتظار دارید؟!، مارکسیستها هم مهندسی فکری شده اند از طریق ایدئولوژی سازی از افکار مارکس.
.
ضد-اقتدار
با در نظر گرفتن اینکه دولتها و احزاب مارکسیست خودشان ارتجاعی شدند و در بحران هویت و زیستی سیر میکنند، طبقاتی شدن شورش های فعلی ممکن نیست و انقلابی در کار نخواهد بود تا اینکه روزی در ذهن بردگان مزدی کمونیسم معادل مارکسبسم نباشد. ضد-اقتدار