تاکی، چپاول و ستم و سرکوب دینی؟<br>بهنام چنگائی
.
دور گرانبار آن فرارسیده و می باید که هرچه زودتر و سرزنده تر از پیش کلاه گشاد خدا و دین و ملا را هوشیارانه و خردورزانه از سر سادگی خوار و زار خویش درآورد و از آنهم بسی مهمتر باهمدیگر یکصدا شد و در نبرد اجتماعی ـ طبقاتی و دست در دست هموندی ها این کلاه ریای سرمایه سالاری را از سرِ سرکوبشدگی های دینی خویش برداریم. کلاه یا دام مرگی که دیری ست بر سر ِسرهای بالای دار بیشمار قربانیانی از نسل کشی ها، جنگ ها، ترورها، اعدام ها، بیکاری ها، گرسنگی ها، نابرابری ها و نادان پروری ها گذاشته شده است.
اگر هریک از ما تنها بر تجربه های آشکار و آزگار خویش از اسلام ولائی سیاسی بسنده کرده و اعتناکنیم! و تنها بهمین ۴۳ سال خودکامگی مطلق ولائی ـ اسلامی، و نه به آن تاریخ سیاه و خونین ۱۴۰۰ ساله متمرکزشویم! آنگاه ما هرگز به دستآویزی ناچیز هم ازین قوم دشمنی افکن نخواهیم رسید که آن با دستان سوخته و هستی تهی ما سازگاری داشته باشد. زیرا دین حکومتی زندگی ما و زن و بچه های مان را تباه کرده و اغلب مان امروزه یا فراری ست و یا نه کار و نان کافی دارد و نه اندکی آزادی. پرسیدنی ست! پس چرا نباید فریاد انقلاب و دادخواهی و وامصیبتا از بقای “هرآن” این بساط فریب فقاهت مطلق دینِ دولتی شویم!؟
آیا این گزافه گوئی خواهدبود که باور دینی و کلاهش برای ما جز تباهی ببارنیآورده است؟ و جز زنجیرهای بردگی و بی حقوقی و بینوائی راهکاری نداشته و نساخته است؟ و جز منشأ بربریت وحشی، جنگ و برادرکشی و مشوق دشمنی افکنی ها میان ما و همسایگان نبوده است؟ وزهمینرو آیا پابرجائی اش جز به نابودی زندگی ما و کشورمان نخواهدانجامید؟! آیا چاره و حق زندگی ما جز با مبارزه سازش ناپذیر برای سرنگونی این دشمن با لباس خدا هموند نیست؟ آنهم رژیمی که سر همه ی دوستان و هموندان تا بامروز خود را یک بیک خورده و همینک رهبرش با احمدی نژاد* مریدش سر سازگاری ندارد چه رسد به موسوی ها و حاتمی ها و روحانی ها و…. که دست و پا در خون بی گناهان بسیاری دارند.
بنابرین اگر کلیت رژیم درنده، فاسد و تبکار چنین بوده، که هست و بر همگان جبر و جور روزانه اش بارهای بار بیرحمانه رفته است؟ پس ناگزیر باید و شایسته ی انسان کار، آگاه و رنجمند می باشد که کلاه فریب این بندگی را هرچه زودتر از سر راه فردا خویش بردارد؛ بر پای عقل خود و توان طبقاتی ـ اجتماعی اش یکبار برای همیشه استواربایستد. آخر پرسیدنی! تاکی می باید گول نام خدا را از زبان دراز و هزارسر آخوند جماعت خورد؟ آنهم بر پایه تجربه های سنگین خویش که می دانیم دروغ، کلک و خدعه این قوم دینسالار مفتخور پایانی ندارد.
نه، این دیگر برای همیشه کافی ست! اینک روزگار انتقام از نادانی و ساده دلی خویش است. پگاه بیداری اجتماعی ـ طبقاتی، و عصر روشنگری و تشویق دانشورزی های توده ای و مردمی ست. روزگار سازماندهی توان نیروی کار و همزمان پرورش اندیشه سازی علیه هرگونه تحمیق و بهره کشی های نابکارانه”سرمایه و دین” می باشد و همزمان روزگار تصفیه حساب با گمراهی ها و دور پایان دادن به نادانسازی اسلامِ سرمایه سالاری ست که مقطع اساسی اش فرارسیده است.
اگر ما از درد و بیدرمانی حکومت اسلامی، و از آنچه از ستم و سرکوب های گذشته که بر ما بسیار رفته است اندکی آموخته، و از آن آموخته های خود پندی برجسته گرفته، و توامان با دل و دماغی هم پُر از وعده های پوچ کردنکشان غارتگر اسلامی چشم اندازی سرراستی برای راه رهائی خویش یافته و داشته باشیم که فراوان داریم! پس بجاست در برابر کلاهگذاری مذهبی رسوای شان بایستیم و باید هم بپاخاست. با این بینش روشن از تاریخ ۴۳ ساله و تجربه ی خونین ما از حکومت ولائی و همگام با آن پژوهش از جنگ های ۱۴۰۰ ساله مذهبی در اسلام، این روند دیروز و امروز هراسناک دین دولتی بما آشکارا چنین می گوید: که زمانه ی تلخ و تباهگر خودناباوری ها سپری شده است، باید بخود آئیم و گریزناپذیر می باید به هرگونه بی فردائی ها، بی سرانجامی ها و بیدادگری های دینی ـ مذهبی و همزمان سرمایه سالاری پایان داد. زیراکه نه فساد و نه تنها چپاولگری، بل خودکامگی دینمداران بنام خدا، سرآخر مبارزان راه رهائی خود را که کارگران و زنان و توده های آگاه و بیدارباشد را زائیده است.
این رژیم فاشیست مذهبی و ماجراجوئی های دینی اتمی اش در دریائی از بحران های فزاینده گرفتارشده و کلیت اش آگاهانه می داند که هیچ شانس جان بدربردنی از کوران بحران ها ندارد؛ مگر دست بوسی و تبعیت از فرمان امپریالیسم آمریکا که البته می تواند در چشم نداز آتی یکی از تاکتیک ها باشد. وگرنه از همینرو و بی شرمانه تلاش دارد که کارگران، توده ها، ملیت ها و اتنیک های رنگین ما را بنام خدا بجان هم اندازد و بسیاری ساده دل را ناگزیر به همراهی با ویرانگری های خویش کند، همانگونه که تاکنون کرده است می تواند بیش ازین کارگران و زحمتکشان را با خود به اعماق بحران های مرگبار بکشاند و می کشاند؛ تامگر آنان را با نام مذهب و ملیت و…بجان هم اندازد که بارها انداخته است؛ و خود بتوانند قدری فرصت بررسی و معامله مناسب برای امکان فرار به مکانی امن را برای دارائی های چپاولکرده بیابند و بتوانند آخر عمری با این ثروت های بیکران اسلام آورده در غاری از غارهای سرمایه سالاری جهانی مامنی دست و پا کرده و همانجا بمیرند، البته بی محاکمه و دادرسی عادلانه اجتماعی. اما بدانند که کور خوانده اند.
۴۳ سال آزگار جمهوریت اسلامی برای کارگران که نان آوران کشورند و برای زنان و مردمان و جوانان که زیر بار سرزنش و بی حقوقی و آزار مفرط لهیده شده اند همگی آنان برای این دم و دستگاه الهی، جز کشک نبوده اند که توسط باور ناخودآگاه آنها پیوسته سائیده شدند، همانگونه که برای درخواست برابری حقوق زنان با مردان این دولت دینی و ولایت اش جز یک تف سربالا نبوده است.
مگرنه اینکه زور و جور ولائی نه تنها مای دیگری را با جهان بینی های متفاوت مان خمیده بل، مدعیان جمهوریت اسلامی دغلکار در کارکرد کلی شان نیز برای عموم مسلمانان شیعی هم اهرمی بهتر از ما برای زندگی آنان نساخته، نداشته و همه را با چماق خودمحوری ولایت فقیه مطلق اخته و بی اراده کرده است. ای بسا بتوان گفت که در میان سران خود رژیم کمتر کسی هست ما او را بیابیم که در بیرون بیت آقا باشد و سرآخر کارش دچار سرنوشت سیاه و خونین همه ی روسای ناهخوان با دلبخواه خمینی ـ خامنه ای نشده باشد. چراکه این دین دولتی نه تنها اراده و اداره انتصابی مانده و مدیریت اش تحت فرمان مطلق شیعی ست! همچنین این ساختار فرقه ای جز برای بخش سرور و سرکردگی چند گروه منتصبین مافیائی نیست که قدرت سیاسی و مالی آنرا هم در همان آغاز کار و در دوران خمینی بخش هائی برای خود و گروه شان تسخیر و تثبیت کردند و سپس هرکدام از مافیاها و باندها با جناح های جنائی و دست نشانده های ویژه ی خود را بسرعت و سیستماتیک پرورادنند؛ و سپاه و بسیج را حافظ آن و مالک بزرگی از این خیمه کردند. جمهوری اسلامی چیز دیگری بیش ازین مافیا ها و باندهای رهبری و مخالفان ظاهری اش نبوده و هرگز نیست.
و همین فرقه تبهکار با فریبکاری ها، ستمزدگی ها، نابرابری ها، بیکاری ها، چپاول ها، فسادهای اجتماعی، گرسنگی های توده ای، ویرانی های کشور و زیست بومی و بوم زیستی و سرکوب های بی شمار کارگران، و چندش انگیزتر نیمه انسان خواندن زنان و تحقیرها و توهین های توده ای کار رژیم را کارستالن ساخته، و جان همگانی نداران و کارمزدان را بلب رسانیده و آنانرا مهیا جنگ آگاهانه، طبقاتی و نهائی برعلیه استبداد دینسالاران و سرمایه داران مهیا خیزش و کنش سرنوشت سازکرده است. همانگونه که این روزها در هرگوشه ایران از کارگران نفت و پتروشیمی گرفته تا برنامه ریزان کمپین ۱۴۰۰ و در سراسر کشور نشانه های نبرد آنانرا می بینیم.
بویژه در هفته ی پیش و با آبروریزی بیشتر رژیم و چشمگیرتر شدن رسوائی جهانی جمهوریت خود خامنه ای و در بچندش کشاندن به اصطلاح ” انتخابات” آنهم با ترفند مسخره “رأی گیری” برای پوشاندن هدف نصب رئیسی اش، او به مخالفان خود و جهانین نوعدوست نشان داد که دین دولتی و رهبرش، جز با شیوه انتصابی ـ الهی قابل دوام و مدیریت نیست. همان شیوه ی نصبی که محمد را برگزید، همان اصل به محمد هم امکان داد که علی را برگزیند! و جنگ های مذهبی تاکنون جهان اسلام نیز بهمین شیوه انتصابی ادامه داشته و دارد و تغییرِ در اصل بنیانی آن کفر، و بیرون از اراده و توان انسانی می باشد. آیا خامنه ای می تواند دستی در اصول و فروع دین برد؟ هرگز! و درست این تناقض ادیان و بویژه اسلام با اراده و خواست پویا و مدرن انسانی ست.
رهبر، شورای نگهبان و سران مصلحت نظام برای جاانداختن رئیسی خون آشام بمیدان سرنوشت سازی کشانده شدند که سرگندگانرژیم را بیش از پیش بجان هم انداخت. چرا؟ چون مردم دیدند و برای همیشه بیدارشدند و پشت به صندوق ها کردند. آیا برگزیدن رنیسی به یکدستی حکومت کمک خواهدکرد؟ هرگز! زیرا کارگران بسیاری دست از کار و جان خود شسته و پی راه زندگی طبقاتی خوداند و فریب نخواهند خورد. زنان نابرابری زده که نیمی از جامعه انسانی باشند دیری ست بپاخاسته و امروزه در بیشترین امور حیاتی رهبری مبارزه انسانی خود و توده ای را بعهده گرفته اند و بخوبی می دانند روزی نبوده که ریاکاران مذهبی بنام خدا، و این حکومت ستمگراش فاجعه ای را نیافریده باشند. ترورها و اعدام ها و شلاق زدن ها و زندانی کردن ها جزو کوچک از ویژگی های این بساط ضدبشری ست. این دکان چهاربر نیرنگ و نابرابری ساز ولائی شیعی جز جنایتکار نیست و کارکردهایش تاکنون جز ضدبشری نبوده است. این رژیم و گردانندگان فاسد و انگل اش همگی گندیده و پوسیده اند. این نظام خودسر ملایان و مکلایان فاسد در حال فروریزی ست و شایسته خردورزان مبارز، نوعدوست، چپ و کمونیست می باشد که به ژرفای دریای سوء استفاده ها از باور و ساده دلی مسلمانان نور و روشنائی بیشتر بیافکنند تا هرچه بیشتر و بهتر بیدارسازی اجتماعی ـ طبقاتی برپای خرد برتر خویش برخیزد و کار دین دولتی را کارستان سازد و راه حکومت شورائی کارگری ـ مردمی را سازماندهی کرده و هموارکند.
بهنام چنگائی چهارم تیر ۱۴۰۰
به گلایه ها و کنایه های پوچ و مسخره ی احمدی نژاد دروغگو و رد صلاحیت شده خامنه ای گوش دهید که وی از دروغ های خمینی بسود کاست خود چه ها نمی بافد. اوی رانده شده از خلافت هنوز هم نه وجدان بیدار دارد که دلیل واقعی خودکامگی ها، فسادها و تباهی های فاشیسم مذهبی که خود یکی از مهره های تبهکار آن بوده را با تعهد افشاگرانه ای نقد ریشه ای کند و نه جسارت اش را دارد که دین اسلام را که محور انحراف ها، انتصاب ها و خودکامگی های ضدبشری ست را به ساده دلان نشان دهد. از ازلی و ابدی فرامین و قوانین دین به توده ها نشان دهد که هرکس جای خمینی و خامنه ای هم می بود همین می شد که هست، تا با این روشنگری شاید بتواند اندکی از گناهان خود در پیشگاه قربانیان بکاهد و همزمان به شناخت توده ای از علل بیدادگری ها، فجایع و تبهکاری های ولایت فقیه مطلق و دین دولتی با انگشت اشاره ای نشان ضرورت بیداری مردم داده باشد که یاری و آگاهیرسانی توده ای بکند و نکرده و نمی کند چون خود یکی از آنهاست.
( احمدی نژاد سخنان خمینی در نوفل لوشاتو فرانسه در ۴۳ سال پیش را منتشر کرد:
ــــ بشر در اظهار نظر خودش آزاد است.
اولین چیزی که برای انسان هست آزادی بیان است.
مطبوعات در نشر همه حقایق و واقعیات آزادند.
در جمهوری اسلامی کمونیستها نیز در بیان عقاید خود آزادند.
در حکومت اسلامی اگر کسی از شخص اول مملکت شکایتی داشته باشد، پیش قاضی میرود و قاضی او را احضار میکند و او هم حاضر میشود.
یکی از بنیانهای اسلام آزادی است، بنیاد دیگر اسلام اصل استقلال ملی است.
حکومت اسلامی یک حکومت مبتنی بر عدل و دموکراسی است.
دولت اسلامی یک دولت دمکراتیک به معنای واقعی است و اما من هیچ فعالیت در داخل دولت ندارم و به همین نحو که الآن هستم، وقتی دولت اسلامی تشکیل شود، نقش هدایت را دارم.
اما شکل حکومت ما جمهوری است، جمهوری به معنای اینکه متکی به آرای اکثریت است.
حکومت؛ جمهوری است مثل سایر جمهوریها و احکام اسلام هم احکام مترقی، دموکراسی و پیشرفته؛ با همه مظاهر تمدن موافق.
ولایت با جمهور مردم است.
عزل مقامات جمهوری اسلامی به دست مردم است. برخلاف نظام سلطنتی مقامات مادامالعمر نیست، طول مسئولیت هر یک از مقامات محدود و موقت است. یعنی مقامات ادواری است، هر چند سال عوض میشود. اگر هم هر مقامی یکی از شرایطش را از دست داد، ساقط میشود.
رژیم ایران به یک نظام دمکراسی تبدیل خواهد شد که موجب ثبات منطقه میگردد.
اختیارات شاه را نخواهم داشت.
من هیچ سمت دولتی را نخواهم پذیرفت.
من در آینده (پس از پیروزی انقلاب) همین نقشی که الآن دارم خواهم داشت. نقش هدایت و راهنمایی، و در صورتی که مصلحتی در کار باشد اعلام میکنم… لکن من در خود دولت نقشی ندارم.
علما خود حکومت نخواهند کرد. آنان ناظر و هادی مجریان امور میباشند.این حکومت در همهمراتب خود متکی به آرای مردم و تحتِ نظارت و ارزیابی و انتقاد عمومی خواهد بود.
من نمیخواهم ریاست دولت را داشته باشم. طرز حکومت، حکومت جمهوری است و تکیه بر آرای ملت.
من چنین چیزی نگفتهام که روحانیون متکفل حکومت خواهند شد. روحانیون شغل شان چیز دیگری است.
من و سایر روحانیون در حکومت پستی را اشغال نمیکنیم. وظیفۀ روحانیون ارشاد دولتها است. من در حکومت آینده نقش هدایت را دارم.
قانون این است. عقل این است. حقوق بشر این است که سرنوشت هر آدمی باید به دست خودش باشد.
باید اختیارات دست مردم باشد. این یک مسئله عقلی است. هر عاقلی این مطلب را قبول دارد که مقدرات هرکسی باید دست خودش باشد.
حکومت اسلامی بر حقوقِ بشر و ملاحظه آن است. هیچ سازمانی و حکومتی بهاندازه اسلام ملاحظه حقوق بشر را نکرده است. آزادی و دموکراسی بهتمام معنا در حکومت اسلامی است، شخص اوّل حکومت اسلامی با آخرین فرد مساوی است در امور.
اسلام، هم حقوق بشر را محترم می شمارد و هم عمل می کند. حقّى را از هیچکس نمی گیرد. حق آزادى را از هیچکس نمی گیرد. اجازه نمی دهد که کسانى بر او سلطه پیدا کنند که حقّ آزادى را به اسم آزادى از آنها سلب کند.
ما که میگوییم حکومت اسلامی میخواهیم جلوی این هرزهها گرفته شود، نهاینکه برگردیم به ۱۴۰۰ سال پیش. ما میخواهیم به عدالت ۱۴۰۰ سال پیشش برگردیم. همۀ مظاهر تمدن را هم با آغوش باز قبول داریم.
دولت استبدادی را نمیتوان حکومت اسلامی خواند… رژیم اسلامی با استبداد جمع نمیشود.
ما حکومتی را میخواهیم که برای اینکه یک دسته میگویند مرگ بر فلان کس، آنها را نکشند.
حکومتی که ما میخواهیم مصداقش یکی حکومت پیغمبر است که حاکم بود. یکی علی و یکی هم عمر.
تمام اقلیتهای مذهبی در حکومت اسلامی میتوانند به کلیه فرائض مذهبی خود آزادانه عمل نمایند و حکومت اسلامی موظف است از حقوق آنها به بهترین وجه دفاع کند.
جامعۀ آیندۀ ما جامعۀ آزادی خواهد بود. همۀ نهادهای فشار و اختناق و همچنین استثمار از میان خواهد رفت.
ما یک حاکمی میخواهیم که توی مسجد وقتی آمد نشست بیایند دورش بنشینند و با او صحبت کنند و اشکالهایشان را بگویند. نه اینکه از سایه او هم بترسند.
@SepehrAzadi
Comments
تاکی، چپاول و ستم و سرکوب دینی؟<br>بهنام چنگائی — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>