انقلاب مردم ایران، تنها راه نجات از چنگال هر نوع حکومت استبدادی، تلاشی برای مقابله با تنهایی استراتژیک و خفگی ژئوپلتیک
ارزیابی هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)
انقلاب مردم ایران،
تنها راه نجات از چنگال هر نوع حکومت استبدادی
تلاشی برای مقابله با تنهایی استراتژیک و خفگی ژئوپلتیک
اول ـ واکنش جناح های حکومتی به بحران های ساختاری حاکمیت اسلامی
بحران های جمهوری اسلامی در عرصه داخلی و سیاست خارجی به اوج خود رسیده است. جنگ دوازده روزه، بسیاری از واقعیت های درونی حاکمیت را به شکل برجسته ای عریانتر ساخت. شکست حقارت آمیز نهادهای اطلاعاتی و امنیتی رژیم، آسیب پذیری کشور و “آسمان باز” ایران برای تجاوز نیروهای خارجی، بی پایگی تبلیغات حاکمیت برای حفظ امنیت کشور را نشان داد. تمرکز نهادهای امنیتی بر سرکوب مردم بر متن ناکارآمدی های نهادینه شده و فساد سازمان یافته، بحران اعتماد را به نحوی جهش آسا گسترش داد. بر متن این وضعیت جدید، در شرایطی که پادشاه، لخت در جلو مردم ایستاده، سردمداران جمهوری اسلامی تلاش می کنند راه هایی برای خروج از این وضعیت بیابند. آن ها بر آنند تا قبل از آن که موج دوم حملات و تجاوزات خارجی آغاز شود، پایه های قدرت خود را مستحکم تر کنند.
در پی جنگ دوازده روزه و روشن شدن ناتوانی های حاکمیت اسلامی، یک سلسله تحولات در منطقه نیز با سرعت شگفت انگیزی در جریان است. این رویداهای منطقه ای و جهانی، به گونه ای در راستای خفگی ژئوپلیتیکی ایران و هم چنین با هدف در هم شکستن امکانات ساخته شده رژیم که آن را عمق استراتژیک می نامید، انجام می گیرد. توافق ارمنستان و جمهوری آذربایجان و اجاره ۹۹ ساله گذرگاه زنگزور توسط آمریکا، تصمیم دولت لبنان به خلع سلاح حزب الله با دستور آمریکا، درخواست رئیس جمهور لبنان از جمهوری اسلامی به عدم مداخله در امور داخلی این کشور، فشار آمریکا بر دولت عراق برای خلع سلاح حشد الشعبی و دیگر گروه های مسلح عراقی نزدیک به جمهوری اسلامی، توافق چندجانبه میان پاکستان، افغانستان، تاجیکستان و ازبکستان برای ایجاد یک مسیر جدید به موازات مرزهای ایران با هدف اتصال آسیای میانه به اقیانوس هند ، در کنار تاکید بر کریدور «آی مک» برای اتصال هند از طریق عربستان و اسرائیل به اروپا، مسیر ریلی فاو، بغداد، ترکیه و اروپا و تلاش سه کشور اروپایی برای فعال سازی مکانیسم ماشه برای بازگرداندن تحریم های بین المللی و بردن ایران زیر بند هفتم منشور سازمان ملل، از جمله این تلاش ها برای تشدید فشار بر ایران است.
برای مقابله با چنین وضعیتی که روز به روز کشور را به سوی یک نابسامانی و ابهام نسبت به آینده سوق می دهد، حاکمیت مجمع الجزایری جمهوری اسلامی توان تصمیم گیری لازم و با سرعت کافی را ندارد. رهبر رژیم، علی خامنه ای، که در تمام دوران حاکمیت خود، همچون یک بندباز حرفه ای با جریانات مختلف درون قدرت به نفع یکی و به ضرر دیگری بازی کرده است، در این دوران که نیاز به تصمیم گیری های جدی بر رژیم تحمیل شده، توان تصمیم گیری و روشن کردن مسیری که همه آن را دنبال کنند ندارد. حتی در درون دولت پزشکیان که تحت عنوان دولت «وفاق حکومتی»، از «جبهه پایداری» تا «جبهه اصلاحات» را در بر گرفته نیز خصوصیت مجمع الجرایری فراکسیون های درون دولت، که هر کدام وابسته به یک جناح سیاسی هستند، به خوبی مشاهده می شود. این خصوصیت آن چنان برجسته شده که برخی از رسانه ها، مسعود پزشکیان را «رئیس جمهور تنها» لقب داده اند. چنین وضعیتی کشور را بر سر «ادامه جنگ»، یا «نه جنگ، نه صلح» یا تلاش برای آغاز «مذاکرات جدی با آمریکا» پا در هوا رها کرده است. در این راستا شاهد تلاش های جریان های درون حاکمیت جمهوری اسلامی هستیم، هر کدام از جناح های درون حکومت برای یافتن پاسخی به وضعیت کنونی تلاش می کنند.
۱ـ هسته سفت قدرت در چند سال اخیر و بویژه پس از شکست سیاست “خالص سازی”، که با سقوط هلی کوپتر ابراهیم رئیسی نقطه پایانی بر آن گذاشته شد، تلاش می کند در کنار اصلاح طلبان میانه رو و اصولگرایان معتدل ، به آرامی از سیاست های گذشته با دست فرمانی حسابشده از بحران عبور کند. دولت مسعود پزشکیان به عنوان “کابینه آقا” تلاش کرده مجموعه نیروهای معتقد به رهبر رژیم را گردهم آورد. هسته سفت قدرت پس از دوران سازندگی هاشمی رفسنجانی و سپس محمد خاتمی، با روی کار آوردن تقلبی محمود احمدی نژاد، به سیاست تساهل در داخل و تعامل با خارج پایان داد. در این دوره، با اتخاذ سیاست تهاجم هارتر به موقعیت اقتصادی ـ اجتماعی اکثریت مردم، با استکبارستیزی بی محتوا و شعار ضدبشری “نابودی اسرائیل”، اهرم های سیاست و اقتصاد را به الیگارشی نظامی و مافیایی سپرد. در این دوران، شبکه های مافیایی قدرت علاوه بر تسلط بر ۶۰ درصد اقتصاد که در اختیار نهادهای زیر نظر رهبر هستند، بر دیگر بخش های اقتصاد نیز چنگ انداختند و یک ابر بهره کشی و غارت هار و بی مهارمافیائی را سازمان دادند. بویژه در این دوره با کم رنگ کردن قانون کار خود رژیم، سیاست کاهش کارگران تمام وقت و جایگزینی آنها با کارگران ارکان ثالت و کارگران پیمانی، کمر صنعت و پتروشیمی را شکستند. این “اصلاحات” در دوره ریاست جمهوری ابراهیم رئیسی با الغاء غیررسمی قانون کار به اوج خود رسید. این مافیای قدرتمند که به “کاسبان تحریم” و “برادران قاچاقچی” معروف شدند ، انزوای کشور را دستاویز چپاول های مافیایی خود قرار دادند و با انتقال سازمانیافته سرمایه های کشور به دیگر کشورها به ثروت اندوزی شتابان روی آوردند. نتایج ویرانگر آن سیاست های چپاولگرانه در داخل کشور و سیاست خارجی ماجراجویانه، اکنون آشکارتر از آن است که بتوان کتمان کرد. سیاست جدید رهبر رژیم برای گردهم آوردن اصلاح طلبان میانه رو و اصولگرایان معتدل و کاهش نقش نیروهای هارتر فاشیستی همچون مصباحیون و جبهه پایداری، بر متن این وضعیت قابل توضیح هست. تجدید ساختار «شورای عالی امنیت ملی» و گماردن علی لاریجانی به دبیری آن و ایجاد «شورای دفاع» در زیر آن شورا و کاهش نقش سعید جلیلی و باند پایداری در این راستا انجام گرفته است. چنین تغییرات کم شتابی بدون یافتن راه هایی برای جلب رضایت مردم، حداقل بر پایۀ وعده های مسعود پزشکیان، هماهنگ با سرعت تحولات سیاسی و اجتماعی کشور نیست. به نظر می رسد حاکمیت از پذیرش “ضرورت تغییر” و سازماندهی به موقع “اراده تغییر” ، حتی بر پایه دیدگاه های اپوزیسیون درونی نظام عاجز است. حاکمیت از مردم بیش از دشمن خارجی وحشت دارد.
۲ ـ سیاست رهبر رژیم برای انطباق آرام حاکمیت با شرایط جدید ، اکنون با مخالفت جدی نیروهای تندرو حاکمیت روبرو شده است. جبهه پایداری و مصباحیون که در مجلس از قدرت زیادی برخوردارند، صدا و سیمای رژیم را در اختیار دارند، در بسیاری از نهادهای اقتصادی دستگاه ولایت دست بالا را دارند و حتی در بدنه دولت و بورکرواسی به بهانه “وفاق حکومتی” جایگاه ویژه ای یافته اند، با بسیاری از سیاست های حاکمیت به مخالفت برخاسته اند. آن ها پذیرش آتش بس در جنگ دوازده روزه را اقدامی از سر ضعف ارزیابی کرده اند. مذاکره با آمریکا را خیانت به آرمان های جمهوری اسلامی می دانند. پذیرش موقت تعلیق غنی سازی برای فراهم کردن زمینه توافق را بزدلی سیاسی می دانند. برای مقابله با حضور آمریکا در کریدور زنگزور درخواست اشغال نخجوان را مطرح می سازند. در صددند تا طرح عدم کفایت پزشکیان را به مجلس ارائه دهند. آنها همچنین خواهان اجرای قانون “عفاف و حجاب” هستند و حتی لایحه “صیانت دو” را از طرف دولت به مجلس فرستادند که از سوی مسعود پزشکیان پس گرفته شد. به نظر می رسد تلاش رهبری رژیم برای مهار این نیرو، که در تمام دوران گذشته به عنوان “نیروی ضربت آقا” ، “ذوب شدگان در ولایت” و “تک تیر اندازان بیت” علیه مخالفان درونی و مردم به کار گرفته شده بودند، با مشکلات جدی روبرو شده است. آنها حالا با صراحت بیشتری اعلام می کنند که «اُسکل نظام نیستند» که در مواقع خطر فراخوانده شوند. این که سکانداران قدرت چگونه از پس مهار این نیروی قدرتمند در نهادهای حکومتی بر خواهند آمد، سئوال بزرگی است که هنوز جواب روشنی برای آن دیده نمی شود.
۳ـ در میان جناح های حکومتی، هر چند اصلاح طلبان میانه رو در کابینه وفاق پزشکیان حضور دارند اما بخش زیادی از این طیف نسبت به کارکرد دولت و نقش پررنگ نیروهای وابسته به جبهه پایداری، مصباحیون و اصولگرایان رادیکال در کابینه و نهادهای مدیریتی با نگاهی انتقادی برخورد می کنند. تلاش آن ها بر این استوار است که مسعود پزشکیان را قانع کنند تا با ترمیم کابینه این بخش از نیروهای غیرهمسو با سیاست های دولت را با نیروهای جدید جایگزین سازد. این بخش از اصلاح طلبان نیز پس از جنگ دوازده روزه ، دیدگاه های خود را برای خروج از وضعیت کنونی، تحت عنوان «بیانیه جبهه اصلاحات» اعلام داشته اند. در این بیانیه خواست های زیر مطرح شده است:
« اعلام عفو و بخشودگی عمومی، تغییر گفتمان حکمرانی به توسعه، بازگشت نیروهای نظامی به پادگانها و خروج آنان از حوزه سیاست، اقتصاد و فرهنگ، اصلاح رویکرد و مدیریت صدا وسیما و آزادی رسانه ها و حذف سانسور، تغییر در قوانین مربوط به حقوق زنان ، خارج کردن اقتصاد کشور از تیول الیگارش های حکومتی، اصلاح سیاست خارجی و بکارگیری ابتکار هستهای برای خروج از بحران و اعلام آمادگی تعلیق داوطلبانه غنیسازی و پذیرش نظارت آژانس انرژی اتمی در قبال رفع کامل تحریمها، با هدف آغاز مذاکرات جامع و مستقیم با ایالات متحده آمریکا و عادیسازی روابط ، همگرایی منطقهای برای ایجاد صلح پایدار و استفاده از فرصت تعامل با همسایگان، حمایت از تشکیل کشور مستقل فلسطین مطابق با خواست مردم این سرزمین، و همکاری با عربستان و دیگر کشورهای منطقه برای بازسازی تصویر ایران بهعنوان ملتی صلحجو و مسئول».
به این ترتیب «جبهه اصلاحات» تلاش می کند با طرح نظرات، به انسجام درونی طیف خود کمک کند، از این طریق بر سیاست های دولت مسعود پزشکیان تاثیر بگذارد، هسته سفت قدرت را به پذیرش اصلاحات مجبور سازد و مرزبندی روشن تری با اصلاح طلبان رادیکال ترسیم کند. عدم اشاره به رفراندم و ضرورت تصویب قانون اساسی جدید توسط مجلس موسسان، که از خواست های اصلاح طلبان رادیکال است، در این بیانیه جایی ندارد. چنین موضع گیری آشکاری که آنها را بیشتر در کنار اعتدالیون به رهبری حسن روحانی قرار می دهد، هم از سوی تندروهای هار حاکمیت و هم از سوی “روزنه گشایان” در میان اصلاح طلبان معتدل مورد نقدهای شدیدی قرار گرفته است. اما این نیرو تلاش می کند تا با پرداختن به خطر جنگ در شرایط انجماد فضای داخلی و رشد گسترده تر نارضائی ها، سیاست های خود را برای اصلاح ساختار سیاسی و جلوگیری از فروپاشی آن به پیش برد.
۴ ـ در برابر سیاست همگرایی آرام در میان خودی ها حول سیاست های رهبر رژیم، جریان اعتدالیون به رهبری حسن روحانی و خانواده هاشمی رفسنجانی، سیاست دیگری را مطرح می سازد. حسن روحانی در جمع بندی خود از جنگ دوازده روزه و با توجه به تحولات سیاسی کشور، مواضع این جریان را در محورهای زیر ارائه داده است: «استراتژی ملی نوین طبق نظر مردم تدوین شود، اجازه دهیم احزاب قوی تشکیل شود، صداوسیما را اصلاح کنیم؛ دو، سه، چهار کانال ملی داشته باشیم، مال دولت باشد. ۱۰، ۲۰، ۳۰ کانال هم داشته باشیم خصوصی باشند، مال مردم باشد، قوه قضائیه به هیچ جناح و حزبی تعلق نداشته باشد، نیروهای مسلح به وظایف ذاتی خودش عمل کند. اقتصاد ، تبلیغات، مسائل سیاست داخلی و سیاست خارجی کار نیروهای مسلح نیست. دستگاه اطلاعاتی، تنها کارش، اطلاعات باشد. دستگاه اطلاعاتی که میخواهد در کاسبی و تجارت باشد دستگاه اطلاعاتی نمیشود، سیاست خارجی تعامل با جهان را در پیش گیریم».
این جریان برای بدست آوردن سهم بیشری برای الیگارشی غیر نظامی و خصوصی از منابع کشور می جنگند. این نگاه هر چند در عرصه های مدنی بر تعامل گسترده تاکید می کند، اما در زمینه حرکت ها و اقدامات مطالباتی کارگران و زحمتکشان در کنار سرمایه داران، از سیاست سودآوری حداکثری حتی به قیمت مهار خواست های کارگران با قدرت قانون دفاع می کنند. با این حال خواست های این جریان به گونه ای است که از سوی سکانداران قدرت با سوءظن نگریسته می شود. واقعیت این است که طرح این خواست ها بر پایه جمع بندی از شکست سیاست های رهبر رژیم در همه عرصه ها صورت گرفته است. این سیاست، محورهای طرحی است که توسط هاشمی رفسنجانی در برابر برنامه های علی خامنه ای مطرح شده بود؛ اما تاکید او بر این سیاست ها به قیمت جانش تمام شد. حال که شکست آشکار برنامه های خامنه ای خود را نشان داده، جریان وابسته به هاشمی رفسنجانی، طرح خود را به میانه سیاست کشانده است. اما مهم این است که این جریان، قانون اساسی کنونی جمهوری اسلامی را کافی می داند. از این رو با طرح رفراندم قانون اساسی اصلاح طلبان رادیکال همسویی نشان نمی دهد. هسته سفت قدرت از رشد و نفوذ این جریان بشدت نگران است. سکانداران قدرت تلاش می کنند تا در تغییر و تحولات آرام کنونی، دست این بخش از اپوزیسیون درونی، با اتهام “جریان غربگرا” از ارگان ها و نهادهای قدرت دور نگه داشته شود. سکانداران قدرت می دانند که این سیاست می تواند به سرعت در میان حکومتیان و بخشی از مردم جا باز کند و به یک نیروی مهم تبدیل شود. بی اعتنایی به جایگاه حسن روحانی، کنار گذاشته شدن محمد جواد ظریف از نهاد راهبردی ریاست جمهوری و استیضاح و برکناری عبدالناصر همتی از وزارت اقتصاد را در متن این نگرانی می توان توضیح داد. پس از جمع بندی حسن روحانی از جنگ دوازده روزه و ارائه راهکارهای این جریان، حملات بسیار تندی در رسانه های جناح تندرو رژیم علیه این جریان انجام می گیرد. روزنامه «جوان» یکی از نشریات سپاه پاسداران در سرمقاله اش این جریان را به توطئه برای به زیر کشیدن خامنه ای متهم کرده است.
۵ ـ اصلاح طلبان رادیکال نیروی دیگری در حکومت هستند که نگاه شان با دیدگاه دو جریان بالا تفاوت دارد. بیانیه میر حسین موسوی با طرح رفراندم و تاکید بر ضرورت تشکیل مجلس موسسان برای تدوین قانون اساسی جدید، بیانگر تلاش این جریان است تا با جلب و جذب نظر مردم، تحولات مسالمت آمیز و آرام در کشور را رقم بزند. این جریان در زمینه های سیاسی بر گسترش فضای باز سیاسی تاکید دارد و شعارش «ایران برای همه ایرانیان» است. در زمینه اقتصادی اساسآ بر همان سیاست های دولت میرحسین موسوی در دوران نخست وزیری اش در دهه شصت تاکید می کند. میرحسین موسوی در بیانیه ای که پس از جنگ منتشر کرد موارد زیر را مطرح ساخته بود: پیشنهادهایی برای تغییر در کوتاهمدت؛ آزادی زندانیان سیاسی و تغییر رویکرد رسانه ملی و پیشنهادی برای تغییرات اساسی؛ رفراندوم برای تشکیل مجلس موسسان قانون اساسی. مصطفی تاج زاده نیز از زندان با انتشار بیانیه ای تاکید کرده که: «استراتژی آقای خامنه ای شکست فاحش خورده و ولایت مطلقه فقیه به پایان خط بسیار نزدیک شده است. نباید استقلال کشور، تمامیت ارضی آن و امنیت ملی به علت خطاها و جفاها یک نفر به خطر افتد». او همچنین خواهان «اتحاد ملی و مشارکت تمام ایرانیان با هر گرایش و عقیده ای در تعیین سرنوشت کشور» شده است. تاج زاده سیاست های رهبر رژیم را علت اصلی تمامی مشکلات کشور می داند و بر این باور است که ادامه این سیاست ها کشور را به دوران «بی دولتی در کشور» و فروپاشی آن می کشاند. بر متن شکست های خفت بار سیاست های هسته سفت قدرت و رهبر رژیم در تمامی عرصه های اقتصادی، سیاسی، فرهنگی، اجتماعی و سیاست خارجی، بخشی از نیروهای درونی رژیم و مردم به این جریان که خواهان تحولات مسالمت آمیز است امید بسته اند. این روند را نباید دست کم گرفت.
دوم ـ جامعه، کانون اصلی تاثیرگذار بر تحولات کشور
تحولات و فعل و انفعالات در ساختار قدرت و جناح های درونی حاکمیت اسلامی تنها تعیین کننده روندهای سیاسی و اجتماعی در جامعه نیستند. جنبش ها و خیزش های اجتماعی در دی ماه ۹۶، آبان ۹۸ و جنبش انقلابی ژینا که همچنان ادامه دارد، نقش و جایگاه قشرهای گوناگون مردمی را به شکل برجسته ای در متن تحولات کشور نشان می دهد. نحوه برخورد مردم با تجاوز خارجی در جنگ دوازده روزه، نشان داد که تمام اتهامات حاکمیت در منصوب کردن حرکت های اعتراضی و انقلابی مردم به خارج و قدرت های خارجی، نه تنها بی پایه بلکه بیشرمانه بوده است. تودهنی مردم به درخواست های جنایتکارانه نتانیاهو و مزدوران ایرانی اش برای شورش کور و زمینه سازی برای قدرت گیری نیروهای مطیع و گوش به فرمان سلطه جویان خارجی، به حاکمیت و به جهانیان نشان داد که مردم ایران به صحنه تحولات فرهنگی، اجتماعی و سیاسی کشور بازگشته اند و زمین بازی را از بالا به پائین کشیده اند. همین تحول تمامی نیروهای پوزیسیون و اپوزیسیون درونی حکومت را به واکنش واداشته است. این تحول مهم چند نکته اساسی را مطرح می سازد
۱ ـ حضور مردم در صحنه مبارزات مدنی، فرهنگی، اجتماعی و مطالباتی آنچنان قدرتمند است که امروز نمی توان به راحتی از کنار آن گذشت. ایران امروز شاهد پیشروی آرام، تدریجی و عمیق یک انقلاب مدنی و اجتماعی در اعماق جامعه است. فتح سنگر پوشش اختیاری توسط زنان شجاع کشور و تغییر چهره خیابان ها، مراکز خرید، پارک ها و هر کجا که مردم حضور دارند، بیانگر این پیروزی درخشان مبازرات زنان جسور ایران است. در کنار این دگرگونی شگرف و به زیر کشیدن حجاب اجباری که پرچم فاشیسم دینی است ، فرهنگ درون خانواده ها، مناسبات پسران و دختران، نگاه به ازدواج و تشکیل زندگی مشترک، جایگاه زن و مرد در خانه و جامعه به شکل اساسی حتی در شهرهای کوچک، دگرگون شده است. به دیگر سخن یک انقلاب اجتماعی در افکار و رفتار مردم رخ داده است. در کنار آن رویگردانی از مذهب رسمی و به زیر کشیدن قدرت دستگاه روحانیت و تبدیل دین به امری شخصی یکی از دستاوردهای بزرگ انقلاب آرام و بنیادین مردم ایران است. این امر تاثیر گسترده ای در بسیاری از کشورهای اسلامی منطقه، که هنوز بخشی از مردم آن کشورها خواهان استقرار دین و حاکمیت دینی به جای حکومت های مستبد سکولار هستند، گذاشته است. به دیگر سخن هر چند جنبش های اسلامی در این کشورها هنوز دارای نفوذ توده ای هستند، اما شکست الگوی جمهوری اسلامی، شکست داعش و حتی شکست دولت اسلامگرای اردوغان به عنوان یک مدل اسلام لیبرال، نفوذ جنبش های اسلامی در منطقه رو به کاهش نهاده است. حتی در ترکیه اعتقاد به مذهب که با قدرت گیری حزب اردوغان به یک باره رشد قابل توجهی یافت، اکنون با کاهش بسیار چشم گیری مواجه شده است. مثلاً در جنبش های جوانان در الجزایر( که چپ ها در آن نفوذ قابل توجهی دارند) یا لبنان و یا حتی عراق نیز شاهد کاهش نفوذ مذهب هستیم است. بی تردید در خاورمیانه ای که کانون اصلی جنبش های اسلامی در جهان می باشد، ایران پیشتاز برچیدن حاکمیت دین بر دولت و حتی نفوذ مذهب است. در یک کلام، ایران تنها کشوری است که حکومت دینی را از پائین شکست داده و در صدد است تا آن را به گورستان تاریخ بسپارد. بی جهت نیست که این جنگ فرسایشی، آرام و عمیق، با شخم زدن سنت های مردسالارانه جامعه، نگاه و توجه نیروهای مترقی منطقه و جهان را به خود جلب کرده است.
۲ ـ مردم در جنگی فرسایشی با حاکمیت دینی به پیروزی های درخشانی دست یافته اند. آنها اکنون توان آن را یافته اند که بسیاری از تصمیمات حاکمیت فاشیستی را قبل از اجرا به زباله دانی تاریخ بسپارند. مردم، حوزه تصمیم گیری قدرتمندان حاکم را مشروط و محدود کرده اند؛ اما آنها به شکل آشکاری، هنوز به سمت انجام یک انقلاب سیاسی برای تغییر قدرت سیاسی خیز برنداشته اند. در این جا به یک نکته اساسی باید توجه کرد. مردم ایران اکنون به روشنی می دانند که چه نمی خواهند، اما هنوز به شکل دقیق و روشنی نمی دانند چه می خواهند. آنها با تجربه انقلاب بهمن، می دانند که در هم شکستن قدرت مستقر بدون چشم انداز روشن و یک آلترناتیو سیاسی شکل گرفته، می تواند پرش در تاریکی باشد. از این رو مردم و نیروهای پیشرو و تاثیرگذار سیاسی و اجتماعی، در یک جامعه بشدت شهری شده، بسیار هوشمندانه و حسابشده عمل می کنند. به نظر می رسد که الگوی امروزی مردم ایران برای انقلاب و تحولات بنیادین بیش از آن که الگوی انقلاب بهمن با دنباله روی از یک رهبر کاریزماتیک باشد، به الگوی انقلاب مشروطیت با رهبری جمعی و در نظر گرفتن منافع همه بخش های جامعه نزدیک تر است. گسترش سازمانیابی و شکل گرفتن گروه های منسجم اجتماعی از میان کارگران، معلمان، پرستاران، بازنشستگان ، کنشگران برابر حقوقی زنان، مدافعان محیط زیست، نویسندگان، هنرمندان، ورزشکاران ، مبارزان حقوق ملیت های برای حق تعیین سرنوشت و اتحاد داوطلبانه، به تدریج وزن نیروهای متشکل جامعه را بیش از پیش برجسته تر می سازد. چنین سازمانیابی درخشان و از پائین در هفتاد سال اخیر بیسابقه بوده است. همگرایی ها و هم آهنگی های این تشکل ها و نهادهای مدنی و اجتماعی قطعآ زمینه ساز شکل گیری ارگان های قدرت توده ای و رهبری جمعی در تحولات شتابان آتی خواهد بود. فشار این نیروی مردمی سازمانیافته با همگرائی و همآهنگی شتابان بر مسیر تحولات کشور و حتی بر فعل و انفعالات حاکمیت بسیار اثرگذار خواهد بود. این نیروی «پائینی ها»، تنها نیرویی است که می تواند با وزن خود مانع شرایط “بی دولتی” خطرناک شود، با تمایلات آشوبگرانه نیروهای وابسته به سلطه جویان بیگانه مقابله کند، خواب نیروهایی خارجی برای دامن زدن به اختلافات ملی را به سراب تبدیل کند و از موجودیت ایران و مردمانش حفاظت نماید.
۳ ـ جنبش انقلابی مردم ایران که توانسته است دستاوردهای خود را در زمینه های فرهنگی، مدنی و اجتماعی تا حدودی تثبیت کند و جایگاه خود در سیاست را باز یابد، با خطرات جدی نیز روبروست. جدا از سیاست های سرکوبگرانه سکانداران قدرت، جنگ و تجاوز خارجی اصلی ترین خطری است که می تواند این جنبش امید بخش را به محاق ببرد. تجربه سکون حرکت های توده ای در جریان جنگ دوازده روزه و نگرانی زایدالوصف مردم از شرایط «نه جنگ ، نه صلح» کنونی که فضای تعلیق را بر کشور مستولی ساخته ، این واقعیت را بیش از پیش برجسته می سازد. لازم است تاکید کرد همان گونه که حملات جنایتکارانه دولت فاشیستی اسرائیل، در جنگ دوازده روزه، ضربه ای به جنبش مردم ایران بود، آغاز مجدد چنین تجاوزاتی و درگیری جنگی گسترده تر نیز می تواند جنبش انقلابی مردم ایران را به عقب نشینی وادارد. اما سیاست های تجاوزکارانه اسرائیل و آمریکا عامل اصلی جنگ تلقی نمی شوند، بلکه تداوم سیاست های شکست خورده رهبر رژیم و سکانداران اصلی قدرت که زمینه ساز چنین تجاوزاتی شده اند نیز می تواند از عوامل شعله ور شدن آتش جنگ جدیدی باشند. از این رو گسترش جنبش مردمی از پائین می تواند شکاف در میان بالایی را بیش از پیش تشدید کند، زمینه را برای در هم شکستن قدرت مطلقه ولایت فقیه را مهیاتر سازد و راه پیشروی و پیروزی جنبش مردمی را هموارتر سازد. بی جهت نیست که دستگاه سرکوب حاکمیت اسلامی، سنگین ترین فشار را در شرایط کنونی بر فعالان مدنی، کنشگران فرهنگی و هنری، فعالان صنفی معلمان، کارگران و دگراندیشان دینی وارد می آورد. حاکمیت اسلامی از مردم بیش از تجاوز خارجی وحشت دارد.
۴ ـ کشانده شدن ثقل تحولات مدنی، فرهنگی و اجتماعی و حتی سیاسی به درون جامعه و بویژه به اعماق جامعه، نه تنها حاکمیت را در تصمیم گیری های خود مردد کرده، بلکه حتی جایگاه و نقش اپوزیسیون خارج از حکومت را نیز بشدت دگرگون ساخته است. اپوزیسیون خارج از حکومت و برانداز که اساسا در خارج از کشور فعالیت می کند، اکنون با واقعیت های سخت و زمینی دست و پنجه نرم می کند. تحولات چند سال اخیر و بویژه واکنش خشم آگین مردم به تجاوز نظامی خارجی، اپوزیسیون راست آویزان به قدرت های خارجی را رسوا ساخته است. چه سلطنت طلبان هار و ساواکی که سر بر آستان نتانیاهو سائیده اند و به عنوان پادوهای حقیر فاشیست های اسرائیلی عمل می کنند و چه مجاهدین که با پول های دریافتی، سیاست مداران خارجی را دعوت به سخنرانی در جمع های فرقه ای خود می کنند تا مورد حمایت قدرت های خارجی قرار گیرند و در همدستی با اسرائیل، تجاوز نظامی این کشور به ایران را راهی برای عرض اندام خود در داخل می دانند، جایی در کائنات مردم ایران ندارند. این نیروهای مزدور بیگانگان، مردم را نه به عنوان فعال و حاکم بر کشور، بلکه به عنوان سیاهی لشکر برای به قدرت رسیدن خود می خواهند. مردم، در نگاه آنها، نردبان قدرت هستند. سازمان ها و احزاب چپ خارج از کشور، با چهل سال دوری از مردم و عدم شناخت از واقعیت های زمینی و جاری کشور ، به تدریج با این واقعیت سخت و غیرقابل انکار روبرو شده اند که مرکز ثقل سازمانیابی و تحولات مبارزاتی، در داخل کشور قرار داشته و دارد. این نیروی گسترده و پراکنده چپ در خارج از کشور، اگر بخواهد کمکی به تحولات اجتماعی درون ایران بکند و با گردش به چپ مبارزات اجتماعی و مطالباتی همسو گردد، باید صدای این مبارزات در سطح جهان باشد. بدون پذیرش این واقعیت، چپ خارج از کشور نخواهد توانست به وظایف خود به عنوان یک نیروی انقلابی همراه با خیزش انقلابی مردم عمل کند.
۵ ـ نگاهی به خواست ها و شعارهای مردم در مبارزات چندین ساله و در اعتراضات روزمره شان نشان می دهد که علیرغم آنکه هنوز به یک نگاه منسجم و تدوین شده دست نیافته اند، اما محورهای اساسی خواست هایشان بسیار روشن است. تاکید بر آزادی های بی قید و شرط سیاسی یا بی حصر و استثناء، بویژه آزادی زندانیان سیاسی و لغو مجازات غیرانسانی اعدام، رفع همه نوع تبعیض ها علیه دگراندیشان، دگر باشان و باورمندان به مذاهب گوناگون، برابر حقوقی زنان با مردان در همه عرصه ها و بویژه در عرصه قانون، بهداشت، درمان و آموزش رایگان و تامین اجتماعی فراگیر و همگانی، دمکراسی گسترده و از پائین برای سازمانیابی همه فرودستان و تهیدستان و بخش های گوناگون جنبش کارگری، حق مردم در تدوین و تصویب قانون اساسی و تصمیم گیری های کلان با رای مستقیم، همگانی، مخفی و حفاظت شدۀ همه مردم، حق تعیین سرنوشت ملیت ها و اتحاد داوطلبانه شان در رنگین کمان زییای ایران از طریق فدرالیسم دمکراتیک منطقه ای، تجدید سازمان اقتصاد کلان کشور در راستای تامین منافع اکثریت عظیم مردم، یک سیاست خارجی متوازن بر پایه موازنه مثبت ، رئوس این خواست های مردمی را نشان می دهد. مخالفت ستایش برانگیز مردم با هر نوع دخالت خارجی، که نمونه درخشان آن را در واکنش به تجاوز آشکار آمریکا و اسرائیل در جنگ دوازده روزه مشاهده کرده ایم، بدان معنا نیست که مردم با سیاست های استراتژیک رژیم موافق باشند. مردم نتایج شوم و ویرانگر گفتمان رهبری جمهوری اسلامی بر پایه امت گرایی آخرالزمانی، استکبارستیزی بی محتوا، ضدیت با موجودیت اسرائیل با شعار ضدبشری “نابودی اسرائیل” و تشکیل چتر شیعی گری در منطقه را با پوست و گوشت خود لمس کرده اند. روشن است یک سیاست خارجی دمکراتیک برای کشور بزرگی همچون ایران، در حساس ترین منطقه در ژئوپلیتیک جهان، بدون تکیه بر توازن مثبت و گسترش روابط با کشورهای همسایه که همگی خویشاوندان تاریخی مان هستند، نمی تواند ره به جایی ببرد. واقعیت این است که ایران نمی تواند بدون رابطه نرمال بر پایه قوانین بین المللی، با آمریکا به عنوان یکی از قدرتمندترین قطب های جهان مشکلات کشور را حل و فصل کند. ستیز دائمی و خسارت بار جمهوری اسلامی با بلوک غرب و در راس آن آمریکا ضربات جبران ناپذیری به منافع مردم و به جایگاه ژئوپلیتک و ژئواستراتژیک و ژئواکومونیک ایران زده است. به این نکته نیز باید توجه کنیم که بخش اعظم اقتصاد جهان در بلوک غرب قرار دارد و اروپا و آمریکا منافع در هم پیچیده ای دارند. بنابراین بدون مناسبات نرمال بین المللی مثل همه کشورهای جهان، حاکمیت نمی تواند مشکلات خود و تحریم ها را حل کند. مسئله کلیدی آن است که روابط ایران با غرب و آمریکا باید به صورت عادی درآید. هم چنان که روابط ایران با چین و روسیه و دیگر قدرت های نوظهور نیز می تواند و باید گسترش یابد. جدا از سیاست خارجی نرمال بین المللی با قدرت های جهانی، سیاست درست ایران با توجه به نقش ژئوپلیتیکی اش و تاریخچه مناسبات منطقه ای اش، می تواند زمینه ساز یک سیاست دوستی گسترده با همسایگان باشد. تلاش برای ایجاد اتحادیه ای دمکراتیک از کشورهای همسایه با حق برابر برای گسترش روابط در همه زمینه ها و بویژه در سیاست خارجی ، می تواند منطقه ما به یک قطب قدرتمند و تاثیرگذار در جهان آتی و قطب بندی های قرن پیش رو تبدیل کند.
سرنگون باد رژیم جمهوری اسلامی
زنده باد انقلاب مردم ایران
زنده باد آزادی؛ دمکراسی و سوسیالیسم
هیئت اجرائی سازمان کارگران انقلابی ایران (راه کارگر)
جمعه ۳۱ مرداد ۱۴۰۴ برابر با ۲۲ اگوست ۲۰۲۵
Comments
انقلاب مردم ایران، تنها راه نجات از چنگال هر نوع حکومت استبدادی، تلاشی برای مقابله با تنهایی استراتژیک و خفگی ژئوپلتیک — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>