, *روشنگری*">  , *روشنگری*"> زنده باد انقلاب، اریک هابسبام و آمریکای لاتیننویسنده Richard GOTT برگردان شروين احمدي  - *روشنگری*
 

Comments

زنده باد انقلاب، اریک هابسبام و آمریکای لاتین<br>نویسنده Richard GOTT برگردان شروين احمدي<a href="https://ir.mondediplo.com/2023/01/article4318.html#partage"> </a> — 3 دیدگاه

  1. راه غیر دولتی کمونیسم ایده آنارشیستها بوده است و هر جریانی که دم از شورا و راه غیر دولتی بزند باید بپذیرد که با آنارشیستها علیه مارکس هم نظر است. این شامل هواداران کمونیسم شورائی و آقای ناصر پایدار هم می شود. حتی بعضی از مارکسیستها هم میگویند نظرات آقای پایدار آنارشیستی است. اما او نظرات را نظرات خودش جلوه میدهد و اهل سپاسگذاری نیست.
    از خر مارکس مقدس بیائید پائین.
    تمام این وقایع:
    هواداری سوسیال دموکراتها از دولتهای خودی امپریالیستی
    همکاری سوسیال دموکراتها در سرکوب کارگرهای شورشی کمونیست در آلمان
    سرکوب همه احزاب و جریانات سیاسی در روسیه شوروی
    سوسیال دموکراسی بعد از جنگ دوم و ورشکسته شدن آنها
    کمونیسم چینی اقتصاد صادراتی مشترک با امپریالیستهای غربی
    پیدایش تشکلات چریکی شهری بی فایده و بی مصرف هوادار دیکتاتوری بلشویکی سرمایه داری دولتی
    پیدایش احزاب چپ که همان سوسیال دموکراسی قدیم است
    … باز هم هست
    از مارکسیستی کردن مارکس و از فرضیه ماتریالیسم تاریخی مارکس و تز ضرورت دولت پرولتاریاست.
    یا مارکسیسم و این تز را می اندازید دور و یا در باتلاقی که گیر افتاده اید خواهید ماند. تا همینجایش هم بعضی از نظرات درست مارکس بوده که نگذاشته غرق شوید.

  2. چون سایت “آزادی بیان” صرفا سایت آزادی بیان نویسندگان است نه خوانندگان،
    پاسخ کوتاه به این مقاله آقای ناصر پایدار:
    رژیم سرمایه، کارگران، مبارزه طبقاتی، گردابهای هائل
    https://www.azadi-b.com/?p=30479
    مقاله چه میگوید:
    بحث مقاله این است که خیزشهای اخیر جهت گیری ضد سرمایه داری ندارد برای همین حتی اگر رژیم را سرنگون کند، دردی از طبقه کارگر دوا نمیکند. راه حل هست:
    “باید راهبرد رادیکال ضد بردگی مزدی اتخاذ کند. شعارهای توخالی فراطبقاتی زن، زندگی آزادی یا پس گرفتن زندگی را دور اندازد، به مرگ بر این و زنده باد آن دل خوش نکند، جنبش شورائی، سراسری ضد سرمایه داری توده وسیع کارگر گردد.”
    پاسخ:
    بهتر است ایشون ببیند که چرا کارگران جنبش شورائی ضد بردگی مزدی اتخاذ نمیکنند؟
    دلیلش این است که حاکمیت طبقه سرمایه دار احمق نیست، کارگران را مطالعه میکند، رفتارهایش را می سنجد، بموقع سرکوب میکند، بموقع جنگ راه می اندازد و بموقع امتیاز میدهد. اما جنبش مارکسی چکار کرده است؟
    جنبش مارکسی نشسته است منتظر ظهور امام زمان “ضرورت تاریخی” ماتریالیسم تاریخی از طریق “رشد نیرویهای مولده ” مارکس. حال، نیروهای مولده تا بخواهی رشد کرده است و سرمایه داران بر کل اقتصاد و سیاست جهان سلطه دارند و هیچ اتفاقی نیافتاده است و اگر همه چیز به همین منوال ادامه پیدا کند، هیچ اتفاق انقلابی ی نخواهد افتاد.
    بهتر است آقای ناصر پایدار به نقد 30 ساله اش از رفرمیسم راست و چپ مارکسیستی که غلط هم نیست، نقد ماتریالیسم تاریخی خود مارکس را اضافه کند. چون این فرضیه عامل اصلی بازی روشنفکران مارکسیست با توده های کارگر شده است و به جنبش کمونیستی آسیب رسانده است.
    اگر آقای پایدار به این نظریه شک کرد و شروع کرد به درک کاستی ها و برخی مفاهیم غلط آن، تازه متوجه خواهد شد که چرا جنبش آنارشیستی-کمونیستی در حقیقت درست بود و چرا مارکس در نقد آنها، مثل خود آقای پایدار، اشتباه میکرد.
    بحران سرمایه داری و اشباح “سرمایه” در جهان هیچ چیزی را خود بخود تغییر نمیدهد. برای از بین بردن بردگی مزدی به آگاهی از اقتدارگرایی و نفی آن احتیاج است که اینهم با نقش تعیین کنندگی اقتصاد با ایدئولوژی در تضاد است یعنی خلاف ماتریالیسم تاریخی است. برای اینکه آقای پایدار به مارکس وفادار باشد باید به همان حزب بازی ها برگردد و صرفا راه “تکامل” را “تسهیل” کند و بین بلشویسم و سوسیال دموکراسی یکی را انتخاب کند. این دو گانگی محصول ضروری تز ماتریالیسم تاریخی است. راه کمونیستی غیر ماتریالیسم تاریخی معمولا یا سوسیالیسم دولتی غیر مارکسی بوده و یا جنبش کمونیستی آنارشیستی ضد دولت سازی.

  3. این مقاله معرفی هابسبام است. هابسبام مثل همه مارکسیستها تاریخ خاص خود را دارد. متاسفانه، او هم هیچ وقت از دولتکرائی رها نشد و تا آخر عمر بین انقلاب و ارتجاع در نوسان بود. در بهترین حالت، هابسبام، یک سوسیال دموکرات است، یک دولتگرا. سوسیال دموکراسی مدتهای مدیدی است که از لحاظ منطق و فهم جامعه، مرده است. افکار او شرایط انقلاب مخملی علیه سرمایه داری دولتی مارکسبستهای بلوک شرق را فراهم نمود. با رفتن حاکمیت احزاب کمونیست و با بازگشت حاکمین سرمایه داری غرب به بنیاد خود، یعنی نئولیبرالیسم، ایده های هابسبام موضوعیتش را از دست داد.
    ما امروز با دنیایی روبرو هستیم که در آن مارکسیسم بعلت دولتگرایی و دولت سازی به آخر کارش و شکوفائی نخواهد داشت و اقتدارگرائی به نهایت قدرتش رسیده. درست است که امروز دوران نفی اقتدارگرائی و تدارک انقلاب آنارشیستی-کمونیستی باشد.

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>