” قرص خواب “ / زهره سحرخیز
روشنگری. سکس یکی از سه پایه اصلی بازار مدرن متکی بر مصرف جنون آمیزاست که دامن زدن به «شهوت خرید» موتور محرک آن به شمار می آید. یکی از متنوع ترین و«موفقیت آمیزتری» برنامه های کانال تلویزیونی MTV فقط و فقط عبارت است از نشان دادن خانه ها و ماشین ها و انبارها,های لبریز از لباس هاو کیف ها و کفش ها و عینک هاو… و در مجموع زندگی به نحو خارق العاده اشرافی ستارگان که Neverland مایکل جکسون پیش هریک از آنها شرمسار میشود.
منطق ´حیاتی`و ´انسانی` و ´فروتنانه`
ی این نوع برنامه ها که در شرایط کشتارهای توده ای توسط فقر و ایدز و جنگ نشان داده میشوند، روشن است: بدون دامن زدن به شهوت خرید ممکن است این یا آن شهر بنگلادش سال آینده زیر آب فرو نرود و تعداد خبرهای هراس انگیز در رابطه با تغییرات آب و هوا کم شود، اما بر تعداد خبرهای “هراس انگیزتر” مثلا رکود اقتصادی در کشورهای معظم جهان و ریزش سهام شرکت های معظم جهان و تشدید بحران اقتصادی دولت های معظم جهان افزوده خواهد شد.
آنا نیکول اسمیت مدل معروف آمریکایی که در فوریه ۲۰۰۷ در سن ۳۹ سالگی بطور ناگهانی درگذشت، یکی از برجسته ترین نمادهای «کالای سکرآور» بازار مدرن مصرف بود که قابلیت و قدرت رقابت خود در بازار عرضه و تقاضا را در سنت چند هزارساله اثبات کرده است. مقبولیت تن زن به عنوان یک «شیئی جنسی» در سنت مردسالاری تا به حدی است که تقریبا هیچ مذهبی را نمیتوان پیدا کرد که برای در تعلق گرفتن این ´شیئی` توسط مرد قفل و چفت و بست اختراع نکرده باشد.
برای بازار، برخلاف روحانیت مذاهب، البته «ارزش مبادله»ی خانم اسمیت مهم بود. اما هفته نامه اکونومیست در یادواره ی خانم اسمیت مقاله ای دارد که گوشه ای از «ارزش مصرف» او را هم به نمایش میگذارد. البته اکونومیست که از اصل بازار شهوتران مصرف، آنهم از نوع بی در و پیکرآن حمایت میکند، مسوولیت همه فجایع زندگی او را به گردن خود کالا می اندازد و جان هوارد مارشال شوهر ۹۰ ساله او را «نمونه در حال زوال» تایکون های «عهد عتیق» میخواند. گویا مساله در اینجا
«گناه» آدم هایی است که احکام اخلاقی در مورد ضرورت رعایت “عفت و نجابت” را رعایت نمی کنند به همین جهت دستشان به «هالیوود واقعی» نمی رسد که خدایان اخلاق مثل جان وین و چارلتون هستون و رنالد ریگان را به مردم جهان تقدیم کرده است. اما آقای مردوخ، که بدون “خلق” ستاره های دایما در حال سقوط مثل آنانیکول اسمیت، باید بیش از نیمی از رسانه هایش در جهان را تعطیل کند و بدون دفاع از جنگ نیم دیگرش را، بهتر میداند و حتما از اینگونه موعظه های اخلاقی و آخوندی و از “لشکر نجابت” هم استقبال میکند.
خطای اصلی خانم اسمیت این بود که به هر دلیل در قفسه کالاهای جنسی ارزان جای گرفت که بازار مدرن سرمایه در مقیاس انبوه تولید میکند و «هالیوود واقعی» و رسانه های مردوخ و بازارهای عظیم شان بدون آنها یک ماه هم دوام نمی آورند. بنا بر قاعده ی این نوع معاملات، او بیش از آن پرداخت کرد که گرفت. حتی شوهر ۹۰ ساله هم حاضر نشد حتی بعد از مرگ خود قیمتی را که او میخواست بپردازد.پولی که به آنا نیکول اسمیت پرداخت شد بابت مصارف مشترک خودش و رسانه های مشتری بود و به هرحال هرگز به حد نصابی نرسید که بتواند مثل ثروت جان هستون یا دیگر ستارگان هالیوود یا بسیاری از ستارگان ورزشی به سرمایه محترم در یک شرکت معتبر مثلا اسلحه سازی تبدیل شود و رسانه های معتبر بین المللی و سیاستمداران محترم بین المللی را به خدمت خود فراخواند.
با وجود این “بی اعتباری” ، خانم اسمیت یک حسن داشت: زندگی و مرگ او، مضمون فاسد “اعتباری” که آنانیکول اسمیت ها را متولد میکند و بعد به قتل میرساند، افشا کرد. اگر شباهتی بین مرگ آنا نیکول اسمیت و مریلین مونرو هست همین است و اگر فاصله ای بین آنا نیکول اسمیت و تایکون عهد عتیقی خریدارش و مریلین مونرو و سیاستمدار بلند آوازه طرفدارش هست، که هست، این فاصله را تماما حکایت گندیدگی بازار و زنجیر پاره کردن صاحبان آن و سیاستمداران مدافع آنها پر میکند. نه کمتر و نه بیشتر.
چکیده کوتاهی از مقاله اکونومیست در زیر می آید که اگرچه زیبایی اصل مطلب به زبان انگلیسی را از دست داده، اما برای مشاهده سقوطی که صعود در بازار سکس میتواند برای قربانیانش به همراه داشته باشد، و قساوت جهانی که با خونسردی بر این وضع نظارت میکند، کافی است.
آنا نیکول اسمیت
اکونومیست. ۱۵ فوریه ۲۰۰۷
«نام» همیشه مشکل آنا نیکول اسمیت بود. وقتی به دنیا آمد,ویکی لین هوگان, بود، اما هیچوقت این نام را دوست نداشت. در مدرسه، قبل از اینکه به علت دعوا و مرافعه اخراج شود، نام نیکی هارت را برخود داشت. به عنوان مدل برای لباس های جین گس، نامش را گذاشتند ,آنا نیکول,، که به آن رضایت داد, بعد به او لقب , شکارچی طلا, را دادند، که آن را رد کرد. عمه اش میگفت:,ویکی همیشه میخواست نام دیگری داشته باشد,. اما نامی که او به واقع از کودکی میخواست این بود: مریلین مونرو.
اما همه این ها مسایل حاشیه ای بودند. زیرا در روبرویی با خانم اسمیت چیزی که در لحظه نخست به چشم می آمد، سینه های او بودند. تعدادشان فقط دو عدد بود، اما تمام صحنه مقابل را پر میکرد: بسیار بزرگ، نمایان و بادکرده که از لباس های تنگ قرمز، ترجیحا قرمز، بیرون میزد، یااز درون تورها…
سینه هایی آمریکایی، مشهور و مجلل که با سیلیکون طوری طراحی شده بودند که مثل مرغزارها پهن و گسترده به نظر بیایند. به کمک آنها، دختری از ناکجاآباد، یا از هوستون تکزاس، هرکار میخواست میتوانست بکند. پیکری که پشت سینه بود، گاهی ستبر مثل بدن یک کارگر بارانداز، و گاهی به نازکی یک کودک سرراهی با صدایی مثل دختربچه ها، رنگ می باخت و محو میشد. اما سینه ها برجای میماندند:,من هرچه دارم از آنها دارم,
یک بار لاری کینگ در برنامه اش از او پرسید:,آیا شما سینه های تان را عمل کرده اید؟,به طرف بالا یا پائین,.,هردو,.,آیا پائین تر قرار نگرفته اند؟, خانم اسمیت گفت بله. آنها پشتم را درد می آورند. ولی میتوانست اضافه کند، آنها به او صدمه نمی زدند وقتی که در کلوب جنتلمن ها به نمایش شان میگذاشت، جایی که در فضای نیمه تاریک آن، سلاطین نفتی عهد عتیق سعی میکردند به آن ها چنگ بزنند. یکی از این ,انواع در حال زوال, با برقی در چشم های آب گرفته اش، در اکتبر ۱۹۹۱ در این جهت تلاش کرد، سه سال بعد آنا نیکول اسمیت با او ازدواج کرد.
جان هوارد مارشال اولین ازوداج نبود، اولین نفر بیلی واین اسمیت بود. او ۱۶ ساله و آنا نیکول ۱۷ ساله بود. او آشپز و آنا نیکول گارسن یک فروشگاه جوجه سوخاری در تکزارش بودند. آنها صاحب یک پسر شدند، ولی ازدواج آنها طولی نکشید. برای تامین زندگی خانم اسمیت در وال مارت کار کرد، نیمه برهنه رقصید و تصاویر برهنه خود را برای پلی بوی فرستاد که مورد قبول آنها واقع شود. و شد. وقتی که در ۲۶ سالگی با مارشال ۸۹ ساله ازدواج کرد، سینه های او بزحمت در ساتن سفید جای میگرفت و پلی بوی او را به عنوان Playmate سال ۱۹۹۳ انتخاب کرده بود.در پرسشنامه خود تاکیدکرده بود میخواهد یک مریلین جدید باشد، و به شیوه های مختلف بود: از موهای مجعد بلوند تا لب های قرمز روشن تا ژست های دلربا.
او در فیلم هم بازی کرد، اگرچه این سینه های او بود که تمام صحنه ها را می ربود. نورافکن ها به او علاقه داشتند. ولی برخلاف مریلین مونرو این سیاستمداران بلند پرواز نبودند که شیفته او میشدند. او همیشه ملکه رسوایی ها باقی ماند و سرانجام شهرتش از رفتن به دادگاه حاصل شد.
تلاش برای دریافت یک قیمت مناسب
پرونده مارشال ها در برابر هم، بلافاصله بعد از مرگ هوارد مارشا ل در ۱۹۹۵ به جریان افتاد. ازدواج آنها عجیب و کوتاه بود. خانم اسمیت به ندرت در خانه بود. هرروز بعد از ساعت ۷، موقع رفتن مارشال به رختخواب به او تلفن میزد. او نیکول را ,قرص خواب, خود میخواند. دیگران بر این تصور بودند که نیکول منتظر پول اوست. ولی وقتی وصیتنامه مارشال خوانده شد، هیچ چیز برای او نگذاشته بود. وقتی زنده بود، به او چند ماشین، یک ملک و ۵۰۰۰۰ دلار مقرری ماهیانه داده بود. خانم اسمیت ادعا میکرد، شفاهی هم به او قول داده بود نیمی از دارایی ۱٫۶ میلیاردی اش را به او بدهد. بدون آن نیکول ورشکسته بود.
طی یک دهه، محاکمات گوناگون، نخست له و بعد علیه او برپا شد. در ۲۰۰۴ یک دادگاه تجدید نظر رای داد که هیچ چیز به خانم اسمیت نمی رسد. ولی رای دادگاه عالی در ۲۰۰۶ امکان ادامه جدال را برای او فراهم میکرد. بعد از آن زندگی او در حول محور این پرونده میچرخید. او به لاری کینگ گفت کاری غیر از آن نمی کند. و برنامه reality TV show او که از ۲۰۰۲ تا ۲۰۰۴ ادامه داشت نشان میداد واقعیت هم همین بود. دوربین او را تعقیب میکرد: از ویزیت نزد داندانپزشک تا رفتن به خرید، از دیدار با دکوراتورش که مدام دکور اتاق خواب او را تغییر میداد، تا دادن قرص های ضد افسردگی به سگش و کیک های سوپرسکسی. وکیل او هوارد استرن در این چارچوب چنان جا گرفته بود که خانم اسمیت در سال ۲۰۰۶ با او ازدواج کرد.
آمریکایی ها به همه ی این ها نگاه میکردند و لذت می بردند. در عین حال مثل شاهدی که خیره و بی اعتنا از کنار صحنه ی یک حادثه میگذرد، میدانستند که در هر لحظه ممکن است چیز وحشتناکی در مقابل چشمشان اتفاق بیفتد. داستان دختر فقیر با عاقبت خیر هیچوقت بی نقص نبود، شهرتش هرگز بدون رسوایی نبود، پول هرگز بطور تضمین شده در اختیارش نبود، و رفتارش به ندرت عاری از مایه های شرمساری بود.
در سال های اخیر خانم اسمیت بیشتر و بیشتر در لباس سیاه دیده میشد. او در این لباس غالبا زیبا ولی به ندرت خوشبخت به نظر می آمد. در سپتامبر گذشته در عرض سه روز او صاحب یک دختر شد، که پدرش کاملا معلوم نبود، و بعد پسر ۲۰ ساله اش را از دست داد که بطور تصادفی دوز بالایی متادون و داروی ضد افسردگی مصرف کرده بود. پنج ماه بعد خودش به دلیلی که هنوز معلوم نیست مرد، در هتلی در کازینوی ایندین هالیوود، در فلوریدا. او از هالیوود واقعی هنوز خیلی دور بود، اما در مرگ به جوانی و تنهایی خیلی دور از نام بزرگی نبود که بیش از همه به آن دلبستگی داشت: مریلین
*روپرت مردوخ(یا مُرداک) ، معروف به سلطان رسانه ها، صاحب بسیاری از رسانه ها از جمله فاکس نیوز، از حامیان نیروهای محافظه کار کشورهای غربی و حامی پر و پا قرص جنگ و جنگ طلبی.
Comments
” قرص خواب “ / زهره سحرخیز — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>