سياست هسته ای حق و ناحق
مرتضی پيچش

روشنگری: جدال جلوی صحنه آمريکا با جمهوری اسلامی در باره پرونده هسته ای ايران يک پشت صحنه هم دارد که بدون توجه به آن خطر افتادن به دام سطحی نگری جدی است. جلوی صحنه چنين است که آمريکا می گويد که نگران است که جمهوری اسلامی با توليد سلاح هسته ای و قرار دادن آن در اختيار گروههای بنيادگرای شيعه و تروريست امنيت جهانی را به خطر اندازد و بنابراين برای اين که “امنيت جهانی” به خطر نيافتد اصرار دارد که بايد جلوی برنامه هسته ای ايران را گرفت. اگر آمريکا خود کشوری نبود که اولين بار بمب هسته ای را به کار گرفت و صدها هزار انسان بی گناه را در ناکازاکی و هيروشيما کشت, اگر آمريکا به همان ميزان که با توليد سلاح هسته ای در ايران مخالفت می کند, با سلاح های هسته ای اسراييل هم مخالفت می کرد, اگر رئیس جمهور آمریکا به هند نمی رفت و به هندی ها که بدون پيوستن به قرارداد منع اشاعه سلاح های هسته ای به سلاح هسته ای دست يافتند, برای تکميل پروژه هسته ای آنها حتی پيشنهاد کمک مالی آمريکا را نمی کرد و بالاخره اگر آمريکا خود به قراردادهای منع گسترش سلاح های هسته ای که با روسيه و چين منعقد کرده بود پايبند می ماند, در اين صورت مخالفت هايش با پرونده هسته ای ايران قابل توجيه بود, اما هيچ کدام از اين ها در باره آمريکا مصداق ندارد. درست در حالی که رهبران کاخ سفيد با لحنی بسيار تهديد آميز از مجازات ايران سخن می گويند برنامه گسترش تسليحات هسته ای را در دستور کار خود گذاشته اند. روزنامه لس آنجلس تايمز مورخ پنجشنبه 6 آوريل در گزارشی می نويسد که آمريکا گسترده ترين برنامه نوسازی تسليحات هسته ای خود از زمان پايان جنگ سرد را آغاز کرده است که هدفش اين است که بتواند تا 15 سال آينده سالانه 125 کلاهک هسته ای جديد توليد کند. تازه ترين شماره مجله “فورئين افيرز” (foreigen Affairs) در مقاله ای به قلم دو کارشناس آمريکايی پاسخی آشکار می دهد به چرايی اين نوسازی و مقاصدی که سلاح های جديد هسته ای به قصد استفاده در آنها توليد می شوند. “کاير. آ. ليبر” و “داريل. و. پرس” معتقدند که از زمان پايان جنگ سرد به اين سو زرادخانه هسته ای روسيه به طرز خارق العاده ای کاهش يافته است. رزادخانه هسته ای چينی ها نيز که در آغاز چندان قابل توجه نبوده, گسترش چندانی نيافته است. قابليت کشف سريع حمله موشکی خارجی در هر دو کشور هم تضعيف شده است. اين وضعيت برای آمريکا از چشم اندازی استراتژيک به معنای آن است که “يک حمله غافلگيرانه موشکی احتمال بالايی دارد که بتواند کليه پايگاههای اتمی روسيه, زيردريايی ها و موشک های قاره پيمايش را نابود کند.” زرادخانه اتمی چين “از اين هم بيشتر در مقابل حمله آمريکا آسيب پذير است.”
چنين است استراتژی حاکمان کاخ سفيد: سرمايه گذاری عظيم برای ايجاد توانايی در وارد کردن ضربه هسته ای اول. و اين توانايی که قرار است نه تنها در برابر کره شمالی و ايران که در برابر روسيه و چين نيز ايجاد شود بخشی از استراتژی امنيتی تيم بوش در کاخ سفيد در حوزه تسليحات هسته ای است که در سال 2002 تدوين شده است. در اين مانيفيست تصريح می شود:”نيروهای ما به اندازه کافی قدرت خواهند داشت تا هر دشمن بالقوه ای را که بخواهد در فکر گسترش توان نظامی خود به قصد رسيدن يا پيشی گرفتن از توان نظامی ايالات متحده باشد نابود کنند.”
مفهوم چنين تاکيدی آن است که ايالات متحده آمريکا نه تنها حق وارد آوردن ضربه اول اتمی را برخلاف قراردادهای بين المللی اش با روسيه برای خود به طرزی يکجانبه محفوظ می داند, بلکه تاکيد می کند که اين ضربه را پيش از اين که کشوری بتواند توانايی دفاع از خود را داشته باشد وارد می سازد تا آن کشور نتواند به چنان سطحی از توانايی برسد که اصولا بتواند در برابر تهاجم هسته ای آمريکا از خود دفاع کند.
چنين است جوهر سياست هسته ای آمريکا. در چنين سياستی اصولا جلوگيری از گسترش سلاح های هسته ای مد نظر نيست, و بهترين دليل آن هم خود آمريکا و سرمايه گذاری عظيمی است که در زمينه ساخت تسليحات مدرن هسته ای صورت می دهد و حمايتی است که از برنامه هسته ای هند به عمل آورده است. آمريکا می خواهد زير سايه مرگبار سلاح های کشتار جمعی خود بر همه جهان فرمانروايی کند و بر هر جا خواست يورش برد.
سياست کاخ سفيد زمينه ساز مسابقه تسليحاتی است
سياست دولت آمريکا برای سلطه بر جهان از طريق زور و به واسطه تهديد سلاح های هسته ای بزرگترين و اصلی ترين عامل گسترش مسابقه تسليحاتی و توليد سلاح های کشتار جمعی است. اين سياست همه ديکتاتورهای جهان را به صرافت می اندازد که برای حفاظت از حيات خلوت های خود و حفظ حق انحصاری در چپاول ثروت های ملی مردم خويش و مقاومت در برابر باج خواهی آمريکا هر چه زودتر به سلاح هسته ای دست يابند. خصلت جنون آميز اين سياست در آن است که از فهم اين نکته عاجز است که پيروزی از طريق بمباران اتمی ممکن نيست و حتی بمباران اتمی محدود نيز از طريق انتشار مواد راديواکتيو در فضا موجوديت کل بشريت را به خطر می اندازد. بنابراين اگر توليد سلاح هسته ای توسط جمهوری اسلامی امنيت خاورميانه را به خطر می اندازد, سلاح های هسته ای اسراييل نيز دارای همين خاصيت است و سياست هسته ای آمريکا که بر حق ويژه و انحصاری در دارا بودن توانمندی نظامی برای نابودی ملت ها و رژيم های سياسی نافرمان از طريق ضربه هسته ای اول متکی است سرمنشا اصلی خطر است.
توليد سلاح های هسته ای توجيه ناپذير است
کم نيستند کسانی که با استناد به سياست يکجانبه گرايانه آمريکا و زورگويی عريان و استانداردهای دوگانه ای که در زمينه سياست هسته ای داراست می گويند: اگر آمريکا به خود حق می دهد که هر جای جهان را مورد حمله اتمی قرار دهد, چرا جمهوری اسلامی حق نداشته باشد که بمب اتمی برای دفاع از خود بسازد؟ اين “استدلال” توجه نمی کند که آن چه به نام حق می شناسد نه برای آمريکا و نه برای جمهوری اسلامی حق نيست, مگر اين که حق را به توحش مطلق تنزل دهيم. مثلا آيا می توانيم بگوييم که حق داريم در خيابان به شيقه هر کس که خواستيم شليک کنيم؟ و اگر کسی خودسرانه چنين عملی کرد, ما هم “حق” همين کار را داشته باشيم؟ حق هميشه برای بهبود رابطه اجتماعی انسان ها ساخته می شود, حتی حقوق منفی, (مثل طلاق) نيز در عين استثنا بودن در ذات خود براساس چنين پيش فرضی حق خوانده می شود. نابودی زندگی نمی تواند حق و يا حق ويژه باشد. زيرا حق اساسا برای مقابله با نابودی زندگی کشف و يا تجربه می شود. پس هيچ نظام سياسی حق ندارد که بشريت را به خاطر منافع گروهی خود نابود کند. توانايی يک دولت و نظام سياسی در انجام چنين جنايتی در حق بشريت نه به چنين جنايتی مشروعيت می دهد, نه حد معينی از توانايی متقابل برای ارتکاب چنين جنايتی را مشروع می سازد. قانون دولت های جهان قانون جنگل است؛ قانون درندگان است؛ قانون حيوان صفتان است؛ قانون انسان نمايانی است که بر توحش رنگ حق می زنند تا حق زندگی مسالمت آميز ملت ها را منکوب کنند. با اين حال همين دولت ها بدون فريفتن ملت ها و گمراه کردن آنها و کشاندن شان به دام خويش, قدرت و توانايی انهدام ملت ها و دولت های ديگر را ندارند. نگاه کنيد به آمريکا که سه سال است ذره ذره و قدم به قدم با بهره برداری کامل از سياست های ايران برباده آخوندها صبورانه به آماده سازی افکار عمومی داخل آمريکا و در سطح جهان رو آورده است تا بتواند به استراتژی تصرف دوباره ايران از طريق حمله نظامی و يا تحريم همه جانبه اقتصادی و يا تجزيه ايران نزديک شود. و نگاه کنيد به آخوندها که شب و روز همه دستگاههای تبليغاتی خود را به کار گرفته اند و همه صداهای مخالف را بريده اند تا شرايط را برای کشاندن ملت ايران به قربانگاهی که وظيفه اش بايد حفظ موجوديت رژيم باشد آماده کنند و هنوز ناکام هستند؛ چنانکه آدم نمايان مجنون کاخ سفيد نيز هنوز نتوانسته اند افکار عمومی آمريکا را برای حمله نظامی به ايران با خود همراه کنند و می گويند “يک گزينه” بيشتر نيست. “گزينه های” ديگر هم داريم که فعلا آنها در اولويت هستند. آمريکا نه تنها امروز که چهار سال پيش هم توانايی بالقوه نظامی برای حمله اتمی به ايران را داشت, ولی اين توانايی نظامی منجر به حمله نظامی به ايران نشد. آمريکا از لحاظ توانايی اخص نظامی امروز می تواند حداقل دو سوم کشورهای جهان را در عرض 24 ساعت با بمب اتمی با خاک يکسان کند, اما اين توانايی بالقوه فعليت نمی يابد. چرا نمی يابد؟ برای اين که آن دست هايی که بايد ماشه را تکان دهند, آن جيب هايی که بايد ماليات کشتارها را بدهند تا سودش به جيب آقای ديک چينی سرازير شود به سادگی حاضر به اين کار نمی شوند. و نمی شوند, برای اين که نفعی در نابودی هم نوع خود نمی بينند و برای اين منطور موسسات عظيم و غول پيکر افکار سازی بايد شب و روز سياه را سفيد, راست را دروغ و دروغ را راست جلوه دهند, و به صد هزار ترفند رو آوردند تا توجيه بسازند و شرايط فراهم کنند و دست ها و مغزها را برای کشتن همنوع آماده کنند. سرمايه گذاری برای مهار يکجانبه گرايی آمريکا, و مقابله با توحش قدرت های معظم جهانی و قانون جنگل آنها و سلاح های اتمی آنها همين جاست! در ابرقدرت بی همتايی به نام افکار عمومی جهانی است؛ افکاری که هر چه که سبعيت و درنده خويی قدرت ها و تناقضات آنها برای رنگ و جلوه انسانی و حق و حقوق دادن به توحش شان, آشکارتر و شديدتر می شود, به همان ميزان بيشتر و اساسی تر به بنيادی ترين و اساسی ترين حق بشری يعنی حق حيات شايسته متکی می شود و اين حق را وثيقه مخالفت و اعتراض و تمرد می کند. از سياتل تا پاريس شاهد است که اين راه تنها راه موثری است که مردم در مقياس جهانی می توانند برای مهار زورگويی و تجاوزطلبی دولت های خودی يا غيرخودی در پيش بگيرند و عملا در پيش گرفته اند. وگرنه “بدر! تا دريده نشوی!” بکش! تا کشته نشوی! حق و قانون نيست, بهيميت است. آيا می توان گفت که چون ديوانه زنجيری خطرناکی از تيمارستان شهری گريخته است همه اهالی آن شهر بايد مانند آن ديوانه زنجيری زنجير بگسلند تا از گزندش در امان بمانند؟ اين نظريه به قتل عام ميليونها نفر در دو جنگ جهانی انجاميده است. اين نظريه که از خامنه ای و بن لادن و سيد حسن نصرالله و المرت (جانشين شارون) تا مثلا روسای قبايل گرسنه آفريقايی هر کدام يک دوجين سلاح هسته ای آماده شليک داشته باشند تا از شر آدم نمايان حاکم بر کاخ سفيد و تجاوز آنها در امان بمانند, جهان را به تيمارستانی بزرگ با انبوه ديوانه گان و تشنه گان قدرت تبديل خواهد کرد و در چنين جهانی زندگی انسانی ديگر مقدور نيست. داخائو, آشويتس و ابوغريب محصول همين تفکر است. خاوران با همين انديشه بنا شده است که برای حفظ ذات قدرت و حفظ اقتدار نظام هر جنايتی مجاز است و هر بهميتی يک نوع “حق” است. برای مردم اين ها حق نيست؛ کار, پيکار و همبستگی حق است نه توانايی خونريزی و آدم کشی.
………………………………..
دیدگاههای قدیمی
مشكل شما نويسندگان روشنگري اينستكه رابطه تان با واقعيت قطع شده و مسائل سياسي را از دريچه اخلاق و آرمان مي بينيد! به همين دليل ، تحليل شما ، در عين زيبا بودن ، فاقد ارزش سياسي است! چرا كه با اخلاقي كردن واقعيت ، راه دست يافتن بر حقيقت را به روي خود مي بنديد. سياست ،علم است، روضه نيست!!
…………………………………..
عثمان – م
من فقط میتونم هم به خودت و هم به سایت روشنگری تبریک بگم. مطلبی ارزنده و واقعا آموزنده است. با اجازه خودتان این مطلب را به زبان کردی ترجمه کردم و در سایتهای کردی زبان درج کردم.
………………………………….
پارسی
با درود بی پایان به جوانمردی همچون جناب پیچش به هممیهنان گرامی و ارجمند شدیدا توصیه میکنم نوشتار متین و راستین و با نهایت تاسف دردناک ایشان را به چهره ای ژرف و با شکیبایی بسار مرور بفرمایند و در نشر آن کوشا باشند. امید است دلهای کوری که چشم خود را بروی حقایق بسته اند و به کفت وشنود بی ارزش پرداخته اند تا اندازه ای باز و روشن شود.
کسانی که دل بنجات از راه اجانب دوخته اند با نگرش ژرف بنوشته این رادمرد بزرگ شاید تا اندازه ای به راه راستین و ترسیم شده بالا پی برده و با پنداری پاک راه درستین را بیابند.
با سپاس بیحد بشما عزیز و نوشته راستنین و روانتان بدرود
Comments
سياست هسته ای حق و ناحق — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>