نادر ثانی: آیا میتوان سازمان حماس را همطراز سازمان مجاهدین خلق ایران پیش از قیام تودههای ما در سال 1357 دانست؟
نادر ثانی:
آیا میتوان سازمان حماس را همطراز سازمان مجاهدین خلق ایران پیش از قیام تودههای ما در سال 1357 دانست؟
31 شهریورماه 1403 (21 سپتامبر 2024)
با توجه به حمله نیروهای سازماندهی شده “حماس” و جریانهای همراه با آن به “اسرائیل” در هفتم اکتبر 2023 و متعاقب آن کشتار بیرحمانه مردم غزه توسط دولت جنایتکار اسرائیل تظاهرات های بزرگ توده ای علیه نسل کشی دولت و ارتش اسرائیل در سراسر جهان رخ داده و بحثهای بسیاری از جوانب گوناگون درباره ماهیت این نسل کشی و نیروهای درگیر درگرفته است. در همین راستا رادیو همبستگی در استکهلم و تلویزیون برابری پیرامون نقش این تظاهرات جهانی در حمایت از مردم فلسطین با من و داود شمسائی به عنوان دو فعال سیاسی در استکهلم که در بسیاری از آکسیونهای حمایت از توده های فلسطینی شرکت داشته اند، گفتگوئی ترتیب دادند که در روز شنبه 14 سپتامبر 2024 (برابر با 24 شهریور 1403) این برنامه نخست در رادیو و سپس در تلویزیون پخش گردید. (1) از آنجا که در این گفتگو داود شمسائی در دفاع از حماس و برای نشان دادن ارتجاعی نبودن این جریان به مقایسه این نیرو با سازمان مجاهدین خلق دوران شاه مبادرت نمود و برعکس من اعتقادی به تروریست بودن حماس نداشت من در این نوشته بر آن هستم که به دو بحث بپردازم:
یک) آیا میتوان سازمان حماس را همطراز سازمان مجاهدین خلق ایران در سالهای پیش از قیام توده های ما در سال 1357 دانست؟
دو) تروریسم چیست؟ آیا مجاهدین پیش از 1357 جریانی تروریستی بود و آیا حماس جریانی تروریستی است؟
یک) مقایسه دو سازمان مجاهدین و حماس
در ابتدا و پیش از آنکه به ماهیت سازمان حماس بپردازم بد نیست که این دو سازمان را از چهار بُعد گوناگون با یکدیگر مقایسه کنم:
1) شکل گیری این دو سازمان:
پایهگذاران سازمان مجاهدین خلق ایران قبلاً در میان جریانات چپ جبهه ملی دوم فعالیت داشتند. آنها هدف خود را خدمت به قشرهای پایینی و ستمدیده جامعه و در نهایت برپائی” جامعه بی طبقه توحیدی” اعلام کرده بودند (روشن است که در اینجا بحث بر سر عملی بودن یا نبودن این هدف نیست). همچنین در بیان تاریخ این سازمان گفته شده که تشکیل سازمان مجاهدین خلق ایران در رابطه با بحثهایی صورت گرفت که میان تعدادی از جوانان انقلابی مانند محمد حنیف نژاد، سعید محسن و عبدی نیک بین پس از سرکوب خونین اعتراضات 15 خرداد 1342 توسط رژیم وابسته به امپریالیسم شاه در گرفت. آنها در این بحثها به این نتیجه رسیده بودند که برای رسیدن به هدف باید به مبارزه با رژیم شاه و بازوی امنیتی آن، ساواک با دست زدن به مبارزه مسلحانه برخاست؛ و به این نتیجه رسیده بودند که برای پیشبرد چنین مبارزهای به صورت تشکیلاتی و حرفه ای وجود یک سازمان مسلح ضرورت دارد.
اما در مقایسه با سازمان مجاهدین خلق ایران، جنبش مقاومت اسلامی (حرکت المقاومت الاسلامیه) با نام اختصاری حَماس، یک سازمان و تشکیلات سیاسی و نظامی اسلامگرای سنی مذهب است که در سال ۱۹۸۷ اندکی پس از آغاز انتفاضه اول علیه اسرائیل، توسط فعال فلسطینی، شیخ احمد یاسین تأسیس و با همکاری و مشارکت اخوان المسلمین مستقر در مصر بنیان نهاده شد. از سوی دیگر، تاکنون اسناد متعددی درباره نقش نهادهای امنیتی دولت اسرائیل در شکل گیری این سازمان منتشر شده است.
حماس در سال 2005 به عنوان یک جریان اسلامی در مقابل جریان سکولار سازمان الفتح با رهبری محمود عباس که برنده به اصطلاح انتخابات آن سال اعلام شده و حکومت بر مردم غزه را عهده دار شد، قرار گرفت. از آن زمان به بعد دیگر حرکتهای انقلابی نظیر انتفاضهها از تودهها دیده نشد و مبارزات مستتقل مردم غزه علیه دولت صهیونیستی اسرائیل تحت کنترل حماس در آمد و خود این جریان با موشک پرانیهای هر از چند گاهی خود به فلسطین اشغالی، به مثابه دشمن اسرائیل شناخته شد.
2) هدف استراتژیک مبارزاتی این دو نیروی سیاسی
سازمان مجاهدین با بنیانگذاری محمد حنیف نژاد و سعید محسن و یارانش جریانی بود که از همان آغاز مبارزه خود را به مثابه پیکاری در برابر سرمایه جهانی و امپریالیسم، به مثابه دشمن خلق های ایران و جهان تعریف کرد. در همین راستا بود که سازمان مجاهدین حتی عملیاتی را علیه مستشاران امپریالیسم ایالات متحده آمریکا در ایران زمان شاه برنامه ریزی کرده و به اجرا درآورد. از این رو سازمان مجاهدین در دوره شاه به مثابه یک سازمان واقعاً ضدامپریالیست در درون صف خلق قرار داشت.
در مقایسه با این سازمان، حماس هرگز نه وظیفه مبارزه با امپریالیسم را برای خود معین کرده و نه به اقدامی مؤثر علیه منافع امپریالیستها و امپریالیسم آمریکا دست زده است. حماس بیش از هر چیز ملیگرایی فلسطینی را در چهارچوب اسلامی تبلیغ و ترویج میکند و همواره به عنوان ابزاری جهت به حاشیه راندن نیروهای سکولار مترقی و انقلابی عمل کرده است.
3) هدف سیاسی این دو جریان سیاسی
سازمان مجاهدین خلق ایران دوره شاه علیرغم مسلمان بودن اعضایش هرگز هدف سیاسی خود را به طور رسمی برپائی یک حکومت اسلامی قرار نداد. این سازمان خواستار رسیدن به “جامعه بی طبقه توحیدی” بود. این خواسته جدا از عملی بودن یا نبودنش، گرایشی مبنی بر برچیدن ستم طبقاتی و فروریزی بهره کشی انسان از انسان در خود داشت.
در مقابل، حماس هرگز در ظاهر نیز مدعی رهائی توده های تحت ستم فلسطینی از ستم طبقاتی و رهائی از استثمار آنها نبوده است. هدف سیاسی حماس برچیدن سلطه صهیونیسم بر فلسطین و برقراری یک فلسطین اسلامی اعلام شده است. شکی نیست که همین هدف اعلام شده یعنی ایجاد یک حاکمیت اسلامی در فلسطین اشغال شده به معنی تداوم ظلم و ستم و استثمار بر مردم فلسطین بوده و به درستی حماس را به مثابه یک نیروی ارتجاعی میشناساند. باید تأکید کرد که برپائی حاکمیت مذهبی در ذات خود غیردمکراتیک و ارتجاعی است و به هیچ وجه قابل دفاع نمیباشد.
4) تامین مخارج این دو نیروی سیاسی
شریان مالی حماس از زمان به قدرت رسیدناش، میلیاردها دلاری است که این سازمان از جوامع بین المللی و قطر و امارات متحده عربی دریافت کرده است. جالب آنکه بیشتر این کمکها به عنوان کمک مالی از قطر و از طریق سازمان ملل، تحت نظارت اسرائیل به حماس رسیده است. بدیهی ست که یکی از دلایل اساسی این برخورد از طرف اسرائیلیها تقویت بنیادگرایائی اسلامی از طریق حماس و تضعیف جریانهای سکولار و دموکراتیک مقاومت فلسطین می باشد.
من دیگر به این نمیپردازم که امروز جمهوری اسلامی در جهت تقویت بنیادگرائی اسلامی در فلسطین و در خاورمیانه، یکی از اصلیترین کمک کنندهها به حماس میباشد.
در حالیکه در زمان سلطنت محمدرضا پهلوی مخارج مالی سازمان مجاهدین عمدتاً از طرف مردم هوادار این سازمان و به طور مشخص از طریق خرده بورژوازی مرفه بازار تأمین میشد.
با توجه به چهار نکته اساسی بالا و بررسی عملکرد این دو جریان میتوان به این جمعبندی رسید که سازمان مجاهدین در دوره شاه جریان سیاسی مترقی و در صف خلق بود؛ در حالیکه حماس، نیروی سیاسی ارتجاعی میباشد.
دو) تروریسم چیست؟
تروریسم واژه ای است که این روزها بسیار از آن استفاده میشود اما جالب آنجاست که تعریف مورد توافق همگانی از آن وجود ندارد!
پلیس بین المللی (اینترپل) تروریسم را به عنوان “طیفی از تهدیدات پیچیده” تعریف کرده و نوشته است که جریانات تروریستی “در مناطق درگیری سازمان یافته”، متشکل از “جنگجویان تروریست خارجی و «گرگ های تنها»ی رادیکال شده” بوده و حملات خود را با استفاده از مواد شیمیایی، بیولوژیکی، رادیولوژیکی، هسته ای و انفجاری سازمان میدهد. (2)
دانشنامه بریتانیکا تروریسم را اینگونه تعریف کرده است: “استفاده حساب شده از خشونت برای ایجاد یک جو عمومی ترس در یک جمعیت و در نتیجه تحقق یک هدف سیاسی خاص. تروریسم توسط سازمان های سیاسی با اهداف راست و چپ، گروه های ملی گرا و مذهبی، انقلابیون و حتی نهادهای دولتی مانند ارتش، سرویس های اطلاعاتی و پلیس اعمال شده است.” (3)
در فصل اول کتاب “اساس تروریسم” نوشته “جیمز لوتز” و “برندا لوتز” اینگونه آمده است: ” هیچ تعریف مورد توافق جهانی از تروریسم وجود ندارد. در بهترین حالت، ما یک تعریف جهانی از تروریسم داریم که به شرح زیر است: تروریسم استفاده از خشونت برای ایجاد ترس (به عنوان مثال، وحشت، ترس روانی) برای رسیدن به اهداف 1) سیاسی، 2) مذهبی، یا 3) دلایل ایدئولوژیک (ایدئولوژی ها سیستم های اعتقادی هستند که برگرفته از جهان بینی هایی هستند که شرایط اجتماعی و سیاسی انسان را چهارچوب می دهند). این ترور عمداً اهداف غیرنظامی (یعنی غیرنظامیان یا نمادهای نمادین) را هدف قرار می دهد و هدف دستیابی به بیشترین تبلیغات قابل دسترس برای یک گروه، هدف یا فرد است.
در دانشنامه ملی سوئد تروریسم اینگونه به تعریف درآمده است: “تروریسم، اعمال خشونت آمیز که از نظر سیاسی مشروط شده و با هدف تأثیرگذاری بر جامعه یا سیاست یک کشور بدون توجه به اینکه آیا افراد بیگناه تحت تأثیر قرار می گیرند یا خیر به اجرا در می آید. تروریسم توسط سازمانهای سیاسی جناح چپ و راست افراطی، گروههای مذهبی، ملیگرا، قومی و انقلابی، و نیز توسط دولتها (به شکل فردی) و – به شکل استثنایی – توسط افراد مورد استفاده قرار میگیرد. چندین شکل طبقه بندی گوناگون، به عنوان مثال در کنوانسیون های دیپلماتیک و سایر اسناد سیاسی و همچنین در ادبیات و تحقیقات، در مورد مفهوم تروریسم وجود دارد. نقطه شروع معمولاً دامنه گسترش تروریسم و رابطه سازمان های تروریستی با دولتها است. از نظر تعریف، سپس میتوان بین تروریسم دولتی، تروریسم ملی و تروریسم بین المللی تمایز قائل شد. (5)
به همانگونه که مشاهده میکنید تعریف مشخصی از تروریسم و جریان تروریستی وجود ندارد و جالب آنجاست که در ببیشتر تعاریف متعارفی که من دیده ام (به استثنای دانشنامه ملی سوئد) تروریسم را نیروهایی جدا از دولتها تعریف کرده اند! از اینرو ناچاریم که خود تعریفی از تروریسم به میان آوریم. من تروریسم را بدینگونه تعریف میکنم: “حرکتی که برای رسیدن به اهداف خود خواهان ایجاد وحشت و ارعاب در میان توده ها بوده و حاضر باشد که در عملیاتش مردم عادی و غیروابسته به دشمن طبقاتی کشته و یا مجروح شوند.”
با تعریف یادشده در بالا و با توجه به عملیات سازمان مجاهدین از آغاز تا پیش از قیام میتوان گفت که این سازمان یک جریان تروریستی نبوده است. عملیات نظامی این سازمان نه برای تودهها بلکه برای دشمن طبقاتی تودهها ارعاب آور بوده و این سازمان تودهها را مورد تهاجم قرار نداده بود. در حالی که سازمان حماس از آغاز تا به امروز با اعمال خود نشان داده است که جریانی تروریستی میباشد که برای رسیدن به هدف از کشتن مردم عادی و حتی کودکان نیز ابائی نداشته است.
پانوشت ها:
1) با استفاده از پیوند زیر میتوانید مصاحبه یادشده را دیده و بشنوید:
2) پیوند به تعریف اینترپل از تروریسم:
https://www.interpol.int/Crimes/Terrorism
3) پیوند به تعریف دانشنامه بریتانیکا از تروریسم:
https://www.britannica.com/topic/terrorism
4) این بخش از کتاب یادشده با استفاده از پیوند زیر در اختیار شما قرار میگیرد:
chrome-extension://efaidnbmnnnibpcajpcglclefindmkaj/https://www.sagepub.com/sites/default/files/upm-binaries/51172_ch_1.pdf
5) پیوند به تعریف دانشنامه ملی سوئد از تروریسم:
https://www.ne.se/uppslagsverk/encyklopedi/l%C3%A5ng/terrorism
اینهم آخرین کامنت آنارشیستی این صفحه،
کار درست تبلیغی و ترویجی این است که بتواند نشان دهد علت همه سختی های روحی و جسمی ما زنان و کارگران، نه اسلام، نه صهیونیسم، نه دموکراسی، نه دیکتاتوری ، بلکه مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و هیراشی و سایر اشکال سلطه طلبی ست.
آنارشیست
تنگنای جمهوری اسلامی،
اسرائیل و آمریکا میخواهند ایران وارد جنگ مستقیم با آنها شود، این مسئله بعلت وضعیت روسیه دستور کارشان است. رژیم فکر میکند که با امنتاع کردن از جنگ، میتواند دسیسه آنها را بنفع خود خنثی کند. اما همین باعث میشود که آنها یکی بعد از دیگری بدون اعتراض موثر جهانی و جهانی شدن مسئله، قدرت نظامی و اقتصادی شیعیان را تا نزدیک به صفر، کاهش دهند. پس، کار جمهوری اسلامی یا به جنگ کشیده میشود و یا مجبور میشود در محدود مرزی خود بماند.
در محدوده مرزی هم، دست از سر رژیم بر نمیدارند و از طریق تحریم و ترور و نفوذ و انقلاب مخملی بجانش می افتند تا یا نابود شود و نوکران خودشان بقدرت برسند و یا اینکه نوکری را بپذیرد و حدش را از گلیم ش فراتر نگذارد. رژیم هم بلشویک نیست که بتواند در مرزها را ببندند، پس تکلیف ش روشن است.
البته رژیم یک راه دیگر هم دارد و آن فروش کامل خود به روسها و چینی ها و دعوت از حضور نظامی آنها و سپردن کامل امنیت به آنهاست. در این کار، البته، دو مشکل وجود دارد، یکی اینکه آنها ممکن است قبول نکنند، دوم اینکه آنها هم ممکن است با غربی ها همکاری کنند و کار رژیم را یکسره کنند.
اگر از 45 سال پیش رژیم، بجای انقلاب، زنان و کارگران را استثمار نمیکرد، کارش به استیصال کنونی کشیده نمی شد. آلترناتیو دولتی در مقابل ارتجاع، به یک ارتجاع دیگر منجر میشود که فقط جنگ و آدم کشی است که وضعیت جامعه را تعیین میکند. ما آنارشیستها این را در ارتباط با مارکسیستها خوب فهمیدیم و دیدم که تزههای آنارشیستی در تاریخ درست است.
آنارشیست
نوشتم “در ارتباط با ترور نصرالله”،
آیا واقعا ترورش کردند؟ در چهارچوب تعقل بورژوازی، پاسخ به این سئوال یکی نیست. در این چهارچوب، کشتن لغت بهتری است تا ترور کردن، چون بین شیعیان رادیکال و صهیونیستها جنگ وجود دارد و ترور کردن در جنگ، غیر قانونی نیست. در ایدئولوژی بورژوازی، انواع کشتن از لحاظ حقوقی دسته بندی شده است. مثلا، الان حکم اعدام را بعضی از بورژوا قتل میدانند.
این دسته بندی های احمقانه با از بین بردن سلطه طلبی و جامعه طبقاتی از بین خواهد رفت و زبان و کلمات معانی دیگری پیدا خواهند کرد. لازم است که در چهارچوب حقوقی بورژواها فکر نکرد. پس، بهترین بیان این است: نصرالله را کشتند.
آنارشیست
در ارتباط با ترور نصرالله،
.
هدف ذاتی امپریالیستهای غربی و ارتش آنها یعنی دولت اسراییل از بین بردن مقاومت بورژوا سکولارها و اسلامیون شیعه شورشی ضد غربی در خاورمیانه بوده است. بورژوا سکولارها با کودتا و با بزرگ کردن اسلامیون توسط امپریالیستهای غربی. از بین رفتند. البته، سیاست آنها همیشه بجای دردسر دعوت به همکاری طبقانی و سرعقل آوردن بورژواهای ضعیف است تا بفهمند که این وسط کی رئیس و رهبر است. رهبران ارتجاعی فلسطینی ها نتوانستند بپذیرند و حزب الله لبنان هم همینطور و حالا کار به این وضع کشیده شده است. وقتی آلنده را کشتند، یا علیه مصدق کودتا کردند و رهبران بورژواهای ضد امپریالیست را اعدام کردند، مثل فاطمی، همین منطق ترور نصرالله را داشتند. منطق این است: ما رئیس هستیم، خدمتکار باشید و یا بمیرید.
.
اما، برای ما کمونیستهای آنارشیست، قضیه فرق میکند. برای ما ، برخلاف مقاومت استثمارگران منطقه در مقابل امپریالیستهای غربی، قضیه ریشه ای تر است، ما استقلال نمیخواهیم، ما میخواهیم ریشه ارتجاع خودی و خارجی را در بیاوریم و به جعبه آشغال تاریخ بیاندازیم. برای ما فرق نمیکند که دموکراسی غربی ارباب باشد یا روحانی شیعه.
.
منطق ارتجاع سلطه است، انقلاب علیه سلطه جویی است نه تعرض سلطه جویانه به سلطه جو. چه در جنگ طبقاتی و چه در جنگ رقابتی ارتجاعیون با هم، هوشیاری لازمه پیروزی ست، شکست علامت غفلت. تاکنون، ارتجاعون باهوش تر از انقلابیون بوده اند.
.
آنارشیست
قسمت اول،
در ادامه بحث تکامل و مارکسیسم،
.
آنچه که مارکس اتقلاب نامیده، رفرم بوده است. مثلا، از بین بردن برده داری در جنوب آمریکا، رفرم بود نه انقلاب. از بین رفتن فئودالیسم در اروپا، رفرم بود نه انقلاب. هرگونه تغییر اقتصادی، تغییر شیوه تولید و مناسبات تولیدی، بدون از بین بردن روابط طبقاتی و اصل ش ، یعنی سلطه جویی، رفرم است.
.
توجیه کردن آتوریتگرایی توسط مارکس و انگلس و مارکسیستهای حزبی هم از رفرمیسم آنهاست. آنها نمیتوانند از بالای سر جامعه رفتن و کنترل دولتی آن چشم بپوشند، برای همین “انقلابی” بودن خود را در قوانین دولتی بهبود دهنده وضع کارگران میدیدند و می بینند – این رفرمیسم آنهاست. شرط رهبران مارکسیست در این رفرم بازی این است که آنها همیشه رئیس باشند و به دولت بروند. تغییر جامعه سرمایه داری به کمونیسم را هم از طریق تغییر دولت و زوال تدریجی آن می دیدند و می بینند. این تغییر تدریجی یعنی رئیس و نیروی فکری بودن آنهاست، یعنی پشت میزها ماندن آنها. اما، بورژوا ها ی هوادار بازار آزاد و غیر دولتی، بر خلاف تصور مارکسیستها، احمق نیستند. این جناح اربابان با آنها بازی کرده و وضعیت خود را محاسبه میکنند. وقتی برده های زن و کارگر شورشی میشوند، دموکراتها و سوسیال دموکراتهای فریب کار را جلو می فرستند. وقتی اوضاع خوب پیش می رود و روند استثمارکردن عالی است و زنان و کارگران سرگرم و مطیع، ، تو سر سوسیال دموکراتها و رفرمیستهای دیگر میزند تا انبوه ارزش اضافی بصورت سیاستهای رفاهی دست نخورد یا کمتر دست بخورد.
.
قسمت دوم،
از لحاظ اقتصادی، درآمد سوسیال دموکراتها از ارزش اضافی است، چه بصورت حق عضویت حزبی، چه بصورت کمکهای مالی و چه بصورت مزد عضو دولت و یا پارلمان بودن. حزب مثل کارخانه است. اعضای حزب کارکران هستند و بالای حزب پشت میز نشین ها، مثل سرمایه دارها. تصمیم گیری ها از طریق رئسهای حزبی انجام میشود و کارهای فیزیکی از جمله اعتصاب و اعتراض و کتک خوردن و تیر خوردن و زندان رفتن و اعدام شدن اکثرا از کارگران پایین حزب. نمونه ایرانی اش این شد که اکثر رهبران حزبی و سازمانی به خارج فرار کردند و کارکران پائین تشکلات به علت بی پولی ماندند. سرنگونی طلبی رهبران خارج کشور هم ادامه همان رابطه بالا به پائین است. بالا میخواهد پائین سرنگون کند نا بالا برگردد رهبر و رئیس شود.
.
درآمد مارکس هم اساسا از انگلس بود و انگلس هم سرمایه دار بود. وضعیت آنها هم مثل رهبران مارکسیست امروز بود. رهبران راه خروج از بحران امنیتی داشتند اما توده های هوادارشان نه.
.
درباره جامعه طبقاتی بودن رابطه بین مارکسیستها با توده هایشان میتوان یک کتاب کاملا مستند نوشت. اما مهم رفتن به دیدگاه ماتریالیسم تاریخی آنها و درک قسمتهای ربط دهنده آن به رفتارهای فردی و حزبی بورژوا متش آنهاست. بیخود نیست که چنین فرضیه گنگ و آشفته ای اصل مقدس اعتقادی مارکسیستهاست. ماتریالیسم تاریخی، با تکنوکراتیک کردن علل تکامل و انقلاب، توجیه کننده دولتگرایی مارکسیستی و هموار کننده ارباب شدن آنها و ورود آنها به دولت و تکمیل ارتجاعی شدن آنهاست. این جنایتکار شدن مارکسیستها را توضیح میدهد. در عین حال توضیح میدهد که چطور جنبش زنان و کارگران زیر دست مارکسیستها همیشه رو به فنا می رود.
.
مطمئنن بعضی ها معده این غذای مفید (حقیقت) را ندارند!
.
آنارشیست
نکاتی پیرامون مارکس و مارکسیست.
کسی منکر دانشمند و متفکر بودن مارکس و دانا و کتاب خون بودن انگلس نیست.
مشکلی که با این دو و کتاب خوانها و تحصیل کرده های دنباله روی آنها و حتی کارگران دنباله روی آنها وجود دارد این است که نظریه تکامل تاریخی مارکس و انگلس بیشتر برای توجیه وضع خودشان است تا تعیین رابطه انقلاب و ارتجاع.
غلط اصلی نظریه تاریخی آنها اینهاست:
۱ – جامعه طبقاتی را ابداع و ابتکار نمیدانند و بصورت روندی خودبخودی وانمود میکنند. با اینکار، وضعیت بورژوا و خرده بورژوا بودن خودشان را هم توجیه میکنند. ۲ – اساسا نظریه اخلاقی ندارند چون اصل تکامل جامعه را رشد تکنیکی تولید می بینند. در این نگرش، اخلاق اصلا مهم نیست و معیار انقلاب نیست چون یک بورژوای استثمارگر ضد فئودالیسم، انقلابی وانمود می شود. این تئوری انقلاب نیست، تئوری رفرم در سیستم جنایتکارانه اقتدارگرایان سرمایه دار است.
دو ضعف اساسی فوق در حقیقت بیان توجیه وضعیت خود مارکس و انگلس و مارکسیستهاست.
این دو ضعف عامل اصلی شکست تاریخی مارکسیسم هم هست. رفتارهای مارکسیستها بیان وجود نحس این نظریه است، نگاهی کنیم:
۱ – حتی کارگران مارکسیست کم دانش هم اتوریته چی هستند و هم دیدگاه غیر علمی مکتبی – دگماتیستی دارند چون در مود اصول نظری شان فکر نمیکنند. برای آنها اصولها برای اجراست نه درک و سنجش و امتحان واقعیتها.
۲ – دلیلی وجود ندارد که همه کارگران مارکسیست نخواهند به مقام بالای حزبی در هیراشی برسند. این تناقض طبقاتی را حمل میکند، همه نمیتوانند سرمایه دار باشند چون دیگر کارگری باقی نمی ماند، پس باید حتما توده دنباله رو وجود داشته باشد تا رهبر حزبی هم داشته باشیم.
۳ – دلیلی وجود ندارد که برای رشد نیروهای مولده، انقلاب مارکسی، دسیسه نکرد، آدم نکشت و غیره. این اعمال ضرورت تاریخی هستند.
۴ – همه مارکسیستها نه تنها تکبر دارند، حال چه بیسواد و کم سواد و بین ایندو، متعصب و بد دهن هم هستند، این آخری را از خود مارکس به ارث گرفته اند.
۵ – بعلت آتوریته چی بودن شدیدا ضد آنارشیسم هستند و برای توجیه انحصار طلبی و رهبری طلبی خود همراه با نقد مثلا بورژوا ها یکی هم تو سر آنارشیستها می زنند چون آنها را بصورت رقیب می بینند.
بدون تجزیه و تحلیل وضع مارکسیستها و نقد نظریات و اخلاقیات و نتایج فاجعه بار حزبی و دولتی آنها، کمونیسمی در کار نخواهد بود.
آنارشیست
دموکراسی آمریکا خرج جنایتکاری های اسرائیل را میدهد، ۸ میلیارد دلار کمک مالی فقط به خاطر جنگ غزه نه بقیه کمکهای نظامی به آن:
https://news.antiwar.com/2024/09/26/us-gives-israel-8-7-billion-in-military-aid-for-operations-in-gaza-and-lebanon/#gsc.tab=0
این سندی دیگری ست، از صدها نمونه دیگر، که می فهمیم دموکراسی ها از جنس خود رژیم اسلامی هستند و سوسیال دموکراتها دیگر نمیتوانند عوام فریبی کنند و کمونیسم امام زمانی بفروشند.
این کار البته تبعاتی خواهد داشت. اختصاص کمتر بودجه های خدماتی و ناراضی کردن زنان و کارگران خودی که یک سنجش آن، افزایش اعتصابات و شورشهاست که در سالهای اخیر و امسال در اروپا و آمریکا کم نبوده.
اگر امپریالیستهای شرقی قدرت بیشتر پیدا کنند، سطح دستمزدها در جهان دموکراسی امپریالیستی غربی رو به کاهش می رود (یکسان سازی در سطح جهان) و فشار ضد امپریالیستی درونی غربی ها بیشتر میگردد.
اما باید گفت که انقلاب به وضعیت اقتصادی ربطی ندارد، انقلاب به آگاهی و وضعیت روحی مربوط است. اگر کیفیت تبلیغ و ترویج انقلابی خوب باشد، نه بنجل مثل امروز توسط اکثریت مارکسیستها، در وضع اقتصادی خوب هم رشد انقلاب خواهیم داشت. البته، مارکسیستهای اقتصاد زده و غرب زده از این حقایق دور هستند.
آنارشیست
سرنگونی طلبی بنجل به معنای سرنگونی طلبی بدون پیدایش تشکلات ضد ارتجاع (مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و هیراشی) در محل کار و زندگی است.
نتایج سرنگونی طلبی بنجل در شرایط فعلی که هست بالا گرفتن تضاد رژیم با امپریالیستهای غربی، از این قرار است:
۱ – رژیم با قوای بیشتری در مقابل امپریالیستها قرار میگیرد چون ترسی از انقلاب ندارد و بقیه رقبای داخلی خود را براحتی میتواند بعنوان خائن سرکوب کند.
۲ – امپریالیستها با آزادی بیشتری در پی سرنگونی رژیم می روند چون میدانند خطری علیه پیروزی شان وجود نخواهد داشت.
۳ – بعلت ۱ و ۲، آسیب به توده های زن و کارگر جامعه بیشتر میشود چون هر دو ترسی از آدم کشی نخواهند داشت، نمونه غزه و لبنان.
حال،
وقتی تشکلات انقلابی در محل کار و زندگی شکل بگیرد، بجای سرنگونی طلبی بنجل، به احتمالل قوی، همکاری امپریالیستها با ارتجاع حاکم زیاد می شود. آیا باید از این وضعیت ترسید؟
خیر، چون اگر کار انقلاب خوب پیش برود، همکاری هر دو بنفع انقلاب است زیرا شکل گیری این تشکلات همزمان با شکل گیری این نوع تشکلات در جوامع امپریالیستی خواهد بود و دلایل بیشتری برای انقلاب جهانی در ذهن زنان و کارگران بوجود خواهد آمد.
این آخری، بیان این اصل است که انقلاب در دوران معاصر باید حتما انترناسیونالیستی باشد وگرنه موفق نخواهد بود.
انترناسیونال حزبی ورشکسته شده است، پیش بسوی انترناسیونال تشکلات کلکتیو-شورایی ضد ارتجاع.
آنارشیست
استثمارگران دولت و در نتیجه کشور دارند. دولت برای بقای استثمارگری حاکمین اختراع شده است.
وقتی یک دولت به دولتی دیگر تجاوز میکند، امپریالیست است. امپریالیسم جنایتکارانه و زشت است و باید علیه ش انقلاب شود تا از بین برود.
مقاومت در مقابل امپریالیستها توسط دولت قربانی انقلابی نیست. مقاومت فقط وقتی انقلابی است که جامعه ای که مقاومت میکند، انقلابی باشد.
از آنجا که جمهوری اسلامی و حزب الله و حماس و حتی الفتح، انقلابی نیستند، مقاومت آنها انقلابی نیست.
این نکته اصلی است:
مبارزه با ارتجاع خودی، هم مبارزه با ارتجاع حاکم است و هم مبارزه با امپریالیست های تجاوزگر.
چرا؟
چون ذات ارتجاع خودی و خارجی یکی است و قاعدتا دیگر مهم نیست کدامیک از مرتجعین حاکم هستند.
این یک اصل مهم انقلاب است.
آنارشیست
بحث تروریست بودن و یا نبودن یک ترفند ارتجاعی است برای پنهان کردن سنجش ارتجاعی بودن از ارتجاعی نبودن.
آنارشیست
اولاً ۳۰ تا کشور شکر زیادی خوردند واسه منافع غربیها و تحت فشار آشتی کنون شوروی سابق باامپریالیستها با بذل و بخشش از کیسه مردم فلسطین، سرزمین مردم فلسطین رو بخشیدیند به مهاجرای صهیونیست اروپایی!
دوماً اسرائیلیهای مهاجر (اسرائیلیهای مهاجر)، اشغالگرند نه شهروند، چه در سرزمینهای قبل از ۴۸ و چه بعد ا ز ۴۸ و حتی باصطلاح صهیونیست سوسیالیستهای کیبوتص نشین در سرزمین مردم فلسطین هم اشغالگرند ونه شهروند!
النهایه اگه سگ هم حق دفاع از خانه و کاشانه خودش رو داره، آویزون شدن به تعاریف امپریال-صهیونیستها برای انگ تروریستی (انگ تروریستی نه ارتجاعی)، به چریکهای فلسطینی اعم از حماس و بقیه زدن، یعنی شما داری در جبهه امپریال-صهیونیستی بازی میکنی! چونکه داری روایت کشتار «تروریستها» بدست ارتشهای حافظ منافع شهروندان=اشغالگران صهیونیست رو تأیید میکنی!
خب این حکم تروریستی تو با عر و تیز تقوایی و چریک کوهای آلپ و ایکس مسلمها و نتایاهو و گالانت و ترامپ و بایدن چه فرقی داره عامو؛ نابغه؟!
بیچاره مردم فلسطین با دو ستایی مثل تو و شرکأ! در بهترین حالت دوستی تو با مبارزان فلسطینی حکایت دوستی خاله خرسه ست! یه وقت تو را ندزدن انیشتن ابن سینا!
اسلام و کارگران و ضعف دیدگاه کارگران انقلابی شده
———————————————-
این سه تشکل کارگری:
سندیکای کارگران نیشکر هفت تپه
گروه اتحاد بازنشستگان
کمیته هماهنگی برای کمک به ایجاد تشکل های مستقل کارگری
کارگران بازنشسته خوزستان،
.
در ارتباط با فاجعه معدن در طبس، این دیدگاه را دارند:
.
“این بخشی از قانون نظامی است که وجدان، شرافت، انسانیت آدم هایش بر محور سرمایه می چرخد. کسانی که کار و حیاتشان برای افزایش سود و بقای حاکمیت سرمایه به خدمت گرفته می شود تا جان در بدن دارند، آزادند استثمار شوند و این افتخار به آنان اعطا می شود که «ام القراء اسلام» بر گردۀ آنان و تکه پاره های استخوان هایشان بنا گردد. ویژگی جامعۀ مدرن، نظامی است که قانون سرمایه بر آن حاکم است و در ایران لباس اسلامی بر تن دارد! ”
.
این دیدگاه کاملا درست و علمی است و مواضع درستی در ارتباط با اسلام اتخاذ کرده اند.
.
اما متاسفانه دارای یک توهم عمیق هستند:
.
“از این رو یک وظیفۀ بسیار مهم کارگران، … باید تلاش برای ایجاد تشکل های مستقل پایدار – هم تشکل های اقتصادی – اجتماعی کارگران مانند سندیدکاها و اتحادیه ها و هم سازمان سیاسی مستقل کارگران باشد.”
.
این ادامه تفکر بورژوا سرمایه داری دولتی مارکسیستی ست که میخواهد نخبه های مارکسیست را ارباب خود کند.
.
اندیشه درست این است:
باید در محل کار و زندگی تشکل ضد مردسالاری، ضد بردگی مزدی و ضد امپریالیستی و ضد هیراشی درست کنند و سازمان های سیاسی مستقل و پراکنده نداشته باشد. به عبارت دیگر، باید فقط یک تشکل کارگری وجود داشته در تمام زمینه ها و هدف این تشکل نه درست کردن دولت و شامورتی بازی های سیاسی، بلکه گرفتن محل کار و زندگی و تمام جامعه بدست خود باشد.
.
آنارشیست
درباره حماس، حزب الله و جمهوری اسلامی،
.
در قضاوت در مورد این سه جریان اول باید روشن کرد که در چهارچوب سلطه طلبان (امروزه بورژوازی و مردسالاری) داریم فکر میکنیم و یا در چهاچوب انقلاب.
.
در چهارچوب سلطه طلبی (مردسالاران و بورژواها)،، هر سه جریان فوق از حق حاکمیت خود دفاع میکنند و این مخالفان آنها هستند که قوانین و پرنسیب های خود را شکسته اند. پس حتی اعمال تروریستی اینها هم در چهارچوب قوانین سلطه طلبان (بورژوازی) کاملا قابل توجیه است. مهمترین سند در مورد این حکم ذکر شده، استفاده دولت دموکراتیک سکولار آمریکا از بمب اتم علیه اهالی ژاپن و تماشاچی بودن و تائید همه دولتهای متفقین آن دوران است که همه آنها از دم غیر اسلامی بودند. نفرت سازی امروز به این سه جریان، از طریق بورژواها، ماهیتی کاملا ارتجاعی و رقابتی دارد.
.
در چهارچوب انقلاب، این سه جریان و دشمنان امپریالیست شان ارتجاعی هستند و زنان و کارگران منطقه نباید از آنها دفاع کنند و باید آنها را در دسته بندی ارتجاع قرار داده علیه شان انقلاب کنند. این منطق درست و علمی قضیه است.
.
آناشیست
در کامنتی میخواهیم:
“در اینجا کاری با این موضوع نداریم که خمینی هئیت مجاهدین را دست خالی بر گرداند.”
.
اتفاقا باید خیلی کار داشته باشیم.
هم تفاوتها را باید فهمید و هم وجه مشترک ها را، این به درک علمی ما از جامعه کمک میکند.
تفاوت مجاهدین خلق با خمینی، تفاوت در شیوه دولت سازی در حمایت از بردگی مزدی و مردسالاری بوده است. وجه مشترک آنها، استفاده از مذهب برای این منظور.
فقط مذهب نیست.
در ارتباط با ایدئولوژی بلشویسم و تفاوتش با سوسیال دموکراسی، تفاوت آنها در مدیریت مردسالاری و بردگی مزدی آشکار است، اما وجه مشترک آنها که اعتقاد به سرمایه داری دولتی است، پنهان می باشد.
فقط در مارکسیسم نیست.
تفاوت دموکراتها با محافظه کارها در دولتهای سرمایه داری نیز تفاوت در نوع مدیریت مردسالاری و بردگی مزدی است ، و جه مشترک آنها حفظ هر دو.
.
تفاوت ناسیونالیسم (ایرانگرایی) با خمینیسم چطور؟
اینهم تفاوت در شیوه سلطه طلبی است، اتفاق نظر در حفظ آن.
.
همه ایدئولوژی های دولت سازی دارای یک منطق مشترک هستند: استثمار نیروی کار و سلطه طلبی برای حفظ آن.
.
آنارشیست
دین اسلام دشمن درجه یک زنان و کارگران ایران نیست. دشمن درجه یک زنان و کارگران ایران اقتدارگرایی و حاکمیت طبقاتی منتجه از آن است.
تا آنجا که یادم می آید، در زمان شاه شش نوع اسلام در ایران داشتیم و شاید هم الان هنوز داریم، آنها را لیست کنم:
۱ – اسلام هوادار شاه.
۲ – اسلام مجاهدین، اسلام مخالف شاه بود اما رادیکال و هوادار سرمایه داری دولتی پرو شوروی و چین مارکسیست. ساواک به آنها میگفت مارکسیست اسلامی.
۳ – اسلام ملی مذهبی.
۴ – اسلامیون غیر سیاسی و فرقه ای.
۵ – اسلام خمینی.
۶ – اسلام غیر شیعه.
.
اعتقاد به مذهب اعتقادی غیر علمی و کلا مضر برای زنان و کارگران ایران و جهان است. تنها درک علمی از انسان مفید است. دلیل این حکم این است که درک علمی متکی به حقایق است نه تخیلات و حقایق است که زندگی انسان را بهبود می بخشد.
.
اما رفتن اسلام هیچ چیزی را در جامعه ایران تغییر نمیدهد. مثلا، اعتقاد به اینکه زنان موجوداتی پست تراز مردان هستند، اصلا ربطی به اسلام ندارد و جدا از اسلام هم وجود دارد. مثالهای دیگر، بردگی مزدی، امپریالیسم، هیراشی، نژادپرستی و غیره، بدون اسلام و مذهب هم وجود دارد.
.
گرچه ماتریالیسم تاریخی مارکس در مجموع غلط است، اما در ربط دادن استثمارگری به ایدئولوژی، کاملا درست است. اگر یک ایدئولوژی را برداریم و جای آن ایدئولوژی دیگری بگذاریم، سلطه طبقاتی را از بین نبرده ایم. پس ضدیت با اسلام الزاما انقلابی نیست و میتواند کاملا ارتجاعی باشد، مثل صهیونیسم و یا ایرانگرائی.
.
در مبارزه طبقاتی باید با ایدئولوژی ها جنگید، اما این جنگ بدون جنگ با حاکمیت طبقاتی فرصت طلبانه و شیادانه می شود. مهم است که از هر ضد اسلامی پرسید که بعد از سرنگونی جمهوری اسلامی چه نظام اجتماعی ی میخواهد بوجود بیاورد. وقتی پاسخ دهد تازه میفهمیم که شیاد است یا انقلابی.
.
آنارشیست
تنها هدفی که در پشت پیش کشیدن نام مجاهدین با هربهانه مثل مقایسه سالهای دور آنها با حماس خوابیده است پیش کشیدن نام مجاهدین بعنوان یک جریان منحصربخود است.
در صورتیکه ایدئولژی مجاهدین اتفاقا به گفته بارها وبارهای خودشان بمناسبت بزرگ داشت سال روز رخ داد پانزده خرداد ماه سال چهل دو از ایدئولژی خمینی واین رخ داد زائیده وتکامل پیدا کرده بود.
بیانیه اعلام موجودیت مجاهدین به صراحت میگوید این سازمان وایدئولژی آن از درون ایدئولژی خمینی ونهضت ضد امپریالیستی خرداد سال چهل دوی ایشان زائیده و قانون مند بسمت تکامل آن نهضت پوسته شکنی ایدئولژیک واستراتژیک کرد ومبارزه غیرحرفه ای و مسالمت آمیز را درراه رسیدن به جامعه بی طبقه توحیدی پشت سر نهاد.
پس بجز واقعیت ها حتی به گفته صریح مجاهدین در بیانیه اعلام موجودیت آنهازائیده مرحله گذارتکاملی ایدئولژیکی ومبارزاتی نهضت خمینی بودند ونه یک جریان قائم به ذات خود.
این بود که هیچ کس بجز مجاهدین خود رابا خمینی ونهضت پانزده خرداد تعریف نکرد وحتی در دایره روحانیت مبارز.
این بود که درزمانیکه که مبارزه خمینی با شاه از نجف ازمحدوده حرام کردن گوشت یخی و…بیرون نمی رفت وکلا هرچه زمان از خرداد چهل ودو دور می شد خمینی هم بتدریج از ذهنیت توده هاپاک می شد ودر حالیکه مجاهدین در همان زمان در کانون توجهات روحانیت وحتی خامنه ای ورفسنجانی ومنتظری و طالقانی و… وبازار و نهضت آزادی و…بخشی از توده هابودند اما با این حال در تلاش برای گرفتن مشروعیت مذهبی و…از خمینی هئیتی رابه نجف اعزام کردند ناشی اززائدگی مجاهدین از خمینی ونهضت پانزده خرداد وی بود که هرگز تا سرفصل شصت انکارنکردند بلکه با کلمه افتخارازاین زائیدگی یاد میکردند.
در اینجا کاری با این موضوع نداریم که خمینی هئیت مجاهدین را دست خالی بر گرداند.
بعد ها خمینی با اصرار رفسنجانی وفرزند منتظری وخامنه ای و…اعلامیه کوتاهی داد مبنی بر مشروع بودن کمک به جوانان مسلمان مبارز از وجوهات شرعی.
وی حتی نامی از مجاهدین نبرد و بدین ترتیب داغ مشروعیت مذهبی دادن بدانها را بر دلشان گذاشت.
آقای نادرثانی در این نبشه “جامعه بی طبقه توحیدی” مورد ادعای مجاهدین را بطور صوری یعنی غیر واقعی هم از اسلام جدا ساخته وهم از حکومتی که در سایه آن این جامعه بی طبقه توحیدی میتواند محقق شود.
بسیار شوخی است که بتوان با این جدا کردنهابه طرف مقابل یعنی مردمان قبولاند که اولا جامعه بی طبقه توحیدی مجاهدین ربطی به اسلام ندارد!و دوما قبولاند مجاهدین در صورت حاکمیت یافتن رفتن بسوی جامعه توحیدی!را در زیر سایه یک حاکمیت غربی ویا ملی ویا…میسرمی دانستند.
در کناراینهانویسنده برای اثبات ادعای خلاف واقعیت خود که مجاهدین در پی برقراری حکومت اسلامی از نوع خودشان نبودند اقدام به کندن چاه عمیقی نموده وتمامی تالیفات وبیانیه ها واعلامیه ها و سخنرانی هاو مصاحبات…مجاهدین از بدو تاسیس آنها را به آن چاه عمیق ریخته است.
دعوای مجاهدین با خمینی هر دلیل حقیقی پنهان که داشت امااین دعوادر غالب تضاد دو نوع حکومت اسلامی ارتجاعی ومترقی بیان می گردید که باز هم نویسنده تمامی نشریات وسخنرانی ها و…مجاهدین پس از انقلاب را بدان چاه ریخته که دال برپافشاری مجاهدین برحاکمیتی اسلامی ضد امپریالیستی وضد استثماری وضد …می بود که به استناد آنها تضمین کننده رهسپاری بسوی جامعه بی طبقه توحیدی می بود.
من در اینجا کاری به کارادعاهای اسلامی مجاهدین وخمینی ندارم که گذشت زمان اثبات نمود طرف داری هر دو از مستضعفین و…بیشتر از یک دروغ برای رنگ ولعاب دادن به مقاصد سیاسی چیزدیگری نبود.
یه استناد آنچه که سالهاست در برابر چشمان همه قراردارد در میان جریانات اسلامی هیچ جریانی بمانند مجاهدین وجود ندارد که برای شیرجه زدن حقیرانه وصد البته با حفظ حجاب اسلامی! بزیر چترهمان امپریالیستها که دم از نابودی آن میزد تمامی ادعا های سابق خود رابه همان چاه عمیق آقای ثانی ریخته باشد.
خوانندگان روشنگری این مقاله را در سایت
Antiwar مطالعه کنند:
Leaked documents reveal US intel cutout’s Iranian counter-revolution plans
مقاله توضیح میدهد که اسنادی درز کرده که نشان میدهد نومحافظه های آمریکا بلافاصله بعد از مرگ مهسا (توضیح من: بعلت تجاوز رژیم به حق آزادی حجاب و رفت و آمد او) پول فرستادند تا شورش ضد حجاب اجباری را از طریق سلبرتی ها، موسسات غیر انتفاعی هوادار زنان و هواداران دولتهای غربی، به جنبشی تبدیل کنند که در خدمت سیاستهای خودشان است. مقاله میگوید اینکار آنها پنهانی بوده و حتی دولت آمریکا هم نمیدانستهو ظاهرا غیرقانونی!!!!!!
.
البته برای تعدادی از ما، مارکسیست و انارشیست، این مسئله چندان تعجب آور نبود چون سطح شعارها محدود ماند و عمدتا آن شورش در تطابق با شورش سرنگون کننده نوکر روسها در اوکراین و گذاشتن نوکر خود و سرنگونی احزاب سرمایه داری دولتی (مارکسیستی) بلوک شرق بود – انقلاب مخملی.
.
جنبش ضد ارتجاع باید دست از دموکراسی خواهی بردارد و اگر میخواهد از دموکراسی بگوید باید خوب بیان کند که منظورش دموکراسی مستقیم است نه دولتی و اینکه اصل آزادی در محل کار و زندگی از بردگی مزدی است نه رفرم سیاسی در شکل حاکمیت.
.
آنارشیست
موضوعاتی برای فکر کردن و بحث کردن:
.
اسرائیل و جمعیت
اسرائیل پایگاه نظامی دموکراسی غربیها در خاورمیانه است. مشکلی که در این پایگاه دارند افزایش جمعیت است. برای همین اشغال پایان ناپذیر است و دموکراسی غرب همیشه از اعمال اسرائیل دفاع خواهد کرد.
.
بلشویسم و سرمایه داری ایران
کسانیکه طرفدار رشد سرمایه داری در ایران هستند باید ایدئولوژی بلشویسم را بپذیرند چون تنها راه رشد سرمایه داری مستقل در ایران است. بقیه بی بخار و پادوی دموکراسی غرب هستند و آلیگاروشهای غرب هم هیچ علاقهای به رقیب درست کردن ندارند.
.
مجاهدین قبل از انقلاب
مجاهدین قبل از انقلاب کمونیست نبودند، هوادار سرمایه داری دولتی بودند و به شوروی، ارباب بزرگ توهم داشتند، شبیه چریکای فدائی.
.
بی بخاری مارکس و انقلاب بی بخاران
مارکس سوسیال دموکرات بود. هوادار سوسیال دموکراتش در پارلمانها میرفتند تا مثلاً از طریق دولت ایدئولوژی مارکسیسم را اشاعه داده انقلاب سرمایه داری دولتی کنند. نتیجهاش شد هیچ جز همکاری با امپریالیستها در جنگ اول. بلشویکها مجبور شدند که در مارکسیسم تجدید نظر کنند و کردند تا بتوانند قدرت سیاسی هوادار مارکس بوجود بیاورند.
.
یک پیشنهاد انقلابی که متکبران بورژوا صفت ردش خواهند کرد
بجای درج مقالاتی که عمدتا بورژوائی لیبرال و هوادار دموکراسی ارتجاعی غرب است، سایت روشنگری را به فوروم تبدیل کنید تا فاصله بین نویسندگان متکبر و فضل فروش را با خوانندگان از بین ببرید. در این فوروم هیچکس اجازه استفاده از اسم اصلی نداشته باشد که در خدمت شهرت برای بعد از سرنگونی باشد.
.
آنارشیست
اینهم در این شرایط جنگی احتیاج به کامنت دارد.
اول اینکه سکولار دموکراتهای فلسطینی از جمله مارکسبستهای مورد علاقه نویسنده در توافق نامه اوزلو، شکست را پذیرفتند و اینطور وانمود کردند که بهرحال باید نوکری دموکراسی غربی (اسرائیل) را پذیرفت. نتیجه آنهم این شد که الفتح شد نوکر دموکراسی غربی. ترتیب آقای عرفات را هم با رادیو اکتیو دادند تا درس تروریسم ش باشد.
دوم اینکه نویسنده دارد دموکراسی را به ما بعنوان انقلاب می فروشد، می نویسد:
“باید تأکید کرد که برپائی حاکمیت مذهبی در ذات خود غیردمکراتیک و ارتجاعی است و به هیچ وجه قابل دفاع نمیباشد.”
ولی همه دنیای زیر سلطه غربی ها جز روشنگری و راه کارگر میدانند که دموکراسی هم در واقع ارتجاعی است و نمونه اش استعمارگری کشورهای غربی بوده است مگر اینکه مثل مارکس، استعمار را مترقی ارزیابی کنیم که خزعبلات ضد انقلابی ست و شورشی ها کارگر آگاه نه کارگران مطیع و پادوی نخبه های مارکسیست، همیشه با او و هوادارانش بر سر این قضیه گیر داشتند.
خلاصه اینکه،
اگر ارتجاع دموکراسی غربی نبود، ارتجاع ناسیونالیستی اسلامی حماس و حزب الله بوجود نمی آمد. این جریانات اسلامی دیدند که دموکراتهای خودشان همه فاحشه دموکراتهای غرب هستند، نتوانستند تحمل کنند، شورشی شدند. حتی بر اساس ایدئولوژی بورژوا لیبرالی خودتان، کشورها (ارتجاع یک محل) حق دارند به هر طریقی از خود دفاع کنند. مگر دموکراسی آمریکای شما بمب اتم بروی ژاپن فاشیست نیانداخت؟ از این تروریستی تر وجود دارد؟
متاسفانه مقدار کامنت محدود شده وگرنه توضیح میدادم که چطور شورش زن زندگی آزادی در حقیقت جنگ ارتجاعی ترکیبی امپریالیستهای غربی علیه ارتجاعی است که میخواهد قلمرو استثمارگرانه خودش را داشته باشد و روشنگری و راه کارگر با آن همسو بوده اند.
راه انقلاب نه دموکراسی است نه دیکتاتوری،هر دوی اینها کلاه برداری ست، راه انقلاب، از بین بردن هر دوی ارتجاع است از طریق تجدید سازمان جامعه بصورت کلکتیو و شورایی در محل کار و زندگی. آیا آنارشبسم ضد دموکراسی است؟ آنارشیسم ضد شامورتی بازی زن و کارگر فریبانه ای ست بنام دموکراسی پارلمانی و جمهوری بازی. دموکراسی یعنی برو سرکار حرف نزن، نماینده انتخاب کن تا با ما چلوکباب بخورد، خرجش را هم ما میدهیم.
آنارشیست