اوسی کارپ: بیش از ۱۰۰ نفر در حمله به مدرسهای در غزه کشته شدند.
منتشرشده در روزنامه سوئدی ”داگنز نیهتر”
شنبه ۱۰ آگوست ۲۰۲۴، برابر با ۲۰ مردادماه ۱۴۰۳
https://www.dn.se/varlden/over-100-doda-i-attack-mot-skola-i-gaza
برگردان به فارسی از نادر ثانی
بسیاری از آوارگان داخلی در غزه به مدارسی مانند اینجا (روز پنجشنبه) در مدرسهای که توسط سازمان ملل در خان یونس اداره میشود، پناه میبرند.
بر اساس گزارشهای فلسطینی، بیش از صد نفر در حمله روز شنبه رژیم صهیونیستی به مدرسهای در شهر غزه کشته شدند. اسرائیل مدعی است که گروه تروریستی حماس از این ساختمان به عنوان مرکز فرماندهی استفاده کرده است.
بر اساس اطلاعات خبرگزاری الجزیره و خبرگزاری دولتی فلسطین وفا و غیره، تعداد قربانیان حمله روز شنبه به مدرسه الطبعین در شرق شهر غزه به بیش از صد نفر افزایش یافته است. حمله هوایی باید در رابطه با نماز صبح انجام شده باشد.
نیروهای دفاعی اسرائیل این حمله را تایید کرده و در تلگرام مینویسند که اعضای حماس را با هواپیماهای جنگی هدف قرار دادند. به گفته ارتش اسرائیل، این گروه تروریستی آنچه را که “مرکز فرماندهی و کنترل” مینامد در این مدرسه ساخته بود که در کنار مسجدی قرار دارد که آوارگان غزه در آن پناه گرفتهاند.
نیروهای مسلح ادعا میکنند که تعدادی از اقدامات، از جمله با “مهمات دقیق، نظارت هوایی و گزارشهای اطلاعاتی”، را برای به حداقل رساندن خطر برای غیرنظامیان انجام دادهاند. آنها همچنین حماس را به نقض سیستماتیک قوانین بینالمللی متهم میکنند که در پشت افراد غیرنظامی و ساختمانها پنهان شدهاند.
شرایط سیر رویدادها را میتوان از حملات بیشمار در طول سالها تشخیص داد، اما به ویژه اخیراً حملات علیه مدارس در کانون توجه قرار گرفته است. حمله روز شنبه حداقل پنجمین حمله از نوع خود در یک هفته است که در آن بسیاری از غیرنظامیان کشته شدهاند. ارتش اسرائیل اینگونه حملات را به این عنوان توضیح می دهد که حماس از خود در پشت سپرهای انسانی محافظت میکند.
آژانس حقوق بشر سازمان ملل متحد OHCHR این هفته نوشت که “از الگوی حملات اسرائیل به مدارس در غزه که این بار حداقل ۱۷ کشته و مجموعاً بیش از ۱۶۰ کشته در ماه گذشته را برشمرده است، وحشت زده شده است.” سازمان OHCHR معتقد است که این نشان میدهد که ارتش اسرائیل از اصول حقوق بشردوستانه یعنی تمایز، تناسب و احتیاط پیروی نکرده است.
برگردان نادر ثانی
این نظر کافی نیست و فرصت طلبانه است:
“علیه خطر جنگ منطقه ای، علیه جریانات ارتجاعی در “اپوزیسیون ایران” رحمان حسین زاده – مقاله در سایت آزادی بیان.
عمدا سوسیال دموکراتهای ایرانی که نوکر امپریالیستهای غربی هستند را بعنوان چپ رذل رد نکرده و برعکس رفته سراغ چپ هوادار رژیم.
گول نمیخوریم.
همانطور که در کامنتها ذکر شد، امپریالیسم متعرض الان امپریالیستهای غرب هستند و حاکمین اسرائیل و اوکراین بخش جدا ناپذیر از آنهایند. مارکسیستهای سوسیال دموکرات از نظریه ماتریالیسم تاریخی استفاده میکنند و از امپریالیستهای غربی دفاع میکنند. جنبش توده ها سوسیال دموکراتیک نیست، اما آلوده به دموکراسی خواهی غربی و تحت تاثیری جنگ ترکیبی هالی وودی ست. برای همین، برخالاف نظر آقای حسین زاده، چپ سوسیال دموکرات جنگ طلب است. چپ محور مقاومتی، در حال دفاع از خود است و جنبه تعرضی ندارد. اصرار بر سرنگونی طلبی بی محتوا، به دفاع از جنگ و شکست طلبی علیه جمهوری اسلامی می انجامد.
امپریالیسم علیه هر فردی است که در ایران زندگی میکند، چه ارتجاعی و چه زن و کارگر و کودک. غزه نمونه کاملا آشکار آن است و بیان این است که هر فرد ایرانی باید ببیند که آمپریالیستهای غربی از چه قماشی هستند. اما، فرد ارتجاعی برای امپریالیستهای غربی میتواند قابل قبول باشد چون میتواند بکمک او بر جامعه حاکم شود.
مهمتر اینکه، در مبارزه با امپریالیسم، از آنجا که ارتجاعیون تحت فشار امپریالیستها هیچ چیز نمیخواهند جز سلطه بر طبقه کارگر، باید اساسا ضد مردسالاری و ضد بردگی مزدی هم باشد وگرنه توده ها توپ دم گوشت برای معامله با امپریالیستها خواهند بود – نمونه جنگ ایران و عراق و نتایج سیاسی آن. جبهه ضد امپریالیستی، باید جبهه ضد مردسالاری و ضد بردگی مزدی باشد. حال، چه کسانی وارد این جبهه می شوند؟ هیچ کس جز آنارشیستهای غیر لیبرال و آن دسته از مارکسیستهائی که به دولت سازی اعتقاد ندارند.
آنارشیستهای لیبرال؟! آری، آن آنارشیستهائی هستند که در انتخابات شرکت میکنند و یا میگویند غرب از شرق بهتر است و یا شورشهای انقلاب مخملی را نقد نمیکنند و حتی دنبال آن راه می افتند. آین نوع آنارشیستها بوضوح در عمل آنارشیست نیستند، بورژوا لیبرالند. اگر علیه فاشیستها هستید باید در مقابل آنها بیاستید نه اینکه پشت بورژوا لیبرالها قایم شوید.
آنارشیست
نکته ای دیگر.
نمی فهمم، اهالی روسیه و اوکراین و سربازان محلی و یا خریداری شده چه گناهی دارند که قرار است فقط قربانیان غزه گزارش شوند. قربانیان غزه احتمالا حدود صد هزار نفر هستند، با حساب دفن شده ها زیر آوار. امپریالیستهای غربی گزارش میدهند که سربازان روسی کشته شده حدود نیم میلیون نفر بوده اند. اگر این درست باشد، سربازان کشته شده اوکراینی، مخصوصا بعد از عقب نشینی و مدتی جنگ دفاعی توسط روسیه، باید همان اندازه باشد و شاید بیشتر – بیشتر بعلت نوع و سلاحهای خاص روسها. میتوان گفت که قربانیان نظامی جنگ اوکراین بین 600 هزار تا یک میلیون بوده اند.
قربانیان غزه عمدتا غیر نظامیون هستند. قربانیان جنگ اوکراین، نظامیون. اما نظامیون چه گناهی کرده اند، اکثر آنها جوانان غیر داوطلب بوده اند و داوطلبان یعنی شستشوی مغزی شدگان. نظامیون حرفه ای و استخدامی کمتر آسیب می بینند چون نقش فرماندهی در هیراشی دارند.
فرقی بین قربانیان غزه و جنگ اوکراین وجود ندارد. جنگ اوکراین توسط امپریالیستهای غرب و شرق تداوم پیدا کرده است. مجلس نشینها و اداره نشینها و ساکنین کاخهای ریاست جمهوری که نمی میرند، زنان و کارگران را می فرستند و آنها هستند که دارند می میرند، همان بچه های ما.
حال چرا هیچ جنبش موثری و وسیعی علیه این جنایات امپریالیستی وجود ندارد؟ چرا ده ها میلیون به صندوق رای جنگ طلبها میروند نه علیه جنگ؟
کامنتهای این صفحه پاسخ به سئوال و توضیح علت وضع فعلی است.
آنارشیست
تمام کامنتهایم، بدون این کامنت کوتاه، ارزشی ندارند.
باید علیه انقلابیگری بود. توضیح بدهم. انقلابیگری را اینطر تعریف میکنم: ماجراجوئی، قهرمانپروری، نخبه گرائی، هیراشی سازی، احترام به صدر و رهبر، رهبر سازی، رئیس سازی، شهید سازی و شهید پروری. اینها همه ضد انقلابی هستند نه انقلابی. چرا؟ چون انقلابیگری بخش عظیمی از توده ها را که توان تغییر فرهنگی و نقد در زندگی روزمره هستند را از این تحول باز میدارند و چهره انقلاب را در ذهن آنها وحشتناک جلوه میدهند. نتیجه انقلابیگری توده هائی هستند که یا به ارتجاعیون می پیوندند چون جائی گرم و نرم است، یا انفعال اختیار میکنند و یا در بهترین حالت می شوند رای دهنده و در انتظار هیچ نشستن و مشغول سرگرمی های انتخاباتی.
آناشیست
در ارتباط با ایده هائی در مارکسیستها که میگویند اسرائیل و دولت جمهوری اسلامی دنبال جنگ نیستند – مثلا این مقاله:
چرا رژیم اسلامی در “وعده صادق دوم”گیر کرده؟ و صهیونیزم اخرالزمانی کیلو چند؟ سعید صالحی نیا
.
مقاله دارای تناقضاتی چند است و بیشتر شبیه فرضیه سازی از طریق تجزیه و تحلیل فردی برای درک معقول وضعیت کنونی است، تا نتیجه گیری مشخص. کلا، نظرات آقای صالحی بیشتر از بقیه مارکسیستها ابتکاری و خلاق است. بقیه مارکسیستها دگم و اصولگرا هستند، اصولی که غلط بودن آنها در عمل اثبات شده.
.
من در اینجا نتیجه گیر های خودم را می نویسم که صرفا بنظرم فرضیه سازی برای آزمایش نیست و بیشتر متکی به فاکت است. البته همیشه امکان اشتباه وجود دارد.
.
– جمهوری اسلامی زیر ضرب تعرضی امپریالیستهای غربی قرار دارد و کلا جامعه ایران زیر ضرب امپریالیستهای مرداسلار و سرمایه دار غرب است. از همه طرف به ایرانی ها هجوم آورده اند (هنری و تا اقتصادی). جناح تندروی جمهوری اسلامی، با ترور رئیسی توسط غربی ها (اسرائیل و یا دوستش در شمال ایران، آذربایجان، یا خود نیروهای مخفی و نظامی غربی ها) عقب نشینی کرده است. آشکار بود که آزاد گذاشتن انتخابات برای دوره دوم، یعنی دعوت از سپر بلا، یعنی جناح راست اطلاح طلبان. این مسئله روشن نبود، در کامنتی نوشتم که اطلاح طلبان میتوانند از فرصت استفاده کنند اما بنظرم قضیه بیشتر از این بود، این خلا، عمدا بوجود آمده بود. اگر تئروی ترانزیستور را بدانید، دستکاری انتخابات را خوب می فهمید. ترانزیستور اینطور کار میکند که بخش از آن کنترل کننده شدت جریان الکترونها به بخش دیگر است. انتخابات، کنترل ترانزیستوری شد، یک امتیاز مثبت به هوشیاری ارتجاعی اصل رژیم.
– “اصلاح طلبان” حاکم برای وقت خریدن با غرب مذاکره میکنند تا اینکه اصل رژیم تجدید قوا کند. غرب هم میداند و ترورهایش ادامه دارد و نیروهای نظامی را دارد می فرستند و کلا جمهوری اسلامی را خوب فهمیده و برای نوکر کردنش سخت مشغول است. اصل رژیم در خفا، به خیال خودش و یا به ناچاری، دارد خودش را از طریق همکاری عمیقتر با چین و روسیه جمع وجور میکنند. این “اصلاح طلبان”، اصلاح طلبان قدیم نوکر امپریالیستهای غربی نیستند، اصل رژیم ماسک زده هستند. جنگ درونی آنها جنگ زرگری ست. بحث شیوه حفظ مردسالاری و بردگی مزدی و رابطه با امپریالیستها و حفظ هیراشی، در رژیم داغ است اما خط غالب هنوز هم خط اصل رژیم است. اصلاح طلبان واقعی همگی آواره و در غرب هستند
– دلیل اینکه رژیم علیه اسرائیل عملیات نمیکند دقیقا ضعف نظامی است نه دیدگاه سیاسی. باید بیشتر فکر کند، مبتکر تر باشد و ملاحضات سیاسی را در نظر بگیرد و غیره تا وقتش برسد.
– دلیل اینکه اسرائیل وارد جنگ وسیعی با ایران نمیشود دوری از ایران است و لازم دارد که این جنگ از طریق امپریالیستهای غربی صورت پذیرد و خودش بصورت پیمان وارد شود. مثل جنگ با عراق. بعلاوه، وقتی داری قدم به قدم پیروز میشوی و از بالا ستلایتهای اربابان دارند اطلاعات دقیق برای ترور میدهند و هرچه فرمانده و سیاستمدار و دانشمکند دشمن هست را داری نابود میکنی، چه احتیاجی به هزینه دادنهای بزرگ است. در حقیقت، در وضعیت فعلی، ایران خواستار بهانه برای جنگ وسیع با اتکا با روسیه و چین و غرب خواستار جنگهای کوتاه مدت است که این آخری در حال انجام شدن و جمهوری اسلامی در حال باختن است چون اتحاد اصل رژیم با دوستانش محکم نشده – چین پا در هواست، روسیه مثل خر در باتلاق اوکراین گیر کرده.
– طبق روند چند صد ساله اقتدارگرائی غرب، سیستم استعماگری قدیم و جدید کماکان ادامه دارد و بیان کننده حیات جامعه اقتدارگرائی یعنی مردسالاری-سرمایه داری-امپریالیسم مدرن است. بدون امپریالیسم، حاکمین غربی امکان بقا ندارند. زنان وکارگران ایران مثل همیشه، قربانی ارتجاعیون داخلی و خارجی هستند.
– موفقیت مقاومت ارتجاعی در مقابل امپریالیسم غربی بستگی به درجه هوشیاری آنها دارد. در بسیاری از میدانها، موفق بودند و در بسیاری از میدانها مثل جمهوری اسلامی، ناموفق و گیر کرده در گل. ماتریالیسم تاریخی مارکس در مورد مرتجعین صادق است، در کامنت قبلی گفته شد که ماتریلیسم تاریخی بخشی از انسان را توضیح میدهد، حاکمین را. راه چاره جمهوری اسلامی مثل چین و استالین و روسیه فعلی، رشد نیروهای مولده و تبدیل آن به دستگاه آدم کشی است. راه دیگر، قبول نوکری کامل و رها کردن کامل استقلال سیاسی است. نه وابستگی اقتصادی برای قربانیان اانقلابی ضد اقتدار مهم است و نه استقلال سیاسی مرتجعین – فراموش نشود.
– اینکه بین مرتجعین غربی و شرقی کدام پیروز می شوند، قابل پیش بینی نیست چون ذهن انسان خلاق است و میتواند شرایط را تغییر دهد و چیزی از قبل تعیین شده نیست.
– وضعیت قربانیان اقتدارگرائی، یعنی زنان، کارگران، رده های پائین هیراشی قدرت در جهان، بسیار خراب است، مارکسیسم بجانب انقلابیگری پوست نیانداخته و تجدید نظرها از محتوای ارتجاعی اش خارج نشده است و مارکس بدبخت آلت دست شده است. مارکسیستها باید پوست بیاندازند و مارکسیسم را به جعبه آشغال بیاندازند. بسیاری از آنارشیستها باید انقلاب کارگری و امپریالیسم را بهتر از گذشته بفهمند و بخشا از یعضی از مارکسیستها بیاموزند و دنبال ماتحت لیبرالها راه نیافتند و به جناه چپ آنها تبدیل نشوند و افتضاح ببار نیاورند که دیدیم در شورش زن زندگی آزادی همگی وا رفتند. یکی دیگر از وارفتن آنارشیستها در آمریکاست، رای دادن به بایدن از ترس فاشیسم. آنارشیستها باید با دشمن فاشیست روبرو شوند، نه اینکه پشت سر لیبرال-امپریالستها قایم شوند.
**
معنی لغات و توضیحات کوتاه:
– انقلاب یعنی از بین بردن سلطه انسان بر انسان، یعنی بوجود آوردن جامعه غیر هیراشی و اشکال مشخص آن مثل مردسالاری، بردگی مزدی و امپریالیسم.
– ارتجاع یعنی سلطه طلبی و اشکال مشخص عینی و زیستی آن ( زیست = فرهنگ) مثل مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و هیراشی.
– رشد نیروهای مولده اصلا تفاوت بین انقلاب و ضد انقلاب و ارتجاع را توضیح نمیدهد. رشد نیروهای مولده و تغییرات در مناسبات تولیدی فقط بیان میکند که انگلهای جامعه چطور بصورت فرهنگی بقیمت بدبختی قربانیان، در حال تکامل هستند. ماتریالیسم تاریخی فرضیه ای در مورد انسان و کلا ، گرچه بهتر از بقیه، ناقص الخلقه است.
– انقلاب تغییر عظیم فرهنگی در روابط درونی انسانهاست، تغییری بصورت غلبه ضدیت بر اقتدار بر اقتدارگرائی موجود، تا نابودی کامل سلطه طلبی در کلیت فرهنگ (هستی انسان). تا به امروز انقلابی وجود نداشته و تکامل ارتجاع بوده است و پیدایش سرمایه داری سال به سال قربانی بیشتری گرفته، از جنگهای استعماری سرمایه داری قرنهای 16 و 17 ، تا جنگهای درونی اروپا در قرن هجدهم و نوزدهم تا جنگ اول و بعد جنگ دوم و حالا آدم کشی های چند صد هزار نفری تا میلیونی در چهل سال گذشته. اینها انقلاب نبوده، ضد انقلاب بوده. مارکسیستها باید ذهنشان را تعمیر کنند و ایدئولوژی سازی نکنند و مارکس را مقدس نبینند و انقدر بورژوازی را تقدیس نکنند.
– در کامنت قبلی ذکر شد که سرمایه داری یعنی عیاش، دروغگو، شیاد، آدم کش، زن باز. سرمایه نداریم، سرمایه دار داریم و گفته شد یعنی چه.
.
آنارشیست
مهمترین دلیل پیدایش اصل جمهوری اسلامی و یا بهتر گفته شود مقاومت اسلامیون در مقابل امپریالیستهای غربی، نه ملی مذهبی ها و اصلاح طلبان، ورشکسته بودن اخلاقی و سیاسی مارکسیستها، مخصوصا سوسیال دموکراتها، و دموکراسی های امپریالیستی غربی است. برای همین است که از همان ابتدا، جمهوری اسلامی نزدیکی بیشتری به چین و روسیه احساس میکرد و روابط تیره با آنها برقرار نکرد. اسلامیون،دقیقا از این ارتجاع مارکسیستها و غربی ها استفاده کردند و توده های لازم برای حاکمیت ارتجاعی خودشان را بوجود آوردند. این روند هنوز ادامه دارد و در شرایط فعلی، بسیار حاد شده است ، چون تضادهای بین ارتجاع دموکراسی امپریالیستی غربی با شرقی ها بیشتر شده است و حاکمیت جمهوری اسلامی را هم بخطر انداخته است.
.
از ابتدای پیدایش سرمایه داری در غرب، بر خلاف عقیده مارکسیستها، کشورهای غربی حالت تعرضی و استعمارگرانه داشته اند، یعنی امپریالیست بودند. خروارها سند اثباتی برای این حکم وجود دارد. مارکسیستها این واقعت را نمیتوانند بفهمند چون فهم اخلاق ندارند.
.
توضیح فساد اخلاقی حاکمیت دموکراسی های غربی اصلا مشکل نیست. ضد زن هستند، زن باز هستند، زنها را لخت میکنند، مثلا در ورزش و هنر سینما و غیره، یعنی مردسالاراند. از لحاظ سرمایه داری، استثمارگرند و از لحاظ نظامی، امپریالیست و در کار گروهی، سیستم احمقانه پرور استبداد هیراشی دارند. البته، درستش این است که بگوییم، دزد هستند، آدم کش و شکنجه گر و تروریست و متجاوز هستند. برای تک تک این خصوصیات اخلاقی حاکمین غرب سند و مدرک کافی وجود دارد و قربانیان آنها نه خارجی ها بلکه خود زنان و کارگران خودشان هم هست و بزبان خود آنها میتوانیم آنها را بفهمیم. برای همین اصلا فرقی اخلاقی بین حاکمین جمهوری اسلامی با آنها وجود ندارد. هر چه اپوزیسیون مقیم غرب در مورد رژیم میگوید، که معمولا درست است، عمدتا در مورد رژیمهای کشورهایی که در آن هستند نیز صادق است.
.
حال فساد مارکسبستی. توضیح فساد اخلاقی مارکسیستی متاسفانه به مارکسیسم محدود نیست و به مارکس بر میگردد. ماتریالیسم تاریخی مارکس دو ایراد دارد که یکی مربوط به فقدان درک خلاقیت انسان در تکامل است و دیگری نفی نقش اخلاق در تکامل انسان. فعلا اولی را کنار بگذاریم و به دومی بپردازیم.
.
ماتریالیسم تاریخی مارکس فاقد اخلاق است و عمدتا نقش اساسی آنرا در تکامل انسان نفی میکند و انسان را بصورت موجودی مثل مورچه می فهمد که دائم دنبال سیر کردن شکم بوده و برای آن هر غلطی میکند. از این زاویه، انقلاب را نه اخلاقی بلکه فنی می فهمد. ماتریالیسم تاریخی مارکس، انسان را توضیح نمیدهد، بخش حاکم انسان را توضیح میدهد. برای همین بخش بزرگی از هستی انسان در آن حذف شده است. این فساد را در بیانات تئورسینهای آنها، مخصوصا سوسیال دموکراتها میتوان مشاهده کرد و توضیح داد. ریشه قضیه در این است که بر طبق دیدگاه مارکسی از تاریخ، مفهوم انقلاب از مفهوم خوب جداست. برای همین، انقلاب میتواند توسط بد ها انجام شود ، چون مهم خوب و بد نیست، مهم درجه رشد نیروهای مولده است. وقتی بورژواها و یا فئودالها، نیروهای مولده رشد میدهند، انقلابی اند. پس، در انقلاب مارکسی، اخلاق وجود ندارد و استثمارگر میتواند انقلابی باشد. بیخود نیست که سوسیال دموکراتها در مقابل اعمال شنیع دموکراسی های غربی لال و کرند که هیچ، آنها را مفید و ضروری و قابل تقلید میدانند و با آنها در رواج فرهنگشان همکاری میکنند. نظریه مارکسی در ارتباط با حق داشتن (حقوق) در حقیقت گانگستری هم هست، هر که زورش بیشتر، انقلابی تر، زور از تکنولوژی می آید، کسانی که تکنولوژی دارند، انقلابی اند. بر این اساس، آنها شورش زن زندگی آزادیرا که مورد حمایت بود را انقلابی دانستند و با امپریالیستهلی غربی همسو شدند و هنوز اصرار دارند که ان شورش در واقع انقلاب بود. انقلاب بود چون تصاوریش غربی بود، بی حجابی، لباس غربی، آرایش غربی، موسیقی غربی، فوتبال غربی، هنرپیشه غرب و غیره. اینها شهروندان دموکراسی خواه هستند! سوسیال دموکراتهای ایرانی در واقع فروشنده اخلاقیات بنجل حاکمین غربی هستند نه انقلابیون غربی، چون انقلابیون غربی، ناقد این نوع اخلاقیات اند. حال با این توضیحات میتوان گفت که ریشه غلبه بورژوازی اسلامی کجاست، سو استفاده از فساد مارکسیسم و دموکراسی غربی.
.
نحوه برخورد به ارتجاع نباید مارکسیستی باشد. باید انقلابی باشد. نباید ارتجاع در لغات علمی گم شود، باید لغات علمی اش حامل اخلاقیاتش هم باشد. برای همین، سرمایه دار صرفا سرمایه دار نیست، مردسالار است، عیاش است، شیاد است،، دزد است، آدم کش است و غیره. اعمال سرمایه دارهای بزرگ را میتوان در اعمال سیاسی و نظامی آنها و وجود دست نخورده فساد در سطح کلی جامعه مشاهده کرد. سرمایه دارهای کوچک چطور؟ بقال سر کوچه شیاد نیست؟ زبان باز نیست؟ دروغگو نیست، مردسالار نیست، جاسوس (فضول) اهالی و زنان و کارگران نیست؟
.
اگر این گفته های فوق را جدی بگیرید، خواهید فهمید که وقتی میگوییم انقلاب فرهنگی است نه سیاسی، یعنی چه و چه رویکردی را می طلبد.
.
آنارشیست
این مقاله جای کامنت دارد، بقیه فعلا فقط رصد میزشود.
.
این جنایتها بخشی از سیاستهای امپریالیستهای غربی در رقابت با امپریالیستهای شرقی است. از زمان پیدایش سرمایه داری، امپریالیستهای غربی استعمارگر و متجاوز بوده اند و همیشه انرا به بهانه دموکراسی و خواست مسیح و موسی و متمدن بودن و ضدیت با وحشی گری قربانیان، توجیه کرده اند. اما منطق زندگی انسان اینطور است که در مقابل زور مقاومت میکنند، حال چه انقلابی و یا ارتجاعی. فعلا، با افتضاح مارکسیسم، مقاومت انقلابی وجود ندارد و این فجایع ادامه خواهد داشت.
.
برای خروج از رکود انقلابی، باید چندین موانع را از میان برداشت. سه تای آنها را صرفا لیست میکنم:
.
مقدمه: درد از اپوزیسیون فاقد ادعای کمونیسم نیست، چون آنها خود را بخشی از ارتجاع تعریف میکنند و رابطه ما کمونیستها با آنها رابطه با سایر ارتجاعیون است. درد درونی است.
.
قدمهای اول برای شکل دادن به مقاومت و در آینده تعرض انقلابی به ارتجاع حاکم بر بشر:
.
– سوسیال دموکراسی دموکراسی خواهد لیبرال مارکسیستی که همیشه از لحاظ فرهنگی و در نتیجه سیاسی، نوکر و کلفت و هوادار امپریالیستهای غربی بوده است، باید نقد و از صحنه انقلاب بیرون انداخته شود.
– مارکسیسم بلشویکی در مقابل جنایت پیشگی امپریالیستی سوسیال دموکراتها رو سفید است، اما بعلت مولد استالینیسم بودن و دیکتاتوری بر طبقه کارگر، باید از انقلاب بیرون انداخته شود.
– الترناتیو در مقابل ارتجاع حاکم باید بصورت فرهنگی-تشکیلاتی فهمیده شود نه سیاسی دولتی .یعنی در محل کار و زندگی و در تضاد و نافی نظم موجود در روند تولید و بازتولید زندگی. به عبارت دیگر، با سیاست باید بصورت فعال، غیر سیاسی و شورایی رفتار کرد. هر وقت که به مسائل اساسی زندگی می پردازیم و در آن آتوریته و سلسله مراتب وجود ندارد و تمام قضایا بدون پنهانکاری بیان می شوند، سیاست وجود ندارد. سرنگونی در حقیقت غیر سیاسی کردن جامعه است، بوجود آوردن جامعه بدون سرپوش و پنهاکاری.
.
آنارشیست