Comments

دوستان مردم ایران کیانند؟ دشمنان مردم ایران چه کسانی هستند؟ – هادی میتروی — 8 دیدگاه

  1. یک موضوع در ارتباط غیر مستقیم با کامنت قبلی.
    به سایت بی بی سی، دویچه وله فارسی و امثالهم مراجعه کنید. چرا آنها اعمال شنیع و پست فطرتانه دولتهای خود را بزبان فارسی نقد نمیکنند و فقط به دولت ایران می پردازند؟ کار آنها پرداختن به مسائل ایران نیست، کار آنها پرداختن به مسائل کشور خود بزبان فارسی است، طوری که ما با جامعه آنها آشنا شویم. ولی وقتیکه سایتهای آنها را میخواهیم، ما داریم عقاید مطالب عمال امپریالیستها و اربابان بردگی مزدی فارسی زبان را میخوانیم.
    پدیده ها را باید درست مشاهده و مطالعه کرد. مشاهده و مطالعه درست میگوید که سایتهای فارسی زبان متعلق به موسسات کشورهای دیگر همگی مقاصد پلید و جنایتکارانه دارند. بی بی سی و رادیو فردا و غیره را بعنوان موسسات رذل و امپریالیست و استثمارکر سرمایه دار باید نقد کرد.
    کمونیست آنارشیستها و مارکسیستها به این مسائل بی توجه هستند چون بعنوان مهاجر احساس میکنند که نباید با ارتجاع کشوری که هستند مبارزه کنند چون ان مرتجعین به انها لطف کرده اند. خیر، لطف نکرده اند، مهاجرین قرار است برده مزدی باشند و دلشان نسوخته است. اگر دلشان می سوخت که امپریالیست نبودند.
    آنارشیست

  2. یک نکته بسیار مهم:
    کمونیست آنارشیستهای داخل ایران، فقط وقتی باید برای کمونیست آنارشیستهای خارج ایران ارزش قائل باشند که ببینند آنها دارند در کشورهایی که هستند با ارتجاع محیط شان مبارزه میکنند. پس، ما همه آنارشیستهای خارج ایران باید در ارتباط و در همکاری با آنارشیستهای خارج ایران باشیم تا آنارشیستهای داخل ایران روی انترناسیونالیسم ما حساب کنند. از خارج که نمی شود با ارتحاع داخل ایران مبارزه موثر و علمی کرد. در مبارزه علمی باید دائم اطلاعات فرهنگی دست اول و حضوری کسب کرد، بدون بودن در ایران که نمیتوان چنین اطلاعاتی داشت.
    این حکم در مورد مارکسیستهای داخل ایران هم صادق است. البته بهترین کار یرای مارکسیستهای داخل و خارج ایران این است که مارکسیسم را بیاندازند دور چون مارکسیسم در عمل اصلا بصورت یک سری ایده منسجم وجود خارجی ندارد. مارکسیسم تفاسیر یک عده عاشق مارکس از عقاید او بر اساس سلایق شخصی شان است و اصلا پایه و اساس علمی و متطقی ندارد.
    حال مثلا کمونیست-آنارشیستها و مارکسیستها را خطاب کنیم چپ. چپ خارج کشوری که با بورژواهای حاکم بر خود در خارج مبارزه نمیکند، شیاد است. مثلا، در فرانسه. چپ ایرانی در فرانسه باید با بورژواهای فرانسه مبارزه کنند، و باید عقاید انها را در ارتباط با آن جامعه سنجید. آیا چنین کاری میکنند؟ نه؟ همه آنها بورژوا امپریالیستهای جنایتکار کشوری که در آن زندگی میکنند را ول کرده اند و مثل خائن ها (در فرهنگ بورژوازی) فقط علیه دولت ایران فعالیت میکنند.
    قرار و رسم بوده است که در مبارزه طبقاتی بین مبارزات همه کشورها پیوند بوجود بیاید، وقتی در کشوری که هستی مبارزه طبقاتی نمی کنی، چه پیوندی؟
    بعضی از مارکسیستهای ایران مثل سازمان چریکهای فدایی خلق میگویند باید مبارزه مسلحانه کنند، مثلا خانه تیمی درست کنند و اعدام “انقلابی” کنند. خب، آنها که در کشورهای بورژوا امپریالیستی هستند با بورژواهای مستقیما حاکم بر آنها چگونه مبارزه میکنند؟ چه تشکلی ضد بورژواهای محیط خود دارند؟ عضو چه تشکلی هستند؟ چکار دارند میکنند؟ آنها و بقیه چرا ول کرده اند و ایران را چسبیده اند و خالی بندی میکنند! توضیح بدهند تا ببینیم که ریاکاری نمیکنند.
    آنارشیست

  3. پاسخی به سئوال اصلی مقاله، دشمنان مردم کیانند؟
    پاسخ مقاله هست: کسانیکه حقایق را پنهان میکنند. آیا این پاسخ درستی است؟
    نه. چرا؟
    یک مرتجع میگوید این حقیقت است که من بر تو حاکم هستم و تو برده من هستی. در اینجا مرتجع چیزی را پنهان نکرده اما دشمن استثمارشونده است. ارباب حاکم میگوید این حقیقت است و اگر مقاومت کنی، تنبیه خواهی شد. .
    پاسخ درست به سئوال این است:
    همه کسانیکه دنبال سلطه هستند چون سلطه طلب خوب و دوست نداریم، سلطه طلبی یعنی گرفتن حق تعیین سرنوشت از افراد و یا سرنوشت دیگران را تابع نیازهای سلطه گری خود کردن.
    ادامه مقاله در حقیقت توضیح این سلطه گری و نتایج آن است. این مسئله باید درک شود که حقیقت آزادی نمی آورد. مثلا، نژاد پرستان معتقدند که باید نژاد پرست باشند، آنها منافعشان را اینطور تشخیص میدهند و اشتباه هم نمیکنند و علنا ممکن است بیان کنند و میتوانند هزاران سال بر قربانی حاکم باشند و استثمارش کنند. دشمن طبقاتی الزاما در همه جا دروغ نمی گوید. .
    پنهان کردن حقیقت چه مقوله ای است؟
    پنهان کردن حقیقت وقتی است که برای حاکم، حقیقت صرف ندارد. افشا شدن هم به آزادی کمکی نمی کند مگر در عمل رهایی از ارتجاع..
    آنارشیست

  4. پاراگراف آخر مقاله فوق، بمعنی کنار گذاشتن شعار سرنگونی است که کار درستی است، البته بشرطی که چند اصل مارکسیستی را فراموش کنید و معیار نکنید. این اصل ها:
    ۱ – بورژوازی یک وقتی مترقی بود!.
    ۲ – اتوریته ضروری است.
    ۳ – انقلاب کمونیستی یک ضرورت تاریخی است.
    ۴ – باید حزب درست کرد و در روند سیاسی بورژوازی، بورژواها را به چالش گرفت. برنده شدن در جنگ دموکراسی.
    ۵ – برای دیکتاتوری پرولتاریا باید حزب درست کرد.
    ۶ – مارکسیسم علم است.
    ۷ – ماتریالیسم دیالکتیک فلسفه مارکس است.
    ۸ – فلسفه مهمتر از علم است، فلسفه میتواند علمی باشد! “فلسفه علمی” معیار است. فلسفه، کلا معیار است.
    ۹ – دیالکتیک یک‌ منطق است!
    ۱۰ – اگر دیالکتیک ندانیم، انقلاب به کجراه خواهد رفت. پس معیار است.

    بحثی که باقی می ماند این است که کار کمونیستها در خارج ایران چه خواهد بود؟
    کلا، خیلی ساده: بین خارج و داخل ، بین مبارزه با ارتجاع ایرانی و ارتجاع غیر ایرانی، تفاوتی قائل نشد. پس مضمون کار یکی است و با اصل انترناسیونالیسم انقلابی، میان داخلها و خارج ها ارتباط و همبستگی برقرار خواهد شد.
    آنارشیست

  5. تا آنجا که یادم هست، اگر اشتباه نکنم، آقای نویسنده هوادار بلوک متحد سوسیالیستی است. کامنتی زیر این بیانیه نوشتم:
    بیانیه‌ی نشست اضطراری مجمع عمومی بلوک متحد سوسیالیستی
    در آن کامنت به اختصار توضیح دادم که چرا بلوک متحد مارکسیستی (سوسیالیستی نوع شما) موفق نخواهد بود. قبلا هم در جایی دیگر توضیح داده بودم.
    آنارشیست

  6. پس، با دو کامنت قبل می بینیم که، گنده گویی کمکی نمیکند. “ماتریالیسم دیالکیک” نویسنده قرار بود او را متوجه کند اما هنوز نکرده. پیشنهاد من به نویسنده این است که ماتریالیسم دیالکتیک را بدور بیاندازد و با روش علمی مرسوم در صنایع فکر کند و ماتریالیسم تاریخی اش را هم نقد کند و آنرا تکامل دهد و از شکل فعلی گنگ و قابل سوء استفاده ، نجات دهد. اصلا این اصطلاح ماتریالیسم در ماتریالیسم تاریخی، خزعبلات است. انگلس میگوید مسئله تفوق ایده است بر ماده یا برعکس!! مارکسیستهای دنبال نخبه رو هم طوطی وار دنبال او راه افتادند. برای گفتن آن جمله انگلس، باید ایده و ماده را دو چیز جدا فرض کرد. اما چنین فرضی قابل اثبات نیست، پس، انگلس در دوالیسم گیر بود. مارکس راه خروج از این دوالیسم را در نوشته های اولیه خودش بروشنی بیان کرده: طبیعت گرایی نه ماتریالیسم. مارتریالیسم نمینواند خود را از دوالیسم رها کند و در زندان آن تا ابد گیر است. دیالکتیک هم منطق نیست، متافیزیک (انتالوژی) است. خود را از نگاه مذهبی به مارکس و انگلس رها کنید، امام حسین و حسن و علی نیستند.
    آنارشیست

  7. در پاسخ به (۱) کامنت قبل، ممکن است گفته شود که بورژوازی مولد بهتر از بورژوازی رانتی است، چون بر اساس ماتریالیسم تاریخی، این بورژوازی صنعتی است که شرایط انقلاب کمونیستی را فراهم میکند. چه این ایده و چه سیستم تفسیری ماتریالیسم تاریخی پشت ش، خزعبلات است.
    .
    ۱ . بورژوازی صنعتی و رانتی بهم وابسته هستند و همدیگر را حیات میدهند. شونیسم ملی بورژوازی هست که رانتی را بد و صنعتی را خوب می بیند. در چپ، این بورژوازی، بلشویسم است. سوسیال دموکراتهای راستین به نوکری و سرمایه رانتی اش راضی خواهند بود، همین الان ش هم هستند. بلشویکها میخواهند رقیب کشورهای صنعتی شوند، برای همین نیازمند صنعت هستند. اگر سوسیال دموکراسی هم خیلی وطن پرست بشود، بلشویک می شود تا در چهارچوب بورژوایی فکرش در تناقض نیافتد.
    .
    در ارتباط با ایران، فقط انقلاب بلشویکی ایران بورژوا-صنعتی درست میکند و نمونه های عاقبتش هم چین و روسیه فعلی هستند، اگر کوبا را در نظر نگیریم. وضعیت ونزوئلای سوسیال دموکرات هم پا در هواست. اگر انقلاب کمونیستی میخواهید، باید دنبال انقلاب جهانی باشید. با انقلاب جهانی است که تعصب رشد محلی صنعتی بورژوایی حاکم نخواهد شد، انقلاب جهانی به این معنی نیست که از محل زندگی خود شروع نکرد. در حقیقت لازم است که از محل زندگی خود آغاز کرد تا نمونه ای برای دیگران باشد تا با اتحاد با کارگران کشورهای دیگر، انقلاب را جهانی کنند.
    .
    کلا درست نیست سرمایه دار صنعتی و سرمایه دار رانتی را در عملکرد اجتماعیشان جدا کرد. اینها بهم وابسته اند. اقتصاد را خوب و جامع مطالعه کنید، متوجه خواهید شد. سرمایه رانتی نقشی بزرگ برای صنایع ایفا میکند. در ایران، ایندو سرمایه جدا بنظر می آیند چون ایران تحریم شده و صنایعش از کار افتاده، ولی حتی پول لازم برای رانت از فروش نفت حاصل می شود که سرمایه صنعتی است.انقلاب علیه سرمایه رانتی را فراموش کنید، توهمات است. دنبال ریشه سرمایه رانتی بروید، خواهید دید.
    .
    ۲. صنعتی ترین نوع یک حاکمیت سرمایه داری، از پیشرفته ترین ابزار اختراع شده برای مهندسی مغزی، جاسوسی از توده ها، سرکوب، اعدام ، ترور و استعمار استفاده میکند و بطور نسبی بر بردگان مزدی ضد خودش پیروز باقی می ماند. تا وقتی که اصل حیات حاکمیت کشور صنعتی زیر ضرب و نابودی نرود، یعنی بردگی مزدی اش، استبداد ضد کارگری موجودش ممکن است مثل سیستم برده داری و فئودالی و شیوه تولید آسیایی و هر چه (آمریکای لاتین قبل از استعمار)، هزاران سال دوام پیدا کند و شاید هم تا ابد. هیچ منطقی در حاکمیت “سرمایه داران صنعتی” وجود ندارد که تضمین کند انقلاب کمونیستی موفق خواهد بود. تنها تضمین انقلاب موفق، رشد و پرورش ایده کمونیسم و انقلاب در جامعه است.
    .
    آنارشیست

  8. درست،
    ولی،
    1 – بورژوازی غیر رانتی به همان اندازه بورژوازی رانتی استثمارگر و سرکوبگر است. بورژوازی، کوچک و بزرگ، حتی در علمی-صنعتی ترین نوع تولید، انگل جامعه است. بورژئازی مولد نداریم؛ کارگران تولید میکنند نه بورژواها. 99 درصد مهندسین حقوق بگیر و برده مزدی هستند. اینهم از حقایق است. بعضی از مواقع یک بورژوای مهندس و یا دکتر، اول یک چیزی را اختراع میکند که مولد است، اما بعد از طریق استثمار کارگران زیست میکند، یعنی با اختراع حاکم می شود و با استثمارگری ادامه میدهد، یعنی اول مولد و بعد انگل می شود.
    2 – میخوانیم که اکثریت عظیم تولید کنندگان، در مقاله، خواهان حداقل زندگی شرافتمندانه هستند. چه بد، داشتن حداقل در معیشت و فراموش کردن بردگی مزدی و بدیختی های سیستم که شرافتمندانه نیست. شرافتمند دانستن کارگر راضی به حداقل، فقط از زاویه بورژوازی شرافتمند است چون توسری خور است. کارگر شرافتمند، کارگری است که میخواهد بردگی مزدی را الغا کند.
    3 – باز هم هست، اما کلا مقاله بد نیست.
    آنارشیست

دیدگاهتان را بنویسید

نشانی ایمیل شما منتشر نخواهد شد. بخش‌های موردنیاز علامت‌گذاری شده‌اند *

این سایت از اکیسمت برای کاهش هرزنامه استفاده می کند. بیاموزید که چگونه اطلاعات دیدگاه های شما پردازش می‌شوند.

HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>