نه مردمی برابر نیرنگ کاران ولائی ،
بهنام چنگائی
اینک بیداری توده ای و دانش اندیشه مدار زیر پرتو تجربه های سیاه و خونین و آگاهی های تاریخی و واقعی خود از دین و ولایت آن، برابر رژیم ضدبشری و ترفندهای انتخابات آن بپاخاسته است. در این هوشیاری بی مانند کارگران، زنان، جوانان و همه ی لایه های اجتماعی و لهیده شده ی ایران که توسط فاشیسم شیعی زندگی شان ویران شده، همگی به انتخابات رژیم نه کلان گفته و خواست خود را یکبار برای همیشه بر پای خرد خویش اجتماعی طبقاتی یکدست و استوارکرده اند؛ حالا بگذار رژیم و سرکردگانش مدعی شرکت بزرگ توده ای شوند، دروغی که دیگر آبروئی در ایران و جهان نخواهدداشت.
این جنبش های هدفمند و خودباوری های کلان و خیزش های رنگین نه گوئی های سراسری به انتخابات مچل سرا ولایت، 45 سال سیاه و خونین و ننگین می خواست تاکه اینگونه و اینک بخوبی بتواند چنین دانا و سازش ناپذیر برابر نیرنگ های بی پایان الهی، دینی، ولائی و همچنین مزدوران درنده و آدمخوار فاشیسم شیعی بایستد که اکنون ایستاده است. چراکه درین دوران هراسناک و مرگبار تاکنونی دین دولتی هیچ کار پلشت و ضدبشری ای نمانده که نکرده باشد و درست در زیر سایه ی سر رحمت خدا و حکمت اسلام و برتری مذهب شیعی و پاکدامنی گردانندگان آن، می بینیم که دیگر نان و آب کافی هم بدست کارگران که نه به شکم گرسنگان و نیازمندان میلیونی هم نمی رسد، چه رسد به دید و لمس زندگی که دیریست از ایران الهی رخت بربسته است! و در این بازار مکاره تدارک ترفندهای شیعی و سازماندهی سیستماتیک دشمنی افکنی ها برای کسب جهان اسلام آقا، دیریست که کارگران و مردم کارمزد و لایه های میانی کشور را قربانی اهداف پست و شوم فاشیسم شیعی کرده و بسیاری شان یا پاکباخته اند و یا بیمارند و یا بیکارند و یا گرسنه و بی جان، و بیرون از حق داشتن زندگی اسیر نظام الهی می باشند و یا بسیارانی از آنها به خاک و خون چه کنم ها کشیده شده و ناامید نشسته اند. و خامنه ای خرافه خوار و چرندباف و دروغگو هنوز از فتح قله های رفاه زندگی مسلمانان می گوید و از شکوفائی اسلام رحمانی دم می زند و همزمان همین قربانیان رژیم فاسد و چپاولگر و هرزه را بی شرمانه به رفتن پای صندوق های رای می خواند.
اگرچه می دانیم در جهان ارزش شناختی و حقوق بشری هیچگاه اسلام حق انتخاب به بنده اش نداده و نمی دهد، و بی گمان برای هریک از جهانیان با هر آرمان و باوری نیز نمی باید چنین بوده و یا باشد، پس پرسیدنی ست که با رای دادن ما چه بدست می آوریم؟ هیچ! مگر رژیم که می تواند ادعای پایگاه مردمی کند. اینکه خامنه ای و خرچنگانش می خواهند ما دوباره گول زده و پای صندوق های رای بکشانند یک تف سربالاست که اینک بسوی خود رژیم بازخواهدگشت. آخر مگر نمی باید هرگونه ” انتخابی ” برای ساختن هر” ساختاری و یا پردازشی” تنها در سایه ی تضمین و وجود امکان های فراوان میسرباشد تا” برگزیدگی های آزاد ” متصورشود؟ تا رای دهندگان بتوانند یکی از آن ” پیشنهادها ” را برچینند و برگزینند! آیا چنین امکانی در ایران ولائی وجود خارجی دارد؟ نه! پس پرسیدنی ست انتخابات برای چیست؟ آنگاه که برگزیدن اجباری و بی معناست و ارزش سنجشی ” اراده انسان آزاد و مستقل ” را نداشته باشد و حقوق زندگی و سرزندگی را با آن انتخاب بدست نمی آورد و از آن هم بسی مهمتر اینکه: هر کسی سهم و خواست خود را در آن برگزیدگی و فراروئی های سیاسی و … آتی نمی ببیند.
پرسیدنی ست! آیا در کشور رنگین کمانی ما هر شهروندی با این رژیم ولایت فقیه مطلق که جز” دیگران ستیز ” نبوده و نیست؛ ممکن و متصورمی باشد که با رای هرکدام از ما حقوق ناچیز زندگی دلخواه و نه حق برگزیدن ساختار سیاسی کشور را بشودیافت؟ پاسخ هرگز!. در همین تازگی در جائی خواندم که یک خانم کارشناس تلویزیون آخوندها می گفت: سر سپردگی و پذیرفتن بی چون و چرای ولایت فقیه یک تمرین است برای ” زمان ظهور” که اطاعت کردن را تمرین کرده باشیم. این خانم کارشناس تربیت شده در دم و دستگاه نادانپرور ولایتی ست که او هنوز اینهمه بردگی، ویرانزدگی و سرشکستگی تاکنونی ما را تازه تمرینی می داند برای آقای غایب خویش تا وی ” امام زمان ” شرایط را مساعد ظهور خود بداند و به ایران ویران بیاید! براستی چنین چرندبافی هائی جز چندش برانگیزی نیست و البته عمری بلند و ویرانگر در تاریخ کشور ما و کشورهای مسلمان داشته و دارد.
در درازای تاریخ و هماکنون جهانی، سران ادیان در قدرت و یا در پی کسب آن بخوبی دانسته و امروزه بیش از پیش روشن ترمی دانند که تجارت دین بی کمترین هزینه، ولی بسیار پرسود و کهکشانی قدرت آفرین است؛ همانگونه که همین تبهکاران پلید و زشت خوی این مذهب شیعه نیز در ایران آشکارا و در درازای قرن ها بدان حکمت پی برده اند. از همینرو آنان پیشین و اینان کنونی تلاش ریاکارانه کرده و می کنند تا با انتخابات بی آبرو و چندشناک خود تنها رقبا و ناسازگاران گروه مافیائی خود را کنارزده و بی رقیب شوند و بی موی دماغ در قدرت الهی شان سرمست بمانند؛ تا به یاری ساختار پیشاروی خود، هرچه آسان تر و مافیائی تر از دارائی های کشور بهره ورشده و بی رحمانه تر جنائی حکومت کنند و دست بازتر و فرقه پرورتر توسط مزدوران خویش اینگونه که تاکنون تجربه کرده ایم یاری شوند که ما در کشور بخون نشسته ی خود دیده و می بینیم و از سوی دیگر برآوردهای سیاسی، و دله دزدی ها و درآمدهای کلان میلیاردی شان روزبروز هنگفت تر و انباشته شود و گردهمآئی های ویرانگرشان هولناکتر و بی پاسخگوتر بین خودشان بماند، و دلبخواه تر خودکامگی اسلامی ـ ولائی کنند و برابر هیچکس پاسخگونباشند.
در هر دوره ای از این انتخاب های پوشالی ـ مافیای فاشیسم شیعی ـ ولائی و البته با هریک از گروه های همراه ولایت که تفاوتی چندان باهم نداشته اند ما پیوسته و بی کم و کاست در برابر باندهای خمینی و خامنه ای باخته ایم و ریشه ضدبشری حاکمیت ولائی در هر دوری ژرفتر و ضدبشری تر شده است. حالا فرق نمی کند که رژیم با کدام بخشی ازکانون مدعیان هماهنگ شده و با کدام بخش های دیگر دشمن! سرکرده ها و گردانندگان دین دولتی همگی نیرنگبازبوده و همگی می دانسته اند که اگر سرسپردگی و گوش بفرمانی در مریدان یا امت مسلمان از دست رود، شیرهای نفت و درآمدهای آسمانی معدن های بی شمار نیز از دست آنها بیرون خواهدرفت و ناگزیر می باید چنین نشود! و چاره ی آن نیز برایشان در برابر مردم تنها، ایجاد ترس از خدا و پاسخگوکردن توده های ساده دل در برابر فردای مکافات و سرسپردن مومن واقعی به چنین دکانی بوده است که کالاهایش خرافه و یکه تازانش درنده اند و وعده هایشان پوچ، و بازتاب های ذهنی مذهبی شان چیزی نیست جز تخم وحشت از جهنم که در جان و دل هر نسل از مردم عامی کاشته می شود. ازینروست که سران ادیان و مذاهب و بویژه همین گزمگان شیعی با هزاران هزار مسجد، منبر، عزاسرا، امامزاده ها، تعزیه امام حسین و…های شان می خواهند مومن بینوا را هرچه بیشتر بفریبند و بترساند تا آنانرا بهتر مطیع خواسته های قلدری خود کرده و بدنبال اهداف خویش بگرداند.
در 45 سال گذشته این فاشیسم شیعی ولائی نه تنها به باورمندان خود که به بنی صدر، رجائی، هاشمی، موسوی، احمدی نژاد، روحانی و بسیارانی کشته و ترورشده ی دیگر که دست و پا بوس ولایت جنایکار بودند هم خیانت کرد و هیچ بهائی به هیچیک ازین بیدادگران خون آشام اسلام سیاسی در دین دولتی بهانداد؛ بل سران این رژیم ضدبشری بخود چهره ی خدا و احکام صوری و ذهنی اسلام شان نیز پشت کردند و همگی نشان دادند که آنان در هر میانه ای از افت و خیزهای شان جز بسود منافع سیاسی اقتصادی خویش و باندهای تبهکار ولایتی مطیع شان پاسخگو نبوده و نیستند و بی گمان می توان گفت که آنها در پایه هویتی خویش اصولن دارای چنین توان و مرام و مسلک دستکم پوشالی هم که شده نیستند و می شود چنین گفت: آنها بی بهره از شناسه های انسانی می باشند.
بنابرین ادیان خدائی تا پابرجائی نادانائی ها و چیرگی ساختار بهره کشی انسان از انسان بی نیاز از یاری ما پابرجا مانده و روشن تر بگویم دین و سرمایه در کنارهم و برای یکدیگر آرمیده اند و در سراسر جهان با ارتش های شان خودکفایند و مبارزه طبقاتی راه چاره رهائی نوع انسان از ستم سرمایه و ادیان می باشد. برای دین اسلام نیز چنین است و مذهب شیعی سرمایه سالار هم دلگرم به یاری و هموندی سرمایه سالاری جهانی ست و نه یاری و رای ظاهری ما! گمان بی هوده نبریم که اسلام و سردمداران شیعه نیاز به پشتگرمی گرفتن از بندگانند که ما باشیم! نسبت به فرامین و احکام قرون وسطی خویش می باشد. مگرنه خدا و پیامبران و ولایت روی زمین آن سرراست گفته اند که هیچ انسانی با هر دانش و توانی، نمی تواند هیچگونه دگرگونی ناچیزی را هم درفرامین آن داشته باشد؟ چه رسد به پرسجوشدن از مردم، یا رای دادن و یا تآئید کردن و نکردن آن! مگر می شود با رای دادن حکومت دینی را کنارزد؟ چراکه فرمان الهی ازلی و ابدی ست و خمینی و خامنه ای راهبران آن می باشند. راهبر زمینی خدا یا همین خامنه ای، ایشان جز رابط خدا با انسان بیش نیست، آیا این جانشین خدا در روی زمین ما می باید همان فرامین و دستورهای خدا را بنام ولایت فقیه مطلق در ایران به پیش برد و یانه؟ آری او این احکام را با یاد خدا به پیش می برد، در حالیکه خود او هم در برابر خواست و اراده ی خدا هیچکاره می باشد! پس برای مومنان انتخابات کشک است و بی فایده! و پابرجائی رژیم معنی اش جز تابعیت مطلق و بی چون و چرای ولایت نیست. ازینرو گریزناپذیر باید پذیرفت که با رای گیری نمی توان راهکار دیگر و بهتری یافت. چراکه جای پای خدا درینجاست و با قبول و یا رد احکام خدا نمی توان دگرگونی ناچیزی در اوامر آسمانی او داد؛ مگر با همبستگی اجتماعی ـ طبقاتی و جدا ساختن دین از دولت و دورریختن دکان آخوندیسم به زباله دان تاریخ.
بهنام چنگائی یازدهم اسفند 1402
برای فاکت بیشتر در حکم بدرد نخور بودن گزینه دولت غیر دینی در خدمت کمونیسم، این کشورهای نزدیک به ایران را هم میتوان مثال زد. همگی دولت غیر دینی دارند:
رژیم سوریه، اردن، مصر، ترکیه، پاکستان، هندوستان، گرجستان، قزاقستان، آذربایجان و غیره.
اینهمه فاکت کافی نیست؟ برای ذهن بسته و منتظر انتقام، نه انقلاب، نه.
آنارشیست
کلا ،
دولت سکولار نه مذهب را از بین می برد و نه بردگی مزدی و نه سایر اشکال سلطه را.
مارکسیستها اینرا درک نمیکنند چون نمیدانند که دولت بخشی از کار شکل دادن به سلطه برای استثمار است نه چیزی جدا و در نتیجه نمیتوان دولت کارگری داشت. مثل این است که بگوئیم دولت برده ها باید درست کرد!!!!!
دولت کمونیستی سکولار نمیتواند وجود خارجی داشته باشد. دولت کمونیستی سکولار همان دولت سرمایه داری مارکسیستهای تکنوکرات و بروکرات است.
آنارشیست
از لحاظ علمی میتوان اینطور هم استدلال کرد.
رژیمهای اروپای شرقی مارکسیستی دیکتاتوری، سرمایه داری دولتی و سرکوبگر بودند.
توده های زن و کارگر و سرمایه داران سکولار مخالف دولت تک ایدئولوژی بودند اما درکی از کمونیسم آنارشیستی نداشتند.
آنها همه سرنگونی طلب بودند چون آن دولتها اصلاح پذیر نبودند.
توده های متوهم به چند ایدئولوژی کردن دولتها، رژیمهای خود را سرنگون کردند.
نتیجه؟
همه آن دولتهای جدید تمام ایدئولوژیک دموکراتیک نوکر دولتهای ناتو شدند و نه تنها از لحاظ اقتصادی تا ریشه وابسته و از لحاظ سیاسی ضد کارگر، ضد زن و پرو امپریالیست نیز هستند.
پس، بحث چند ایدئولوژی کردن دولتها بحث غلطی است.
بحث جدایی دین از دولت در حقیقت بحث چند ایدئولوژی کردن دولتهاست نه بحثی علیه مردسالاری، بردگی مزدی و امپریالیسم و غیره.
اوکراین بهترین نمونه فاجعه انقلاب مخملی (جدایی دین از دولت به زبان سیاست در ایران) اروپای شرقی بود. اوکراین شد محل تضادهای آلیگاروشها و بلاخره یکی از کثیف ترین جنگهای قرن فعلی تا به امروز.
آنارشیست
جناب چنگایی،
نوشته اید:
“بنابرین من چنین نگاهی داشته و دارم که روشنگری روشنگران چپ و کمونیست می بایست همزمان به این نگرش ساده هم رسیده باشد که حد و حق اراده ی آزاد مردم برای داشتن و نداشتن عقیده های آنها را بپذیرد تا در میدان و هنگام مبارزه طبقاتی پیشارو چنددستگی و پراکندگی میان نیروی کار برابر سرمایه ایجادنشود اگرچه امروزه بسیاری از کارگران از روی کلیت دین و دینمداری تجربی و خونین خویش گذرکرده اند. بنابرین جدائی دین از دولت پیام این نگرش را به روشنی به کارگران مسلمان می دهد که آنها در برگزینی باور و عقاید و وجدان خویش آزاد و مستقل می باشند. همین!”
.
پاسخ:
.
1 – هر کسی حق دارد هر عقیده ای که میخواهد داشته باشد، کمونیستها هم حق دارند عقیده خودشان را داشته باشند.
2 – داشتن عقیه یک چیز است، عمل به آن چیز دیگر. وقتی به ایده عمل شود، اگر عمل آن ایده مضر به حال اشخاص یاشد، حق آن عمل را باید گرفت.
3 – وقتی توده ها ی زن و کارگر عقیده ارتجاعی حمل میکنند، اعمال ارتجاعی و یا غیر انقلابی انجام میدهند. پس، قبل از عمل باید ایده را تغییر داد تا مجبور نشویم حق عمل به یک ایده ارتجاعی را بعدا بگیریم و یا دوباره نقد کنیم.
4 – کار فعال کمونیست نقد عقاید ارتجاعی در ذهن توده است تا اعمال ارتجاعی انجام نشود و برعکس با ارتجاع مبارزه شود.
5 – وجود ایده جدائی دولت از دین وجود افکار ضد انقلابی در ذهن توده هاست چون این ایده وجود دولت را بفرض گرفته.
پس:
هر کسی میتواند عقیده جدائی دین از دولت داشته باشد، کسی مخالف داشتن این عقیده نیست. تمام بحث این است که این عقیده در عمل ، نه صرفا در داشتن، ضد زن، ضد کارگر و ضد انقلابی است.
در کامنت قبل کمی توضیح دادم چرا جدائی دین از دولت ایده ای ارتجاعی و ضد انقلابی است. اگر سئوال شود توضیح بیشتر خواهم داد.
آنارشیست
جناب آنارشیست درود؛
زمینه سازی برای مبارزه کلان اجتماعی طبقاتی کاری نچندان ساده است که آن گستره ای بدرازای تاریخ خداباوری و پهنائی به چیرگی تنگدستی نیروهای کارگری و کارمزدی و دیگران هموند دارد که هرکدام ویژگی های فرهنگی، ملی و عقیدتی خویش را دارند که می بایست مورد توجه جدی قرارگیرند.
در ایران اسلامزده ی 14 قرنی و بیشتر واپسمانده در شیوه تفکر فئودالی و پیشاسرمایه داری می باید به این نکته ها پی برد که توده های کارگر و کارمزد وابستگی ها و دلبستگی های عقیدتی ناخودآگاهی به دین و مذهب آخوندی دارند که زندگی کنونی آنان را تباه و تاراج کرده است.
بنابرین من چنین نگاهی داشته و دارم که روشنگری روشنگران چپ و کمونیست می بایست همزمان به این نگرش ساده هم رسیده باشد که حد و حق اراده ی آزاد مردم برای داشتن و نداشتن عقیده های آنها را بپذیرد تا در میدان و هنگام مبارزه طبقاتی پیشارو چنددستگی و پراکندگی میان نیروی کار برابر سرمایه ایجادنشود اگرچه امروزه بسیاری از کارگران از روی کلیت دین و دینمداری تجربی و خونین خویش گذرکرده اند. بنابرین جدائی دین از دولت پیام این نگرش را به روشنی به کارگران مسلمان می دهد که آنها در برگزینی باور و عقاید و وجدان خویش آزاد و مستقل می باشند. همین!
باسپاس از شما
شعار جدا کردن دین از دولت، شعاری کاملا ارتجاعی و ضد کارگری است و مقاله را در ردیف بورژوای های استثمارگر ایران قرار میدهد. منافع کارگران در نداشتن دولت و بجای آن مدیریت شورائی و کلکتیو محل کار و زندگی است نه دنبال سیاستمداران و احزاب بورژواها راه افتادن. شورشهای دو دهه گذشته، گرچه دو تای آخری سرنگونی طلبانه بوده است، اساسا شورشهائی اصلاح طلبانه در ارتباط با مسائل اساسی جامعه و انقلاب مخملی در ارتباط با فرهنگ و سیاستش بوده اند.
آنارشیست