گل هایی که در مرداب میرویند/ زهره سحرخیز
هیات منتقدین بخش هنری نشریه گاردین ۴۰ تن از برترین کارگردانان جهان را برگزیده و به خوانندگان خود معرفی کرده اند. گاردین در مقدمه این معرفی به تمایز معیارهای این انتخاب با معیارهای هالیوودی به این نحو اشاره کرده است: ” بمب افکن هالیوود ممکن است در بحران باشد، ولی هنر سینما سالم تر از همیشه است.” سپس هیات منتقدین انتخاب خود رادر مورد ۴۰ کارگردان برتر جهان اعلام میکند. معیارهای این گزینش عبارتند از: مضمون، نگاه، توانایی، اصالت و هوش. .عباس کیارستمی کارگردان نامدار ایران در این گزینش پس از پنج کارگردان برگزیده آمریکایی نفر ششم شده است. دو نفر اول دیوید لینچ و مارتین اسکورسیس هستند. جالب آنکه منتقدین گاردین از نظر مضمون، اصالت، هوش به او تقریبا همان قدر ارزش داده اند که به بالاترین نفرات لیست.
گاردین در توضیح کوتاه در مورد کیارستمی نوشته است: او برترین کارگردان غیر آمریکایی برگزیده شده و یکی از معتبرترین فیلم سازان امروز جهان ، اگر نه در دید عام ولی در میان همتایان خود- است . او با انتخاب روستا به عنوان مکان فیلم و پرداختن به مسایل ساده و احساسی ، ازدیالوگ هایی که اغلب برای کارگردان در ایران خطر جانی دارد، میگریزد. ولی از طریق ترکیب درام و مستند ، بازیگران حرفه ای و مردم غیر حرفه ای ، کار پیچیده ای ارایه میدهد. فیلم اخیر او ، ده، که در یک تاکسی میگذرد گزارش شجاعانه ای است از تهران که درعین حال از نظر تکنیک فیلم سازی بسیار رادیکال است- روشی که در آن کارگردان خود بطور کلی کنار گذاشته میشود.
نشریات رسمی و مجاز ایران مثل ایرنا و شرق اگرچه خبر انتخاب کیارستمی توسط هیات منتقدین گاردین را با آب و تاب نقل کرده اند، اما البته از تنگنایی که در توصیف گاردین هنرمند در آن دست و پا میزند چیزی نگفته اند.
باید یاد آوری کرد که کیارستمی علاوه بر جوایز متعددی که در فستیوال های هنری به نام برده است و مقامی که نزد منتقدین هنری دارد، مورد توجه پیشروترین محافل فعال روشنفکری در غرب است. اولی ها بیزار از معیارهایی که ” کمیسرهای فرهنگی ” در سینمای تجاری بر این هنر تحمیل کرده اند، در کارگردانانی چون کیارستمی امکانی برا ی حفظ سلامت سینما را می بینند ، برای دومی ها علاوه براین کیارستمی صدایی است نیرومند و نافذ از آن بخش از جهان که فرو کوفته شده است. از نوع استعدادهایی که در قتلگاه استعدادها رشد میکنند، ووقتی هم که از میان همه سر نیزه ها یی که در کشورهای خودشان به طرف استعدادهای خلاق نشانه رفته امکان بقا خود را فراهم کردند و ازمسیر پر از خار و سیم خاردار گذاشتند تازه با سد سرمایه و”کمیسرهای فرهنگی” بازار روبرو میشوند. شاملوی ما در شعر و کیارستمی در سینمای ایران از جمله این استعدادها هستند. قابل توجه است که یکی از بزرگترین متفکران زمان ما، پری آندرسون ، سردبیر نشریه تئوریک نئو لفت رویو نام کیارستمی را در میان کارگردانانی میگذارد که آزاد اندیشانی که در اندیشه ایجاد یک دنیای بهترند باید کارآنها را تشویق کنند.
وجاناتان روزن باوم که اطلاق ” کمیسر فرهنگی” به حامیان هنر بازاری و هالیوودی هم از او ست ، مینویسد وقتی کیارستمی اولین فیلمهای کوتاه خود را میساخت ، منقدین هنری در همه جهان به خوانندگان خود یادآوری میکردند که سینمای جهان محصول سهمی است که از ایالات متحده ، آمریکای جنوبی، اروپا، ژاپن میآید با چند استثنا مثل ساتیاجیت ری ازهند ، عثمان سمبن از آفریقا. کشورهایی چون چین، تایوان، هنگ کنگ ، کره ، مصروایران بکلی کنار گذاشته میشدند. روزن باوم سپس تاکید میکند اکنون نمونه فیلم های این کشورها به نمایش گذاشته میشود معلوم میشود که چیزهای زیادی را از دست میدادند. همین منقد حتی اولین فیلم های کوتاه کیارستمی در کانون برای آموزش در مدارس را نشانه قدرت کیارستمی و چیزی در حدود ” نمایش های آموزشی ” برتولت برشت میداند. در مورد آخرین کارهای او مینویسد برعکس فیلم های کوتاه دهه هشتاد که در آنها کیارستمی سعی میکرد در جلوی صحنه نفش کارگردان را بازی کند ، اکنون دو دهه بعد از آن سعی میکند فیلمهایی بسازد که در آن اصلا کارگردانی وجود نداشته باشد مایل است نقش خودش را چیزی مثل مربی تیم فوتبال تعریف کند که بین سکانس ها سوت میزند و روندهای بازی را از هم متمایز میکند، یا میتوان گفت نقش یک ژورنالیست را بازی میکند نه نقش یک معلم را. ولی همانطور که کلوزآپ او نشان داده است کمتر کارگردان مدرنی توانسته است ژورنالیسمی چنین هنرمندانه و چنین ابهام زا به اجرا درآورد.
در ایران که اکنون زیر پای رژیمی دست و پا میزند که جلاد واقعی هنر است، کیارستمی کارگردانی بحث برانگیز است . در حالیکه رژیم و محافل وابسته به آن سعی میکنند موفقیت های کیارستمی را به کیسه خود واریز کنند، در میان اپوزیسیونی که از حفقان و سرکوب به جان آمده است ، کسانی هستند که از کیارستمی توقع دارند مثل شاملو شمشیری در دست مردم باشد در میدان رزم با استبداد و چون این توقع را بر آورده نمی بینند به او حمله میکنند. کیارستمی اما کار خود را میکند و باغ فرهنگ ایران را بارآور.
کیارستمی شاملو نیست، تئودور اکیس هم نیست، اما او گلی است که در مرداب روئیده است، آیا سزاوار است این گل ، حتی اگر به فرض خاری هم داشته باشد، به مرداب سازان تقدیم شود؟
این مقاله ، سال ۲۰۱۱ در روشنگری منتشر شد
https://www.theguardian.com/film/features/page/0,11456,1082823,00.html
Comments
گل هایی که در مرداب میرویند/ زهره سحرخیز — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>