چه کسی سهراب را کشت!!؟؟
ی. صفایی
شرایط کنونی ایران در یک برش تاریخی سهمگینی قرار دارد. همه ما ایرانیها پس از سالیان سال اگرچه شعار اتحاد را سر میدهیم، ولی با کمال تاسف باید بپذیریم که ما ملت ایران هنوز به “درک اتحاد” نه تنها نرسیده ایم، بلکه در مواردی در صدد تخریب اتحاد ملی به هر بهانه ای هستیم.
چطور و چگونه ما مردم میتوانیم در جهت درست تاریخ قرار بگیریم، بدون اینکه در صدد خدشه وارد کردن بر یکدیگر باشیم و ورق زرینی بر کتاب تاریخ بیفزائیم تا این که آیندگان از ما به نیکی یاد کنند؟!
اگر ما باز تنها فریاد اتحاد سر دهیم، اما در عمل بر خلاف آن حرکت کنیم، باز سبب کشتارهای سهراب هایی بسیار خواهیم شد. گرچه خود مرتکب چنین کشتاری نشده باشیم ولی در صفحهی تاریخ چنین اشتباهی ثبت خواهد شد.
هموطنان گرامی!
مبارزین کف خیابانها!
اگر امروز هر کدام از ما سهمی در تشکیل نهادهای سیاسی نداشته باشیم، یا احزاب و سازمانهای سیاسی را نادیده بگیریم، یا دچار یک سویه نگری شویم یقینا در آیندهای نه چندان دور سهراب های بسیار دیگری را از دست خواهیم داد .
ما باید با هر اندیشه و مرام سیاسی در جهت تشکیل نهادهای صنفی و اتحاد با همه احزاب سیاسی حول محور اتحادهای دراز مدت به منظور براندازی رژیم جمهوری اسلامی بکوشیم.
باید بلافاصله پلاتفرم برنامه ریزی شده آینده را در راستای خواسته های بحق مردم در جهت تدوین نگارش قانون اساسی جدید مهیا کنیم و این میسر است تنها با درک دقیق شعار اتحاد در راستای انقلاب و انتخابات آزاد اندر پی آن.
کانت در پاسخ به این پرسش که روشنگری چیست؟ چنین میگوید: “روشنگری خروج انسان از صغارتی است که خود بر خویش تحمیل کرده است. صغارت، ناتوانی در بکاربردن فهمِ خود بدون راهنمایی دیگری است. این صغارت، خود تحمیلی است اگر علت آن نه در سفیه بودن بلکه در فقدانِ عزم و شهامت در بکارگیری فهم خود بدون راهنمایی دیگری باشد. شعار روشنگری این است: Sapere aude «در به کارگیری فهم خود شهامت داشته باش».” (1)
در این برهه حساس، ما باید فهم خود را بکار بگیریم و متوجه باشیم که از کجا ضربه میخوریم! قصد نشان دادن انگشت اشاره به هیچ جناحی را ندارم، زیرا که متاسفانه همگی ما درگیر این وادی شده ایم که یکدیگر را پس بزنیم و راهی برای خود بیابیم و این بزرگترین اشتباه است! بدنبال این پس زدن ها و سعی در جلودار شدن ها، ما حضور رنگین کمانی خود را میبازیم و در این میان ناخودآگاه طیف وسیعی را از دست خواهیم داد.
به نقل از آقای اصغر نصرتی که بدرستی گفت: «فردای جنبش و سرنوشت حکومت آینده را در بهترین حالت تنها توازن قوای سیاسی تعیین میکند.» (2)
ما با توجه به همه داده های بالا باید در درجه اول همبستگی و خرد جمعی را تبلیغ و نشر بدهیم و جامعه را آماده چنین خرد جمعی و پویایی کنیم که بتوانیم بدون خدشه بر اتحاد، راه انقلابی را که در پیش داریم طی کنیم تا در سرنگونی حکومت کودک کش تواناتر عمل کرده و از وظیفهی اصلی غافل نمانیم.
وگرنه غوغای درگیریهای سیاسی ما در دنیای مجازی – واقعی تنها بهانهای برای سبب به سخره گرفتن ما از سوی دشمن میشود.
پس گام اول برای پویایی این انقلاب، همبستگی و باز هم همبستگی است که همه ما را در کنار همدیگر قرار میدهد، تا بتوانیم با قدرت بیشتر اندیشه و عمل کنیم. تا مقابل تخریب کنندگان نظام هوشمندانه عمل کنیم. و این میتواند صفوف ما را در تمامی صحنه های مبارزاتی برای رسیدن به پیروزی انقلاب فشردهتر کند. وگرنه ما دچار بحرانی سنگین خواهیم شد که بیرون آمدن از آن بسیار دشوار. پس همواره از خود بپرسیم:
چه کسانی سبب مرگ سهراب ها میشوند و چگونه می توان بر آن پایان داد؟
ی. صفایی
23 ژانویه 2023
پانویس:
(1) ـ در پاسخ به پرسش: روشنگری چيست؟ نوشته ی ايمانوئل کانت، ترجمه ی يدال موقن
ايمانوئل کانت، کنيگزبرگ درپروس، سی ام سپتامبر ۱۷۸۴
(2) ـ حزب الهی یا شاه الهی؟ آیا پرسش این است؟ – اصغر نصرتی
زیاد روشن نیست که مقاله چه میخواهد بگوید. فکر کنم مقاله میگوید که هر شخصی سعی کند بجای جنگ و دعوا در طیف سرنگونی، تشکل سیاسی مورد علاقه خودش را درست کند و یا پیدا کند و به آن بپیوندند و سعی کند تشکلش را تشویق کند که با تشکلات دیگر وارد مذاکره شود تا یک پلاتفرم سیاسی برای سرنگونی تهیه شود. این پلاتفرم باید خواستار دموکراسی باشد. بعد، این پلاتفرم را میتوان بعنوان ایده سیاسی راهبر به توده های شورشی در ایران پیشنهاد داد. در حقیقت، مثل دولتهای دموکراتیک غربی، همه با هم با حفظ اختلافات اما متحد بر پایه ایده هائی مشخص. البته، وجه مشترک دولتهای غربی دموکراتیک استثمار نیروی کار کارگران است، حفظ سرمایه داری. به احتمال زیاد، نویسنده هم همین را در نظر دارد.
فکر کنم،
اول،
در چند هفته اول شروع خیزشها، تقریبا همه برای سرنگونی متحد بودند. عده کمی، یکی دو نفر، بودند که میگفتند این شورش ها جهتگیری روشنی ندارند و گنگ هستند.سکوت کنندگان در واقع با شورشی ها و هواداران آنها متحد بودند.
دوم،
مشکل طیف سرنگونی طلب این نیست که همه در گروههای خاصی نیستند و همه پلاتفرم ندارند. فکر کنم مشکل شان این است که پلاتفرم ها با هم در تضاد هستند. تضادها از ابعاد اقتصادی آلترناتیو شروع می شود تا ابعاد سیاسی.
یهرحال،
من نه سرنگونی طلب هستم و نه طرفدار وجود هیچ دولتی.
دیدگاه من این است:
من معتقدم که عامل فقر و محرومیت و تضادهای درونی آدمها، از جمله آدمهای ایران، غلبه فرهنگ سلطه جویانه بر فرهنگ بشر است که بصورت مرد سالاری و استثمارگری و امپریالیسم و استبداد سلسله مراتبی عینیت پیدا کرده. همه شورشها و پلاتفرمها باید علیه سلطه جویی و اشکال عینی اش باشند تا بتوان گفت انقلابی هستند. شورشهای اخیر علیه سلطه روحانیون حاکم بر جامعه بود اما جهتگیری روشنی علیه ابعاد اصلی ذکر شده انقلاب نداشتند.
به خیزش اخیر بگردیم،
بنظر من دلایل عدم موفقیت شورشها در سرنگونی رژیم تا کنون اینها بوده است:
– از لحاظ سازماندهی خشونت به پای رژیم نمی رسید. از لحاظ عددی، گرچه تعداد زیادی داشتند، اما از اصول علم نظام در شورشها شهری آگاه نبودند.
– خیزش عامدانه گنگ بود تا همه باهم برای سرنگونی شکل بگیرد، اما همین بلای جانش نیز شد چون یک عده به مسائل اجتماعی آگاه ترند و در شورشها در پی تضمین خواستهای مشخص هستند و حاضر نیستند برای کلیات ریسک کنند. مثلا برای یک عده استثمارگری به اندازه سرنگونی ارزش دارد، یا همزبان نشدن و همکاری نکردن با امپریالیستها به اندازه سرنگونی ارزش دارد. وقتی گنگ باشیم، آن گروههای اجتماعی را از دست میدهیم. اگر گنگ نباشیم، وحدت اجتماعی تضعیف می شود اما ممکن است جهتگیری و شکل نظامی شورش درست تنظیم شود.
خلاصه اینکه،
نه انقلاب الکی است و نه سرنگونی.
سرنگونی طلبها زیاد ناامید نشوند.
خامنه بزودی می میرد و یا از لحاظ سلامتی از کار می افتد و شانس سرنگونی و ثبات سیاسی رژیم چندین ضریب پائین می آید. رژیم دیگر کسی را ندارد.
کسانیکه مثل من سرنگونی طلب نیستند، آنارشیست کمونیستها، دلشان به سرنگونی خوش نمی شود. سرنگون شود، چشم رژیم کور، ما راه خود را مستقل از سرنگونی شدن و یا نشدن ادامه میدهیم و از بحران و باتلاق سیاسیون سرگیجه نمی گیریم و در آدم کشی های بدون فرجام آنها شرکت نمی کنیم. برای ما رسیدن به لحظه آخر خیلی مانده.