شرح پدوفيلى در كتاب “خاطره ها”ى رى شهرى

از کتاب “خاطره ها”، نوشته ى محمد محمدى رى شهرى:
در مدت اقامتم در نجف، معمولا، مانند بسيارى از طلاب شب هاى جمعه به کربلا مى رفتم، يکبار که تشرف پيدا کردم، خيلى ساده خدمت حضرت ابا عبدالله الحسين (عليه السلام) عرض کردم: “آقا من مايلم ازدواج کنم”. صفحه ى 51
پس از بازگشت به نجف در مدرسه ى آخوند، سخن از ازدواج به ميان آمد. اصغر آقا گفت: “آقاى مشکينى دخترى دارد، ولى کوچک است، مى خواهى برايت درست کنم؟” صفحه ى 51
مادرم و عمه ام – عذرا خانم – رفتند و ديدند و پسنديدند و در پاسخ به نامه ى من نوشتند:”خوب است، ولى خيلى کوچک است.” او در آن هنگام تقريبا نه ساله بود. صفحه ى 52
قرار شد به طور خصوصى صيغه ى عقد اجرا شود، اما جشن ازدواج تا آمادگى يافتن وى به تاخير افتد. صفحه ى 52
قريب يک سال و نيم بدين منوال گذشت. به تدريج شرايطى پيش آمد که احساس کردم اين وضع به مصلحت نيست. با اين که قرار بود جشن ازدواج ما چند سال بعد باشد، پيشنهاد کردم که هر چه زودتر انجام شود تا بتوانيم زندگى مستقل تشکيل دهيم. صفحه ى 53
آقاى مشکينى ابتدا با اين پيشنهاد موافق نبود. دليل مخالفتش هم کوچک بودن همسرم از نظر سنى بود، چون در آن هنگام يازده سال بيشتر نداشت*. صفحه ى 53
من موضوع را با جديت پيگيرى مى کردم که همسر من است و شرعا حق دارم او را به خانه ى خودم ببرم. صفحه ى 53
سرانجام با اصرار من، ايشان راضى شد و جشن ازدواج ما در سال 1347 برگزار شد. صفحه ى 53
—————————————————————————–
* البته جمع ِ يک سال و نيم با نه سال سن ِ پيشين ِ بانو رى شهرى مى شود ده سال و نيم نَه يازده سال.
* محمد محمدى رى شهرى ( متولد ۱۳۲۵ – فوت ۱۴۰۱)، حاکم شرع در دادگاههای انقلاب، قاضی دادگاه نظامی ارتش، وزیر اطلاعات، دادستان کل کشور، دادستان دادگاه ویژه روحانیت، عضو مجمع تشخیص مصلحت نظام.
به گفته سید حسین موسوی تبریزی اعدام دستهجمعی چند هزار از زندانیان عقیدتی-سیاسی ایران در تابستان ۱۳۶۷ با نامه نگاری ریشهری به خمینی آغاز شده بود
Comments
شرح پدوفيلى در كتاب “خاطره ها”ى رى شهرى — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>