دوراهی «پاسخ کوبنده و پشیمان ساز» یا دم بر نیاوردن و پذیرش خفت و خواری! / تقی روزبه
حمله دولت اسرائیل به کنسولگری ایران و ترور۷ تن از مهمترین فرماندهان ارشد سپاه قدس، حکومت اسلامی را در مقابل یک دو راهی حساس قرارداده است: از یکسو وسوسه تسلیم به یک نیازمهم یعنی دادن پاسخی قدرتمند در برابر تحقیراقتدارخود از یکسو، و اقدامی بازدارنده برای ممانعت از تکرار و گسترش این نوع تهاجمات به سپاه مدعی رهائی قدس از سوی دیگر. در این معادله عدم واکنش مناسب بهمعنی نشاندادن ضعف مفرط و چراغ سبز به دشمن تلقیمی شود. چنانکه خامنه ای از ادعای پشیمان کردن دشمن سخن گفت و شورای امنیت ملی نیز از تصمیمهای اتخاذشده و مقتضی.
۲- از سوی دیگر برای رژیم پنهان نیست که دولت اسرائیل بویژه از هفت اکتبر به این سو در گیرتنشها و جنگ های فرسایشی و فزاینده در اطراف مرزهای خود با نیروهائی است که آن را نیروهای نیابتی حکومت اسلامی و جنگغیرمستقیم با خود میداند. از همین رو مدتهاست که دولت ناتانیاهو بدلایل گوناگونی پایان دادن بهاین بن بست فرساینده و مخمصه بزرگ و راه بردن به اهدافی که برای جنگ تعریف کرده است را، در حرکت به سمت و سوی سوی یک جنگ گسترده تر می داند که در آن سرمارهم کوبیده شود. نباید فراموش کرد که سیاستمداران و فرماندهای نظامی جنگ جاری را به شکل یک جنگ جهانی صورت بندی میکنند که در آن رژیم ایران کانون اصلی بحران را تشکیل میدهد و جهان غرب و آمریکا باید با حمایت از آن به منطقه آرامش بخشند. در همین رابطه باید اضافه کنیم که اگر نقطه قوت حکومت اسلامی در جنگهای بهاصطلاح نامتقارن و نیاتبی و یا غیرمستقیم باشد، بهمان میزان نقطه قوت اسرائیل در جنگهای مستقیم و تاکتیکهای ضربتی با تکیه بهسلاحهای مدرن و کارآمد و حملات مبتنی بر اشراف اطلاعاتی بوده است. در حقیقت دکترین امنیتی اسرائیل پس از هفت اکتبر که آن را یازده سپتامبرخود میخواند نسبت به حضورنیروهای نظامی و شبه نظامی در اطراف مرزهای خود بالکل تغییرکرده است. سیاست پاکسازی این مرزها در راستای نه فقط با غزه و حماس بلکه هم چنین در لبنان و با حزباله و یا در سوربه با خودسپاه قدس و نیروهای نیابتی در دستورکارقرارگرفته است.
بهمین دلیل تهاجم اخیر به سوریه و به نیروهای سپاه و کنسولگری را می توان از جهاتی نقطه عطفی در گسترش دامنه بحران و گشودن سرآغازی تازه در فرایند استراتژی «کوبیدن سرمار» تلقی کرد. گرچه این مسیر هم، آنگونه که ناتانیاهو تصور میکند چندان آسان و هموار نیست و با انواع چالشها همراه است. نباید فراموش کنیم که تاکنون هم، دولت اسرائیل بدلیل کشتارغزه و یکه تازی اش تاحدی در سطح منطقه و بویژه در سطح جهانی بازی را باخته و منزوی شده است. تا آنجا که حتی دولت آمریکا بهعنوان یک متحدداسراتژیک وجایگزینناپذیر ضمن هشدا به این انزوا ناگزیرشده است که تاحدمعینی حمایت های بی قید و شرط خود را با اگر و مگرهائی در راستای کنترل خشونت و گستر ش دامنه جنگ همراه کند. با این همه دولت اسرائیل مدعی است که اگر تنها هم بماند این جنگ را تا دست یابی به اهداف خود ادامه خواهد داد.
۳- چنانکه می دانیم از سوی دیگر سیاست دولت آمریکا (بایدن) با توجه به مجموعه اولویتهای استراتژیکی و تاکتیکی، و معضلات داخلی و نیز تجربه های تلخ فرورفتن در باتلاقجنگهای منطقهای، مهارگسترش جنگ در منطقه بوده است. اما سیاست حکومت اسلامی هم چنانکه می دانیم از دیرباز اجتناب از رویاروئی و جنگ مستقیم با این قدرتها بوده است. بویژه که خروجی نهائی وضعیت کنونی حالت نه جنگ مستقیم و نه صلح را به ضرر اسرائیل و بسودخود و جریانهای حامی خود ارزیابی میکند و بهمین خاطر تلاش کرده است که همچنان در بسترشیب لغزنده جنگهای نبابتی و غیرمستقیم کنونی از ورود به باتلاق درگیریهای مستقیم امتناع ورزد. از اینجهت به شکل تاکتیکی هم شده خود را تاحدی با دپیلماسی جهانی و رویکردسازمان ملل و دیگرتلاشها و فعل و انفعالات مربوط بهآتش بس و پایان دادن بهجنگغزه همسو کرده است.
۴-در چنین شیب و سطح لغزندهای است که رژیم ایران اکنون در موقعیتی حساس قرارگرفته است که از یکسو اگر باصطلاح قدرت نمائی نکند حمل بر ضعف شده و موجب ریزش اقتدار و تهاجمی تر شدن حریف میگردد و اگر هم اقدام درخوری کند (مثلا به موشک پرانی مستقیم از خاک ایران به اهداف اسرائیل در منطقه از خاک خوداقدام کند ) چه بسا با به حرکت درآمدن چرخه معیوب جنگ از طریق واکنشهای متقابل، بههمان هدفی خدمت کند که چه بسا دولت اسرائیل بهدنبال آن است. نباید فراموش کرد که بمباران تأسیسات هستهای ایران در متن تعمیق چنین بحرانی خود می تواند یکی از آماجهای مهم دولت اسرائیل باشد و بهمین دلیل هم شده از منظرژریم منطقا نباید جعبه جنگ رودر رو گشوده شود.
۵- اگر ابراز واکنش قدرتمند به عنوان عمل بهمثل و دارای خاصیت بازدارندگی- با فرض اینکه حاکمیت دارای چنان توانی باشد- در تقابل با استراتژی اجتناب از جنگ مستقیم و گشوده شدن زنجیره اقدامات متقابل باشد، انگاه باید گفت که قاعدتا شق محتمل آن است که حاکمیت ایران بویژه با توجه به اینکه در وضعیت کنونی زمان بسوددولت اسرائیل حرکت نمیکند بر وسوسه واکنش قدرتمند در لحظات کنونی فائق بیاید و آن را با اقدامات دیپلماتیک و برخی اقدامات ایذائی توسط گروههای نیابتی و فشاربه آمریکا و احیانا حمله دریائی به این یا آن کشتی و البته با سروصدا و لفاظیهای تبلیغاتی و نهایتا سپردن انتقام واقعی به فرصت مناسب، جایگزین کند و عملا «انتقام پشیمان کننده را» مشمول مرور زمان سازد و حتی آن را به گریزناپذیربودن زوال اسرائیل بدست مبارزان فلسطینی احاله دهد [بطورکلی روشن است که نباید علیرغم سوء استفادههای رژیم و نیز ادعاهای دولت اسرائیل مساله بحران تاریخی و مزمن فلسطین و موبوط به حق تعیین سرنوشت را به بحران و منازعه اسرائیل و رژیم ایران تقلیل داد]. با این همه با توجه به وضعیت جدیدی که در ادامه بحران غزه در منطقه بوجودآمده و نقطه عطفی که در آن قرارگرفتهایم، حتی چشم فروبستن و بیاعتنائی حاکمان ایران بهمعنی پایان بحران و اجتناب حریف از تداوم ایرادضربات دیگر نخواهد بود. چنان که اشاره شد با تغییر دکترین امنیتی و استراتژی، و تا آن جا که به دولت موجوداسرائیل برمی گردد، آنگونه که نتانیاهو ادعاکرده است که عقب نشینی به معنی فروپاشی کشورخواهد بود، خروج از بن بست مستلزم گسترش دامنهجنگ و کنترل دولت اسرائیل بر حیطه آنسوی مرزهای کنونی کشور است. حمله به حزب اله و کنترل نوارغزه و نابودی حماس و تداوم آن با هدف قطع همهجانبه مداخله و حمایتهای سیاسی و لجستیکی رژیم ایران از آن، بخش لاینفکی از استراتژی فوق است. بطوریکه حتی چشم فروبستن موردی نسبت به واقعه اخیر در سوریه نیز نمی تواند دامنه بحران را فروخواباند و گرهای از کاربگشاید. ادعاهای متناقض و ناسخ و منسوخ رژیم ایران که از یکسو بگوید مداخلهای در تصمیمها و اقدامات نیروهای نیابتی و متحدش در منطقه ندارد و از سوی دیگر با پهن کردن فرش قرمز زیرپای اسماعیل هنیه و هیأت همراه او و استقبال در عالی ترین سطوح اعم از دیدار با رهبری و رؤسای قوا گرفته تا فرماندهان نظامی و سپاهی و یا با زیادنخاله دبیرکل حهاداسلامی فلسطین، دیگر این گونه دودوزه بازی کردنها برای دولت اسرائیل و البته دیگرقدرتهای بزرگ حامی آن، قابل پذیزش نیست. بنابراین حتی در این موردهم مثل موارددیگر ترورسپاهیان قدس در سوریه و نقاط دیگر، غلیرغم هارت و پورتها و خط و نشان کشیدن حاکمیت، عملا نادیدهگرفته خواهد شد [حتی بنظر نمی رسد که رژیم بتواند همان واکنشی را که در موردترور قاسم سلیمانی گرچه با اطلاع قبلی به دولت عراق و آمریکا نشان داد نشان بدهد]. اکنون دیگر نه رژیم در همان نقطه قبلی قراردارد و نه دولت اسرائیل. همه در سطح شیب لغزنده ای بحرکت در آمدهاند که ریسک های خود را دارد. با این همه در این شیب لغزنده این رژیم است که گامی به عقب برداشته و این حریف است که گامی به جلو آمده.
۶-علاوه بر ملاحظات فوق نباید فراموش کرد که رژیم ایران، پشت جبهه امنی ندارد و در حقیقت دیری است که جنگ بزرگی بین آن و مردمان ایران جاری است. در چنین شرایطی وقتی که رژیم قادرنیست علیرغم دشمن دشمن کردن مردم را بفریبد و به این عنوان آنها را حول اتوریته خود بسیح کند، خوب می داند که در چین شرایطی گشودن یک جبهه تازه و واقعی تا چهحد خطرناک و درحکم رفتن به استقبال مرگ است. آنهم در حالی که می داند با تن دادن به خفت و عدمواکنش مقتدرانه، دشمن گریبانش را رها نخواهد کرد. بدیهی است در شرایطی که رژیم می داند که دیگر حتی کشته شدن سپاهیانش نیز نمی تواند آبی برای او گرم کند، بعیداست که ناپرهیزی کرده و با گشودن جبهه خارجی جدید، جبهه داخل را رونق بخشد. بر رژیم پوشیده نیست که جنگی سرنوشت ساز بین او و مردم در داخل کشور در جریان است.
اما درخاتمه، با همه پیچو خمهای اوضاع و حدس و گمانها پیرامون پیامدهای اوضاع جدید، یک چیز روشن است: اکنون دیگر حتی ادامه همان سیاست تاکنونی حمایت فعال از جنگ غیرمستقیم بادولت اسرائیل و بطورضمنی با دولتآمریکا، که از قضا حکومت می کوشد که از طریق فشاربرآن دولت اسرائیل را مهارکند، بطورگریز ناپذیر با ریسک ها و هزینهها و تهدیدات بیشتری همره خواهد بود. حرکت بر سطح لغزنده جنگ نیابتی به سمت جنگ مستقیم، خواه با تن دادن به آن که جنبه خودکشی دارد و خواه با احتمال قوی امتناع از آن و پذیرش خفت و خواری ناشی از آن، در هرصورت به معنای بازی دوسر باخت برای رژیم است.
-* ناگفته نماند که در این بحث تمرکز اصلی بر واکنش حکومت ایران بود. این که آیا دولت راست افراطی حاکم بر اسرائیل با فرافکنی بحران به ورای مرزهای کنونی و بسط سودای قلمروخویش، ولاجرم گسترش جنگ و خشونت و کشتار به سوی حل بحران است یا روانه شدن به سوی سراب، موضوع دیگری است که مجال دیگری می طلبد.
تقی روزبه ۰۳.۰۴.۲۰۲۴
ببخشید،ادامه،
راه حل محافظه کارانه نیز ارتجاع را در وضعی قرار میدهد که راه حل رفرمیستی ضروری می شود.
آنارشیست
کامنتهای این صفحه من را میتوان به این صورت خلاصه کرد:
راه حل رفرمیستی حل مسایل اجتماعی ممکن نیست چون رفرمیسم وضعیت ارتجاع را در وضعی قرار میدهد که دخالت محافظه کارها ضروری می شود. تنها راه حل انقلابی حلاج مسایل اجتماعی ست.
آنارشیست
تمایل به پارلمان و دولت دموکرات و لیبرال در میان شبهه انقلابیون زیاد شده، اما همش حقه بازی است چون عروج راست افراطی از ورشکستگی دموکراتها و لیبرالهاست. میخواهند دموکراتها چکار کنند، دوباره ورشکست شوند؟! چه فاکتی وجود دارد که بما بگوید در دوران دولتهای رفاه درجه استثمارگری، مخصوصا استعمارگری، کاهش یافته بود، هیچ فاکتی وجود ندارد.در ارتباط با موضوع مقاله، اسراییل دایم در حال گسترش خانه سازی هایش در مناطق فلسطینی بود و لیبرالیسم سالهای ۴۵ تا امروز تاثیری بر آن نداشته است، بخش بزرکی از سیاستهای نولیبرالی توسط خود دموکراتها وسوسیال دموکراتها شروع شد و یا در مناطقی، ادامه داده شد. خیر، جنگ دموکراسی خواهی و لیبرالیسم با راست ها ، بازی با توده های زن و کارگر است. امید به پیروزی یک ارتجاع بر ارتجاع دیگر نداشته باشید.
آنارشیست
مقاله بیشتر شبیه فلاسفه فقط جهان را تفسیر میکنند است.
تهاجم اربابان اسراییل و فلسطینی و حامیان پشت صحنه غربی و شرقی آنها بهم پایانی ندارد، چون ارتجاع (مردسالاری و بردگی مزدی و امپریالیسم و غیره) بعلت متعرض بودن به انسانهای ضعیف تر و یا تضیف شده، همیشه در دراز مدت با مقاومت روبرو میشود. دو نوع مقاومت داریم. مقاومت ارتجاعی و مقاومت انقلابی. فعلا در منطقه مقاومت انقلابی وجود ندارد. راه حل زنان و کارگران منطقه برای وضعیت روبه خراب شدن خود، دلخوش کردن به رفتن یاتانیاهو و یا خامنه ای نیست. باید ریشه ارتجاع را از بین برد. برای از بین بردن ارتجاع لازم است که حقایق طبقاتی جامعه بدرستی فهمیده شود. این مقاله در پی آن نیست.
باید توجه کرد که در جنگ مابین ارتجاعیون، مقصری وجود ندارد.
چند مثال:
– نمیتوان گفت که عملیات حزب الله لبنان و حمایت دولت ایران از آن در ۴۵ سال گذشته کاری اشتباه بوده، چون اسراییل هفتادو پنچ سال است که در حال تعرض است. حزب الله یک جریان ارتجاعی است و دارای یک قلمرو برای استثمارگری.دلیلی ندارد که فرض کنیم در مقابل اشغال لبنان توسط اسراییل-آمریکا، از خود عکس العملی نشان ندهد.
– نمیتوان گفت که غربی ها و اسراییل نباید مناطق فلسطینی ها را اشغال میکردندچون قاعده روابط ارتجاعی این نیست که اگر بتوانند به هم تعرض نکنند. جامعه فلسطین ۷۵ سال پیش که جامعه کمونیستی نبود. دولت عثمانی رفته بود، منطقه تحت اشغال بود و غربی ها دنبال کمونیستی کردن فلسطین نبودند.
– نمیتوان گفت جنایتهای دولت هیتلر در چهارچوب ارتجاع کاری اشتباه بود چون میدانیم که صهیونیستها نژاد پرست هستند و پتانسیل اعمال شنیعی مثل هیتلر را داشتند. قبل از پیدایش هیتلر، صهیونیستهای اروپایی در حال انتخاب منطقه ای در جهان برای اشغال بودند، یعنی امپریالیست بودند.
– نمیتوان گفت که حمله روسیه به اوکراین اشتباه بود چون دست راستی های اوکراین دائم در تدارک پاک سازی روسی (اربابان روسی و یا هوادار آنها) از جامعه شان بودند.
– نمیتوان گفت که دیکتاتوری تک حزبی بلشویکی و بعدا استالینیستی اشتباه بود جون حریفان بلشویکها (غیر از آنارشیستهای کمونیست) خودشان استعمارگر و استثمارگر بودند ودر صورت گرفتن قدرت سیاسی بلشویکها را سرکوب میکردند و بر اساس فاکتها، روند سرکوب توده ها توسط دولت موقت شروع شده بود،شبیه اوایل روی کار آمدن جمهوری اسلامی.
کلا:
در چهارچوب روابط ارتجاعی، خوب و بد وجود ندارد، رابطه بر اساس کیش و مات شدن و زور بیشتر است نه بر اساس خدمت به جامعه بشری. روابط خوب و بد با رشد فرهنگ کمونیسم آنارشیستی شکل میگیرد نه با مثلا لیبرالیسم متظاهر و ریاکار و یا با مذهب با همین خواص. جنگ مابین مرتجعین و قربانی شدن زنان و کارگران ایران و جهان پایانی ندارد مگر اینکه علیه مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و غیره یک انقلاب گسترده بشود نه تعویض راستها با کمتر راستها ویا با چپهای دموکرات و یا از این نوع دلخوش کردنهای بیهوده.
آنارشیست