دوست دارم قاری شوم
«من نمی توانم قاری شوم!من صدای خوبی ندارم! قرائت قران توفيق می خواهد. من به حال قاريان غبطه می خورم. يعنی می شود من هم بتوانم روزی با قرائت قران بخوانم؟ مگر به همين راحتی است . ای کاش…»
اين بخشی است از مقاله ای در رسالت . با عکسی از يک جوان معصوم و مغموم که به ديده حسرت به کتابی می نگرد که در دست دارد.
مقاله نويس پس از شرح پرسوز و گدازی از حسرت جوان، شروع کرده است به پاسخ دادن به سوالات او :
« بدون هر تعارفی بايد گفت اولين پاسخ ..به جا آوردن سجده شکر است بر آستان ربوبيت…»
چرا؟ پاسخ دهنده صادق است.می گويد برای اين که ´يک تحقيق ميدانی´ در دور و برتان نشان ميدهد که يک عده با شنيدن صدای قران ,کک شان هم نمی گزد. يعنی خنثای خنثی… بدتر از آن ها کسانی هستند که از صدای قرآن وحشت دارند و با شنيدن آن تمام وجودشان مه آلود می شود و متاسفانه بعضی صدای قران در خانه را شوم و نامبارک می پندارندو نگران وقوع اتفاق ناگواری مثل مرگ يکی از اعضای خانواده می شوند.,
خلاصه اين که مردم با شنيدن صدای قاری ياد مرگ و مير افتند.
با اين حساب چرا بايد آن جوان که در آرزوی قاری شدن است سجده شکر بر زمين بگذارد؟ اگر به ´تحقيقات ميدانی´ اتکاء کنيم ، نه آن جوان بلکه مراجع تقليد که به نام دين حکومت می کنند بايد سجده شکر بر زمين بگذارند که هنوز هم کسی پيدا می شود که می خواهد قاری بشود و مردم را ياد مرگ و مير – آن هم نه فقط مرگ و مير طبيعی عزيزان بلکه مرگ و ميرهای ,فله, ای بيندازد که از برکت دولت اسلامی گورستان های کشور را آباد کرده است؟
اما بقيه پاسخ نويسنده به جوان خلاصه می شود در تشويق جوان به تقليد: يک قاری پيدا کند که عينا از او تقليد کند، پارامتر دوم: ,نزديکی جنس صدای مقلد است, به تقليد شونده، دستور سوم تهيه نوار يک قاری است و تمرين برای تقليد از آن، دستور چهارم عدم اکتفا به تقليد از يک سبک بلکه تلاش برای تقليد مرکب، دستور پنجم رفتن به جلسات استاد و وارسی موفقيت در تقليد…
اما توصيه مشفقانه به خود مشوقان تقليد : با توجه با واقعيات حاصل از ´ تحقيق ميدانی´ که در صحت آن جای ترديد نيست،در اين حسينيه ای که از ايران ساخته شده، مشاهده هر عدد جوانی که مشتاق قاری شدن است، , ما , را تشويق می کند که در راستای خط عدالت جمهوری اسلامی ، ضمن گسترش دادن بيکاري، که در اين جمهوری البته امری است ناگزير، بر دستمزد و مزايای قاريان و مقلدان مکتب مرجع “خيلی عالی” تقليد شيعيان بيفزائيم، تا با يک تير دو نشان زده باشيم: يک: سرکار گذاشتن جوانان، يعنی توليد کار، دو: ارتقاء “ارزش” دين در جامعه، تا حدی که مثل نان شب واجب شود.
راستش قيافه مغموم و انديشناک آن جوان * هم شايد به گرفتاری او در همين دو حوزه مربوط باشد : نان و کار. وگرنه جوانی است و هزار شرو شور و ميل به اين که شاد و آرزومند بخواهد فلک را سقف بشکافد. خب چه وسيله ای بهتر از اين دو برای ,تشويق, جوانان به قاری شدن؟!
* متاسفانه بعداز مراجعه دوباره به لینک مقاله در رسالت عکس اشاره شده در بالا را نیافته و تصویر قاری نو جوان دیگری را جایگزین کردیم
از آرشیو
Comments
دوست دارم قاری شوم — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>