مجامع عمومی در اعتصابات فولاد اهواز و هفت تپه… و تجربیات آن در فرانسه (4) – احمد بخردطبع
از سال ها قبل ما شاهد مبارزه ای بین دو نیرو در جنبش کارگری می باشیم که در یک طرف معتقدان به تشکل هایی با سازمانیابی و رهبری پایدار و هرمی قرار دارند و در طرف دیگر حامیان “کمیته اعتصاب” و “مجمع عمومی” بمثابه تشکلی غیر پایدار و غیر هرمی که با هر گونه سازش های احتمالی که نتیجه ی دنیای بروکراتیسم تحمیلی نظام سرمایه داری است، صف آرایی می نمایند و بویژه پس از جنبش 68 دانشجویی این شیوه از مبارزه در حوزه های متفاوت کارگری در بسیاری از کشورها بین فعالین جنبش مذکور آشکارتر می گردد. در فرانسه بیش از بیش کمونیست های انقلابی در راس این مبارزه قرار می گیرند، یعنی آنهایی که مطابق با نظریه و تز یازدهم مارکس در رابطه با “لودویگ فویر باخ” معتقدند که باید زمینه های تغییر نظام سرمایه داری در مرکز ثقل مبارزات اجتماعی و بطریق اولی در جنبش کارگری قرار گیرند و یا بعبارت دیگر عرصه ی مبارزات معیشتی کارگران با مبارزه ی ضد سرمایه داری نیز که ریشه ی اصلی هر گونه ستم و استثمار است، برجستگی بیشتری یابد و این زمانی ممکن می گردد که از سازش های بروکراتیک اجتناب شود و این هدف مهم میسر نمی شود، جز آنکه فاصله ای جدی با تشکل های پایدار و هرمی صورت گیرد. از این نظر است که بسیاری از فعالین کارگری داخل کشور از آنجا که با عواقب و معضل تشکل های پایدار کاملن آشنایی دارند، خود را با بروکراتیسم بورژوایی و بدنبال آن از تعهدات ناشی از آن جدا می سازند، زیرا اینگونه تعهدات با نظام سرمایه داری، زمینه های سازش را ظاهر خواهد ساخت، زمینه هایی که حتا می تواند در مواقع حساس همکاری با ماشین دولتی را موجب شود. هدف این است که در تمام این موارد با سند و استدلال و نیز شواهد عینی در حیات مبارزات کارگری، بررسی و تحقیقات خود را به صحنه آوریم تا گوشه ای از بحران جهانی کارگری آشکار شود و همانطور که در فوق اشاره نموده بودم، پس از جنبش جهانی دانشجویی 68 این مبارزه در ارتباط با ایجاد “کمیته های اعتصاب” و در تعاقب آن “مجامع عمومی” در جنبش کارگری شفاف تر می گردد. نقد تشکل های پایدار و هرمی، ارزش سازماندهی و تشکل یابی را نفی نخواهد کرد بلکه رهبری فردی و نمایندگان و مسئولین پایدار را که همان ساختار بر مبنای اخذ مسئولیت پردوام تشکیلاتی است و با اصول حاکمیت و پیشبرد مضامین شورایی در تضاد آشکاری قرار خواهد داشت، نفی می شود.
ما دراین قسمت بیش از بیش از کتاب رفیق “رولاند سزپیرکو” Roland Szpirko استفاده خواهیم کرد که وی نیز همچون رفقای دیگر در دل مبارزات می زیسته و نمایندگی کارگری چند سندیکا را در کارنامه مبارزاتی خود دارد. او نیز همانند رفیق “پل پالاسیو” معتقد است که دانشجویان در خیابان ها پرچم سرخ به اهتزاز می آوردند و ما فعالین کارگری نیروهای کمونیستی در ابتدا هنوز جلسات خود را سازماندهی می کردیم، بعنوان نمونه در روز 6 مه 1968 ما در سالن Mutualité جلسه برگزار نمودیم در حالیکه صدای انفجار مبارزات دانشجویی با پلیس ضد شورش CRS به گوش ما در داخل سالن می رسید. از این تاریخ بود که تصمیم گرفتیم باید به این جنبش پر قدرت دانشجویی بپیوندیم. البته در قسمت های پیشین مطرح ساخته بودم که LCR یعنی “اتحادیه کمونیست های انقلابی” که در آن زنده یاد “آلن کروین” فعالیت داشت و امروزه با نام NPA (حزب نوین ضد سرمایه داری) به مبارزه ادامه می دهد از همان ابتدا در جنبش 68 پایه دانشجویی داشت و در تظاهرات و درگیری های آن فعال بودند. رفیق “رولاند سزپیرکو” می افزاید که LCR معتقد بود که از حاشیه بسوی مرکز مبارزه ی طبقاتی برویم. یعنی از جنبش خرده بورژوایی دانشجویی در مرکز ثقل مبارزه که جنبش کارگری است قرار خواهیم گرفت که در چنین راستایی دو نیروی تروتسکیست یعنی PCI (حزب کمونیست انترناسیونالیست) با نام آشنایی برای فعالین سیاسی فرانسه چون “پی یر فرانک” و نیز نیروی دیگر تروتسکیستی بنام “فدراسیون دانشجویان انقلابی” FER که در سندیکای معروف دانشجویان فرانسه با عنوان UNEF پایه ی وسیع دانشجویی داشت همراه LCR اساس مبارزات دانشجویی 68 را رهبری می کردند. پس از این نیروهای فعال بالاخره “رزم کارگری” که در آن دوره با نام “اتحادیه کمونیست ها” مبارزه می نمود وارد مبارزات جنبش دانشجویی می شود و دقیقن در همین جنبش است که نام خود را تغییر می دهد و بعنوان “رزم کارگری” (Lutte Ouvrière) معروفیت مییابد که تا به امروز با همین نام مبارزات انقلابی خود را تداوم می بخشد. در ضمن رفیق “رولاند سزپیرکو” از اعضای با سابقه ی “رزم کارگری” است. او نیز در کتاب خود می نویسد که “حزب کمونیست فرانسه” و سندیکای س ژ ت در تظاهرات اول مه 1968 بطور متحد شرکت داشتند. آنها نه اینکه از جنبش دانشجویی 68 حمایت نمی کردند، بلکه تا آنجا که در توانشان بود در نفی و به حاشیه کشاندن این جنبش اقدام بعمل می آوردند. در این روز جوانان مائوئیست در صفوف تظاهراتشان ظاهر گشته تا همراه آنها باشند، ولی این دو جریان با خشونت هر چه تمامتر UJCML یعنی “اتحادیه جوانان کمونیست، مائوئیست، لنینیست” را از صفوف خود بیرون می کنند. در این روز بین جوانان مائوئیست و آنها برخورد بسیار شدیدی صورت گرفت. اولاند معتقد است که جنبش 68 دانشجویی فضای سیاسی فرانسه را دگرگون ساخت و علیرغم مخالفت حزب کمونیست و سندیکای س ژ ت، کارگران سعی می کردند که از این جنبش حمایت نمایند. سندیکای س ژ ت که تا این زمان در صدر سندیکاهای کارگری فرانسه قرار داشت، تدریجن پایه های نجومی خود را از دست میدهد… وی مبارزات کارگری و دانشجویی را که خود در آن شرکت داشت اینگونه تشریح می کند:
«من در کارخانه “ساتام” (SATAM) به کار مشغول بودم. این کارخانه تمام دستگاه های پمپ بنزین را برای سراسر فرانسه تولید می نمود… کارگران تمام بخش ها در این کارخانه همواره در حال کار رادیو نیز گوش میدادند تا از اخبار مبارزات دانشجویان با خبر شوند… حزب کمونیست فرانسه و سندیکای س ژ ت از 10 سال قبل به ما کارگران زنگ خطر داده و گوشزد می کردند که نباید با حکومت “دوگل” وارد مبارزه شویم، این حکومت دارای قدرت است. آنها حتا زمانی که با نارضایتی و اعتراضات ما در برابر کارفرمایان روبرو میشدند، شیوه ی اعتصاب Perlées را بکار میگرفتند. این نوع اعتصاب از پیگیری و تداوم برحذر است و کار را کاملن ترک نمی کند، بلکه بصورت آرام و بطور متناوب ، نوعی سستی و تعلل در کار ایجاد نموده و یا نیز ساعاتی اعتصاب و ساعاتی دیگر به کار را توصیه می نماید که هزینه های زیادی را در چارچوب اعتصابات متحمل نمی شود و این شیوه بویژه رضایت خاطر سندیکاهای بروکرات را برآورده می سازد. روشن است که این نوع اعتصابات روحیه مبارزاتی طبقه کارگر را تخریب میسازد… حزب کمونیست فرانسه سدی محکم بین دو نیروی اجتماعی ایجاد کرده و مانع آن می شود که دانشجویانی را که همه روزه پرچم سرخ به اهتزاز می آورند و این عمل در تمام دانشگاه های سایر شهرها تداوم داشت، با طبقه کارگر ارتباط برقرار نمایند. یعنی هم در رابطه با حقوق مسلم کارگری اهمال می ورزید و هم جنبش پیگیر سرخ دانشجویی را نفی می نمود. ولی چپ های انقلابی در همه جا هدفشان این بود که این دو نیرو بیکدیگر متصل شوند… در 13 مه سال 68 اعلام اعتصاب کارگری در حمایت از دانشجویان که با مخالفت سندیکای س ژ ت و حزب کمونیست فرانسه روبرو می گردد، نقطه ی آغازی از همبستگی این دو نیروی اجتماعی بود. این اعتصاب همراه با تظاهرات وسیع در همه ی شهرها از جمله در پاریس صورت می گیرد… در چنین رابطه ای سندیکای FO (نیروی کارگری) از منطقه ی “اوبرویلیه” (Aubervilliers) مرا بعنوان نماینده ی کارگری برای سخنرانی در این روز از تظاهرات برمی گزیند که می پذیرم. یک روز قبل از تظاهرات یعنی یکشنبه 12 مه همراه با رفقایم در حال توزیع اطلاعیه سندیکایی بودم که پلیس همه ی ما را دستگیر می کند ولی پس از چند ساعت آزاد می شویم. سندیکای FO (که اولاند سزپیرکو، عضو و یکی از نمایندگان این سندیکا بود ـ از نگارنده)، از من میخواهد که روز دوشنبه 13 مه هنگام سخنرانی در این تظاهرات از آنجا که عضو “رزم کارگری” (Lutte Ouvrière) هستم از تعلقات خود از نیروی مذکور خودداری نمایم. دولت مجبور شده بود که برگزاری تظاهرات 13 مه 68 را بپذیرد، زیرا “دوگل” در آن زمان از سفر ایران و افغانستان برگشته و تصمیم گرفته بود که با دانشجویان مذاکره نماید. سخنرانی من در مورد جنبش و قیام دانشجویی و مبارزه ی جدی و شجاعانه ای که پیش می بردند و ما کارگران از شما حمایت می نمائیم صورت می پذیرفت. این پشتیبانی از طرف بسیاری از کارگران حوزه های مختلف عملی گشته بود. در پاریس پنجاه هزار نفر در این تظاهرات شرکت می نمایند. دانشگاه سوربن که تا آنروز بسته شده بود با مجوز دولت باز می شود و پلیس های ضد شورش آن منطقه (منطقه ی لاتن) را ترک می کنند.
از فردای 13 مه، “کارخانه ی هواپیمایی جنوب” در حاشیه شهر نانت ، اعتصاب را با پرچم سرخ آغاز می کنند و کارخانه را در کنترل خود می آورند. این روزنه ای مقاوم برای بیداری هر چه بیشتر کارگران در کشور بود. در چنین راستایی کارگران جوان کارخانه “رنو” و نیز در شهرستان های دیگر اعتصاب را دنبال می کنند، آنهایی که در گذشته اعتصابات تاریخی را به ثمر رسانده بودند و سندیکای س ژ ت و حزب کمونیست فرانسه نمی توانستند اعتراضات 33000 کارگر را حنثا نمایند. کارگران جوان در داخل کارخانه بدلیل جلوگیری از هرگونه تحریکات نیروهای دیگر و ریاست آن، دست به ابتکار ایجاد باریگاد جهت اشغال آن می زنند. ولی مسئولین سندیکای س ژ ت برای سد نمودن ارتباط دانشجویان با کارگران اعتصابی و از ترس اینکه دانشجویان نیز برای حمایت از کارگران، به آن منطقه آیند، به کارگران اعتصابی توصیه می کنند که به خانه های خود بازگردند. آن چه را که در بخش های متفاوت “رنو” صورت پذیرفت در شهرهای دیگر و در کارخانه ها، کارگران به اعتصاب روی می آورند و حتا علیه سندیکای س ژ ت که با اینگونه اعتصابات مخالفت می ورزید، وارد عمل می شوند. در کارخانجات “رنو” ارگان “صدای کارگران رنو” توزیع می گردید… در همین دوره های اعتصابی در منطقه ی “اوبرویلیه” که کارگران یک شرکت بزرگ ساختمانی نیز اعتصاب کرده بودند با ارگان “صدای کارگران” و برای حمایت از آنها به آنجا میرویم که با استقبال گرم کارگران اعتصابی روبرو می شویم ولی در همین اثنا فردی با مشت محکمی که به چهره ام وارد می نماید به من هشدار میدهد: ” این منطقه را ترک میکنی و دیگر به اینجا نمی آیی”. او یکی از اعضای حزب کمونیست و سندیکای س ژ ت بود. من این حادثه را به سندیکای FO منتقل می نمایم ولی در عوض آنها از رفقای س ژ ت خویش دفاع نموده و رفتنم به آنجا را مضر ارزیابی می کنند. این موجب آن می شود که برای همیشه سندیکای FO را ترک کنم.». (1)
شواهد ارزنده ی رفیق رولاند حتا گویای واقعیت های انکار ناپذیر جهانی است. حقایقی که ما نیز در ایران پس از جنگ جهانی دوم و با کودتای 1332 شمسی و یا 1953 میلادی تجربه کرده بودیم که چگونه رهبران حزب توده، برادران خلف حزب کمونیست فرانسه بدستور اربابان اردوگاهی خود، دست از مبارزه در برابر کودتاچیان محمدرضاشاهی کشیدند و موجبات قتل بسیاری از انقلابیون را فراهم ساختند. این سیاست استالینی و سازش همیشگی شان در برابر انقلابات کارگری است که نمی خواستند کشورهای دیگر امپریالیستی را در خشم نهند. آنها فقط در فکر سیاست اردوگاهی که بر پایه ی ساختار سرمایه داری دولتی و بطریق اولی دولت حزبی با رهبری و مسئولین پایدار و هرمی بنا شده بود، حمایت میکردند و همین مواضع و سیاست را به نیروهای وابسته به خود در فرانسه یعنی “حزب کمونیست” آن و سندیکای س ژ ت وارد نموده که از سیستم بورژوایی و در مجموعه ی آن از نظام استثمارگر سرمایه داری فرانسه به رهبری “دوگل” حمایت شود و دقیقن از چنین زاویه ای است که در مواقع حساس سیاسی از حکومت بورژوایی در برابر کارگران دفاع می کردند و جنبش سرخ دانشجویی 68 را نفی نموده و از اینجاست که موانعی جدی در برابر همبستگی انقلابی طبقه ی کارگر در برابر آنها ایجاد می گردید. استالینیست دشمن انقلابات کارگری بود و به همین دلیل انقلابیون کمونیست را در سراسر جهان با ترفندی خاص و توطئه به قتل می رساند. نباید فراموش نمود که از 16 عضو کمیته ی مرکزی “حزب کمونیست ایران”، دوازده نفر بین سال های 30 میلادی بوسیله ی استالینیست ها به قتل رسیده و فقط 4 نفرشان با مرگ طبیعی وداع نموده اند.
در فرانسه نیز سیاست خشونت بوسیله ی دو نیروی “اردوگاهی” نسبت به رفقایی که مواضع کمونیسم انقلابی را تبلیغ و ترویج نموده و در رابطه با جنبش کارگری در مواقع اعتصاب از مشی و موازین “کمیته اعتصاب” و “مجمع عمومی” پیروی میکردند، اعمال می گردید. آنها با شیوه ی لومپنیسم سیاسی، فعالین آگاه را مورد ضرب و تهاجم فیزیکی قرار می دادند. ولی با این همه مبارزه بی محابا تداوم داشت تا جائیکه کارگران در برابر آنها صف آرایی میکردند. رفیق “رولاند” متذکر می شود که بین سال های 69 تا 75 ما روش و مواضع کارگری خود مبنی به ایجاد “مجمع عمومی” را در برابر سندیکاها می نهادیم و با پشتیبانی کارگری موفقیت بدست می آمد. بعنوان نمونه یک اعتصاب در کارخانه “ایده آل استاندارد” (Ideal Standard)، را بسنده می نمائیم. “رولاند” می نویسد:
«… ما توانستیم در اعتصاب سه هزار کارگر و با مطالبات اضافه دستمزد، ایجاد “کمیته اعتصاب” و “مجمع عمومی” را با پشتوانه کارگری به سندیکاها بقبولانیم. “مجمع عمومی” بزرگی که بیش از 500 کارگر را بعنوان نماینده متشکل کرده بود، انتخاب گردید. سندیکای س ژ ت از اضافه دستمزد بر مبنای “پورسانتاژ” حمایت می کرد ولی ما با چنین مسئله ای مخالفت نموده و اضافه دستمزد “یکسان و برابر” (Uniformes) را پیشنهاد دادیم. این اختلاف موجب آن شد که “مجمع عمومی” درباره ی آن تصمیم گیری کند. در این رای گیری علنی (با بلند کردن دست)، 90 درصد از کارگران به پیشنهاد ما رای موافق دادند و طرح حمایتی اضافه دستمزد سندیکای س ژ ت را نپذیرفتند. نتیجه آنکه س ژ ت، خود را از اغتصاب بیرون کشید.»
ما به صراحت مشاهده می نمائیم که حمایت سندیکای س ژ ت از اضافه دستمزد در این اعتصاب، تبعیض قائل شدن بین کارگران است، زیرا در یک موسسه ی تولیدی و یا خدماتی و یا آموزشی، به دلایل تخصصی و یا سابقه ی کارگری، همه به یک میزان دستمزد و یا حقوق دریافت نمی کنند و یا حتا در بسیاری از بخش ها مشاهده می شود که کارگرانی که دارای یک تخصص و سابقه ی کاری هستند، دستمزدهای آنها متفاوت است. رفیق “پل پالاسیو” یک اعتصاب کارگری را در همین زمینه در کارخانه ی “رنو” مطرح کرده که در یکی از قسمت های این نوشته بدان اشاره شده بود. بنابراین حمایت از طرح دستمزد بر مبنای “پورسانتاژ” خطوط بروکراتیک تبعیض را دنبال خواهد کرد. یعنی اگر کارگری در یک حوزه ی تولیدی و یا غیر تولیدی هزار تومان حقوق دریافت میدارد و اعتصاب اضافه دستمزد بر مبنای پورسانتاژ، اگر 10 درصد باشد، صد تومان خواهد بود و برعکس برای کارگر مفروض دیگری اگر دستمزد 1500 تومان در نظر گرفته شود، 150 تومان اضافه دستمزد خواهد داشت. در واقع این یک تبعیض اعتصابی در رابطه با اضافه دستمزد خواهد بود که جنبه ی سلسله مراتبی و بروکراتیک آنرا برجسته می سازد ولی بر عکس اضافه دستمزد “به یک شکل و برابر” (Uniformes) اعتصاب برای اضافه دستمزدها را نه بر پایه ی درصدی مستمری های اخذ شده از کارگران، بلکه با در نظر گرفتن میانگین حقوقی و نیز درصد رشد تولیدی در آن موسسه را مورزد ارزیابی قرار خواهد داد و اضافه دستمزدها را بر پایه آن تدقیق خواهد نمود و نه بر اساس “پورسانتاژ” حقوقی هر فرد کارگر. یعنی اگر درصد کل اضافه دستمزدها را 120 و یا 150 تومان مشخص میکنید، این مقدار بطور برابر به همه ی کارگران (خارج از اینکه چه مقدار اشل حقوقی ماهیانه دارند) تعلق خواهد گرفت. از این نظر بود که 90 درصد از کارگران با خط تبعیض و بروکراتیک سندیکای س ژ ت مرزبندی می نمایند و اخذ اضافه دستمزد برابر را در “مجمع عمومی” به تصویب می رسانند. بنابراین روشن است که در فقدان “مجمع عمومی”، سندیکای س ژ ت با تشکل “پایدار” و “هرمی” خویش، از بالای سر کارگران، تصمیم خود را در اعتصاب فوق تثبیت و متمرکز می نمود و اضافه دستمزد نابرابر به کارگران تعلق می گرفت. این است که “کمیته اعتصاب” و “مجمع عمومی” به مثابه ی تشکل های ناپایدار ولی پویا، عاری از خطوط بروکراتیک بورژوایی است. رفیق “رولاند سزپیرکو” به یک نمونه دیگر از اعتصاب می پردازد. او می نویسد:
«در فوریه 1972 فعالین سندیکای CFDT (س اف د ت) از کارخانه ی “جیروستیل” (Girosteel) با کارگران فلزکار (Métallurgie) با من تماس میگیرند که در حال سازماندهی اعتصاب می باشند و در این مورد به کمک من احتیاج دارند. اکثر کارگران این کارخانه از مهاجرین آفریقای شمالی بودند. مطالبات اساسی آنها عبارت بود: 1ـ افزایش دستمزد، که یک فرانک به هر ساعت کار اضافه شود. 2ـ حقوق کامل برای سیزدهمین ماه پرداخت گردد. 3ـ بازگشت به کار یک کارگر فعال اخراجی. در این کارخانه فقط سندیکای CFDT فعالیت داشت و از آنجا که رفیق “رولاند” در کارخانه ی دیگری با CFDT فعالیت می کرد و نماینده ی آن بود، نظریات وی را برای پیش برد اعتصاب ارائه می دهد. آنها “کمیته اعتصاب” و “مجمع عمومی” را سازماندهی می کنند و سخنگوی کارگری از طرف سندیکای CFDT ، یک کارگر مهاجر “مالی” انتخاب می شود. این اعتصاب برای دولت هزینه دار بود، از این نظر پلیس “ضد شورش” CRS را بدانجا گسیل میدارد تا کارخانه اشغالی را از کارگران اعتصابی آزاد کند. در این میان کارگران موفق می شوند در خارج کارخانه محلی را از شهرداری آن منطقه گرفته و جلسات “مجمع عمومی” را هر روزه در آنجا برگزار کنند. در ضمن با کارخانه های دیگر برای جلب حمایت اعتصابی خویش کمک می گیرند. این حمایت از طرف حوزه های کاری با پاسخ مثبت روبرو می شود. آنها در حالی که در اعتصاب بسر میبردند، در روز مراسم خاکسپاری “پی یر اوورنه” (Pierre Overney) که همراه با تظاهرات ده ها هزار نفری در پاریس صورت گرفته بود با بنر “کمیته اعتصاب” شرکت میکنند. “پی یر اوورنه” کارگر مائوئیست اخراجی “کارخانه اتومبیل سازی رنو” بود که در قسمت پیشین این نوشته از آن صحبت نموده بودیم. تصویر کارگران اعتصابی “جیروستیل” را از شرکت در این تظاهرات و در حمایت از کارگر به قتل رسیده “پی یر اوورنه” را در زیر مشاهده میکنید و کافی است فایل زیر کلیک شود..
https://acrobat.adobe.com/id/urn:aaid:sc:EU:24762dd5-9420-406e-9777-2234152c2276
از اعتصاب کارگران کارخانه “جیروستیل” ، هزاران کارگر از کارخانه های دیگر حمایت همه جانبه می نمایند و بالاخره پس از دو ماه و نیم با موفقیت باتمام می رسد و کارگران عمدتن به مطالبات خود نائل می شوند و کارگر اخراجی نیز مشغول به کار میگردد. در اینجا باید اضافه نمایم که 14 نفر از کارگران اخراجی فولاد اهواز روز شنبه 18 فروردین 1403 در بیرون کارخانه تجمع اعتراضی در رابطه با اخراج نموده و برای تحصن، چادر برپا می دارند ولی با تهاجم وحشیانه “حراست کارخانه” قرار گرفته و حتا تعدادی زخمی می شوند. البته بجز 14 کارگر، 16 کارگر دیگر نیز به حوزه ی دیگری که مطابق با تخصص آنها نیست، اعزام گشته اند که احتمالن در شرف اخراج قرار خواهند گرفت. در چنین موارد حساسی کارگران باید با فراخوانی، حمایت سایر کارگران در کارخانه های دیگر را با خود داشته باشند و این همبستگی فقط با ارتباط همه جانبه ممکن خواهد خواهد گرفت تا کارفرمایان خصوصی و دولتی که در اعتصاب گذشته، برگشت به کار اخراجی ها را که یکی از مطالبات کارگران بود و نیز دولت اسلامی آنرا می پذیرد و سپس فریبکارانه عملی نمی نماید، در مقابل همبستگی کارگری عقب نشینی کند. اعتصاب کارگران کارخانه “جیروستیل” که با ارسال فراخوان، از حمایت وسیع کارگری سراسر فرانسه و نیز اروپا برخوردار شدند، می تواند تجربه ی مثبتی برای کارگران مبارز فولاد اهواز گردد.
“رولاند سز پیرکو” در صفحات بعد، از اعتصاب کارخانه “ایده آل استاندارد” که در آن کار میکرد می نویسد: «اعتصاب از 20 اکتبر 1972 آغاز می شود. برای سازماندهی اعتصاب جلسه ای همراه سندیکاها صورت می گیرد. در این جلسه من نمایندگی سندیکای CFDT را بعهده داشتم. سندیکای س ژ ت نیز حضور داشت و نماینده ی آن کاملن از بر گزاری اعتصاب مخالفت می نمود، بطوری که همه از چنین نظری به خشم آمدند و اعتصاب را آغاز کردیم. ابتدا “کمیته اعتصاب” مشتق از 6 کارگر که من نیز یکی از آنها بودم، انتخاب گردید. مطالبات بیش از بیش برای اضافه دستمزد بود. با انتخاب “مجمع عمومی” اعتراضات تشدید مییابد. این اعتصاب در ابتدا با پیشنهاد بخش “مونتاژ” بود که سپس با تشکیل “کمیته اعتصاب” و فراخوان آن به تمام بخش های دیگر، اعتصاب فراگیر می شود. اکثر کارگران بخش “رنگریزی” کارخانه متعلق به سندیکای س ژ ت بودند و علیرغم مخالفت رهبری س ژ ت، به اعتصاب می پیوندند. در چنین رابطه ای ریاست کارخانه در مورد اضافه دستمزد که بر پایه ی 50 سانتیم در ساعت اعلام شده بود، ترفندی صورت میدهد و فقط برای بخش “رنگریزی”، 35 سانتیم اضافه می نماید و از آنجا که این بخش از دو روز قبل به اعتصاب پیوسته بود، هزینه ی این دو روز را برای بخش مذکور پرداخت می کند و در نتیجه بخش “رنگریزی” اعتصاب را شکسته و به کار باز می گردد. در تعاقب چنین عملی ریاست کارخانه بخش “مونتاژ” را Lock-Out میکند. یعنی همانطور که در قسمت دوم این نوشته آمده بود، ریاست کارخانه یک بخش را بلوک نموده و کاملن بسته می شود که نتیجه ی آن می تواند حتا بیکار نمودن این بخش از کارگران باشد، که رفیق “پل پالاسیو” در مورد یک نوع از اعتصاب در کارخانه ی اتومبیل سازی رنو اشاره نموده بود. سندیکای س ژ ت نیز سعی می کند که بخش “مونتاژ” را که از طرف ریاست کارخانه Lock-Out شده بود و برای اینکه عمل مذکور صورت نگیرد، آنها را به اعتصاب شکنی تشویق می نماید. زیرا از نظر سندیکای س ژ ت این اعتصاب “غیر مسئولانه” بود. ولی در برابر سیاست غیر مسئولانه ریاست کارخانه و “لاک اوت” کردن بخش “مونتاژ”، کارگران در کارخانه به شورش روی می آورند که ریاست کارخانه مجبوربه عقب نشینی می شود. اعتصاب با قدرت هر چه بیشتری تداوم می یابد و “مجمع عمومی” همه روزه جلسات اعتصابی خود را برگزار می کند. در این میان “کمیته اعتصاب” از تمام کارخانه هایی که در حومه پاریس می باشند، خواهان همبستگی با کارگران اعتصابی میشود. با وجود اینکه سندیکای س ژ ت در این کارخانه ها حضور داشت و آنها را از همبستگی با اعتصابیون “ایده آل استاندارد” بازمیداشت، ولی استقبال از اعتصاب از طرف کارگران حومه ی پاریس چشم گیر بود. سپس کارگران حمایت از اعتصاب خود را از کارگران بخش اروپایی و نیز از کنفدراسیون سندیکاهای آنها و بویژه کارگران فلز کار (متالورژی)، می طلبند. سندیکای فلز کاران آلمان و کشورهای دیگر اروپایی نسبت به هم طبقه ای های خود واکنش نشان داده و حامی اعتصاب “ایده آل استاندارد” می شوند. کارخانه Dammarie-Les-Lys در منطقه ی Melun از توابع پاریس، با 1200 کارگر و با همان مطالبات کارگران “ایده آل استاندارد” برای همبستگی یک هفته اعتصاب می کنند. کارخانه دیگری با 7000 کارگر به حمایت عملی بر می خیزند و… این همبسشتگی ها اعتصابیون را قوی و روحیه ی مبارزاتی شان را ارتقا می دهد. ریاست کارخانه تحت فشار همه جانبه عقب نشینی میکند و مطالبات کارگران بر کرسی می نشیند. کارگران در اولین روز برگشت به کار پرچم سرخ در کارخانه به اهتزاز می آورند. این اعتصاب روحیه ی مبارزاتی کارگران فرانسه را نیز بالا می برد. “رولاند سز پیرکو” در مورد سندیکای CFDT می نویسد که دو اعتصاب کارگران متالورژی (فلزکار) در “جیروستیل” و “ایده آل استاندارد”، اعتبار این سندیکا را در سطح کشور گسترش می دهد. من نیز نمایندگی این سندیکا را بین کارگران فلزکار بعهده داشتم. فعالین کارگری این سندیکا بمن پیشنهاد میدهند که دبیر اول و یا منشی سندیکا شوم که چنین پیشنهادی را رد مینمایم ولی می پذیرم که “جانشین و منشی” دبیر اول سندیکای CFDT در رابطه با کارگران شمال و متالورژی شوم. از آنجا که “دبیر اول” سندیکا، مقام پایداری بود نمی توانستم بپذیرم، ولی مسئولیت در رابطه با منشی گری از آنجا که پردوام و پایدار نیست، برایم قابل قبول بود. به هر صورت در کنگره CFDT که در سال 1973 در شهر نانت برگزار شد، بعنوان نماینده حضور داشتم و مطابق با نظر “پی یر بوآ” (منظور رولاند از رفیق همرزم خود “پی یر بوآ” همان کسی است که سخنگوی “کمیته اعتصاب” کارخانه ی اتومبیل سازی رنو بود که اعتصاب تاریخی 1947 را پیش میبردند. “پی یر بوآ” و “رولاند” هر دو غضو و فعال سیاسی “رزم کارگری” می باشند. که البته رفیق “بوآ” دیگر در میان ما نیست)، حاکی از اینکه از فعالان سیاسی در درون سندیکای CFDT دفاع شود که من در سخنرانی ام در کنگره این مهم را مطرح کردم. در این کنگره “ادموند مر” (Edmond Maire) دبیر کل سندیکا میشود. در ابتدای کنگره “ادموند مر” دور یک میز همراه چند فعال کارگری با یکدیگر صحبت داشتیم. وی هدف اش این بود که سندیکا بهتر است سیاست خود را عوض نماید و همینطور هم بوقوع پیوست. مثلن او موافق با “کمیته اعتصاب” و “مجمع عمومی” نبود. رفیق رولاند هم از سندیکا فاصله می گیرد و هم از “ایده آل استاندارد” اخراج می شود. رولاند بدرستی سندیکای س اف د ت را آنالیز نمود، چون از آن تاریخ تدریجن از سندیکای س ژ ت در سطح ملی پیشی می گیرد و هم اکنون با مواضع بغایت راست و بورژوایی، مدافع طبقه ی کارگر است. از طرف دیگر این رفیق مطابق با مواضع سیاسی خویش که برمبنای “مجمع عمومی” و تشکل غیرپایدار است، مقام دبیری سندیکای CFDT را نپذیرفت و نشان داد که وفادار به مواضع انقلابی ـ کارگری است.(2).
رفقای “رزم کارگری” به رفیق رولاند پیشنهاد میدهند که بهتر است در کارخانه ی رنو کار نماید و در آنجا همراه رفقای دیگر “رزم کارگری” فعالیت کند. از آنجا که سندیکای CFDT و CGT بخوبی با سابقه ی مبارزاتی وی آشنایی داشتند و او را مناسب با سیاست های سندیکایی خود ارزیابی نمی کردند و اطلاعات عمومی (Les renseignements généraux) بین شان موجود بود. بنابراین از قبل 20 کیلو وزن کم کرده و قیافه اش را تعویض و با عینک رنگی در روز استخدام در کارخانه حاضر می شود و بالاخره در بخش 70 کارخانه مشغول به کار می گردد و در مدت کوتاهی بعنوان کارگر ماهر بین مسئولین آن بخش معرفی می شود. ولی پس از چندی به دلیل بیماری و عمل جراحی آپاندیس، از کارخانه اخراج میگردد. وی در سال 1978 در کارخانه “شوسون” Chausson که بخشی از قطعات اتومبیل رنو و پژو را تولید می نمود، استخدام میشود. رولاند می نویسد که در بخش ما کارگرانی بودند که کار بسیار سخت انجام میدادند، از این نظر با شور و مشورت با کارگران به این نتیجه میرسیم که اینگونه کارهای دشوار را نباید یک کارگر انجام دهد، بلکه باید بین دو کارگرتقسیم شود. با این گونه ابتکار و مداخله گری عملی، مسئول سندیکای س ژ ت به وی پیشنهاد نمایندگی س ژ ت را در این بخش از کارخانه میدهد. ولی “رولاند” می گوید که عضو “رزم کارگری” است و او گفت که این مشکلی ایجاد نخواهد کرد. به هر صورت نماینده ی س ژ ت می گردد. وی اضافه می نماید که مسئول کارفرمایی در بخشی که کار میکردم، اطلاعات کافی در مورد فعالیت کارگری من و سازماندهی اعتصابات را بدست می آورد و به مسئول س ژ ت میگوید که ما عنصر بدی را استخدام کرده ایم. از این نظر بعد از یکسال فعالیت که با س ژ ت در این کارخانه داشتم، از سندیکا اخراج می شوم و نمایندگی ام باطل می شود و این مسئله خشم کارگران را بر می انگیزد. به همین دلیل اطلاعیه ای علیه این اخراج آماده می شود و بوسیله ی تقریبن 12 کارگر در برابر درب های خروجی بین کارگران توزیع می گردد.
ولی حزب کمونیست فرانسه به سندیکای س ژ ت پیشنهاد می کند که بر علیه وی تراکتی صادر شود. در چنین مسیری، سندیکا اطلاعیه ای را با این مضمون در کارخانه توزیع میکند: «خیر، کارخانه Chausson همانند کارخانه “ایده آل استاندارد” نخواهد بود». سندیکا ی س ژ ت به دروغ در این اطلاعیه نوشته بود که “رولاند سز پیرکو” باعث بسته شدن کارخانه متالورژی “ایده آل استاندارد” میشود و در اعتصاب این کارخانه پلیس ضد شورش CRS را علیه کارگران اعتصابی فرا می خواند. این فریبکاری و دروغ گوبلزی باعث می شود که “رولاند” علیه سندیکا به دادگاه شکایت کند و بالاخره در دادگاه به دلیل وارونه جلوه دادن حقایق، کارگر مبارز و انقلابی پیروز می شود.
اکنون وارد مرحله ای می شویم که حزب سوسیالیست فرانسه در انتخابات ریاست جمهوری سال 1981 به پیروزی میرسد و “فرانسوآ میتراند” رئیس جمهور گشته و یک سوسیالیست بنام “پی یر موروآ” Pierre Mauroy را بعنوان نخست وزیر انتخاب میکند. در دولت “پی یر موآ” چند وزیر از PCF یعنی “حزب کمونیست فرانسه” وجود داشت. ولی “پی یر موآ” از حزب سوسیالیست فرانسه با ژست کارگری ، برنامه اجتماعی دولت خود را در کارخانه Chausson ، همانجا که “رولاند سزپیرکو” کار میکرد، اعلام می دارد. جامعه ی فرانسه فکر میکرد که با بقدرت رسیدن “میتراند”، “سوسیالیسم” حاکم خواهد شد! دلیل اش هم روشن است، زیرا رفرمیست ها و بطریق اولی “چپ بورژوایی” همواره اینگونه می اندیشد. آنچه را که “موروآ” در رابطه با حقوق کارگری مطرح می کند، اعتراضات این طبقه را بر می انگیزد. از جمله کارخانه “شوسون” نیز اعتراض را آغاز می نماید. ولی شرایط سخت است، زیرا حزب کمونیست فرانسه در دولت شرکت دارد و سندیکای س ژ ت، مدافع این دولت است. مطالبات کارگری در همه جا یکسان بود. 1ـ 39 ساعت کار در هفته. 2ـ پنجمین هفته ی تعطیلی در سال بدون کاهش یافتن دستمزد آن. 3ـ ساعت غذا باید در 39 ساعت کار منظور گردد. در رابطه با این مطالبات سندیکای CFDT تنها سندیکایی بود که می پذیرد و واقعن فعال می شود. با فراخوان سندیکای س اف د ت، بیش از 1500 کارگر موافقت می نمایند. “رولاند” به بخش مکانیک کارخانه میرود و برای کارگران از مطالبات جاری صحبت میکند و مداخله گری وی به بسیج کارگران در این بخش مثمر ثمر می افتد. در کارخانه اعتراضات همراه سندیکای CFDT تشدید می شود و س ژ ت که با آن مطالبات توافقی نداشت، در مشکل همه جانبه ای فرو میرود. در یک جلسه نزدیک به هزار کارگر فعال بودند و جهت پیشبرد اعتصاب توافق داشتند که باید دروازه های ورودی و خروجی بسته شوند. “رولاند سزپیرکو” مکروفون را می گیرد و اعلام میدارد که با اعتصاب موافقیم ولی قبل از آن باید “کمیته اعتصاب” و سپس “مجمع عمومی” انتخاب شود. اعتصاب در تمام کارخانه گسترش می یابد و کارگران “کمیته اعتصاب” را که بیش از بیست کارگر بود، انتخاب می کنند. نمایندگان سندیکاها از جمله س ژ ت در این کمیته حضور دارند. “رولاند” نیز عضو کمیته است. واقعیت این است که سندیکای س ژ ت که توافقی با اعتصاب نداشت، با اهداف تخریبی وارد “کمیته اعتصاب” می شود. دروازه های ورودی و خروجی کامیون ها بسته شده و فقط دروازه های عبور پرسنل باز گذاشته می شود و همه روزه “مجمع عمومی” جلسات خود را برگزار می نماید. کارگرانی که هنوز در اعتصاب نبودند، تدریجن وارد اعتصاب می شوند. در این میان و در یک جلسه در “مجمع عمومی” نمایندگان س ژ ت، اشغال کارخانه و بستن دروازه های ورود و خروج پرسنل ها را پیشنهاد میکند. ما با چنین طرحی مخالفت می کنیم زیرا بستن درب های پرسنل، تضاد در میان کارگران اعتصابی و غیر اعتصابی را موجب می گردد. ولی س ژ ت اکثریت داشت و این پیشنهاد تثبیت میشود. ولی دو روز بعد در درون جلسه “مجمع عمومی” و در برابر بیش از هزار کارگر، س ژ ت با دستور “حزب کمونیست فرانسه” اعلام می دارد که از اعتصاب خارج میشود. س ژ ت فکر می کرد از آنجا که دارای اکثریت است، مطابق با پیشنهاد وی، اعتصاب خاتمه می یابد، ولی برعکس، کارگران آن چنان در برابر خارج شدن سندیکا از اعتراضات و جنبش اعتصابی منقلب شدند که نمایندگان س ژ ت را رسوا نمودند. آنها حتا تف بر روی این نمایندگان می ریختند و کارت های سندیکایی خود را از جیب بیرون آورده و پاره می کردند. “رولاند” می افزاید که مخالفت “حزب کمونیست فرانسه” و سندیکای س ژ ت وقتی به اوج می رسد، حتا خشونت فیزیکی علیه فعالین آن از جمله وی از طرف آنها سازماندهی می شود. این همه اعمال غیرانسانی باعث می گردد که حمایت کارگری از سندیکای س ژ ت، 20 درصد کاهش یابد. اما اعتصاب شجاعانه به پیش می رود و مذاکرات آغاز می شود و بلافاصله دبیر اول سندیکای س ژ ت در تلویزیون “فرانس 3” FR3 در “پیکاردی” حاضر شده و در مورد اعتصاب کارگران “شوسون” می گوید:
«وقتی اعتصاب میکنیم، تقاضایی در رابطه با پرداخت روزهای اعتصاب نباید کرد.». (3).
گفتار فوق، تعجب همه را بر می انگیزد. اعتصاب کارخانه “شوسون” باعث اعتصابات در کارخانه های دیگر می شود. از جمله 3000 کارگر “شوسون” در منطقه ی دیگر بنام “موبوژ” و اعتصاب کارگران بازار بزرگ در “کرل” (Creil) در منطقه ای که کارگران “شوسون” در اعتصاب بود و در بسیاری از مناطق دیگر، اعتراضات گسترده صورت می گیرند. کارگران فکر میکردند که با قدرت گیری “حزب سوسیالیست”، تنها دشمن کارفرمایان خواهند بود. ولی در عمل مشاهده شد که دولت باصطلاح ائتلافی چپ از سوسیالیست ها و حزب کمونیست فرانسه همراه کارفرمایان دشمن مشترک کارگران بحساب می آیند. “رولاند” می افزاید که در اعتصاب ما فقط سندیکای CFDT در کنار کارگران باقی مانده بود و سندیکای س ژ ت به مطالبات کارگران پشت نموده و خیانت ورزید. نماینده سندیکای س ژ ت در این کارخانه (همراه نماینده ی کارفرمایی که در درون جلسه “مجمع عمومی”، کارگران را از اعتصاب برحذر می داشتند)، بنام “پی یر بوسینو” (Pierre Bosino)، در سندیکا ارتقا مقام مییابد و “منشی دپارتمان های این سندیکا می گردد و سپس از طرف “حزب کمونیست فرانسه”، شهردار منطقه ی “مونتاتر” (Montataire) میشود. (4).
ولی اعتصاب کارخانه “شوسون” با موفقیت همه ی مطالبات، خاتمه می یابد و 39 ساعت کار در هفته و همچنین وارد شدن هفته ی پنجم در تعطیلات سالانه و… اخذ می شود. با پایان یافتن اعتصاب، ریاست کارخانه تهاجمی را علیه “رولاند سزپیرکو” سازماندهی می نماید و از سندیکای س اف د ت میخواهد که “رولاند” را از نمایندگی کارگران در سندیکا، خارج کند. جلسه ی مرکزی از طرف CFDT در رابطه با “رولاند” در سندیکا برگزار می شود و در این جلسه پیشنهاد “ریاست کارخانه” مردود و نفی می گردد و رفیق “رولاند” همراه با کنترل سندیکایی در نمایدگی کارگری ابقا می گردد.
ادامه دارد.
26 فروردین 1403 ـ 14 آوریل 2024
منابع:
- – Passage de témoin – soixante ans de vie d’un militant ouvrier, communiste et révolutionnaire – Roland Szpirko – édition : lbc . Les pages 75 aux 80.
- ـ در مسیر شواهد (شاهد عینی) ـ 60 سال زندگی یک فعال کارگری کمونیست و انقلابی ـ رولاند سزپیرکو ـ انتشارات: ال ب س. صفحات 75 تا 80. به دلیل فشرده نمودن صفحات، بعضی از سطور نقل به معنی شده است. ـ احمد بخردطبع
- Ibid – les pages 100 aux 109 – (significations des citations par moi).
2 ـ همانجا ـ از صفحات 100 تا 109. غالبن نقل به معنی.
3- Ibid – la Page 127.
3ـ همانجا ـ صفحه ی 127
4- Ibid les pages jusqu’aux pages 133.
4ـ همانجا تا صفحه ی 133 همه جا نقل به معنی شده است.
تشکل یابی زنان و کارگران ایران به چه صورتی انقلابی است؟
بصورت یک اتحادیه انقلابی برای همه جا.
همه جا یعنی محل کار و محل زندگی.
تشکلات حزبی تشکلات انقلابی نیستند زیرا حزب را برای دولت سازی و یا ورود به دولت می سازند و دولت اصولا نهادی ارتجاعی ست.
ضرورت “یک” اتحادیه انقلابی به معنی مرکزیت نیست، بلکه به معنی یک ایده است.
تعداد تشکلات میتواند هزاران تشکل مستقل باشد، تشکل فمنیستی، تشکل کارگری، تشکل انترناسیونالیستی (ضد امپریالیستی) ،تشکل ضد نژاد پرستی، تشکل ضد خرافات و غیره. اما ایده حاکم یکی است. این معنی یک است. یک ایده انقلابی، انقلابی یعنی ضد سلطه گری و سلطه جویی.
ایده اتحادیه انقلابی بسیار ساده و قابل فهم است.
ایده این است که تشکل (اتحادیه) فرم آتی نظم اجتماعی جامعه در محل کار و زندگی ست، فرمی که محتوایش در ضدیت با مردسالاری، بردگی مزدی، امپریالیسم و هیراشی قرار دارد.
تمام گنگ گویی ها و ایجاد پیچیدگی ها در اصول اتحاد و تشکل توضیح روابط اجتماعی بسیار بی جاو فرصت طلبانه است..
ایده انقلاب بسیار ساده است:
ما مردسالاری نمیخواهیم.
ما بردگی مزدی نمیخواهیم.
ما امپریالیسم نمیخواهیم.
ما میخواهیم در تصمیم گیری اجتماعی در کار گروهی شریک باشیم (هیراشی نمیخواهیم)
و الی آخر.
مهم این است که ایده یکی باشد، وقتی ایده یکی شد، تشکلات در همه اشکال گوناگونش در واقع یکی هستند.
آنارشیست