طبقه بندی شاهان
روشنگری. چنانکه ميدانيم سلطنت مثل ولايت “موهبتی است الهی” که فقط به تعداد بسيار بسيار اندکی از فرزندان آدم و حوا اعطا ميشود تا مادام العمر از بقيه آدم ها متمايز باشند و زندگانی خود را در نهايت جاه و جلال و غرق در مال و منال بگذرانند، و تا مردم هم بدانند که در کار خدا حکمتی هست که پنج انگشت انسان را مساوی خلق نکرده، بنابراين مردم علاوه بر افتخار کردن بايد سرشان را پائين بيندازند و گوسفندان مطيعی در ميان رعايای سلطان و يا رمه حضرت ولايت باشند.
اما همه ی اين ها بدان معنا نيست که خداوند باريتعالی موهبت خود را بين شاهان و حاکمان بطور مساوی تقسيم کرده است. بعضی از شاهان در جهان محترم تر و معتبر تر از بعضی ديگر از شاهان هستند و شاهان کمتر محترم نميتوانند در اين مورد گله ای داشته باشند و بايد اين طبقه بندی را “طبيعی” تلقی کنند. زيرا نمی شود با احکام آسمانی به مقامی استثنايی و ناز و نعمت دست يافت و بعد دبه در آورد و بنا بر احکام زمينی و مردمی خواهان برابری با شاهان ديگر شد.
اما طبقه بندی شاهان در جهان کنونی ما قانونمندی ويژه ای دارد. اين قانونمندی را يک ميهماندار هواپيما که در دوره خدمت خود اتفاقا ميزبان چند شاه بود در خاطرات خود به صورت گويايی به نمايش گذاشته است. البته اين ميهماندار اکنون بازنشسته است و خاطرات او مربوط به سال هايی است که شاهان فقط با هواپيمای اختصاصی خود به سفر نمی رفتند.
ميهماندار مزبور بريتن بلوم نام دارد واز خدمه شرکت SAS( اسکانديناوين ايرلاين ) بوده است. خاطره های او در کتابی که همزمان با 60 امين سالگرد شروع پرواز هواپيماهای اين شرکت بين استکهلم و نيويورک منتشر شد، چاپ شده است.
البته قصد ميهماندار مزبور شرح قوانين طبقه بندی شاهان نبود و او فقط خاطرات به يادماندنی خود را تعريف کرده است، اما خاطره ها خودشان زبان دارند و نشان ميدهند:
اولا شاه واقعی يعنی شاه کشور “جهان اولی”. اين نوع شاه در همه جای جهان محترم است و کافی است در جايی حضور داشته باشد تا مردم صرفنظر از اين که شهروند کدام کشور جهان باشند، بلافاصله و “بطور طبيعی” به عنوان خدمه اعليحضرت مفتخر شوند. شاه جهان سومی وقتی در کنار اين نوع شاه قرار بگيرد خيلی هم شاه محسوب نميشود و افتخار و اعتبار نمی آفريند.
ثانيا، شاه جهان سومی اگر علاوه بر سر مردم، بر سرچاه های نفت هم نشسته باشد، ميتواند مثل ريگ بيابان پول خرج کند و جای خالی افتخار واعتبار را با برانگيختن مراتب امتنان کسانی که مشمول احسان او قرار ميگيرند، پر کند.
با اين مقدمه نگاهی به خاطرات خانم بريتن بلوم و می اندازيم.
يک شاه ديگر هم اينجا هست
« وقتی محل کار من در رم بود، يک بار اولاف پادشاه نروژ مسافر ما بود. شاه ميخواست برای يک ديدار رسمی به بانکوک برود. رسم اين است که وقتی شاه سوار هواپيماست، خير مقدم به مسافران با اين جمله شروع ميشود:” اعليحضرت والا مقام، خانم ها، آقايان”.
در بخش توريستی هواپيما يک مرد کوچک اندام نشسته بود. او بازوی مرا گرفت و گفت:
” خانم آيا ميدانيد امروز ما دو شاه هستيم که سوار اين هواپيما هستيم؟”
او بعدا برای من شرح داد که شاه کشور بوتان است، که در مقايسه بانروژ کشور کوچکی محسوب ميشود. در صحبت های بعدی او به من گفت به شدت علاقه دارد سلطان نروژ را ببيند. بعد از آن بود که ترتيبی داده شده او به کابين درجه يک دعوت شود و با شاه نروژ به صحبتی طولانی بنشيند. شاه بوتان به خاطر اين مساله آنقدر از ما ممنون شد که همه خدمه هوا پيما را به کشورش بوتان دعوت کرد. »
ملاحظه کرديد؟ شاه بوتان از اينکه “موهبت الهی” بين شاهان مساوی تقسيم نشده هيچ گله ای نداشت که هيچ خيلی هم ذوق زده شد که خدمه هواپيما وسيله مصاحبت او را با اعليحضرت قدرقدرت تری فراهم کرده اند. بوتان يک کشور آسيايی همجوار با هند و چين است و خاندان سلطنتی آن بعد از استقلال از هند دوام حکومت خود را مديون دولت علياحضرت ملکه انگلستان بوده است. همين شاهی که خدمه هواپيمای SAS او را “آدم” حساب نکرده بودند، در کشور خود يک حکومت دلبخواهی دارد که تا به حال قانون اساسی نداشته وحالا هم شاهنشاه به ميلی خودش برای آن يک قانون اساسی نوشته که هنوز به رای گيری گذاشته نشده است. البته رای گيری هم در بوتان “لطف” خاصی دارد، مثلا در روستا ها به جای يک فرد يک رای، قاعده يک خانواده يک رای برقرار است.
به هرحال “شاه کوچک” هواپيمای SAS در کشور کوچک حدود 2.5 ميليونی خود بيا و برويی دارد و هر روز مشغول سان ديدن از ارتش شاهنشاهی و اجرای مراسم شاهانه ديگر است.
البته نروژ هم کشور بزرگی نيست و جمعيت آن به 6 ميليون نمی رسد، ولی نروژ در کلوب کشورهای ثروتمند جای دارد وبنابراين شاه آن از اعتبار ويژه ای برخوردار است، هرچند شاه نروژ هم در کشور خود همان وظايفی را دارد که شاه کشور بوتان يعنی يا سان می بيند يا در مراسم تشريفاتی شرکت ميکند يا با پول هايی که از صندوق “موهبت الهی” به او اختصاص داده شده، با پسران و دختران و عروس و دامادها و نوه های خود مشغول عيش و نوش و خوشگذارنی است . اين تفاوت هم بين شاه نروژ و شاه بوتان وجود دارد که عکس عروس و دامادهای زيبا و خوش لباس او مرتبا در نشريات تابلوئيد و مد اروپا و آمريکا چاپ ميشود. موهبتی که خداوند از خانواده شاه بوتان دريغ داشته است.
به خاطرات خانم بريتن بلوم برگرديم. او در خاطرات خود نگفته که آيا خدمه هواپيما دعوت شاه بوتان برای ديدار از کشور او را پذيرفتند يا نه ؟ اما در همين خاطرات به دعوت شاه ديگری اشاره ميکند که خدمه هواپيما با خوشحالی آن را پذيرفتند: محمد رضا شاه. اين هم آن خاطره:
« شاه ايران يک بار دوربين اش رادر يک هواپيما DC7 که از تهران به ژنو پرواز ميکرد جا گذاشت. من ترتيبی دادم که دوربين را به شاه برگرداندند. شاه برای سپاسگزاری
تمام کارکنان کابين را به اقامتگاه تفريح زمستانی خود دعوت کرد. اقامت گاه در کوهستانی نزديک تهران قرار داشت که با ماشين چند ساعت از تهران فاصله داشت. ضيافت شام و شراب و جاه و جلال که برای ما بر پا شد به کمال بود. خدمه زيادی در اختيار ما قرار داده بودند که به ما کمک ميکردند بند کفش های اسکی خود را ببنديم، اسکی سوار شوم و در طول آن روزهای فراموش نشدنی به ما خدمت کنند.»
می بينيد شاهان جهان سومی وقتی هم احسان شان گل ميکند، مردم کشورهای خوشبخت مشمول آن ميشوند و از آن ها به شيوه ای مدرن وشاهانه پذيرايی ميکنند. اما وقتی نوبت به شهروندان خودی ميرسد، يا غضب کرده اند و زندان و زنجير را به نمايش ميگذارند و وقتی هم که محبتشان گل کند و بخواهند به مردم نزديک شوند، در مورد معجزات امام زاده ها و دست ابوالفضل که درست سر بزنگاه زير بغل شاه ظاهر ميشود و امثال آن داستانسرايی ميکنند.
ممکن است بگوييد اين رفتار مزورانه شاهان و واليان کشور های ما ناشی از جهل مردم است. ولی عکس آن بيشتر صادق است و حاکمان و واليان ما از تداوم جهل و خرافه در ميان مردم سود می برند، به آن دامن ميزنند و خود به آن آلوده هستند و برای حکومت های بعدی هم در کنار زندان و زنجير، چاه چمکران و حلقه نور را به ميراث ميگذارند.
صحبت از “جهل ” شد، خانم بلوم خاطره جالبی هم در آن دارد. اين يکی مربوط است به خليفه نشين های خليج فارس. در بازار شتر دوبی ، مردی به خانم بلوم چيزی ميگويد که ما از راز آن درست و حسابی سر در نياورديم، اما چون نسبت بسيار بالايی از خوانندگان روشنگری جدا باهوشند، حتما تعبير و تفسير های خوبی برای آن پيدا ميکنند. خانم بلوم نوشته است:
« وقتی در دوبی بودم در يک خودروی کرايه ای که راننده آن را ميراند به بازديد از بازار شتر رفتم. وقتی ماشين را نگه داشتيم و من پا از ماشين بيرون گذاشتم، بازار تقريبا متوقف شد. يک مرد بلند قد و متمايز خودش را به من رساند و گفت:”مادام شما چند سال داريد؟” من جواب دادم:”من يک دختر سن وسال دار هستم”. آن وقت آن شخص به اعتراض گفت:”ولی مادام شما دندان های بسيار خوبی داريد.”!»
شنيده بوديم موقع خريدن اسب دندان هايش را ميشمرند، اما رابطه دندان خانم بلوم با سن وسالش چه بود، و مرد بلند قد و متمايز شهر خلفا دنبال چه چيزی بود؟…
Comments
طبقه بندی شاهان — بدون دیدگاه
HTML tags allowed in your comment: <a href="" title=""> <abbr title=""> <acronym title=""> <b> <blockquote cite=""> <cite> <code> <del datetime=""> <em> <i> <q cite=""> <s> <strike> <strong>